به گزارش مشرق، خروج ناگهانی نظامیان آمریکایی از افغانستان، موضوعی است که نه تنها راه راه برای بازگشت طالبان به عرصه قدرت در این کشور هموار کرد؛ بلکه این اقدام، در عرصه بینالمللی نیز با واکنشهای تند و انتقادات شدید مواجه شد. اما آنچه مسلم است. همچنان نگرانیهایی در خصوص آینده سیاسی افغانستان در دوران پس از بازگشت طالبان به قدرت برای روسیه و چین وجود دارد که عمده آنها مربوط به احتمال ایجاد بی ثباتی در امنیت منطقه با قدرت گرفتن بنیادگرایان در افغانستان مربوط میشود. همچنین اظهارات جدید و عجیب طالبان در خصوص رویه جدید سیاستورزی این گروه و ادعای ایجاد تغییر در شیوه حکمرانی در افغانستان در قیاس با گذشته نیز حدس و گمانها را بیشتر کرده و این احتمال وجود دارد که بسیاری از تحلیلها، دستخوش تغییری جدی شوند.
در همین راستا با دکتر «گلن دیزن» استاد دانشگاه جنوب شرقی نروژ و کارشناس ارشد حوزه اوراسیا به گفتگو پرداخته است. دیزن سوابق ارزشمندی چون کرسی استادی مدرسه اقتصاد مسکو، محقق دانشگاه سیدنی غربی استرالیا و سردبیری نشریه «روسیه در امور جهانی» را در کارنامه خود دارد. در ادامه، مشروح این گفتگو تقدیم حضور میگردد:
در خصوص بحران افغانستان، همانطور که میدانید، روسیه صراحتاً نگرانی عمیق خود را در خصوص اوضاع این کشور و نفوذ احتمالی طالبان به خاک متحدین مسکو در آسیای میانه اعلام کرده است. از سوی دیگر، ایالات متحده و متحدین غربی این کشور نیز نگرانی خود را در خصوص ایفای نقش روسیه و چین در آینده افغانستان ابراز کردهاند. به نظر شما، روسیه و چین در صحنه آینده سیاسی افغانستان طی دوره جدید حکومتداری طالبان در این کشور، چه نقشی ایفا خواهند کرد؟
روسیه به شدت به طالبان بی اعتماد بوده و نگران بی ثباتی در افغانستان است که این بی ثباتی، به جمهوریهای شوروی سابق در آسیای مرکزی نیز سرایت خواهد کرد. به علاوه، طالبان نیز هیچ قولی در خصوص تشکیل یک دولت فراگیر که نشان دهنده تعدیل در سیاستهای این گروه و جلوگیری از بروز جنگ داخلی در افغانستان باشد، نداده است. منافع روسیه در افغانستان، عمدتاً در جلوگیری از انتشار مشکلات داخلی این کشور در وسعت منطقهای بوده و البته این یک هدف میان رده برای مسکو بوده و روسیه را قادر میسازد تا برای دستیابی به آن، دست به همکاری با طالبان نیز بزند.
هم مسکو و هم پکن، به خوبی از هدف آمریکا یعنی تلاش برای ایجاد شکاف میان روسیه و چین، آگاه هستند. تا اینجای کار، روسیه و چین رویکرد تقریباً مشابهی را در قبال افغانستان دنبال کردهاند. رویکرد مطلوب مسکو و پکن، ایجاد روابط دوستانه و همکاری با افغانستان از طریق ایجاد انگیزه برای همزیستی مسالمتآمیز با توسل به مشارکت در پروژههای اقتصادی اوراسیا است. اگر طالبان از این فرصت استفاده نکند، روسیه و چین تنها بر ثبات منطقه تمرکز خواهند کرد اما از سوی روسیه و چین، هیچ علاقهای به پیروی از رویکرد ایالات متحده برای صحبت با زبان اولتیماتومها و تهدیدها برای تعیین نحوه زندگی افغانها وجود ندارد. علاوه بر این، روسیه و چین هیچ علاقهای به اعزام نیروهای نظامی خود به افغانستان ندارند.
طالبان مدعی شده است که شیوه حکومتداری و سیاستورزی این گروه به نسبت گذشته تغییر کرده و خواستار برقراری ارتباط با تمامی دولتهای جهان در آینده هستند. از سوی دیگر، منتقدان این گروه در افغانستان معتقدند که این مدعیات حقیقت نداشته و با اعتقادات بنیادگرایانه طالبان مطابقت ندارد. نظر شما در خصوص طالبان جدید چیست؟ آیا اساس تغییری در رفتار و رویه این گروه مشاهده میکنید؟
ارزیابی رفتار طالبان در آینده بسیار مشکل است. آنها سعی کردهاند به کشورهای منطقه در مورد نیات خیر و مطلوب خود اطمینان دهند. با این حال، این تنها میتواند یک استراتژی موقت باشد، آن هم تا زمانی که آنها توان خود برای کنترل کشور را تقویت کنند. خروج فاجعه بار و تحقیرآمیز نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان یک پیروزی بزرگ برای طالبان بود که میتواند تا حدی مشکل ساز بوده و به افزایش غرور آنها دامن بزند. دست بالا و برتری جنگجویان طالبان که موفق به بیرون راندن آمریکاییها از خاک افغانستان شد، احتمالاً مانعی در برابر ایجاد یک دولت فراگیر که بتواند ثبات را در این کشور تضمین کند، خواهد شد. نقش برجسته مبارزان پیشکسوت و رهبران طالبان نیز کار را برای ایجاد یک گروه طالبان جدید و متفاوت از آنچه در دهه ۱۹۹۰ میلادی شاهد آن بودیم، بسیار مشکل خواهد کرد.
درست پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، واشنگتن از تصمیم خود برای استقرار پایگاههای نظامی جدید آمریکا در کشورهای آسیای مرکزی خبر داد؛ موضوعی که با مخالفت شدید مسکو مواجه شد. ارزیابی شما از نقش آمریکا در آینده این منطقه چیست؟ آیا با توجه به مشکلات پیچیده و متعدد آمریکا در داخل این کشور مانند دشواریهای ناشی از مبارزه با بیماری کرونا و تبعات منفی این بیماری بر اقتصاد داخلی این کشور، «پرزیدنت بایدن» باز هم مایل به توسعه حضور نظامی آمریکا در منطقه آسیای میانه خواهد بود؟
انتظار من این است که هر دو کشور روسیه و چین، فشار زیادی برای رد موضوع تأسیس استقرار پایگاههای نظامی آمریکا در آسیای مرکزی وارد کرده و حتی امکان استفاده از آسمان این کشورها برای آمریکا را منتفی کنند. آمریکا زمانی به افغانستان تجاوز کرد که حمله تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رخ داده بود؛ با این حال، آنها همچنین در مورد هدف ایجاد نفوذ گستردهتر در منطقه آسیای مرکزی در راستای محدود کردن نفوذ روسیه و چین در این منطقه، آشکارا سخن میگفتند. علاوه بر این، تقویت حضور منطقهای آمریکا برای مهار ایران نیز مهم بود. روسیه، چین و ایران همه از حضور طالبان نگران هستند، اما از سوی دیگر، همه آنها از خروج آمریکا از منطقه راضی هستند. حمله آمریکا به افغانستان و تهاجم به آسیای مرکزی در سال ۲۰۰۱ در اوج قدرت ایالات متحده رخ داد، اما اکنون ۲۰ سال بعد توزیع بینالمللی قدرت بسیار تغییر کرده است. بنابراین، روسیه و چین در راستای جلوگیری از حضور آمریکا در منطقه که هدف از آن، ایجاد تفرقه و مهار قدرتهای بزرگ است، تلاش خواهند کرد.
روسیه و چین در حال تلاش برای ایجاد «مشارکت بزرگ اوراسیا» بوده و در این راستا، به دنبال تقویت روابط اقتصادی و همکاری امنیتی در سراسر بخش آسیایی منطقه اوراسیا با کشورهایی مانند ایران که در مسیر مخالفت با اهداف آمریکا در خصوص ایجاد موازنه قوا و به حاشیه راندن قدرتهای نو ظهور در منطقه حرکت میکنند، هستند.
«دومینیک راب» وزیر خارجه انگلیس اخیراً طی سخنانی اعتراف کرد که محاسبات سرویسهای امنیتی این کشور و سایر متحدین انگلیس در ناتو، در خصوص توانایی طالبان برای به دست گرفتن قدرت در افغانستان اشتباه بوده و خروج نیروهای خارجی از افغانستان نیز بر اساس همین ارزیابی اشتباه صورت گرفت. آیا شما چنین مدعیاتی را از سوی یکی از رهبران ناتو با چندین دهه تجربه جنگ در سراسر جهان میپذیرید؟
این احتمال وجود دارد که در گزارش سرویسهای اطلاعاتی، توقع پیشروی سریع طالبان نبود و این پیشروی سریع، احتمالاً حتی خود طالبان را هم غافلگیر کرد. با اینحال، احتمالاً موارد اشتباهی نیز وجود دارد و همچنین از نظر سیاسی مصلحت نیست که آشکارا در مورد ملاحظات مختلف صحبت کنیم. به عنوان مثال، وابستگی ارتش افغانستان به ایالات متحده یک تصمیم استراتژیک بود زیرا وابستگی امنیتی، منبع نفوذ سیاسی محسوب میشود. هدف اصلی حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان، درست مانند اروپا یا شرق آسیا، نه تنها دفاع از این کشورها بلکه کسب نفوذ و وفاداری سیاسی است. بنابراین قابل پیش بینی بود که خروج آمریکا تا حد زیادی به قدرت نیروی هوایی ارتش افغانستان پایان دهد. برخی از تصمیمات مربوط به خروج فاجعه بار آمریکا را میتوان در ضعف اجرایی و نه صرفاً ضعف اطلاعاتی جستجو کرد. به عنوان مثال، تصمیم برای ترک پایگاه هوایی «بگرام» قبل از تخلیه غیرنظامیان و تجهیزات نظامی، یک تصمیم وحشتناک بود. علاوه بر این، ترک سریع پایگاه هوایی نیز یک اشتباه بزرگ بود زیرا ایالات متحده پایگاه را در وقت نیمه شب آن هم بدون اطلاع قبلی ترک کرد. میتوان تصور کرد که تأثیر این اقدامات بر روحیه نیروهای افغان تا چه حد خواهد بود زیرا ایالات متحده طی برگزاری مراسمی رسمی برای انتقال کنترل پایگاه نظامی و یا اطلاع به ارتش افغانستان از این کشور فرار نکرده است. اجرای فرآیند خروج نیروهای نظامی آمریکا، ایمن و منظم نبود، بنابراین نکوهش گزارشات سرویسهای اطلاعاتی به تنهایی، بهانه کافی محسوب نمیشود.