به گزارش مشرق، آلکساندر سولژنیتسین (Aleksandr Solzhenitsyn) یکی از برترین نویسندگان روس در دوران فرمانروایی حزب کمونیسم در این کشور بود. کتابهای وی اگرچه اغلب با سرکوب دولتی مواجه شدند اما در اطلاعرسانی به جهانیان در مورد اردوگاههای کار اجباری گولاک در شوروی سابق بسیار مفید بودند. از مهمترین آثار وی در این حوزه میتوان به "مجمعالجزایر گولاک" و "یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ" اشاره نمود.
سولژنیتسین در سال 1970 برنده جایزه نوبل ادبیات گردید.[1] وی در سال 1974 از شوروی تبعیدی گشت اما در سال 1994 و پس از فروپاشی شوروی بار دیگر به میهن خود بازگشت. انتقادات وی در مورد فرهنگ، اجتماع و عرصه سیاسی غرب و همچنین تحقیقات وی در مورد یهودیان روسیه واکنشهایی منفی از جانب غرب برانگیخت، غربی که روزی وی را به عنوان قهرمان مبارزه با توتالیتاریانیسم میستایید.
سولژنیتسن، نویسندهای که نه با
شرق سازش نمود نه با غرب
یک بیوگرافی کوتاه
آلکساندر سولژنیتسین در 11 دسامبر 1918 در شهری به نام کیسلووسک (Kislovodsk) در شمال رشتهکوههای قفقاز دیده به جهان گشود. پدر وی تنها شش ماه قبل از به دنیا آمدن او طی یک حادثه شکار جان خود را از دست داده بود. پس از مرگ پدر، وی و مادرش برای مدتها زندگی بسیار پرمشقتی را گذراندند و حتی برخی اوقات اصطبل مزارع تنها جای خواب آنها بود.[2]
سولژنیتسین در سال 1938 وارد دانشگاه شد تا در رشتههای فیزیک و ریاضی به تحصیل بپردازد. خود وی کسب امنیت مالی را مهمترین دلیل برای تحصیل در این رشتهها عنوان نمود. اما این امر نتوانست در علاقه وی به ادبیات خللی ایجاد کند، واقعیتی که اساتید دانشگاهیاش نیز بدان پی برده بودند. وی به تبع این علاقه به در رشته ادبیات دانشگاه مسکو به تحصیل پرداخت و حتی مدتی سعی نمود به عنوان بازیگر تأتر وارد عرصه هنر شود.
تصویری از دوران جوانی سولژنیتسن
سولژنیتسین جوان و شکوفههای آزادیخواهی
وی پس از ازدواج در سال 1940 وفارغالتحصیلی در سال 1941، بلافاصله پس از حمله آلمان به شوروی وارد ارتش سرخ شده و در رسته توپخانه به خدمت گمارده شد. وی در نبرد لنینگراد به درجه سروانی ارتقاء یافت اما در فوریه 1945 به خاطر انتقاد از استالین در برخی نامههایی که به دوستانش نوشته بود، دستگیر شد. وی در این نامهها دیکتاتور شوروی را با عنوان "سبیل" مورد خطاب قرار داده بود.[3] سولژنیتسین در زمان دستگیری تنها بیست و هفت سال داشت و البته با رأی دادگاه نظامی و به جرم "فعالیتهای ضدانقلابی" قرار شد تا سی و پنج سالگی در زندان بماند. وی پس از چندین بار جابجایی در نهایت به بخش سیبری قزاقستان فرستاده شد تا در اردوگاههای کار اجباری مشغول به کار شود. در همانجا بود که نگارش کتاب "یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ" آغاز شد.[4]
تصویری از سولژنیتسین در سال 1953 و بلافاصله پس از اینکه وی از اردوگاه گولاک آزاد شد.
رهایی از زندان و انتشار رمانی با حمایت دیکتاتوری دیگر
سولژنیتسین در سال 1953 و پس از سپری شدن دوران محکومیتش از اردوگاههای کار اجباری گولاک آزاد گشت. اما در نزدیک مرز کنونی قزاقستان و روسیه به تبعید فرستاده شد. وی در آنجا دچار سرطان شد اما پس از عمل جراحی به طرز معجزهآسایی از مرگ نجات یافت.[5]
وی در سال 1957 و بر اساس حکمی که توسط بیستمین کنگره حزب کمونیست روسیه صادر شد، اجازه یافت که به قسمت اروپایی روسیه بازگردد. وی در شهر ریازان (Ryazan)، در حدود 160 کیلومتری جنوب شرقی مسکو ساکن شد و در آنجا به تدریس فیزیک و ریاضیات پرداخت. وی شبها نیز به صورت مخفیانه به نوشتن آثارش میپرداخت. سولژنیتسین در مورد این دوره از زندگی خود میگوید: "من نه تنها متقاعد گشته بودم که حتی یک خط از آثارم نیز تا زمانی که در قید حیاتم است نباید منتشر شوند بلکه حتی به نزدیکترین دوستانم هم اجازه مطالعه آنها را نمیدادم زیرا میترسیدم که رازم برملا گردد."[6]
محکومین در حال کار در اردوگاه کار اجباری گولاگ
در دهه 1960، زمانی که وی به خاطر نگارش "بخش سرطان" معروف شده بود به صورت همزمان کار بر روی رمان "مجمعالجزایر گولاک" را نیز آغاز نمود، البته کاگب قبلا از این امر آگاه شده بود. وی در نهایت در سن 42 سالگی تصمیم گرفت که رمان "یک روز از زندگی ایوان دنیسویچ" را منتشر نماید. نیکیتا خروشچف حامی سرسخت این کتاب بود و طی سخنرانی خود در پولیتبورو چنین گفت: "درون هر کدام از شما استالینیسم وجود دارد، حتی درون من نیز استالینیسم وجود دارد، باید این بدی را از درونمان ریشهکن سازیم."[7] وی در حقیقت سعی داشت به افشای رویدادهای وحشتناک دوران استالین یاری رساند تا بتواند جایگاه خود را در سلسله مراتب قدرت تثبیت نماید. بدین ترتریب کتاب مذکور تبدیل به یکی از معروفترین کتابها در روسیه و عرصه بینالمللی شد.
پایان عصر استالینزدایی و شروع دوباره روزهای سخت سولژنیتسین
پس از پایان عصر استالینزدایی خروشچف دوره تحمل رسمی سولژنیتسین نیز پایان یافت و تهدیدها و انتقادات نسبت به وی آغاز گشتند. نامزدی وی برای جایزه لنین، بزرگترین جایزه ادبی شوروی سابق، رد گردید و پس از اینکه وی توانست دستنوشتهها رمان "اولین حلقه" را برای چاپ به خارج ارسال نماید، پلیس مخفی نوشته های خصوصی وی را در سال 1965 ضبط نمود. وی از آن پس مجبور بود که برای انتشار نوشتههایش آنها را به خارج از شوروی قاچاق نماید.
کسب جایزه نوبل و تبعید به غرب
در سال 1971، سولژنیستین به عنوان برنده جایزه نوبل معرفی گشت اما وی تصمیم گرفت به مراسم اهدای جایزه نرود زیرا از این امر واهمه داشت که شاید نگذارند بار دیگر به شوروی بازگردد. در حالیکه وجهه بینالمللی ناشی از کسب جایزه نوبل از دستگیری و زندانی شدن دوباره وی جلوگیری مینمود اما امتناع وی از مصالحه با سیستم سیاسی و نیز انتقاد مداوم سولژنیستین از نحوه رفتار با وی و برخی دیگر از هممسلکانش باعث گردید که در 13 فوریه 1974 به آلمان غربی تبعید گردد.
رهبران حزب معتقد بودند که تبعید سولژنیستین به خارج آسیب کمتری به وجهه بینالمللی آنها خواهد زد. مدت زمان اندکی بعد، همسر دوم وی، ناتالیا سوتلووا (Natalia Svetlova) و پسران آنها اجازه یافتند به وی بپیوندند. سولژنیستین پس از مدت کوتاهی اقامت در اروپا به آمریکا مهاجرت کرده و در شهر ورمونت سکنی گزید.
غربیها در ابتدا و به علت مخالفت سولژنیستین با سردمداران شوروی استقبال گرمی از وی به عمل آوردند اما بعدها به علت انتشار فلسفه اخلاقی وی طی چندین مقاله و سخنرانی که در سخنرانی سال 1978 وی در دانشگاه هاروارد به اوج خود رسید، محبوبیت وی نزد غربیها رو به سردی نهاد. انتقادات سولژنیستین نسبت به فرهنگ غرب باعث انزوای روزافزون وی شد.
بازگشت به وطن پس از بیست سال تبعید در غرب
در سال 1989 نوشتههای سولژنیستین به تدریج در شوروی نیز رواج یافتند. در سال ١٩٩٠ گورباچف تابعیت اتحاد شوروی را که قبل از تبعید از سولژنیتسین ستانده شده بود به وی پس داد و یک سال پس از آن اتهام "خیانت به وطن" علیه او را ملغی کرد. وی بالاخره در سال 1994 به روسیه بازگشت. پس از بازگشت مدتی یک برنامه زنده تلویزیونی (1995-1994) اجراء نموده و همچنین چندین کتاب دیگر منتشر کرد. وی به نوشتن ادامه داد و یکی از کتابهای وی با عنوان "دویست سال در کنار همدیگر" اتهامات قدیمی سامیستیزی را علیه وی بار دیگر زنده نمود، اتهاماتی که سولژنیستین و بسیاری از ناظرین بیطرف بیپایه و اساس قلمداد مینمودند.[8] سولژنیستین در 3 آگوست 2008، در سن 89 سالگی بر اثر حمله قلبی درگذشت. وی را در صومعه دانسکی به خاک سپردند. این محل را آلکساندر سولژنیتسین ۵ سال قبل از مرگش انتخاب کرده بود.[9]
پوتین در مراسم خاکسپاری
سولژنیتسین
نویسنده حقایق، از شرق تا غرب
موضوع اصلی آثار سولژنیتسین بیعدالتی و زجرهای تحمیل شده بر مردم در دوره استالین بود. وی با نوشتن کتاب "یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ" شهرت قابل توجهی یافت و ناگهان آثار وی با نویسندگان بزرگی همچون تولستوی، داستایوفسکی و چخوف مقایسه شد. همچنین طی پنج دهه بعد از نوشتن کتاب "یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ"، سولژنیتسین شهرت قابل توجهی را در سراسر جهان با نوشتن رمانهایی همچون "اولین حلقه" و "بخش سرطان" که تجارب خودش را در حکومت دیکتاتوری بیان کرده است، بدست آورد.
یک روز از "زندگی ایوان دنیسوویچ" معروفیت جهانی برای سولژنیتسی در پی داشت
الکساندر
سولژنیتسین نویسنده رمانهای معروفی درباره اردوگاه های شوروی سابق مانند "مجمعالجزایر
گولاگ" است. وی در این اثر سه جلدی از نظام تمرکزگرای اتحاد جماهیر شوروی
سابق و نظام استالین به شدت انتقاد کرده است.
در مدت بیش
از 50 سال، بیش از 30 میلیون از کتاب های او به 40 زبان دنیا در سراسر جهان منتشر
و فروخته شد.
برخی از
مهمترین آثار سولژنیتسین شامل شعله در باد، دختر بدكاره و هالو، شب هاي پروس، نامه
به رهبران شوروي، صلح و تجاوز، لنين در زوريخ، درخت بلوط و گوساله، زندگي در اتحاد
شوروي، جمهوري كار، تانکها حقيقت را مي دانند، جشن پيروزي، اكتبر، چرخ قرمز،
سوالي از روسيه در پايان قرن بيستم و روسيه در حال سقوط می باشند. تعدادی از آثار
وی از جمله "یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ"، "مجمع الجزایر
گولاک" و "بخش سرطان" به فارسی منتشر شده اند.
"مجمعالجزایر گولاگ" و معرفی اردوگاه های کار اجباری استالین به جهانیان
همچنین تعدادی برخی از آثار ادبی سولژنیتسین که وی در بازگشت به کشورش به رشتهی تحریر درآورد، با استقبال شایان توجهی در غرب روبرو نشد. بهویژه آخرین اثر او، کتاب تاریخی دو جلدی با عنوان "۲۰۰ سال با هم"، انتقاد شدید برخی محافل صهیونیستی را برانگیخت. این کتاب به زندگی مشترک روسها و یهودیها از سال ۱۷۹۵ تا ۱۹۹۵ در این کشور میپردازد. زیرا سولژنیتسین در این کتاب هولوکاست را هر چند محدود، به نقد کشیده و آن را رویدادی کم اهمیت می داند. وی در این کتاب به بررسی نقش یهودیان این کشور در همصدایی با سیاست ترور استالین می پردازد. به همین جهت به محافل صهیونیستی او را نویسندهای "ضد یهود" نامیده اند[10]. این کتاب، در ادامه مطلب حاضر مورد بحث و بررسی بیشتری قرار میگیرد.
انتقاد به اجتماع، سیاست و فرهنگ غرب
وی در سخنرانی خود به مناسبت آغاز جشن فارغالتحصیلی در دانشگاه هاروارد در سال 1978، آمریکا را از نظر معنوی ضعیف و غرق در مادیگرایی مبتذل توصیف نمود. وی گفت که آمریکاییها دچار "کمبود شجاعت" و نیز "نبود مردانگی" شدهاند. وی جامعه و دولت آمریکا را به خاطر جنگ ویتنام محکوم نمود. سولژنیتسین عرصه موسیقی آمریکا را غیرقابل تحمل خواند و مطبوعات بیبند و بار این کشور را بدلیل نقض حریم خصوصی آماج حمله قرار داد. او همچنین اعلام داشت که غرب در سنجش دیگر تمدنها با مقیاس خودش دچار اشتباه شده است.[11]
سولژنیتسین در مورد بنیانهای هستیشناختی غرب میگوید: "اومانیسم انسان را خودمختار دانست و شر فطرى او را نادیده گرفت. براى انسان جز بهورزى هیچ هدفى در روى زمین، معین نكرده و در پایههاى تمدن غرب، گرایش خطرناكى را پى ریخت."[12]
نقش یهودیان در تاریخ معاصر روسیه
سولژنیتسن در آخرین کتاب خود با عنوان "دویست سال در کنار یکدگیر" به بررسی یکی از بزرگترین تابوهای انقلاب کمونیستی میپردازد: این امر که یهودیان حضور چشمگیری در دستگاه سرکوبگر کمونیستی داشتند. این کتاب دو جلدی به ترتیب در سالهای 2001 و 2002 منتشر شده و عنوان پرفروشترین کتاب روسیه را بدست آورد. این کتاب به دو زبان آلمانی و فرانسه ترجمه و منتشر شده است، اما تاکنون به زبان انگلیسی منتشر نشده است. البته گروهی به ریاست پرفسور کوین مک دونالد شروع به ترجمه این اثر و انتشار آن در اینترنت کرده اند. دویست سال در کنار یکدیگر – اشارهای به الحاق قسمتی از لهستان به روسیه در سال 1772 که باعث افزایش گسترده جمعیت یهودی این کشور شد – شامل سه فصل است که در آن به مسأله نقش یهودیان در نسلکشی انقلابی و تصفیههای پلیس مخفی روسیه شوروی پرداخته میشود.
وی در بخشی از این کتاب در مورد اردوگاههای کار اجباری شوروی مینویسد: "من میتوانستم بنویسم که زندگی یهودیان نیز در اردوگاهها بسیار سخت بود و با این کار از تهمتها رهایی یابم اما بر اساس آنچه که در اردوگاهها دیدم زندگی یهودیان بسیار بهتر از دیگران بود." این اشارات خشم بسیاری از رهبران جامعه یهودی روسیه را به همراه داشت. پرفسور روبرت سرویس ار دانشگاه آکسفورد و متخصص تاریخ روسیه در قرن بیستم میگوید بر اساس آنچه که در کتاب سولژنیتسن خوانده است وی "کاملا درست" میگوید.[13]
غربی ها سولژنیتسن را به علت نگارش کتاب "۲۰۰ سال با هم" یهودستیز نامیدند
وی در فصل 10 این کتاب با تمجید از فعالیتهای "پیوتر استولیپین" (Pyotr Stolypin)، نخستوزیر روسیه بینسالهای 1906 تا 1911، اعلام میدارد که وی سعی در حذف هرگونه تبعیض از یهودیها داشت اما یهودیان وی را ترور نمودند زیرا او مصلحی بود که قصد داشت یک روسیه ملی قدرتمند ایجاد نماید اما یهودیان درصدد دستیابی به انقلابی بینالمللی بودند. وی در پایان فصل 15 کتاب خود مینویسد که یهودیان نیز به همان اندازه روسها باید به علت حمایت از یک رژیم اقتدارگرا و مستبد و نیز جنایتهایی که در آن زمان انجام شد پاسخگو باشند. [14]
متعاقب این امر سیل انتقادات به سوی سولژنیتسن سرازیر شدند و وی متهم به سامیستیزی گشت. فردی که روزگاری قهرمان فرهیخته مبارزه با کمونیسم بود هماکنون تبدیل به یک نژادپرست ملیگرا شده بود که قصد داشت سامیستیزی را در روسیه رواج دهد.
منابع و مآخذ:
[1] http://www.biography.com/people/alexander-solzhenitsyn-9488509
[2] http://www.cliffsnotes.com/study_guide/literature/one-day-in-the-life-of-ivan-denisovich/alexander-solzhenitsyn-biography.html
[3] http://www.enotes.com/aleksandr-solzhenitsyn-salem/aleksandr-solzhenitsyn-0210000202
[4] www.romanism.net/tag/sabia-dreptatii
[5] "Beliefs" in Ericson-Klimoff, The Soul and Barbed Wire: An Introduction to Solzhenitsyn, ISI Books, 2008, pp. 177–205)
[6] nobelprize.org/literature/laureates/1970/index.html
[7] Peter Benno, "The Political Aspect", in Max Hayward and Edward L. Crowley, eds., Soviet Literature in the 1960s (London, 1965), p. 191
[8] http://www.answers.com/topic/aleksandr-solzhenitsyn
[9] www.nytimes.com/aponline/arts/AP-Obit-Solzhenistyn.html?hp
[10] http://iransharghi.com/engine/print.php?newsid=762&news_page=1
[11] http://www.columbia.edu/cu/augustine/arch/solzhenitsyn/harvard1978.html
[12] http://www.rasekhoon.net/library/printcontent-53064.aspx
[14] http://en.wikipedia.org/wiki/Two_Hundred_Years_Together