جمعی از اساتید و طلاب علمیه قم ضمن هشدار نسبت به فعالیت مجدد انجمن حجتیه در حوزه علمیه، اهداف عمده این جریان را «انحرافی‌نشان دادن اصول فکری امام»، «منزوی‌کردن نظریه‌پردازان و مدافعان انقلاب» و «تضعیف روحانیت به دست روحانیت» عنوان کردند.

به گزارش مشرق، انجمن موسوم به «خیریه مهدویه حجتیه» در سال 1335 و به بهانه مبارزه اعتقادی با بهائیت به وجود آمد اما بعدها کار را به جایی کشاند که رو در روی امام و انقلاب ایستاد تا اینکه پس از هشدار ایشان در 21/4/1362، با انتشار بیانیه‌ای که سراسر از اختلافات فکری و اعتقادی آنها با خط امام حکایت داشت، اعلام تعطیلی کرد. اما این ظاهر قضیه بود و منحرفان حجتیه هرگز از فعالیت‌های منحوس خود دست بر نداشتند؛ افرادی که اعتقاد نداشتن به ولایت فقیه، دشمنی شدید با اهل سنت، ادعاهای دروغین درباره تشرف و رویت امام زمان(عج)، تشکیل کلاس‌های مرید پروری و اخباری‌گری از ویژگی‌های بارز آنان است.

اخیرا نیز جمعی از اساتید و طلاب فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم با انتشار بیانیه‌ای دو صفحه‌ای نسبت به تجدید حیات جریان انجمن حجتیه در حوزه هشدار داده و همگان را از افتادن در دام این جریان انحرافی و مریدان آن بر حذر داشته‌اند.

مشروح این بیانیه در پی می‌آید:

جریان انجمن حجتیه و سه هدف مهم از این تجدید حیات آن

روزگار عجیبی است و عجب داستانی دارند این مخالفان فلسفه و عرفان، جریانی که چند صباحی است به عنوان مخالف یا فلسفه و عرفان میدان‌داری می‌کند، نه یک جریان نوظهور، بلکه جریانی با یک عقبه تاریخی شناخته شده است ولی امروز با چهره‌ای جدید قدم به میدان نهاده و از گذشته خود چیزی نمی‌گوید، جریانی که پس از سال‌های اولیه انقلاب و تلألو شمس وجود امام راحل، کم و بیش به کنج تنگ و تاریک پستوهای عقیدتی خود خزیده بود اینک به کلی منظم، متشکل و هدفمند، با شدت و وسعت فراوان فعالیت‌ها به صحنه بازگشته است. چاپ و نشر انواع کتاب، مجله، پوستر، اطلاعیه، شب‌نامه، ساخت و توزیع انواع فیلم و کلیپ‌های صوتی و تصویری، راه اندازی ده‌ها سایت و وبلاگ و ... نشان از عزمی جزم برای رسیدن به آرزویی دیرینه دارد، که همانا ریشه‌کنی فلسفه و عرفان از حوزه‌های علمیه و متن جامعه است.

آری تاریخ معلم انسان‌هاست و دانستن تاریخچه این جریان می‌تواند در شناخت آن نیک به کار آید. درست زمانی که موج اندیشه‌های الحادی، به خصوص مارکسیسم و شرق‌زدگی به ایران رسیده و همه مؤمنین و مراجع و حتی رژیم غربگرای پهلوی را مضطرب کرده بود، جناب میرزا مهدی اصفهانی در مشهد علم مبارزه با فلسفه و عرفان را بلند می‌کند و هجمه‌ای سخت علیه فلسفه و عرفان را آغاز می‌کند و رسماً اعلام می‌دارد: «ترجمه کتب فلسفی به عربی از مصیبت سقیفه بزرگتر بود (اصفهانی، تقریرات ص 156)» و تو خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

این مدعیان ولایت اهل بیت(ع) دقیقاً زمانی که از جانب اندیشه‌های بیگانه مورد هجوم قرار گرفته بودیم، توپ را جلوی دروزاه خودی انداخته و به مبارزه با جمعی از علما و بزرگان می‌پردازند که اتفاقاً همان طیف، قدرت پاسخ‌گویی حقیقی به هجوم اندیشه بیگانه را دارد. و اگر نبود وجود ارزشمند مرحوم علامه طباطبایی که با تبیین اشکالات این مکاتب و به خصوص به تألیف کتاب پر ارج «اصول فلسفه و روش رئالیسم» چون کوهی استوار در برابر این امواج بی‌دینی باشد، معلوم نبود بر سر قشر عظیمی از جوانان و تحصیل‌کردگان ما چه می‌آمد؟!

چندی بعد، باز در گرما گرم مبارزه همه جانبه حضرت امام خمینی(ره) با رژیم پهلوی، شاگرد خاص میرزامهدی اصفهانی و پیشوای بعدی مخالفان فلسفه و عرفان، یعنی شیخ محمود حلبی تولایی بنیانگذار انجمن حجتیه وارد معرکه می‌شود و به شدت بر فعالیت خود می‌افزاید. انجمنی که تحت عنوان مبارزه با بهائیت دو اصل اساسی داشت: یکی؛ مبارزه با فلسفه و عرفان و دیگری؛ عدم دخالت در سیاست یعنی عدم ورود به مبارزه با رژیم طاغوت!

چه اینکه در تبصره دوم اساسنامه انجمن قید شده بود که «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت» رژیم پهلوی که خود بزرگترین مدافع بهائیت بود؛ نه تنها از فعالیت انجمن حجتیه جلوگیری نکرد بلکه آنچنان از فعالیت به اصطلاح ضد بهائیت انجمن حجتیه مسرور بود که ساواک رسماً به روحانیون مبارز توصیه می‌کرد به جای پرداختن به مبارزه، با آقای حلبی در انجمن حجتیه همکاری کنند! چرا که این جماعت به اسم امام زمان(عج) و دفاع از مکتب اهل بیت، افراد را از ورود به مبارزه با رژیم پهلوی که علت‌العلل تمام مفاسد و از جمله بهائیت بود بازداشته و از پیوستن جوانان متدین انقلاب حضرت امام جلوگیری می‌کردند.

در واقع این جماعت که مبارزه با طاغوت را ممنوع کرده بودند و چشم خود را بر روی همه مفاسد آن اعم از بی‌حجابی‌ و کاباره‌ها و مشروب‌فروشی‌ها و تئاترها و فیلم‌های آنچنانی و ... بسته بود، بعد از پیروزی انقلاب با دیدن کوچکترین امر خلافی، فریاد وا اسلاما سر می‌دادند و علیه انقلاب و امام به جوسازی می‌پرداختند که با انتقاد تند حضرت امام مواجه شدند.

در همین سال‌های اولیه انقلاب و در طوفان هجوم اندیشه‌های گروه‌ها و گروهک‌ها برای به دست گرفتن مهار فکری جامعه و جهاد عظیم شاگردان امام و علامه طباطبایی‌ همچون شهیدان بزرگوار مطهری، بهشتی، مفتح و ... برای دفاع از اسلام ناب و تبیین آن و مبارزه با التقاط و انحراف این جماعت هنوز به دنبال سند تکفیر فلاسفه و عرفا می‌گشتند.

امام راحل، آن پیر روشن ضمیر که از هجوم این مکاتب انحرافی و از دیگر سو عطش شدید جامعه انقلابی برای آموختن معارف عمیق اسلامی را درک می‌کردند، اقدام به تفسیر عمومی قرآن در تلویزیون نمودند. با شروع تفسیر حضرت امام که براساس مبانی فلسفی و عرفانی بود دوباره موج تخریب‌ها و هجمه‌ها به راه افتاد به گونه‌ای که معظم‌له صلاح را در آن دیدند که تفسیر خود را تعطیل کنند. اگر این جماعت اجازه داده بودند که آن تفسیر ادامه یابد، امروز چه گنجینه علمی گرانقدری در اختیار داشتیم و اگر اجازه می‌دادند که امام، مردم را با معارف اصیل اسلامی و شیعی آشنا بکنند، چه بسا بسیاری از دکان‌ها همچون مجاهدین و شریعتی بسته می‌شد. شریعتی که خود در بعضی از مسائل همچون دشمنی با فلسفه متأثر از همین فرقه و فضای حوزه مشهد و از دیگر سو تأثیرگذار بر مجاهدین و پدر معنوی گروهک فرقان بود.

به یاد بیاوریم نامه تاریخی امام به گورباچف را که در واقع معرفی اسلام حقیقی به جهانیان بود. امام از کدام اسلام سخن گفتند؟ فرمودند اگر می‌خواهید اسلام را بفهمید باید از آثار ابن سینا، سهروردی و به خصوص ملاصدرا را بفهمید و لطایف باریک‌تر از موی آن را نوابغ می‌توانند از کتب عرفا و به خصوص محیی‌الدین ابن عربی بفهمند به شرط آنکه نزد عالمان این فن زانوی شاگردی به زمین بزنند. افسوس که باز هم این فرقه زبان به شماتت و توهین گشودند و وقیحانه گفتند: اگر گورباچف با همان مکتب و مرام کمونیستی خود بمیرد، بهتر از این دینی است که خمینی می‌گوید! کما اینکه امروز به حامل آن نامه، حکیم الهی و مفسر گرانقدر و فقیه متاله حضرت آیت‌الله جواد آملی اهانت می‌کنند. شخصیتی که در واقع مبلغ و مبین پیام امام و حقیقت اسلام برای جهان کفر بودند و درس تفسیرشان امروز در جهان اسلام بی‌نظیر و مایه آبروی حوزه‌های علمیه تشیع است.

مدتی است که این جریان با همان آرزوی قدیمی ولی با ظاهری نو و چهره‌ای جدید و شدتی هرچه تمام‌تر به صحنه بازگشته است. اما سادگی است اگر تصور کنیم ظاهر و باطن این جریان همین افرادی هستند که علم این مبارزه را به دوش گرفته و مخالفت خود با فلسفه و عرفان را در بوق و کرنا می‌کنند.

بر ناظر بصیر پوشیده نیست که همان دشمنی که بیشترین ضربه را از امام و انقلاب و اسلام اصیل و حوزه‌های علمیه خورده است درصدد است که با احیای مجدد این جریان و به میدان آوردن دوباره این افراد و تجهیز و تقویت آنان به هدف نهایی خود دست پیدا کند. سفاهت است که تصور کنیم دشمن زخم خورده، حوزه‌‌های عملیه را به حال خود رها ساخته و برنامه‌های این‌چنینی برای وارد آوردن ضربات کاری به حوزه علمیه ندارد.

در واقع باید گفت که دشمن از میدان دادن به این فرقه و اجرای این پروژه پیچیده اهدافی چند لایه را دنبال می‌کند.

هدف نخست: انحرافی‌نشان دادن اصول فکری امام خمینی(ره)

اولین و اساسی‌ترین هدف دشمن این است که با انحرافی نشان دادن فلسفه و عرفان، اصول فکری و اعتقادی حضرت امام به عنوان یک فیلسوف و عارف را انحرافی نشان دهند.

وقتی اصول اعتقادی حضرت امام به عنوان بزرگترین نظریه‌پرداز ولایت فقیه و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، منحرف از اسلام دانسته شد؛ قطعا نظام برپا شده توسط ایشان هم، ‌انحرافی بوده و یا حداقل مورد تردید واقع خواهد بود! چه طرحی بهتر از آنکه عده‌ای در لباس روحانیت، زحمت این مسئله را برای دشمن بکشند؟!

هدف دوم: منزوی‌کردن نظریه‌پردازان و مدافعان انقلاب اسلامی

لایه دوم دشمن از این طرح، این است که تفکری که اصل انقلاب و اوتاد و ابدال آن و مدافعان و نظریه‌پردازان آن یعنی حضرت امام و شاگردانش و شاگردان مرحوم علامه طباطبایی تحت لوای آن تربیت شده و پرورش یافته‌اند در حوزه نابود شده و یا حداقل منزوی شود. تفکری که در مقابل هجوم همه‌گونه افکار التقاطی و انحرافی ایستادگی کرده و ضمن رد برهانی همه آنها، معارف عمیق اسلام را ثابت می‌نماید. چرا که دشمن نه فقط در اوایل انقلاب، بلکه در همه این سال‌ها از تفکر فلسفی و عرفانی حوزه زخم خورده است.

وقتی در دوران سیاه موسوم به اصلاحات، پیاده‌نظام فکری و اعتقادی دشمن با همه توان کمر به نابودی ارزش‌ها و ارکان نظام بسته بودند، به کوه استواری چون حضرت آیت‌الله مصباح یزدی و شاگردانش برخورد کردند که از بذل همه هستی و آبروی خود دریغ نکردند و نقشه‌های دشمن را نقش برآب کردند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که در برابر چنین هجمه‌هایی، مؤسسه امام خمینی به سرپرستی معظم‌له به تنهایی می‌تواند بار حوزه‌های علمیه را به دوش کشیده و نقشه‌های چندین ساله دشمن را ناکام بگذارد. حقا که به تعبیر مقام معظم رهبری ایشان خلأ بزرگانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری را پر کرده‌اند.

دشمن نمی‌خواهد تفکری در حوزه باشد که از دل آن شخصیتی چون علامه حسن‌زاده آملی پرورش پیدا کند. شخصیتی که عمری را به تدریس و تبیین معارف و پرورش چند نسل از طلاب فاضل پرداخته‌اند و ظاهرا در کنار این مسائل چندان توجهی به امور روزمره سیاسی نمی‌کند؛ اما در تمام مراحل سخت انقلاب، تمام‌قد به دفاع از انقلاب و رهبری آن برخاسته است.

از جنگ خلیج فارس تا هنگامه دوم خرداد و فتنه کوی دانشگاه و همین فتنه 88 که نهایت کلام را در مورد رهبری عظیم‌الشان انقلاب بیان فرمودند که «گوشتان به دهان رهبری باشد، چون گوش ایشان به دهان حجت بن الحسن(عج) است» عارفی ذوالفنون که علی‌رغم همه مقامات علمی و عرفانی، ادب، فروتنی و تواضعشان در برابر ولی امر مسلمین جهان بی‌نظیر و زبانزد خاص و عام است.

کوتاه سخن آنکه دشمن در تلاش است با از بین بردن و یا به حاشیه راندن تفکر فلسفی و عرفانی [شبیه آنچه که در حوزه نجف اتفاق افتاد] ضمن از بین بردن نقطه قوت انقلاب و حوزه‌های تشیع، به تعبیر مقام معظم رهبری، حوزه و جامعه ما را در برابر تهاجمات فکری و اعتقادی بی‌دفاع کند.

هدف سوم: راه‌اندازی جنگ اعتقادی و تضعیف روحانیت به دست روحانیت

لایه سوم و پیش پا افتاده‌ترین هدف دشمن از احیای دوباره و تقویت این جریان، یک مسئله ساده و روشن است. ایجاد یک نزاع و اغتشاش فکری و اعتقادی دائمی در حوزه‌های علمیه و بین علما و طلاب که نه فقط یک اختلاف نظرعلمی، بلکه در چارچوب یک جنگ اعتقادی تعریف بشود.

نتیجه قطعی این مسئله، بازماندن از کارهای اساسی و مشغول شدن به نزاع داخلی در حوزه‌های علمیه و غفلت از دشمن و برنامه‌های فکری و فرهنگی آن برای حوزه و جامعه و در یک کلام تضعیف روحانیت به دست روحانیت است. اگر از این طریق آن اهداف مهم‌تر یعنی تضعیف نظام و نابودی فکر فلسفی در حوزه محقق نشود، حداقل آتشی را در حوزه علمیه شعله‌ور کرده‌اند که به راحتی خاموش نمی‌شود و موجب از بین رفتن توان حوزه در جدال‌های بی‌پایان داخلی می‌شود.

شگفت آنکه باز هم درست زمانی که حوزه نیاز به تلاشی همه جانبه برای پاسخگویی به نیازهای فکری و فرهنگی جامعه دارد و دشمن با همه توان و از همه جهات، به خصوص از لحاظ فرهنگی عقیدتی کمر به نابودی ما بسته است، باز هم این جماعت سربرآورنده و باز هم دقیقا در زمین دشمن بازی می‌کنند. در واقع همان نقشی که وهابیت در جهان اسلام بازی می‌کنند، این جریان درون جامعه شیعه بازی می‌کنند.

وهابیت چه می‌کند؟ بی‌اعتنا به دشمنان اسلام همه تلاش خود را برای تضعیف مذاهب اسلامی و جدال با سایر علمای اسلام به کار می‌گیرد و مخالفان خود را از دم تیغ تکفیر می‌گذراند و اگر بخواهد به عرصه اجتماع وارد شود منجر به ظهور جریاناتی چون القاعده و طالبان می‌شود. این افراد نیز چشم خود را بر روی همه مهاجمان به عقیده و فرهنگ شیعه از وهابیت و بهائیت گرفته تا عرفان‌های کاذب و موج غربزدگی و جریانات فکری غربگرا بسته و بزرگترین دشمنان تشیع را در بزرگان حوزه علمیه می‌جویند و مانند وهابیون، مخالفان خود را به راحتی تکفیر می‌کنند تا جایی که برخی از اینان کار را به جایی رسانده‌اند که در سایت‌های خود بزرگان شیعه را به جرم تدریس فلسفه و عرفان ـ نعوذبالله ـ حرام‌زاده و عرفان ملاصدرا را عرفان یهودی معرفی می‌کنند! و هرروز به بهانه‌ای، موجی ایجاد می‌کنند و به توهین و تکفیر اساتید و علما می‌پردازند. دیروز به بهانه تفسیر امام و نامه ایشان به گورباچف بلوا به پا می‌کردند امروز با دستاویز قرار دادن کتب ابن عربی و ملاصدرا و سخنان علمای معاصر.

سخن در این نیست که هر فیلسوف و یا عارفی، هر سخنی گفته و هر مطلبی که نوشته حتما صحیح است و قابل نقد نیست بلکه سخن در این است که انتشار دهندگان مسائلی این چنینی، هدفشان اصلاح یک مطلب نادرست نیست. بلکه جریانی به راه افتاده است که به دنبال دستاویز قراردادن هر وسیله‌ای برای انهدام فلسفه و عرفان در حوزه است و از هر وسیله‌ای برای رسیدن به این هدف استفاده می‌کند و از هیچ‌گونه توهین و ناسزا دریغ ندارد.

طرفه آنکه همین افراد نیز به گروه‌های مختلفی تقسیم شده‌اند که با خود نیز سر ستیز دارند، که نشان می‌دهد که دستی که از این برای ایجاد اختلاف در حوزه و تضعیف روحانیت استفاده می‌کند، حتی به اینکه جبهه‌ای از موافقان و مخالفان فلسفه و عرفان در مقابل هم قرار بگیرند نیز قانع نیست. بلکه می‌خواهد هر جبهه مشتمل بر چندین گروه و شاخه باشد که نه تنها با جبهه مخالف بلکه با سایر گروه‌های موجود در جبهه خود نیز سر نزاع داشته باشد تا حوزه هیچ‌گاه روی آرامش و تعالی را نبیند.

البته ذکر این نکته نیز لازم است که برخی از بزرگان از علما نیز نسبت به فلسفه و عرفان دید انتقادی دارند که روی سخن ما هرگز با این بزرگواران نیست. چه اینکه هیچ گاه از این عزیزان شاهد هیچگونه توهین و هجمه نسبت به سایر علما نبوده و نیستیم و اگر نقدی هم دارند در فضایی عالمانه مطرح می‌کنندو حتی توهین به سایر علما را بر نمی‌تابند.

 خلاصه کلام

خلاصه کلام اینکه ما جمعی از اساتید و طلاب رشته فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم ضمن پرهیز دادن همگان از افتادن به دام چنین افرادی و دامن‌زدن به این چنین نزاع‌هایی، اعلام می‌نماییم که باید برای برخورد با این افراد و جریانات فکری اساسی کرد، در غیر این صورت این افراد در همین پله‌ها متوقف نشده و تا رسیدن به مقصد و مقصود نهایی از ایجاد نزاع و اختلاف‌افکنی و تضعیف حوزه علمیه، دست بر نخواهد داشت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 10
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 2
  • ترابی ۲۰:۴۷ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۸
    1 0
    متاسفانه مطالب این نوشته از جهل و تعصب و تهمت لبریز است حتما خجالت می کشیده اند که نامشان را بنویسند و گرنه نامشان را می نوشتند تا بدانیم که این مطلب را چه کسانی منتشر کرده اند !
  • مهران ۰۰:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۹
    0 1
    سلام آقای ترابی عزیز لطفا : 1. مصادیق جاهلانه بودن این متن را بنویسید 2. مصادیق متعصبانه را هم بنویسید 3. همچنین مصادیق تهمت گونه این متن آقای ترابی خودتان با این گفتاری که کردید ممکن است مصداق این سه مورد شوید
  • مرتضی ۰۹:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۰
    0 0
    صدور این چنین بیانیه های سیاسی ای در ارتباط با یک بحث نظری و علمی چه معنایی جز خالی بودن چنته مدافعان فلسفه و عرفان در دفاع علمی از مبلانی اشان می تواند داشته باشد؟
  • ۰۹:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۰
    1 0
    از مصادیق تعصب در این بیانیه دفاع از عرفانی است که قائل به الوهیت و خدایی انسان کامل است. شهید مطهری می گوید: «عرفا... توحيد آنها وحدت وجود است... در اين مکتب، انسان کامل در آخر عين خدا مي‌شود؛ اصلا انسان کامل حقيقي، خودِ خداست.» (انسان کامل، مرتضي مطهري، 168). چه تعصبی بالاتر از دفاع از جنین مبانی ای؟
  • برهان ۱۰:۱۱ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۲
    0 0
    بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم 1-اگرتمام کسانی که مخالف فلسفه وعرفان اند را بایک چوب برانید کاراشتباهی است علمای بزرگی چون آیت الله بروجردی،آیت الله اراکی،آیت الله گلپایگانی،آیت الله وحید،آیت الله صافی،آیت الله سیستانی و...اینهامگرانجمن حجتیه ای هستند؟ 2-تیترخبر شماکه مرقوم فرمودید: اساتید و طلاب حوزه علمیه هشدار دادند اشتباه است در خود همین اطلاعیه در آخر آمده است: "ما جمعی از اساتید و طلاب رشته فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم " پس اینان جمعی از اساتید فلسفه وعرفان اند 3-مخالفت با فلسفه وعرفان از تاریج تشکیل انجمن حجتیه بسیار قبل تر است از زمان شیخ طوسی ها وعلامه حلی ها وعلامه مجلسی هابوده است که حتی حکم جهادبافلاسفه را علامه حلی میدهد 4-بسیاری از مخالفان فلسفه وعرفان کاملابا این انقلاب وحضرت امام خمینی(ره)همراه بوده ودر جهت راستای اهداف این انقلاب قدم برداشته اندمانندآیت الله مشکینی،آیت الله مکارم،آیت الله صافی،آیت الله نوری همدانی که مخالف شدیدعرفان مولوی وعطارو...است. 5-مقصود وهدف مخالفان فلسفه وعرفان حفظ اسلام ومبانی اصیل تشیع می باشد واینکه به همه مخالفان فلسفه تهمت اختلاف افکنی وتضعیف حوزه علمیه بزنیم کار درستی نمی باشد. 6-سخن در اینجا است که با کدام مبانی واندیشه ها می شودنظام اسلامی را حفظ کرد با مبانی مثل سنخیت خالق ومخلوق،وحدت وجود،قدم عالم،فنای در ذات الهی و...یا با عرفان واقعی اهل بیت ع ومبانی ناب تشیع که به فرموده امام خمینی (ره)در وصیت نامه الهی سیاسی این مرد بزرگ تاریخ بالاترین راه نجات ثقلین وقرآن ونهج البلاغه است.وهیچ اسمی از فلسفه وعرفان مصطلح نبرده است. فرازهایی از وصیت نامه حضرت امام خمینی(ره) ما مفتخریم و ملت عزیز سرتاپا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبی است که می‌خواهد حقایق قرآنی، که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم می‌زند، ‌از مقبره‌ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می‌کشاند نجات دهد. و ما مفتخریم که پیرو مذهبی هستیم که رسول خدا مؤسس آن به امر خداوند تعالی بوده، و امیرالمؤمنین علی بن‌ ابیطالب، این بنده رها شده از تمام قیود، مأمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیها است . ما مفتخریم که کتاب نهج‌البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی و بالاترین کتاب رهایی‌بخش بشر است و دستورات معنوی و حکومتی آن بالاترین راه نجات است، از امام معصوم ما است. ما مفتخریم که ائمه معصومین، از علی بن ابیطالب گرفته تا منجی بشر حضرت مهدی صاحب زمان ـ علیهم آلاف التحیات و السلام ـ که به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند. ما مفتخریم که ادعیه حیاتبخش که او را «قرآن صاعد» می‌خوانند از ائمه معصومین ما است. ما به «مناجات شعبانیه» امامان و «دعای عرفات» حسین بن علی ـ علیهماالسلام ـ و «صحیفه سجادیه» این زبور آل محمد و «صحیفه فاطمیه» که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالی به زهرای مرضیه است از ما است. ما مفتخریم که «باقرالعلوم» بالاترین شخصیت تاریخ است و کسی جز خدای تعالی و رسول ـ صلی الله‌علیه و آله ـ و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، ‌از ما است. و ما مفتخریم که مذهب ما «جعفری» است که فقه ما که دریای بی‌پایان است، یکی از آثار اوست. و ما مفتخریم که به همه ائمه معصومین ـ علیهم صلوات الله ـ و متعهد به پیروی آنانیم. ما مفتخریم که ائمه معصومین ما ـ صلوات الله و سلامه علیهم ـ در راه تعالی دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکی از ابعاد آن است، درحبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازی حکومتهای جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. وما امروز مفتخریم که می‌خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگِ سرنوشت‌ساز سر از پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا می‌کنند. 7-متصل کردن مخالفان فلسفه وعرفان به گروههای مخالف واستفاده تبلیغاتی از این قضیه خود تضعیف روحانیت وحوزه های علمیه است . 8-یکی از اشخاصی که همواره فلاسفه وعرفا به جای استدلال وبرهان برای جواب به مخالفان از نام وشخصیت او استفاده می کنندامام خمینی (ره)است وبرخی جملات امام راحل را گرفته وهمواره شخصیت امام خمینی(ره)که متعلق به تمام مردم ومسلمانان می باشد رابرای خود مصادره می کنندو می خواهند بگویند امام خمینی(ره)با ما موافق است وشما راردمی کند وقبول ندارد در حالی که همواره امام راحل ازکسانی که در پی زنده نگه داشتن اسلام هستند حمایت کرده وجانشین برحق ایشان آیت الله العظمی خامنه ای هم براساس اندیشه باز وفکری نقدپذیرهمواره از کرسی های آزاد اندیشی حمایت کرده است واین انقلاب متعلق به همه مردم وحوزه های علمیه است نه یک گروه وجمعی از اساتید فلسفه وعرفان 9-این انقلاب ووحرکت اسلامی مردم از نظریه های فلاسفه وعرفا نبوده است بلکه مردم به خاطر اسلام وقرآن واهل بیت ع قیام کرده واینکه این جمعی از اساتید فلسفه وعرفان می گویند:نظریه پردازان انقلاب از آنها بوده است کاری انحصار طلبانه وغیرر واقع بینانه است . 10-این اعلامیه را جمعی از اساتیدفلسفه وعرفان حدود چند هفته است در فضیه به صورت های مختلف پخش می شودبه درودیوار حوزه علمیه قم نصب میشود وبه جای پاسخ گویی به اشکالات مخالفان فلسفه وعرفان که خود حامی نظام واز اساتید رسمی حوزه علمیه قم وبسیاری از شهر ها می باشند به تخریب ومنتصب کردن مخالفان به فرقه های انحرافی ومخالف نظام خواند آنان دست می زننداز این اساتید فلسفه وعرفان که خود را دلسوز نظام ومدافع اسلام می دانندمی پرسیم اینکه شما این جمعیت عظیم از مراجع ،علما بزرگان وطلاب حوزه های علمیه را عضو انجمن حجتیه ومخالفان نظام می دانیدخودتضعیف حوزه هاونظام اسلامی نمی باشد؟از آنها می خواهیم که به جای این کارها بیایند وپاسخ مخالفان ومنتقدان مبانی اشتباه خود را بدهند. تصویرنصب اعلامیه د فیضیه http://up.funmehr.com/images/ktu0damkz7mia5ftzuj.jpg وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى با احترام، جمعی از طلاب و مدرسین حوزه علمیه قم و اصفهان و مشهد و تهران و سایر شهرستانها پیوست فارس نیوز مشرق تابناک رجا انتخاب جهان بولتن صاحب عبرت و...
  • مرتضی ۱۹:۰۴ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۴
    0 0
    توجه آقایان بیانیه نویس تنگ نظر را به بیانات مقام معظم رهبری در مورد آزاد اندیشی جلب می کنم: مقام معظم رهبری در 8/9/1386 در جمع فضلای حوزه علمیه فرمودند: «يكى از موضوعاتى كه حتماً لازم است من عرض بكنم، مسئله‌ى آزادانديشى است كه در بعضى از صحبتهاى آقايان بود. چرا اين كرسيهاى آزادانديشى در قم تشكيل نميشود؟ چه اشكالى دارد؟ حوزه‌هاى علميه‌ى ما، هميشه مركز و مهد آزادانديشىِ علمى بوده و هنوز كه هنوز است، ما افتخار ميكنيم و نظيرش را نداريم در حوزه‌هاى درسىِ غير حوزه‌ى علميه، كه شاگرد پاى درس به استاد اشكال كند، پرخاش كند و استاد از او استشمام دشمنى و غرض و مرض نكند. طلبه آزادانه اشكال ميكند، هيچ ملاحظه‌ى استاد را هم نميكند. استاد هم مطلقاً از اين رنج نميبرد و ناراحت نميشود؛ اين خيلى چيز مهمى است. خوب، اين مال حوزه‌ى ماست. در حوزه‌هاى علميه‌ى ما، بزرگانى وجود داشته‌اند كه هم در فقه سليقه‌ها و مناهج گوناگونى را ميپيمودند، هم در برخى از مسائل اصولى‌تر؛ فيلسوف بود، عارف بود، فقيه بود، اينها در كنار هم زندگى ميكردند، با هم كار ميكردند؛ سابقه‌ى حوزه‌هاى ما اينجورى است. يكى، يك مبناى علمى داشت، ديگرى آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنيد، از اين قبيل مشاهده ميكنيد. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحيد بهبهانى، نقطه‌ى مقابل؛ هر دو در كربلا زندگى ميكردند؛ معاصر، مباحثه هم ميكردند با هم. يك شب در حرم مطهر سيدالشهدا (سلام‌اللَّه‌عليه) اينها سر يك مسئله‌اى شروع كردند بحث كردن، تا اذان صبح اين دو نفر روحانى ايستاده - حالا وحيد بهبهانى آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پيرمردى هم بوده - بحث كردند! مباحثه هم ميكردند با هم، منازعه هم ميكردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس ميگفتند. من شنيدم كه شاگردان وحيد - كه وحيد تعصب شديدى عليه اخباريها داشت - مثل صاحب رياض و بعضى ديگر از شاگردان وحيد، ميرفتند درس صاحب حدائق هم شركت ميكردند! اينجورى بوده؛ ما تحمل را در حوزه بايد بالا ببريم. خوب، يكى مشرب فلسفى دارد، يكى مشرب عرفانى دارد، يكى مشرب فقاهتى دارد، ممكن است همديگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پيش از اين، در مشهد گفتم كه مرحوم آ شيخ مجتبى‌ قزوينى (رضوان‌اللَّه تعالى عليه) مشرب ضديت با فلسفه‌ى حكمت متعاليه، مشرب ملاصدرا، داشت - ايشان شديد، در اين جهت خيلى غليظ بود - امام (رضوان اللَّه عليه) چكيده و زبده‌ى مكتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينه‌ى فلسفى‌اش، در زمينه‌ى عرفانى هم همينجور است. خوب، مرحوم آ شيخ مجتبى‌ نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترويج ميكرد تا وقتى زنده بود. ترويج هم از امام كرد؛ ايشان بلند شد از مشهد آمد قم، ديدن امام. مرحوم آ ميرزا جواد آقاى تهرانى در مشهد جزو برگزيدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ايشان جبهه رفت. با تفسير حمد امام كه در تلويزيون پخش ميشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ايشان، هم مرحوم آقاى مرواريد، اما حمايت ميكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سياسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس؛ همديگر را تحمل ميكردند. در قم بايد اينجورى باشد. يك نفرى نظر فقهى ميدهد، نظر شاذّى است. خيلى خوب، قبول نداريد، كرسى نظريه‌پردازى تشكيل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بيايند اين نظر فقهى را رد كنند با استدلال؛ اشكال ندارد. نظر فلسفى‌اى داده ميشود همينجور، نظر معارفى و كلامى‌اى داده ميشود همينجور. مسئله‌ى تكفير و رمى و اين حرفها را بايستى از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علماى برجسته و بزرگ؛ يك گوشه‌اى از حرفشان با نظر بنده‌ى حقير مخالف است، بنده دهن باز كنم رمى كنم؛ نميشود اينجورى، اين را بايد از خودِ داخل طلبه‌ها شروع كنيد. اين يك چيزى است كه جز از طريق خودِ طلبه‌ها و تشكيل كرسيهاى مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفكرى و آزادانديشى كه عرض كرديم، ممكن نيست. اين را عرف كنيد در حوزه‌ى علميه؛ در مجلات، در نوشته‌ها گفته شود. يك حرف فقهى يك نفر ميزند، يك نفر رساله‌اى بنويسد در ردّ او؛ كسى او را قبول ندارد، رساله‌اى در ردّ او بنويسيد. بنويسند، اشكال ندارد؛ با هم بحث علمى بكنند بحث علمى به نظر من خوب است»
  • ۰۹:۳۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۵
    0 0
    بسمه تعالی تاملی در باب هشدار جمعی از اساتید و طلاب حوزه علمیه درباره تجدید حیات انجمن حجتیه مجتبی رفیعی بصیری، فارغ التحصیل دانشگاه امام صادق علیه السلام چندی پیش بیانیه ای در رسانه ها تحت عنوان " هشدار جمعی از اساتید و طلاب حوزه علمیه قم پیرامون تجدید حیات انجمن حجتیه" انتشار یافت که در این باره نکاتی تذکر داده می شود: 1- ضمن تشکر از دوستان ما با احساس خطری که کردند این بیانیه را نگاشتند، امیدوارم این احساس خطر را نسبت به انحرافات اصلی و کج رویها و خطراتی که موجودیت نظام را تهدید می کند حفظ کنند و فقط بهتر بود بیانیه را با اسم خود امضاء می کردند تا با آنان بهتر آشنا می شدیم. چندی پیش آیت الله مهدوی کنی درباره نگاشتن بیانیه های بدون امضاء هشدار داده بودند. 2- من نمیدانم چگونه نویسندگان بیانیه بین انجمن حجتیه و مخالفان فلسفه و عرفان پیوند برقرار کردند؟! نویسنده پس از بیان شمه ای از انحرافات انجمن حجتیه و اینکه اکنون دوباره انجمن حجتیه تحت علم مخالفت با فلسفه و عرفان ظهور کرده آن موارد را به ناقدان فلسفه و عرفان نسبت می دهد چون:کسانی که از گذشته خود چیزی نمی گویند، پس از انقلاب به کنج تاریک پستوهای عقیدتی خود خزیدند، مدعی ولایت اهل بیت هستند، توپ را به دروازه خودی می زنند، با علما وبزرگان مبارزه می کنند، قبل از انقلاب با ژیم مبارزه نکرده و با ساواک همکاری کردند، از پیوستن جوانان متدین به حضرت امام(ره) جلوگیری کرده، چشم خود را به روی همه مفاسد بستند، بعد از انقلاب با دیدن کوچکترین امر خلافی فریاد وا اسلاما سردادند، علیه امام و انقلاب جو سازی کردند، با واکنش تند امام مواجه شدند، بر شریعتی تاثیر گذاشتند و ... آیا شما نیم نگاهی به مخالفتهای ناقدین فلسفه و عرفان در زمان حاضر به جریان انجمن حجتیه نیانداختید؟ 3- گفتید که انجمن حجتیه به تازگی با عنوان مخالفت با فلسفه و عرفان تجدید حیات می کند! کاش حداقل سابقه این دو جریان و قدمت هر دو را بررسی می کردید. از زمان ترجمه آثار فلسفی یونانی در زمان امام صادق علیه السلام، فقهای ما دررد فلسفه کتاب می نوشتند. هزار سال است فقهای ما و محدثان ما با فلسفه و تصوف مبارزه کردند و اکنون شما پیوند آن را با انجمن حجتیه که 56 سال پیش تاسیس شده، پیدا کردید؟ هشام بن حکم شاگرد برجسته امام صادق علیه السلام کتاب «رد علی الارسطاطالیس» و شاذان نیشابوری کتاب «رد علی الفلاسفه« را آن زمان نوشتند، آیا آنان از انجمن حجتیه خط می گرفتند؟! حتی علامه طباطبایی اذعان کردند که ترجمه آثار فلسفی از یونان نتایج سوء داشته و مامون لعنت الله علیه جهت بستن در بیت العتره، بیت الحکمه را تاسیس کرد. 4- در جای جای بیانیه مخالفان فلسفه و عرفانبه ضدیت با نظام جمهوری اسلامی و مخالفت با حضرت امام خمینی(ره) متهم شدند. کاش اسامی تعدادی از آنان را می بردید تا ما بررسی می کردیم ببینیم واقعا مخالف فلسفه و عرفان، مخالف نظام و امام است؟ آیت الله صافی گلپایگانی، آیت الله وحید خراسانی، آیت الله مکارم شیرازی،آیت الله خزعلی، آیت الله مشکینی که در رد فلسفه و تصوف کتاب نوشتند مخالف نظام و دارای رابطه با انجمن حجتیه هستند یا شهید صدر و علامه جعفری که مخالف وحدت وجود بودند؟ شهید بزرگوار آیت الله سعیدی که جان خود را فدای راه امام کردند و مخالف فلسفه بودند ضد نظام و امام هستند؟چرا از علامه حلی، شیخ صدوق، شیخ مفید، علامه مجلسی، شیخ بهایی، خواجه نصیرالدین طوسی و آیت الله بروجردی که همگی مخالف فلسفه بودند نام نبردید؟ آیا راه آنان از راه حضرت امام جداست؟اگر مخالفان فلسفه بیشتر از موافقان آن جان خود را فدای این نظام نکرده باشند کمتر از آنان نیستند حتی علامه طباطبایی که از فلاسفه بارز صدرایی است و بعضی از شاگردانش، ظاهرا علقه ای با حرکت حضرت امام ندارد. بگذریم که اساسا از آموزه های فلسفه و عرفان مبارزه و جهاد و انقلاب در نمی آید! چگونه کسی که تجاوز دشمن را خواست خدا می بیند و مذهب جبر دارد می تواند با دشمن مبارزه کند؟ ابن سینا و ملاصدرا و مولوی و ابن عربی و منصورحلاج و... چه مباحثی برای تقابل با ظلم دارند؟ چند نفر از شهدای عزیز ما فلسفه خوانده بودند؟ چند نفر از مبارزین قبل از انقلاب و کسانی که در زندان بودند و شکنجه شدند فیلسوف و عارف بودند؟ و اساسا نظریه رفیع ولایت فقیه، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، اقامه حدود و ایثار و شهادت و مبارزه با ظلم وظالم، تولی و تبری مربوط به فقه است یا فلسفه؟ 5- گفتید که جریان مخالفت با فلسفه و عرفان از دشمن تغذیه می شود! آیا می شود بگویید چرا ما روز جهانی فلسفه داریم اما روز جهانی فقه نداریم؟ ایا می شود بگویید یک هزارم هزینه ای که دشمن و سازمان یونسکو برای ثبت و مرمت مقبره فلاسفه و عرفا و شعرا می کند، برای فقها و محدثان مثل علامه مجلسی نمی کند؟ و چرا اردوارن براون و مستر همفر که جاسوس دشمنان در کشور ما بودند در سفرنامه های خود نوشتند که ما برای تحقق اهدافمان تا می توانیم باید فلاسفه و عرفا مخصوصا مولوی را ترویج و تا می توانیم باید فقها مثل علامه مجلسی را تضعیف کنیم؟ و دلیل این همه بغض نسبت به این عالم جلیل القدر چیست؟ و چر فلسفه بدون دیانت وجود دارد اما فقه بدون دیانت معنی ندارد؟ و اکنون پیروان و مروجان مولوی و عرفا چه کسانی هستند؟ 6- ای کاش شمایی که علیه مخالفان فلسفه و عرفا بیانیه صادر می کنید، گوشه ای از پرسش ها و حرف های آنان را هم می زدید؟ و ای کاش مناظره برگزار می کردید! تخریب و توهین ابزار نخ نمای فلاسفه و عرفا برای مخالفانشان در طول تاریخ بوده است و همیشه مدعی هستند هر کسی حرف ما را نمی فهمد و سالها باید شاگردی کنید تا بفهمید فلسفه یعنی چه؟! ای کاش می گفتید که چرا ابن عربی عمر را بالاتر از حضرت علی علیه السلام می دانست و مدعی بود به او وحی می شود و خود را خاتم الاولیاء خواند؟ چرا ملاصدرا مقطعی معاد جسمانی را انکار می کرد و مدعی بود زنان درزمره حیوانات هستند؟ چرا علامه طباطبایی معتقد بود انبیا برای عوام مبعوث شدند و فلاسفه برای خواص؟ و همان حرفی را که انبیا می زند، فلاسفه هم همان حرف را می زنند؟ و چرا مولوی ابن ملجم را تبرئه می کند و اخیرا چرا حجت الاسلام صمدی آملی شاگرد آیت الله حسن زاده آملی، یزید و شمر را بهشتی می خواند؟!(تا جاییکه خود آیت الله حسن زاده آملی برائت جستند) چرا فلاسفه خلق و حدوث جهان راانکار می کنند؟ و اگر انسان با عقل خود می توانست حقایق جهان را درک کند، چه نیازی به بعثت انبیا بود؟ حضرت امام فرمودند« اگر انبیا مردم را به حال خودشان می گذاشتند جز خوردن و خوابیدن را نمی توانستند ادراک کنند ... سایر قشرها چه فلاسفه چه دانشمندان، اینها تمام نظرشان این است که آثار طبیعت را کشف کنند» 7- همیشه در مباحث علمی و منطقی یکی از مفرها «برچسب زدن» بوده است. افرادی که توان پاسخگویی مستدل به سوالات و شبهات جناح مقابل را ندارند، با انواع برچسب ها خود را بی نیاز از پاسخگویی می بینند. بلا تشبیه و فقط به عنوان مثال، زمانی که اهل بیت سیدالشهدا علیه السلام وارد شام شدند برای فرار از مواجهه با حقایق، ایشان را خارجی نامیدند. پس از انقلاب اسلامی نیز افراد ناتوان از عناوین مختلف برای حذف رقبا استفاده کردند: چپی، راستی، ضد ولایت فقیه، غیر انقلابی، التقاطی، ضد خط امامی و... متاسفانه دوستان ما آگاهانه یا ناآگاهانه جهت تخریب ناقدین فلسفه و عرفان از این ترفند استفاده کردند و آنان را دنباله رو انجمن حجتیه نامیدند. آیا خوب است ما ایشان را به تجدید حیات نوعی سلفی گری که پذیرای هیچ نقدی نیستند و فقط فکر خودشان را صحیح می دانند، متهم کنیم؟ 8- و اما اتهام مخالفت با ندیشه حضرت امام خمینی(ره)، باز هم یک برچسب دیگر! در گذشته عده ای با جناح بندی خط امامی و غیر خط امامی درگیر فضاهای حاشیه ای شدند و عده ای حذف شدند. ما دوستانمان را دعوت می کنیم به جای هشدارها و افشاگریها و تخریبها به پرسش های اصلی درباره اساس فلسفه و عرفان جواب گویند و این گونه بارسانه ای کردن مباحث علمی و طلبگی، فضای جامعه را غبارآلود ننمایند. اگر حضرت امام خمینی(قدس) اکنون در قید حیات بودند و عده ای محضر ایشان می رفتند و می گفتند ما ضمن ارادت به نظام و انقلاب بر اساس سالها تحقیق و پژوهش با این مستندات به این نتیجه رسیدیم که فهم دین و حقایق عالم از راه فلسفه فقط بر جهالت و حجاب ما می افزاید و وجب به انزوا راندن معارف اسلام می شود، پاسخ ایشان چیست؟ آیا می گویند نیاندیشید و فکر نکنید؟ آیا مراجعی که نظر فقهی آنان مخالف نظر حضرت امام هست، ضد حضرت امام هستند؟ و باب اجتهاد بعد از ارتحال امام بسته شده است؟ در دیدار دانشجویان با مقام معظم رهبری مورخ 29/10/1384که حقیر توفیق شرفیابی به محضر ایشان را داشتم، دانشجویی پرسید ما بعد از تحقیق و بررسی و تفکر متوجه می شویم که یافته های ما با نظرات شما مخالف استف تکلیفمان چیست؟ آقا فرمودند:« بنابر این این سوال که ما چه کنیم، یا این سئوال که اگر نتیجه تحقیقات ما با نظر رهبری مخالف درآمد چه کار کنیم، اینها به ظر من سئوالات خیلی اصولی و منطقی نیست. شما مامور به پژوهشید. شما مامور به این که فکر و کار کنیدف نتیجه را بدست آوردید و آن نتیجه شما را رهبری، غیر رهبری به عنوان دستاوردهای علمی بگیرند و بر اساس آن برای کشور برنامه ریزی کنند. تحقیق علی، شان و خصوصیتش، آزادی است. منتها عقلایی، بی انضباط نباشد»- قریب به مضمون- البته باید این نکته را متذکر شوم که معلوم نیست تصوری که ما از اندیشه حضرت امام خمینی(ره) داریم منطبق با اندیشه ایشان باشد! مثلا حضرت امام در همان ایام جوانی تدریس فلسفه را رها کردند و بیشتر به عنوان یک فقیه شناخته شدند. چه بسیار اندیشه های ناب ایشان که بعد از رحلت، صداوسیما و محافل علمی به آن نپرداختند که موضوعی گسترده است و در آینده با ذکر شواهد به آن می پردازیم 9- مقام معظم رهبری در 8/9/1386 در جمع فضلای حوزه علمیه فرمودند: «يكى از موضوعاتى كه حتماً لازم است من عرض بكنم، مسئله‌ى آزادانديشى است كه در بعضى از صحبتهاى آقايان بود. چرا اين كرسيهاى آزادانديشى در قم تشكيل نميشود؟ چه اشكالى دارد؟ حوزه‌هاى علميه‌ى ما، هميشه مركز و مهد آزادانديشىِ علمى بوده و هنوز كه هنوز است، ما افتخار ميكنيم و نظيرش را نداريم در حوزه‌هاى درسىِ غير حوزه‌ى علميه، كه شاگرد پاى درس به استاد اشكال كند، پرخاش كند و استاد از او استشمام دشمنى و غرض و مرض نكند. طلبه آزادانه اشكال ميكند، هيچ ملاحظه‌ى استاد را هم نميكند. استاد هم مطلقاً از اين رنج نميبرد و ناراحت نميشود؛ اين خيلى چيز مهمى است. خوب، اين مال حوزه‌ى ماست. در حوزه‌هاى علميه‌ى ما، بزرگانى وجود داشته‌اند كه هم در فقه سليقه‌ها و مناهج گوناگونى را ميپيمودند، هم در برخى از مسائل اصولى‌تر؛ فيلسوف بود، عارف بود، فقيه بود، اينها در كنار هم زندگى ميكردند، با هم كار ميكردند؛ سابقه‌ى حوزه‌هاى ما اينجورى است. يكى، يك مبناى علمى داشت، ديگرى آن را قبول نداشت. اگر شرح حال بزرگان و علما را نگاه كنيد، از اين قبيل مشاهده ميكنيد. مرحوم صاحب حدائق با مرحوم وحيد بهبهانى، نقطه‌ى مقابل؛ هر دو در كربلا زندگى ميكردند؛ معاصر، مباحثه هم ميكردند با هم. يك شب در حرم مطهر سيدالشهدا (سلام‌اللَّه‌عليه) اينها سر يك مسئله‌اى شروع كردند بحث كردن، تا اذان صبح اين دو نفر روحانى ايستاده - حالا وحيد بهبهانى آنوقت نسبتاً جوان بوده، اما صاحب حدائق پيرمردى هم بوده - بحث كردند! مباحثه هم ميكردند با هم، منازعه هم ميكردند، اما هر دو هم بودند، هر دو هم درس ميگفتند. من شنيدم كه شاگردان وحيد - كه وحيد تعصب شديدى عليه اخباريها داشت - مثل صاحب رياض و بعضى ديگر از شاگردان وحيد، ميرفتند درس صاحب حدائق هم شركت ميكردند! اينجورى بوده؛ ما تحمل را در حوزه بايد بالا ببريم. خوب، يكى مشرب فلسفى دارد، يكى مشرب عرفانى دارد، يكى مشرب فقاهتى دارد، ممكن است همديگر را هم قبول نداشته باشند. من چند ماه پيش از اين، در مشهد گفتم كه مرحوم آ شيخ مجتبى‌ قزوينى (رضوان‌اللَّه تعالى عليه) مشرب ضديت با فلسفه‌ى حكمت متعاليه، مشرب ملاصدرا، داشت - ايشان شديد، در اين جهت خيلى غليظ بود - امام (رضوان اللَّه عليه) چكيده و زبده‌ى مكتب ملاصدراست؛ نه فقط در زمينه‌ى فلسفى‌اش، در زمينه‌ى عرفانى هم همينجور است. خوب، مرحوم آ شيخ مجتبى‌ نه فقط امام را قبول داشت، از امام ترويج ميكرد تا وقتى زنده بود. ترويج هم از امام كرد؛ ايشان بلند شد از مشهد آمد قم، ديدن امام. مرحوم آ ميرزا جواد آقاى تهرانى در مشهد جزو برگزيدگان و زبدگان همان مكتب بود، اما ايشان جبهه رفت. با تفسير حمد امام كه در تلويزيون پخش ميشد، مخالف بودند؛ به خود من گفتند؛ هم ايشان، هم مرحوم آقاى مرواريد، اما حمايت ميكردند. از لحاظ مشرب و ممشا مخالف، اما از لحاظ تعامل سياسى، اجتماعى، رفاقتى، با هم مأنوس؛ همديگر را تحمل ميكردند. در قم بايد اينجورى باشد. يك نفرى نظر فقهى ميدهد، نظر شاذّى است. خيلى خوب، قبول نداريد، كرسى نظريه‌پردازى تشكيل بشود و مباحثه بشود؛ پنج نفر، ده نفر فاضل بيايند اين نظر فقهى را رد كنند با استدلال؛ اشكال ندارد. نظر فلسفى‌اى داده ميشود همينجور، نظر معارفى و كلامى‌اى داده ميشود همينجور. مسئله‌ى تكفير و رمى و اين حرفها را بايستى از حوزه ورانداخت؛ آن هم در داخل حوزه نسبت به علماى برجسته و بزرگ؛ يك گوشه‌اى از حرفشان با نظر بنده‌ى حقير مخالف است، بنده دهن باز كنم رمى كنم؛ نميشود اينجورى، اين را بايد از خودِ داخل طلبه‌ها شروع كنيد. اين يك چيزى است كه جز از طريق خودِ طلبه‌ها و تشكيل كرسيهاى مباحثه و مناظره و همان نهضت آزادفكرى و آزادانديشى كه عرض كرديم، ممكن نيست. اين را عرف كنيد در حوزه‌ى علميه؛ در مجلات، در نوشته‌ها گفته شود. يك حرف فقهى يك نفر ميزند، يك نفر رساله‌اى بنويسد در ردّ او؛ كسى او را قبول ندارد، رساله‌اى در ردّ او بنويسيد. بنويسند، اشكال ندارد؛ با هم بحث علمى بكنند بحث علمى به نظر من خوب است» از همه پیروان ولایت می خواهم که تبعیت لازم را از فرمایشات مقام معظم رهبری داشته باشند و اصول آزاداندیشی علمی را با انگ زدن و برچسب زدن، آلوده نکنند و از اختلاف های طلبگی علما به روحانیت علیه روحانیت تعبیر نکنند. و السلام علی من اتبع الهدی ماخذ: وبلاگ آقای مجتبی بصیری
  • کلاغ سفید ۱۸:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۲۵
    0 0
    عزیز من چرا نوشته من رو حذف کرده اید شما هم به اسم کنترل دارین ممیزی تحجر به خرج می دهید من کلاغ سفید هستم واقعا اسم سروش و ملکیان انقدر شما رو به وحشت میندازه یا فقط میخواین ژست روشن فکر بکیرین
  • محمود ۰۵:۱۷ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۳
    0 0
    باز دعواها شروع شد بابا يك بيار بياييد مثل آدم بنشينيد تكليف فلسفه و عرفان و عقل‌گرايي را روشن كنيد.... همش با هم كلكل كردن فايده نداره... البته آقايان كه اين اعلاميه را نوشتند بيشتر دغدغه فلسفه و عرفان را دارند نه امام و انقلاب. عزيزان دوستان قرآن و احاديث شيعه هزار و اندي سال است دست نخورده مانده و جريان علمي شيعه مشغول فلسفه و عرفان و يا اجتهاد مبتني بر عقل گرايي با توجيه نصوص ديني است. چرا اينا نميفهميد ؟؟؟؟ بابا مستشرقين و دانشمندان اهل سنت هم هم ديگه اينا دارند به عنوان يك طعن بر شيعه مطرح مي‌كنند... تا كي ؟؟؟؟؟؟ تا كي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ضغف الطالب و المطلوب
  • علی ۱۷:۵۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۷
    0 0
    دنبال حل مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم باشید ، با اینا ارزش پول ملی بالا نمیره . کارشناس ارشد اقنصاد

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس