به گزارش مشرق، روز چهارشنبه۲۱ مهرماه امسال مردی در تهران به اداره پلیس رفت و از گمشدن ناگهانی برادر ۸۲سالهاش به نام ابراهیم شکایت کرد.
شاکی در توضیح ماجرا گفت: برادرم کارگاه تولیدی در و پنجرهسازی بزرگی دارد و البته از قدیم ساخت و ساز هم میکند و به همین خاطر وضع مالیاش خیلیخوب است.
او صبح روز یکشنبه هجدهم مهر ازخانهاش به محل کارش رفت و دیگر برنگشت. خانوادهاش تا نیمههای شب منتظر او بودند، اما خبری از او نشد و از طرفی هم تلفن همراهش خاموش بود که نگران شدیم و به جستوجو پرداختیم. ما به همه مراکز درمانی سر زدیم و از روز بعد هم با همه دوستان و بستگان تماس گرفتیم، اما ابراهیم آب شدهبود و به زمین رفته بود و تلاشهای ما نتیجهای نداد که به اداره پلیس آمدیم تا کمک کنید برادرم را پیدا کنیم.
ردی پای یک زن
با اعلام این شکایت پرونده به دستور قاضی محمدرضا صاحبجمعی، بازپرس شعبهششم دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیم زبدهای از کارآگاهان ادارهچهارم پلیسآگاهی قرار گرفت.
مأموران پلیس در نخستین گام به بررسی دوربینهای مداربسته پرداختند که دریافتند مرد گمشده روز حادثه سوار خودروی سمندش شده و به طرف جاده جاجرود در شرق تهران رفته است.
در بررسیهای بعدی مشخص شد خودروی ابراهیم ساعتی بعد دوباره از جاجرود به تهران برگشته، اما این بار راننده آن زن جوانی بوده و ابراهیم داخل خودرواش نبوده است. در حالی که چند روزی از حادثه گذشته بود مأموران پلیس موفق شدند خودروی مرد گمشده را در اطراف تهران کشف کنند. بدین ترتیب این فرضیه برای مأموران پلیس قوت گرفت که به احتمال زیاد برای ابراهیم اتفاق بدی رخ داده است.
از سوی دیگر بررسیهای فنی مأموران پلیس نشان داد مدتی بعد از حادثه زن جوانی به مغازه صرافی در حوالی میدان فردوسی رفته و با کارت عابر بانک ابراهیم مبلغ ۵۰میلیون تومان سکه خریده است.
مأموران خیلی زود موفق شدند هویت خریدار سکهها را که زن ۴۶سالهای به نام رؤیا است شناسایی و وی را بازداشت کنند.
۲ برادر
متهم پس از انتقال به اداره پلیس در ادعایی گفت: اواخر مهرماه امسال پسر خالههایم که دو برادر به نامهای فرامرز و پویان هستند به سراغم آمدند و ادعا کردند که از مردی ۵۰میلیون تومان پول طلب دارند و آن مرد کارت بانکیاش را در اختیار آنها قرار داده تا با آن ۵۰میلیون تومان طلبشان را برداشت کنند. فرامرز کارت را به من داد و گفت از صرافی ۵۰ میلیون تومان سکه بخرم، چون به احتمال زیاد سکه گران میشود و من هم قبول کردم و به صرافی رفتم و برای آنها سکه خریدم، اما خبر نداشتم که کارت بانکی سرقتی است و صاحب آن گمشده است.
با اعتراف رؤیا مأموران پلیس دو برادر ۲۳ و ۲۵ساله را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند.
جسد سوخته شده
دو متهم پس از دستگیری جرم خود را انکار کردند و مدعی شدند که از سرنوشت ابراهیم بیخبر هستند. در حالی که دو برادر جرم خود را انکار میکردند مأموران پلیس با خبر شدند چند روز بعد از حادثه مأموران پلیس شهرستان دماوند جسد سوخته شده مردی را که شباهت زیادی با ابراهیم داشتهاست، در اطراف شهر کشف و به پزشکی قانونی منتقل کردهاند. بنابراین خانواده ابراهیم به پزشکی قانونی رفتند و جسد سوخته شده را شناسایی کردند.
گریم زنانه
با کشف جسد، دو متهم دوباره تحت بازجویی فنی قرار گرفتند تا اینکه یک روز قبل پویان برادر کوچکتر به قتل مرد پولدار اعتراف کرد. وی مدعی شد که به خاطر یک کینه قدیمی روز حادثه او همراه برادر بزرگش با گریم زنانه به عنوان زن و شوهر به کارگاه ابراهیم مراجعه میکنند و به بهانه اینکه قصد دارند در و پنجرههای خانه شان را تعویض کنند، او را به خانهشان میکشانند و سرانجام در حادثهای او را هنگام اخاذی به قتل میرساند. با اعتراف متهم، فرامرز هم حرفهای برادرش را تأیید کرد. دو متهم در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان ادارهدهم پلیسآگاهی قرار گرفتند.
گفتگو با قاتل
پویان از مقتول چه کینهای داشتی که نقشه قتلش را طراحی کردید؟
ما قصد قتل نداشتیم، اما کینه ما بر میگردد به اسفندماهسال۸۸ که پدرم کارگر مقتول بود. آن زمان ابراهیم پروژه ساختمانی بزرگی در حال ساخت داشت و پدرم برای او کارگری میکرد. در یکی از روزهای اسفندماه آن سال پدرم هنگام کار از طبقه پنج ساختمان به پایین سقوط و فوت کرد. آن زمان من بچه بودم که بعد فهمیدم علت حادثه به خاطر ایمن نبودن ساختمان بوده است. ابراهیم به عنوان کارفرما موارد ایمنی را رعایت نکرده بود و پدرم جانش را از دست داده بود. هر روز که بزرگتر میشدم از ابراهیم بیشتر کینه به دل میگرفتم و دنبال فرصتی بودم که از او انتقام بگیرم تا اینکه مهرماه امسال همراه برادرم تصمیم به انتقام گرفتیم.
چرا گریم زنانه کرده بودی؟
میخواستم او به ما شک نکند و فکر کند که ما زن و شوهر هستیم و میخواستیم با این شگرد او را به خانهمان بکشانیم که نقشهمان هم درست از آب درآمد.
برای گریم کجا رفتی؟
دختر خاله ام آرایشگر حرفهای است که از او خواستم مرا با گریم تغییر چهره بدهد و شبیه زن شوم و او هم مرا گریم کرد که همراه برادرم به سراغ ابراهیم رفتیم.
بعد چه شد؟
ما دو نفری به کارگاه ابراهیم رفتیم و مدعی شدیم که زن و شوهر هستیم و میخواهیم در و پنجرههای خانهمان را تعویض کنیم و از او خواستیم به خانه ما بیاید و اندازه بگیرد. او ابتدا قبول نکرد وگفت کارگرش را میفرستد، اما آنقدر اصرار کردیم و دستمزد خوب پیشنهاد دادیم که قبول کرد. من و برادرم به طرف خانهمان در حوالی جاجرود به راه افتادیم و ابراهیم با خودرواش پشت سرما حرکت کرد و با این شیوه او را به خانهمان کشاندیم.
چرا او را به قتل رساندی؟
ما قصد قتل نداشتیم و فقط میخواستیم او را اذیت کنیم و پولهایش را بگیریم، چون در این چند سالی که پدرمان را از دست داده بودیم خیلی سختی کشیدیم و همیشه فکر میکردیم که او به ما بدهکار است. به همین خاطر ابتدا کارتش را گرفتیم و به دختر خالهام دادیم و او هم ۵۰ میلیون تومان سکه برای ما خرید. سپس از او خواستیم بیشتر به ما پول بدهد، اما او میگفت پولی ندارد و همه دارایی هایش هم به نام فرزندانش است. بههرحال سهروز او را در خانه حبس کردیم تا اینکه روز سوم حالش بد شد و من تنهایی پیکر نیمه جانش را با خودروی برادرم به اطراف شهر دماوند بردم و قصد داشتم رها کنم. در آنجا دوباره از او خواستم پول بیشتر به من بدهد که گفت از زندگی سیر شدهاست و برای او مرگ و زندگی یکی است. وقتی حرفهایش را شنیدم ظرف پر از بنزینی که از قبل تهیه کرده بودم از ماشین بیرون آوردم و تهدیدش کردم که ظرف را از من گرفت و خودش روی سرش خالی کرد. او مدام میگفت که دوست ندارد زنده باشد که فندک را کشیدم و آتش گرفت.
منبع: روزنامه جوان