به گزارش مشرق؛ سلسله گزارشی از روزهای پر التهاب در افغانستان بعد از حملات یازده سپتامبر در سال 2001 و زمانی که طالبان قربانی بازی CIA و القاعده شدند را به روایت رضا گنجی روزنامه نگار که آن روزها در افغانستان حضور داشت را در چند قسمت از نظر خواهید گذراند.
-------------------------
قسمت اول ...
کابوی ها عاشق آتش بازی هستند
نیویورکی ها زیر سایه این برج ها بزرگ شده بودند. با وجود این دو ساختمان بلند که از هر نقطه شهر قابل رویت بود ، دیگر گم شدن مشکل به نظر می رسید. فقط کافی بود برای یافتن آدرس، نزدیکی و یا دوری تان از برج های دو قلو را مشخص می کردید . آن بنای عظیم از هر نقطه ی شهر معلوم بود. قد خاطراتِ اغلبِ آمریکایی ها، هم قد برج ها شده بود اما تصویر برجهایی که سالها همنشین ساحل "هادسون" بودند و خورشید از میانشان به آسمان صعود میکرد در 102 دقیقه از آسمان نیویورک پاک میشود و حالا دیگر خبری از آن دو برج نیست.
سفید پوستان آمریکا لحظات دهشتناکی را سپری می کردند و در مقابل مسلمانان مقیم آمریکا هم هراسان بودند. همه ی مسلمانان آمریکا وقتی از حمله به برج های دو قلو با خبر شدند آن را فقط یک اقدام علیه منافع آمریکا ندانستند بلکه معتقد بودند که این اقدام به تقابل بیشتر آمریکا با اعراب و جهان اسلام منتهی خواهد شد.
نخستین سوالی که آمریکایی ها بعد از دیدن تصاویر حمله از تلویزیون و خواندن روزنامه ها داشتند این بود که چرا ما ؟ چرا مسلمانان این کار را با ما کردند؟ چرا این اتفاق برای ما افتاد ؟
این سوالات مدام تکرار می شد. آنها اخبار را لحظه به لحظه دنبال می کردند به این امید که جوابی برای پرسش هایشان پیدا کنند.
شاید به جرات بتوان گفت که هیچ کس به اندازه خود آمریکایی ها، نسبت به این حادثه پر از شک و تردید نبودند. جدی ترین پرسش ها بعدها از سوی محققین و تحلیگران آمریکایی مطرح شد و البته چه صداها که هرگز شنیده نشد و یا حذف شد. آنها معتقد بودند احتمال این که اشخاصی وابسته به دولت آمریکا این حمله را ترتیب داده باشند تا مسلمانان را مسئول آن جلوه دهند و جنگی علیه کشورهای اسلامی آغاز کنند، هست. احتمالی که هرگز در رسانههای آمریکا به صورت جدی مورد اشاره قرار نگرفت.
آمریکایی ها نیازمند پاسخی روشن برای این حادثه بودند اما در آن ساعات پر التهاب کسی نمی توانست و یا نمی خواست پاسخی روشن به آن بدهد. لحظه به لحظه بر تعداد سوالات افزوده می شد. خشم تمام آمریکا را فراگرفته بود. دولتمردان آمریکایی می بایست خیلی زود مسببین این واقعه را معرفی می کردند، حالا دیگر احتمالات و تحلیل ها کارساز نبود. دیگر در گزارش های رسمی، دشمن فرضی باید تبدیل به دشمن عینی می شد. رسانه ها به اندازه کافی افکار عمومی را آماده کرده بودند.
آنها با شتابی که تا آن زمان کم سابقه بود به کمک دولت آمریکا آمده بودند تا گروههای تندروی مسلمان را عامل اصلی این حملات بخوانند. بستر کاملا آماده شده بود چرا که تصور آمریکایی ها از مسلمانان اغلب دارای نقصان بوده است، آنها همواره فکر می کردند و هنوز هم فکر می کنند که مسلمانان بدنبال کشتن آنها و یا مقابله با ارزش های آمریکایی هستند. اگر بشود حادثه یازده سپتامبر را یک نقشه ی از قبل طراحی شده ننامید، شاید بتوان این اتفاق را محصول عدم ارتباط صحیح آمریکایی ها با جامعه مسلمانان دانست.
" ماهاتیر محمد " نخست وزیر سابق مالزی بعدها در مصاحبه با رسانه ها به صراحت اعلام کرد که : " حادثه یازده سپتامبر سرشار از ابهامات و دروغ است که دولتمردان آمریکا آن را به مردم جهان القاء می کنند. مسلمانان عامل حمله به مرکز تجارت جهانی نبودند بلکه گروه های دیگری غیر از مسلمانان حملات 11 سپتامبر را صورت دادند. "
مدتی بعد "سوزان لینداور" معاون پیشین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا ) در مصاحبه با شبکه المیادین از اطلاعاتی مهم درباره حادثه 11 سپتامبر پرده برداشت. او گفت : " آمریکا به منظور حمله به عراق سناریوی حوادث یازده سپتامبر را خلق کرد "
اینکه " سیا " از این حمله اطلاع داشت ، ولی از زمان دقیق آن بی خبر بود ، ادعای خانم " لینداور " است. دیگر خیلی مهم نیست بدانیم مقامات آمریکایی از او خواسته بودند عراقی ها را تهدید نماید که در صورت عدم ارائه اطلاعات در خصوص ربودن هواپیما و یورش به مرکز تجارت جهانی به آنها حمله خواهد شد.
اینکه معاون پیشین سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بگوید " خبر حمله به عراق ماهها قبل، در نشست های مسئولان اطلاعات آمریکا مطرح شده بود" ، راه گشا نیست. چرا ؟ چون این افشاگری ها زمانی توسط ایشان و دیگر مقامات آمریکایی و غیر آمریکایی انجام شد که سربازان آمریکایی و متحدانش در حال قدم زدن در کابل و بغداد بودند و مهمتر اینکه چیزی را که اینها بعدها به عنوان بیان واقعیت های پشت پرده می نامیدند ، مطالبی بود که شهروندان معمولی در خاورمیانه هم آن را بارها در میهمانی ها و در جمع های مختلف مرور کرده بودند.
شاید شاه کلید اعترافات خانم سوزان لینداور این باشد که آمریکایی ها آمادگی درک واقعیت ها را داشتند ولی حکومت از ترس آنکه مبادا با خشم و نفرت و اعتراض آنها مواجه شود از بیان واقعیات خودداری کرد. در هر صورت باید گفت سیاستمداران همیشه در کتمان آنچه که مردم تاب شنیدن آن را ندارند، تبحر دارند.
معروف است که در آمریکا سیاستمداران در تجلیل تشریفاتی مردم شان می گویند " مردم آمریکا احمق نیستند " و یا وقتی سیاستمداری سوالی از نظام حاکم دارد می گوید که " مردم آمریکا می خواهند بدانند ". فهم آنچه در یازده سپتامبر رخ داد حق شهروندان مالیات دهنده آمریکایی بود. می گویم شهروندان مالیات دهنده، چون در نظام سرمایه داری تنها شهروندان مالیات دهنده ارزش و شان شمارش دارند. خیلی ها معتقدند که در این ماجرا احمق فرض شدند و این جمله که “مردم آمریکا می خواهند بدانند” در حد یک جمله ی مضحک باقی ماند.
حالا دیگر زباله های ساختمانی برج های فرو ریخته جمع آوری شده بود و هزاران دسته گل به یاد قربانیان این حادثه در مقابل آن ساختمان ها خودنمایی می کرد. " کابوی " های آمریکایی که همیشه از هیجان لذت می بردند وقتی متوجه شدند که دولت شان برای گوشمالی حامیان تروریست ، قصد لشکر کشی و نزاع با افغانستان و دیگر کشورهای حامی القاعده را دارد کمی آرام شدند. خشم و عصبانیت آنها با یک آتش بازی بزرگ، ولو نمایشی می توانست فروکش کند و این را واشنگتن نشینان بدرستی می دانستند.
ادامه دارد ...
رضا گنجی/ کارشناس علوم سیاسی