به گزارش مشرق؛ سلسله گزارشی از روزهای پر التهاب در افغانستان بعد از حملات یازده سپتامبر در سال ۲۰۰۱ و زمانی که طالبان قربانی بازی CIA و القاعده شدند را به روایت رضا گنجی روزنامهنگار که آن روزها در افغانستان حضور داشت را در چند قسمت از نظر خواهید گذراند.
-------------------------
قسمت چهارم ...
برج های دو قلو در کابل قرار دارند!
در افغانستان محروم از تکنولوژی های ارتباطی، مطلع نشدن از اتفاقات جهان بیرون امری است ممکن. طالب ها اغلب بر پایه جهل مردم حکومت می کردند لذا هر چه مردم بی اطلاع تر، حکمرانی سهل تر بنظر می رسید. درست است که نظام توتالیتر طالبان، درباره حضور القاعده و تبعات این حضور در افغانستان و اینکه این جماعتِ عرب در این سرزمین چه می کنند و بدنبال چه هستند، اطلاعات زیادی به مردم نمی داد، اما فهم این مطلب که هنوز هم در افغانستان هستند کسانی که بعد از گذشت بیش از یک دهه از حمله به برج های دو قلو و به تبعه آن حمله به افغانستان حتی از محل برجها، اینکه در چه کشوری واقع شده و یا به چه دلیل به کشورشان حمله شده، اظهار بی اطلاعی می کنند جای تعجب دارد.
با آنکه آمریکا، به بهانه نابودی القاعده، طالبان و برقراری امنیت و رواج آزادی در افغانستان به این کشور حمله کرد اما تا سالها بعد از این حمله همچنان عده زیادی از افغانی ها دلیل هجوم آمریکا به این کشور را نمیدانستند.
"آدام پلتز" در مستندی با عنوان «آیا تا بهحال درباره ناین ایلون –یازده سپتامبر - چیزی شنیدهاید؟» که در سپتامبر 2012 م ، یعنی ده سال بعد از آن اتفاق تهیه کرد، نشان داد فقط عده انگشتشماری از افغانهایی که با آنها مواجه شده است علت حمله آمریکا به این کشور را میدانند. وی تعدادی عکس از لحظه برخورد هواپیما به برجهای دوقلو، انفجار آنها و تخریب ساختمانها تهیه کرد و با خود به هلیمند افغانستان برد.
در ابتدا به میان سربازان آمریکایی رفت و از آنها درباره حادثه یازده سپتامبر پرسید. در این مستند، یکی از سربازان آمریکایی مستقر در پایگاه هیلمند در واکنش به حادثه یازده سپتامبر و فرو ریختن ساختمانهای تجارت جهانی میگوید: «من با این ساختمان بزرگ شدم و سایهاش همیشه بر سرم بود. من زیر سایه این ساختمانها قد کشیدم.»
سربازان چشم آبی، تمام خرابیهای افغانستان را از چشم بن لادن میدانند و معتقدند که فقر و عدم امنیت در این کشور دلیلی بر زایش تروریسم و در ادامه حادثه یازده سپتامبر بوده است. بی اطلاعی سربازان آمریکایی از تاریخ و فرهنگ افغانستان در این مستند کاملا مشهود است. آنها نگاهی تک بعدی به افغانستان دارند.
"پلتز" همراه تفنگداران آمریکایی در روستاهای هیلمند می چرخد و عکسهای قبل و بعد از حمله به برج ها را به افغانیها نشان میدهد و از آنها میپرسد که آیا این ساختمانها را میشناسند و یا از یازده سپتامبر چیزی میدانند؟ برخی از جوانان با خنده میگویند که آنها فقط در زمینهای خود مشغول به کار اند و از جهان بیرون خبری ندارند. عمق بی اطلاعی زمانی است که پیرمردان سالخورده با دیدن عکس ها گمان میکنند این برجها در شهر "کابل" قرار دارند!. در وحله نخست، آدم با شنیدن این جواب فکر می کند که چند پیرمرد افغانی مشتاق مزاح کردن با یک فرد خارجی هستند.
اینکه کسی در افغانستان با دیدن برج هایی به آن بزرگی و در حاشیه، بناههایی به آن زیبایی و خیابان هایی به آن شیکی با پلیس هایی با شمایل مرتب فکر کند که این می تواند کابل باشد بیشتر به یک طنز شبیه است تا واقعیت. اما آنها این جملات را به طنز نمی گفتند. آنها واقعا فکر می کردند که این برجها در کابل است و با حمله ی خارجی ها اینگونه ویران شده است. تازه وقتی مترجم برای آنها توضیح میدهد که این آسمان خراش ها در آمریکا بودند و کسانی از کشور شما موجب خرابی آن شدهاند، پی به داستان می برند و واکنش نشان می دهند.
یکی از روستاییان که همراه تنی چند از پیرمردان هیلمندی در حاشیه جاده نشسته است، در پاسخ به این مطلب که افرادی از کشور شما باعث این اتفاق شده اند به تمسخر میگوید:
«افغانستان حتی یک الاغ هم ندارد چطور میتواند هواپیمایی داشته باشد تا به اینجا آمده و این ساختمانها را خراب کند؟»، یکی دیگر از افغانی ها در جواب سربازان میگوید: «در آمریکا فقط دو ساختمان خراب شد اما شما چند ساختمان در افغانستان خراب کردید؟ شما برای کمک آمدهاید؟ کمکهای شما کجاست؟»، تصور و باور اینکه چند پیرمرد روستایی و محروم از اطلاعات روز دنیا چنین جوابهایی را با صراحت تمام به یک مستند ساز آمریکایی که اطرافش را سربازان مسلح کشورش گرفته اند، بدهند، سخت بود.
زیباترین و اندیشمندانه ترین جواب را یکی از مردان هیلمندی درباره کمکهای آمریکا به افغانستان داد. جوابی که لذت شنیدنش زمانی صد چندان می شود که شما آن را از دهان محروم ترین افراد در افغانستان بشنوید. او گفت : «شما به بچههای خودتان قلم و کاغذ میدهید تا نوشتن یاد بگیرند اما به بچههای ما تفنگ میدهید تا بجنگند.»
این حقیقتی بود که حداقل برای یک دهه وقتی افغان ها با پول و سلاح آمریکایی، با هدف جلوگیری از نفوذ روس ها و تامین منافع آمریکا در منطقه جان می دادند و کودکانشان کشته و یا آواره می شدند، کودکان آمریکایی در بهترین مدارس با بهترین امکانات در حال درس خواندن بودند. در سنی که کودکان آمریکایی با قلم و نوشتن آشنا می شدند، در همان سن، کودکان افغان، کار با سلاح و جنگیدن را مشق می کردند. حالا این پیرمرد افغانی بی راه نمی گوید. معامله ی خوبی دنیای غرب با آنها و فرزندانشان نکرد.
فاجعه آمیزتر اینکه، این بیخبری تنها مختص به روستاییان بیسواد نبود، حتی مترجمان افغان که سالها در کنار سربازان آمریکایی بودهاند از واقعه یازده سپتامبر اخبار درستی نداشتند و نمی دانستند این اتفاق کی و کجا رخ داده است!
در مستند " پلتز " سربازان تلاش می کنند تا برای روستاییان توضیح دهند که امنیت ما به امنیت شما گره خورده است و ما اینجا هستیم تا امنیت شما و خودمان را تامین کنیم. آنها می گویند که ما و شما افغان ها باید شانه به شانه ی هم با تروریسم بجنگیم تا آرامش به کشور شما برگردد. بعضی وقت ها فکر می کنم که آمریکایی ها تنها یک نسخه برای حل اغلب مشکلات دنیا دارند و آنهم "جنگ" است. این موضوع مرا یاد نسخه ی محبوب و دوست داشتنی ایرانی ها برای رژیم لاغری می اندازد، اینکه چه "بخورند" تا لاغر شوند. جنگ همه ی ذهن "یانکی" ها را پر کرده است.
هجوم نظامی راه حل تامین امنیت در افغانستان نیست. کشوری که مفهوم ملت در آن نهادینه نشده و ساختار اجتماعی و هویت بومی آن بر پایه محورهای سه گانه قومیت، روابط خویشاوندی و مذهب شکل گرفته است، حضور خارجی را راحت پذیرا نیست. شاید از این روست که در تاریخ افغانستان نمیتوان کشوری پیدا کرد که از زمان شکل گیری اش توانسته باشد بر آنها بهطور کامل مسلط شود. چه انگلیس که افغانستان را دیواری میان روسیه با مستعمرهاش هندوستان میدانست، چه شوروری کمونیستی که بعد از ده سال مبارزه نتوانست عقاید کمونیستی را در میان قوم و قبیله های افغانی رواج دهد و چه آمریکا که نخست گمان میکرد با حمایت از طالبان میتواند افغانستان را باثبات کند اما عاقبت در گرداب طالبان فرو افتاد و ...
ادامه دارد ...
رضا گنجی/ کارشناس علوم سیاسی