به گزارش مشرق، محمد صرفی طی یادداشتی در روزنامه کیهان نوشت: با برگزاری انتخابات اخیر یکی از خطوط اصلی عملیات روانی دشمن طرح موضوعی تحت عنوان «حاکمیت یکدست» است. البته این ادعا و برچسب فقط از سوی دشمن و ضدانقلاب تکرار نمیشود و برخی افراد در داخل نیز همین موضوع را بیان کرده و نسبت به آن هشدار میدهند و حتی از ماهها پیش از انتخابات نیز با لحنی تهدیدآمیز از آن سخن میگفتند.
آنچه دشمن سعی دارد از یکدستسازی حاکمیت به افکار عمومی القا کند، حذف سلایق گوناگون از سیاست و اجتماع و حاکم کردن یک نوع تفکر خاص با استفاده از اجبار و فشار است. اما آیا به راستی چنین است و چنین اتفاقی افتاده؟ سؤال مهمتر اینکه آیا اساساًً چنین ادعایی امکان تحقق دارد؟
برای پاسخ به این سؤال باید به چند انتخابات اخیر نگاهی دقیق کرد. انتخابات مجلس فعلی (در زمستان سال ۹۸)، ریاست جمهوری و شورای شهر. در انتخابات ریاست جمهوری جریان اصلاحات مدعی است نامزدهایش از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شدهاند. این نامزدها که بودند؟ میتوان از دو طیف نام برد؛ طیف نخست افرادی مانند جهانگیری و پزشکیان و طیف دوم هم نامزدهای طیف به اصطلاح رادیکال جریان اصلاحات.
آیا بهراستی اصلاحطلبان انتظار داشتند کسانی که صراحتاً قانون اساسی کشور و ساختار رسمی نظام را قبول ندارد، تایید صلاحیت شوند!؟ بعید بهنظر میرسد عقلای جریان اصلاحات چنین دید کوتهفکرانهای به سیاستورزی داشته باشند.
اما طیف اول؛ حتی خود اصلاحطلبان هم معترف هستند که شورای نگهبان از منظر سیاسی به آنها لطف کرد و اگر میخواست سیاسیبازی کند باید افرادی همچون جهانگیری را تایید میکرد تا با توجه به عملکرد و کارنامه خود چنان پاسخی از مردم بگیرند که تا سالهای سال نتوانند در میدان سیاست سر بلند کنند. اما ملاک و معیار برای شورای نگهبان قانون است و نه محاسبات سیاسی.
در انتخابات مجلس و شورای شهر وضعیت به مراتب روشنتر است. در هر دو انتخابات اصلاحطلبان لیست داشتند و از لیست خود آشکارا هم دفاع کردند. در انتخابات مجلس ۵ لیست داشتند و در شورای شهر تهران لیستی واحد به اسم جمهور که حمایت مکتوب شخص خاتمی را به همراه داشت. اما در هر دو انتخابات شکست خوردند. حال میتوانند صادقانه کلاه خود را قاضی کنند که چه عواملی موجب رویگردانی مردم از آنها شده است و یا به فرافکنی روی بیاورند و از پروژه یکدستسازی حاکمیت برای حذف خود دم بزنند و چشم خود را به روی واقعیات ببندند.
اما موضوع یکدستسازی حاکمیت لایه دیگری هم دارد که بسیار از آنچه گفته شد مهمتر است. ایران درگیر جنگی تمامعیار و همهجانبه است. شدیدترین و سختترین تحریمهای طول تاریخ بشریت بر ما تحمیل شده و در کنار آن مشکلات و معضلات دیگری وجود دارد که در مجموع وضعیت سخت و حساسی را رقم زده است.
فرض کنید خانوادهای با خودرو در حال عبور از یک گردنه مهآلود و یخزده است. راه ناهموار است و درههایی عمیق در کنار جاده. علاوه بر این گرگهای درندهای نیز اینجا و آنجا کمین کردهاند. به نظر شما در چنین شرایطی اصلیترین و ضروریترین نیاز این خانواده برای عبور از این مهلکه چیست و خطرناکترین حالت برای آنان کدام است؟ برای این خانواده هیچ چیز مهلکتر از اختلاف و عدم انسجام نیست. در حالی که باید همه حواسها و نیروها با یکدیگر جمع شده و معطوف به مقابله با موانع طبیعی و خطرات غیرطبیعی پیش رو باشد، درگیری و اختلاف درونی، علامت سفاهت و بهترین هدیه به گرگهای گردنه است.
وضعیت امروز ما بسیار خطیرتر از خانواده مورد مثال است. دشمن میخواهد با برچسبهایی مانند یکدستسازی حاکمیت، مانع از اتحاد و انسجام داخلی شده و آن را امری قبیح و مذموم جلوه دهد. از نظر آنان حاکمیتی مطلوب است که مسئولان آن هر روز یقه همدیگر را بگیرند و بر سر مسائل ریز و درشت اختلاف و دعوا داشته باشند و این اختلاف را علنی نیز کنند. اصل اولیه و تعیینکننده برای عبور موفق از این پیچ تاریخی و گردنه پر از مخاطره، اتحاد و انسجام زیر چتر یک فرماندهی واحد است.
اگر میخواهید میزان حیاتی بودن این اتحاد و انسجام را بدانید باید به این عبارات تحلیلگر مشهور آمریکایی، توماس فریدمن در کنفرانس سالانه سیاستگذاران اندیشکده شورای ملی روابط اعراب و آمریکا دقت کنید. حرفهای فریدمن تاریخ مصرف ندارد و یک راهبرد دقیق و ثابت است. او میگوید: «رژیمهایی مثل رژیم ایران از بالا دچار گسست و شکست میشوند، این رژیمها از پایین دچار گسست و شکست نمیشوند. چنین رژیمهایی مثل اتحاد جماهیر شوروی (سابق) هستند. نحوه فروپاشی این رژیمها از بالا است و اینگونه است که یک شکاف واقعی ایجاد میشود.
اگر ترامپ و پمپئو تحریمهای (ضد ایران) را برمیداشتند و به همراه شرکای اروپاییشان به سراغ ایرانیها میرفتند و میگفتند «ما فقط میخواهیم ۱۰ سال دیگر به مدت توافقنامه هستهای بیافزاییم یا میخواهیم ۱۵ سال به مدت توافقنامه هستهای بیافزاییم، ما میخواهیم که آزمایشهای موشکی شما به شعاع خاورمیانه محدود شود». اگر فقط همین دو چیز را به ایرانیها میگفتند آنها (ایرانیها) در بالاترین سطوحِ رژیم با یکدیگر درگیر میشدند. نیمی از آنها میگفتند که ما باید از این پیشنهاد استفاده کنیم چون ما برای همیشه تحریم بودیم، نیمی دیگر نیز میگفتند خیر! شما باید در بالاترین سطوح رژیم، جنگ و درگیری راه بیاندازید. نباید به اصطلاح «شُل و وِل» بود، باید پیشنهادی روی میز گذاشت که برای بخشی از حاکمیت (ایران) وسوسهانگیز باشد!»
هر موضعگیری و اقدامی که با اتحاد، انسجام و هماهنگی نیروهای مادی و معنوی کشور در تعارض باشد، بازی در زمین دشمن و پاس گل به حریف است. مهم نیست نیت چیست و چرا چنین ماجرایی رخ داده است. مهم آن است که اصلیترین و ضروریترین وضعیت نیروها - همان هماهنگی و همافزایی- خدشهدار و تضعیف شده است. تاریخ مملو از بزنگاههایی است که جماعتی به دلیل همدلی و اتحاد موانع بزرگ را پشتسر گذاشته و افتخار آفریدهاند و برعکس جماعتی نیز با همه امکانات و فرصتها بهدلیل تفرقه، شکستهای سنگین خوردهاند.
استاد شهید مرتضی مطهری درباره علت اصلی سکوت امیرالمومنین علی(ع) پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) میگوید: «طبعا هر کس میخواهد بداند آنچه علی علیهالسلام درباره آن میاندیشید، آنچه علی علیهالسلام نمیخواست آسیب ببیند، آنچه علی علیهالسلام آن اندازه برایش اهمیت قائل بود که چنان رنج جانکاه را تحمل کرد، چه بود؟ حدسا باید گفت: آن چیز وحدت صفوف مسلمین و راه نیافتن تفرقه در آن است. مسلمین قوّت و قدرت خود را که تازه داشتند به جهانیان نشان میدادند، مدیون وحدت صفوف و اتفاق کلمه خود بودند. موفقیّتهای محیّرالعقول خود را در سالهای بعد نیز از برکت همین وحدت کلمه کسب کردند. علیالقاعده علی علیهالسلام بهخاطر همین مصلحت، سکوت و مدارا کرد.
امّا مگر باورکردنی است که جوانی سی و سه ساله دورنگری و اخلاص را تا آنجا رسانده باشد و تا آن حد بر نفس خویش مسلّط و نسبت به اسلام وفادار باشد که بهخاطر اسلام راهی را انتخاب کند که پایانش محرومیت و خرد شدن خود اوست! بلی باور کردنی است. شخصیّت خارقالعاده علی علیهالسلام در چنین مواقعی روشن میگردد. تنها حدس نیست، علی علیهالسلام شخصا در این موضوع بحث کرده و با کمال صراحت علّت را که جز علاقه به عدم تفرقه میان مسلمین نیست، بیان کرده است.»