به گزارش مشرق، همایون ثقفی کارشناس تاریخ معاصر در یادداشتی نوشت: شهید مطهری در کتاب حق و باطل می فرمایند که باطل هیچ قدرت و نیرویی ندارد، اگر در برخی مواقع ظاهرا پیروزی هایی بدست می آورد، بخاطر آن است که نیروی خود را از حق می گیرد.
مثلا اگر همه مردم دنیا دروغگو باشند، کسی فریب نمی خورد، چون می دانند او دارد دروغگو می گوید. اما اکثر مردم دنیا حق طلب و خداجو و اهل راستی هستند، به همین دلیل دروغگویان مقداری از حق را با باطل ممزوج می کنند و باعث فریب مردم می شوند.
اگر باطل هیچ نشانی از حق نداشته باشد، باز هم کسی فریب نخواهد خورد. پس باطل قدرت خود را از حق می گیرد و خودش هیچ نیرویی ندارد. ایشان سپس داستان یکی از علمای فارس را نقل می کند که به تهران آمده بود اما پولهایش را سرقت می کنند. از ناچاری فرمان علی علیه السلام به مالک را با خطی خوش در کاغذی نوشته نزد صدراعظم می برد تا هم او را ارشاد کرده باشد و هم از گرفتاری رها شود.
صدراعظم می پرسد این چیست؟ می گوید فرمان امیر المؤمنین به مالک اشتر است. صدراعظم مشغول کارهای خودش می شود. این آقا مدتی می نشیند و قصد رفتن می کند که صدراعظم می گوید شما بنشینید. زمان میگذرد، مردم می آیند و می روند و باز خبری نمی شود. آخر وقت قصد رفتن می کند که باز می گوید شما بنشینید. همه می روند جز نوکرها. عالِمِ فارس مجدد قصد ترک محل می کند که دوباره می گوید شما بنشینید من با شما کار دارم. بعد همه نوکران و فراشها را بیرون کرده و می گوید در را ببندید و هیچکس هم وارد نشود. بعد به آن عالم هم می گوید بیا جلو. به او می گوید این را برای چه نوشتی؟ عالم می گوید چون شما صدراعظم هستید، فکر کردم فرمان امیر المؤمنین را که دستور حکومت و موازین اسلامی حکومت است برای شما بنویسم.
صدر اعظم یواشکی از او می پرسد آیا خود علی به این عمل کرد؟ می گوید بله. می گوید خود علی که عمل کرد جز شکست چه نتیجه ای گرفت؟ و چه چیزی نصیبش شد که حالا من به آن عمل کنم؟ مرد عالم گفت، چرا این سوال را جلو مردم از من نپرسیدی؟ و صبر کردی همه رفتند، حتی نوکر ها را بیرون کردی، و مرا نزدیک خود آوردی و یواشکی پرسیدی!؟ از چه کسی می ترسی؟ از این مردم؟ از چه چیز مردم می ترسی؟ غیر از همین علی که در فکر مردم تاثیر کرده؟ الان معاویه کجاست؟ معاویه ای که مثل تو عمل می کرد، کجاست؟ تو خودت هم مجبوری معاویه را لعنت کنی! پس علی شکست نخورده، باز هم امروز منطق علی است که طرفدار دارد، باز هم حق پیروز است.
شهید مطهری سپس می پرسند که چه شد معاویه توانست پست خلافت را اشغال کند؟ و پاسخ می دهند با نیروی حق، با نیروی مردم مُرتاد، حق طلب، حنیف و حقیقت جو، که تازه با اسلام آشنا شده بودند و دلشان برای اسلام می تپید. کسی که می خواهد دنبال هوای نفسش برود، از چه استفاده می کند؟ از نیروی حق. بدعتی را در لباس دین وارد می کند، چون می داند نیرو از آن دین و مذهب است. اگر بگوید من چنین حرفی می زنم کسی حرفش را قبول نمی کند، لذا شروع می کند، چیزی را به نام دین بیان کردن، می گوید فلان آیه قرآن این مطلب را بیان کرده، یا حدیثی جعل می کند، یعنی از نیروی قرآن و پیامبر و امام استفاده می کند و روی چیزی که حقیقت نیست، مارک حقیقت می زند. آن وقت افرادی با هم متفق و متحد می شوند بر اساس همان بدعت، و برای دفاع از این بدعت، آنرا به صورت دین بین مردم تبلیغ می کنند.
پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد، مردم حق جو منحرف نمی شوند. وقتی حق و باطل مخلوط شدند، برخی آنرا حق محض می بینند، بعد به آثارش نگاه می کنند، می بینندآثار بد دارد. در این حالت معاندان زبانشان دراز می شود که دین و مذهب شما هم خراب از آب درآمد. دیگر نمی دانند که این خرابی ها و آثار سوء مال باطل است و نه حق.
وقتی عثمان در خطر کشته شدن بود، معاویه هیچ کمکی برای او نفرستاد، برای اینکه او با عثمان کار نداشت، او دنبال ریاست خودش بود. فکرهایش را کرد، دید اگر عثمان کشته شود بیشتر به نفع اوست، تا زنده او، لذا جاسوس هایش را فرستاد تا لباس خون آلودی، انگشت بریده ای از عثمان برای او ببرند. وقتی اینها را آوردند فورا پیراهن عثمان را بر سر دروازه شام یا مسجد جامع دمشق آویزان کرد و رفت بالای منبر و شروع کرد به اشک تمساح ریختن، و آیه ۳۳ سوره مبارکه اسرا را خواند که "کسی که مظلوم کشته شود ما برای ولی او حق قصاص قرار دادیم، اما نباید زیاده روی کند، همانا او پیروز است". حال ای مردم شما می گوئید ما در مقابل این جنایت بزرگ که بر اسلام وارد شد، سکوت کنیم؟
مردم هم گفتندنه، ما با جان و دل حاضریم جهاد کنیم!! آنوقت مردم فریب خورده را جمع کرد و به جنگ علی علیه السلام آمد. پس معاویه از خودش نیرویی نداشت، از نیروی پیامبر استفاده کرد، از نیروی قرآن استفاده کرد. بعد همین معاویه زیاد ابن ابیه، یک جلاد و خونریز را برای حکومت بر مردم می فرستد، آنوقت مردم چه می گویند؟ می گویند این هم اسلام، این هم دین، ببین حاکم اسلامی چه می کند؟ آنوقت زبان معاندین دراز می شود. بعد همین مردم گفتند، این هم اسلام، این هم دین، این هم حاکم و حکومت دینی!! و شروع به نقد اینها کردند!!
اکنون وقتی به عملکرد اصلاح طلبان از ابتدای انقلاب تا حال نظر بیفکنیم، غالبا همین روال معاویه گونه را مشاهده می کنیم. اصلاح طلبان نه با شعارهای سکولاریستی و لیبرال دمکراسی، بلکه با شعارهای دینی و ادعای کاذب "پیروی از خط امام" و "پذیرش ولایت فقیه" به قدرت رسیدند، اما شروع به اجرای تئوریهای سکولاریستی نمودند و حتی در جریان فتنه ۸۸ تا مرز براندازی نظام دینی پیش رفتند. اما وقتی شکست خوردند، با استراتژی همکاری با شیطان بزرگ تحت عنوان کدخدا، سعی کردند در جهت استحاله نظام دینی به لیبرال دمکراسی، پیش روند. اما بعد از چهل سال که عمدتا دولتها را در اختیار داشتند، با شکست در این استراتژی ها و جاگذاشتن تورم ۵۰ تا ۵۰۰ درصدی، زبانشان علیه اسلام و حکومت دینی دراز شده که این بود وعده اسلام!؟ این بود جامعه اسلامی!؟ این بود اقتصاد اسلامی!؟ این بود حکومت اسلامی؟ و شروع به نقد اسلام و نظام دینی کرده اند!! اما با شکست قطعی در قرارداد برجام که به خاطرش کلی مدال و سکه ناحق هم گرفتند!! و پیروزی قطعی حزب الله علیه آمریکا در عرصه های علمی و نظامی، و برجا گذاشتن بزرگترین تورم های تاریخی در قیمت مسکن و دلار و پراید و پوشک و پیاز و... تاریخ مصرف اصلاح طلبان نیز به پایان رسید، که شکست در انتخابات مجلس یازدهم سرآغاز آن و سپس شکست در انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰ پایان آن بود.
انشاءالله با این شکست های التقاطیون منافق و تصفیه تدریجی آنها تا آخرین نفر از حاکمیت نظام دینی، دنیای جدیدی در گام دوم انقلاب اسلامی و حرکت در مسیر تمدن اسلامی پیش روی ماست و انشاءالله تا رسیدن به سرمنزل مقصود ادامه خواهد یافت.