به گزارش مشرق، سوم شهریور ۱۴۰۰ یعنی تقریبا حدود دو ماه پیش تمام وزرای کابینه آیتالله سید ابراهیم رئیسی به جز یک نفر، از نمایندگان مجلس رأی اعتماد گرفتند.
حسین باغگلی گزینه پیشنهادی آموزش و پرورش همان زمان با حواشی مواجه شد که در نهایت به عدم رأی اعتمادش از مجلس انجامید. عمده مشکلی که از جانب منتقدان نسبت به «باغگلی» مطرح بود، عدم آشنایی وی با بدنه تعلیم و تربیت بود؛ موضوعی که در همان چند روز مطرح شدن او به عنوان گزینه پیشنهادی، در سخنانش مشهود بود!؛ هر چند که وی، این عدم اشرافش را حسن میدانست اما در نهایت به ضررش تمام شد.
چهارم شهریور، رئیسجمهور، علیرضا کاظمی که معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش بود، به عنوان سرپرست این وزارتخانه منصوب کرد تا یک ماه مانده به آغاز سال تحصیلی، اوضاع بازگشایی مدارس و برنامه سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ را سامان دهد و البته در این مدت هم بازار شایعات آنقدر در وزارت آموزش و پرورش داغ بود که گاهی بالاتر از فعالیتها خودنمایی میکرد اما کاظمی تلاش میکرد با بیتوجه به اخبار اینچنینی، هدایت کشتی آموزش و پرورش را به خوبی انجام دهد؛ آن هم در تلاطم اتفاقات ریز و درشتی که زیربناییترین دستگاه دولت را تحتالشعاع قرار میداد.
در این مدت، جلوی ساختمان وزارت آموزش و پرورش، تعدادی از داوطلبان استخدام در این وزارتخانه اطراق شبانهروزی داشتند؛ تعدادی از معلمان هم نسبت به عدم اجرای رتبهبندی گلایه داشتند و در استانهای مختلف کشور دست به تجمع میزدند. از سوی دیگر آغاز سال تحصیلی و سیاست بازگشایی تدریجی و آرام، هدفی بود که باید روند صحیح اجرا را در پیش میگرفت.
اما واقعیت این است که نامهایی که در این مدت از آنها به عنوان گزینه پیشنهادی شنیده میشود، این سؤال را مطرح میکند آیا سیستم سفارش گزینه پیشنهادی از سوی افراد مختلف، راهکار مناسبی برای انتخاب وزیر آینده آموزش و پرورش است؟! آیا نباید تیم تعیین وزیر به دنبال انتخاب گزینه پیشنهادی از درون خانواده تعلیم و تربیت و آن هم به روش بهتر میبود؟
فرض کنید قرار است برای یک اداره با ۱۰۰ نیرو، مدیری تعیین شود و این موضوع به تیمی سپرده شده است. اگر تیمی که قرار است انتخاب مدیر را انجام دهد، آشنا به پرسنل این اداره باشد مسلما گزینههایی را از درون این اداره برای مدیریت انتخاب میکند. مسلماً این گروه از بین ۱۰۰ پرسنل برای انتخاب افراد پیشنهادی، معیارهایی دارد که این موضوع موجب میشود انتخاب، روند سهلتر به خود گیرد؛ به عنوان مثال افرادی که سلسله مراتب اداری را طی کردند و با تجربهتر هستند، در اولویتند یا افرادی که اقدامات ویژه انجام دادند و به قول معروف استعداد ناب هستند. اما چه زمانی ممکن است این رویه تغییر کند؟ زمانی که تیم تعیین کننده مدیر، پرسنل را نمیشناسد یا با فعالیتها و الزامات آن آشنا نیست؛ یا اصلا معیاری برای انتخاب مدیر نیست. در این حالت انتخاب از بین پرسنل با سفارش کسانی است که این تیم به آن افراد اعتماد دارد یا فردی خارج از آن مجموعه است.
حالا تصور کنید این اداره دارای پرسنل بیشتر و زیر مجموعههایی باشد، مسلما تیم تعیین کننده مدیر همه پرسنل را نمیشناسد اما آیا برای انتخاب مدیر برای چنین مجموعهای، نیاز است همه افراد سنجیده شوند؟ آیا نمیتوان با درنظر گرفتن سنجههایی، پرسنل را از این جهت غربالگری کرد.
وقتی سنجهای در کار نباشد یا الزامی به رعایت آن نباشد، یا اینکه سنجهها درست انتخاب نشوند، انتخاب سخت است و برخی هم با ایجاد های و هوی تلاش میکنند خود را به تیم تعیین کننده مدیر معرفی کنند و اصولاً فضای انتخاب به دلیل حضور افرادی که به دنبال کسب جایگاه هستند، غبارآلود است و در این حالت، افرادی مطرح میشوند که اصولاً کمترین مطابقت را معیارهای مدیریت آن مجموعه دارند.
در مجموعهای که یک میلیون پرسنل دارد و ماناییاش به مدد پویایی آن است، آیا میتوان باور کرد که گزینههای متعددی برای نامزدی ریاست آن یافت نشود؟!