سرویس فرهنگ و هنر مشرق - با بازگشایی دوباره سینماها، به نظر میرسد سیاستگذاری در عرصه پخش و توزیع همچنان تغییری نخواهد کرد و دوباره با همان جریان سینمایی غالب مواجه هستیم که در سالهای گذشته با عناوینی همچون فیلمفارسی، سینمای شانه تخممرغی، یا سوپر مارکتی شناخته میشد.
فیلمسازانی همچون «منوچهر هادی» و «مسعود اطیابی»، «آرش معیریان»، «حامد محمدی» پرچمدار ساخت کمدیهایی از این دست (+۱۸) هستند و آثاری همچون «تگزاس» و «رحمان ۱۴۰۰» و قسمت دوم «زنها فرشتهاند۲» ، «چهار انگشت» محصول همین خط تولید انحصاری است.
اما یکی از سرسلسلههای چنین خط تولیدی «سعیدسهیلی» است. او پایهگذار و مولف ژانر منحصر به فرد «چهارچنگولی» در سینمای ایران است که اغلب «فیلمفارسی» ها و «شانهتخممرغی» ها در مقابل «ژانر چهارچنگولی» سهیلی آثاری اسکاری محسوب میشوند.
مولفههای نمایشی ژانر «چهارچنگولی» با فیلمی تحت همین عنوان در آثاری نظیر «ازدواج در وقت اضافه»، «مجموعه گشت ارشاد»، «کلاشینکف»، «ژن خوک» از نیمه دهه هشتاد تبدیل به یکی از جریانهای اصلی تولید در سینمای ایران شد و ژن چهارچنگولی در سایر آثار تکثیر شد و به ساختن فیلمهایی نظیر «پنجاه کیلوآلبالو»، «هزارپا»، «من سالوادور نیستم» سابژانر(زیرگونه) منجر شد.
البته تفسیری مطرح میشد که این گونه ظاهرا سینمایی در دوران پسا کووید ادامه پیدا نخواهد کرد اما با راهاندازی مجدد سینماها، به دلیل فضای انحصاری در سینما، سیطره ژنریک گونه «چهارچنگولی» دوباره احیا شد.
بیشتر بخوانید:
تهیهکننده فیلم گشتارشاد: من خودم حزبالهی هستم!
«چهارچنگولی» فیلم چندان با اهمیتی در تاریخ سینمای ایران نیست اما در کارنامه کارگردان گشت ارشاد فیلم مهمی است، چون او از الگوی ثابت این فیلم، به عنوان فرمولی جادویی در آثار بعدیاش استفاده کرد. دوگانه مذهبی - عرفیگرا، ریاکاری توام با افراط و شوخیهای +۱۸ از ویژگیهای اصلی ژانر چهارچنگولی است.
سعید سهیلی از حیث جایگاه برای دنبالهروهایش به نوعی پیشوا محسوب میشود و وقتی پیشوا برای فیلمساختن و تسخیر گیشه پیشینه خودش را هجو میکند از حامدمحمدی و منوچهر هادی و سایر نازلسازان سینما چه انتظاری میتوان داشت!؟
چنین نگرش سینمایی که تبدیل به محتوای نمایشی پیوستهای در کارنامه کارگردان «مردی شبیه باران» شد، ولد چرخش ۱۸۰ درجهای او در بینش و ایدئولوژی است. سهیلی یکی از چهرههای محافظهکار دهه شصت، از مدیران سابقا تندرو ارشاد حوزه هنری مشهد و نویسنده فیلمنامه توفان شن (جواد شمقدری)، پس از ساختن فیلمهایی مثل «مردی شبیه باران»، «مردی از جنس بلور» به تدریج سعی کرد روی مدار نمایش این گردش ایدئولوژیک حرکت کند و نگرش خود تبدیل به فیلم کند.
سهیلی کمتر از یک دهه بعد از آثار ذکر شده در دهه هفتاد در چرخشی عجیب ناگهان چهارچنگولی را ساخت و در متن فیلم به نقد کاراکتر بهرام (احمد- جواد رضویان) میپرداخت که تصویری از گذشته کارگردان را در ذهن متبادر میکند. این چرخش ناگهانی و زدن زیر میز بازی با بررسی محتوای «چهارچنگولی» نشان میدهد، سهیلی رویکردهای گذشتهاش را هزل میکند، اما این هجویه سازی سینمایی فاقدچهارچوبهای سینمایی و یک اثر هنری است. این چرخشهای فکری و اندیشهای ظاهرا در ساختار سینمایب باید ارائه شوند، اما با هر استدلال متوسط هنری، ساختههای سهیلی از استانداردهای سینمایی بیبهره است.
گشت ارشاد با بررسی محتوای عرضه شده تقریبا با چنین بینشی ساخته شد و کارگردان هر رویکرد و جهانبینی محافظهکارانهای شبیه گذشته خودش را هجو میکند و مردم با نمایش برشهای هزلآمیز گذشته مولف قهقهه میزنند.
تاجران فرهنگ هر کدام یک مخملباف درون دارند!؟
سینمای ایران پس از انقلاب کلیدداری مثل محسن مخلمباف را به خود دیده که با «توبه نصوح» و «استعاذه» وارد سینما شد و با ساختن چنین آثاری سلطه خود را در سینمای ایران تثبیت کرد. اما ریلگذاری مخملبافی در نهایت به ساختن «فریادمورچهها» و «جنسیت و فلسفه» منتهی شد.
در مسیر مشابه با مخملباف، سهیلی با ساختن «مردی شبیه باران» حیات هنریاش را احیا کرد و کلید طلایی سینما را که بدست آورد، در مسیری مخملبافی، اما نه به اندازه او رادیکال، بلکه در فضایی متعادلتر، گونه چهارچنگولیاش را احیا کرد.
این روزها در قیاسی اشتباه «محمدحسین مهدویان» را با مخملباف مقایسه میکنند، در حالیکه مهدویان دنبالهرو خط مشی افرادی شبیه سهیلی است. با «آخرین روزهای زمستان» آغاز کردو در نهایت به «شیشلیک» (در ژانر چهارچنگولی) رسید
اما نکته مهم در مورد تغییر و چرخشهای ایدئولوژیک این طیف خاص از سینماگران این است، چون از ابتدا افراد متفکر و عمیقی نبودند، دچار تغییر شدند و البته بروز این تغییرات با حمایتهایی از متن سینما همراه بود.
کدام جریان استاندارد سینمایی گشت را تائید کردند؟
وقتی قسمت اول «گشت ارشاد» در سیام جشنواره فیلم فجر (به دبیری محمد خزاعی) و قسمت دوم آن در سی و پنجمین دوره از این جشنواره (به دبیر محمد حیدری) پذیرفته شد، استاندار سینمایی بودن مجموعه گشت ذیل پرچم مهمترین فستیوال سینمایی کشور یعنی جشنواره فیلم فجر تائید شد. آثاری که نشانههای واقعی ژانر و سینما را ندارند، اما با تائید و انتخاب قسمت دوم این فیلم درسی و پنجمین جشنواره فجر در سینمای ایران به عنون اثر سینمایی تثبیت میشوند.
قسمت اول فیلم در دولت اصولگرای دهم و قسمت دوم در دولت اعتدالی وارد جشنواره شد. سهیلی در یک هفته متوالی در سال ۱۳۹۶ هم در افطاری محمود احمدینژاد حضور داشت و هم در افطاری حسن روحانی، هم دیدار خصوصی با روحانی داشت و هم عکس یادگاری با احمدینژاد. در واقع این موجسواریهای سیاسی به روندهای انحصاری سینما کمک شایانی میکند تا اثری که ضدسینماست، در دورههای متفاوت در بخش رقابتی جشنواره حضور داشته باشد و بهانه برگزار کنندگان در دو دوره مذکور تنوع سبد جشنواره باشد.
فیلم گشت ارشاد در حالی در بخش رقابتی جشنواره فیلم فجر حضور داشت که در همان جشنواره سی و پنجم فجر فیلم «زرد» (مصطفی تقیزاده) کنار گذاشته شد و چندی بعد در جشنواره مهم شانگهای ساره بیات جایزه بهترین بازیگر نقش اول زن و مصطفی تقی زاده جایزه ویژه هیات داوران را برای بهترین کارگردانی بدست آوردند تا چرخشهای سیاسی سهیلی نقش بسزایی در جشنواره فیلم فجر داشته باشد.
گشت ارشاد، یک جُنگ شاد به سبک مجموعه «ساعت خوش» است که هر برش از فیلم یک آیتم مستقل محسوب میشود.
مدیران سینمایی ادوار مختلف با اینکه مهر تائید بر سینمایی بودن گشت ارشاد زدند اما از تعریف یک خطی قصه آن عاجز و ناتوان هستند. فیلمی که از حیث شخصیتپردازی شاخصههای بدوی دراماتیک فیلمهای تجربی را دارا نیست و شخصیتها در این مجموعه سینمایی از ثبات و قوام مستمری برخودار نیستند، چگونه به عنوان اثری سینمایی شناخته میشود.
ولنگاری دراماتیک و سرگردانی روایی در مجموعه گشت موج میزند. در خوشبینانهترین حالت گشت ارشاد، یک جُنگ شاد به سبک مجموعه «ساعت خوش» است که هر برش از فیلم یک آیتم مستقل محسوب میشود.
در روایت «گشت ۳» حسن(ساعد سهیلی) و عطا (پولاد کیمیایی) پس از ازدواج ناموفق حاج عباس با کیم کارداشیان به ایران بازمیگردند و به دنبال ون قدیمی خود میروند که به اغذیه فروشی سیار تبدیل شده و فردی به نام پیکان از آن استفاده میکند.
پیکان آرزوی خواننده شدن دارد، اما گام بالا را نمیتواند بخواند و حسن و عطا با ترفندهای خاصی موفق میشوند از اوچهره موفقی در عرصه خوانندگی بسازنند. «پیکان» علی رغم محبوبیت مردمی، خوانندهای است که نمیتواند کنسرت برگزار کند و در یک برنامه تلویزیونی اعلام میکند چون نذر شفای او در مورد عطا برآورده شده تصمیم دارد در شهر مشهد کنسرت دهد.
فیلم با هجم وسیعی از ابهامات آغاز میشود. عطا و حسن ولگردهای قالتاق کلاهبردار، که شیوه شیادی را از همان قسمت نخست در پیش گرفتند مشخص نیست در کدام آکادمی ساخت موسیقی را یاد گرفتهاند! لمپنهای قسمت اول و دوم، آنطور که در قسمت سوم اشاره میشود مدتی را در زندانهای ایالات متحده گذارندهاند، گویا تعالی موسیقیایی این دو از دیوارهای زندانهای آمریکا در وجودشان دمیده شده است.
قسمت اول گشت یک شروع قانعکننده داشت، سه تبهکار فیلم را از حیث شخصیتی به درستی معرفی میشدند و تا بیست دقیقه ابتدایی، شخصیتها در نسبت با خرده روایت اول تناسبی منطقی داشتند، اما با گذشت نیمه فیلم عناصر تخیلی و موتیفهای شخصیتی که با ساختار بدون قصه فیلم تناسبی ندارند، پدیدار شدند. سهیلی همان موتیف داستانی همیشگی در فیلمهای جدیترش را دوباره در هر قسمت از گشت فراهمآوری میکند، شبه قهرمانانی که با نابود کردن یک ابربدمن اجتماعی، به سیاق معمول کارگردان رستگار میشوند.
اما وضعیت شخصیتها در قسمت دوم و سوم، کاملا معلق و بدون شناسنامه دراماتیک است. «حسن» (ساعد سهیلی) و عطا(پولاد کیمیایی) در هر سه قسمت ویژگیهای متغیری دارند، در قسمت اول تبهکارند، در قسمت دوم عطا یک ویژگی ماورایی دارد که هر رویدادی را میتواند پیشبینیکند و در قسمت سوم "حسن و عطا" تبدیل به زوج ترانه سرا و آهنگساز تبدیل میشوند.
طبیعی است کارگردان چون دستش خالی از ایده و قصه است و از درک مفهومی مثل روایتگری در نسبت با شخصیتها عاجز است، آیتمهای شبه کمدیاش را با ویژگی شخصیتهای ارتجاعیاش گسترش میدهد. در حالی که این شخصیتها در قسمت اول فیلم کشته شدند و با اصابت گلوگه و فقدان امدادهای پزشکی مرگ آنان حتمی بوده است.
کمدی «گشت ۳» در همه سطوح، فرم، ساختار روایت و از همه مهتر برداشتهای اجتماعی ارتجاعی فریز شده در گذشته است. در فیلم گروهی تندرو به سرکردگی پرسوناژ امیر جعفری به عنوان عامل برهمریختن یک کنسرت معرفیمیشوند و با شعارهای بسیار تندی که از محدوده قانون فراتر میرود به نظر میرسد، ملهم از همان بینش ارتجاعی یا خاطرات عملگرایانه کارگردان قبل از پیوستن به حوزه هنری هستند. این بینش شکل دهنده، روایت، ساختار، فرم و نوع اجرای بشدت تصعنی در قسمت سوم «گشت» است و به نوعی بازسازی سادهانگارانه فیلم مکس(سامان مقدم).
دو شخصیتی که تنها ویژگیهای آنان دائما در حال تغییر است و به دنبال تلکه کردن خواننده بیاستعداد هستند، ناگهان تبدیل به موتزارت و بتهون میشوند و از مفروضات جُنگ تلویزیونی «گشت۳» بیرون میزنند.
دو شخصیتی که تنها ویژگیهای آنان دائما در حال تغییر است و به دنبال تلکه کردن خواننده بیاستعداد هستند، ناگهان تبدیل به موتزارت و بتهون میشوند و از مفروضات جُنگ تلویزیونی «گشت۳» بیرون میزنند و البته حاضریخوری سازنده در استفاده از امیرجعفری توی ذوق میزد. امیر جعفری رهبر گروه ضدکنسرت راتقریبا با همین ویژگیها در فیلم «مکس» اجرا کرد. اگر شباهتهای فیلم مکس را از گشت ۳ کسر کنیم، آنچه از فیلم باقی خواهد ماند، ستایشی سینمایی از بهنام بانی است.
شخصیتهای «گشت ۳ »هر جایی که یک کاراکتر مونث وارد قصه میشود، سریعا عاشق میشوند و این نگرش به موقعیت زنان و حتی جهانی که به دست کارگردان خلق شده، ریشههایش را باید در همان عدم فقدان بینش هنری جستجو کرد.
سازنده با این تلقی مواجه هست که چون فیلم خوب متلک به سیستم میاندازد به صورت ددمنشانهای(برداشتی از قسمت دوم گشت) همچنان باید بدون فیلمنامه و اجراهای نازل تلویزیونی پروانه ساخت و نمایش دریافت کند و مخاطب را بخنداند.
بیش از نیمی از فیلم «گشت ۳ » در حال خرده نمایشهای فرمولیزه شده و تکراری قسمتهای اول و دوم «گشت» است و مخاطب از درک مقدمه و ماخره روایت عاجز میشود.
در خلأ روایتگری و شخصیتپردازی، قطار شوخیهای ارتجاعی تاریخ مصرف گذشته روی پرده سینما جولان میدهد که به حال و هوای سیاسی دهه هفتاد شباهت داد تا سال ۱۴۰۰. بسیاری از دیالوگها و اجراهای فیلم سردستی نوشته شدهاند که با مسیر روایت هیچ تطابقی ندارند و مخاطب قطار هزلیات فیلم را تا زمانی که بانی روی سن میآید، باید تحمل کند.
در کنار این همه استدلال این سئوال هم شکل میگیرد که علی رغم فیلمهای با کیفیتتری مثل قهرمان، منصور، پوست و ... چرا فیلم گشت ۳ مخاطب بیشتری دارد؟ این خلاء به دلیل عدم سیاستگذاری در توسعه نشاط در رسانههای مرجع است.
اگر ساختار تولید سریالهای کمدی سیما روال دهه هشتاد را حفظ میکرد، قطعا تماشای «گشت ۳» از منظر مخاطب تبدیل به یک ارزش نمیشد که با بازشدن سینماها از یک کمدی ارتجاعی استقبال کند. این سیاستگذاری در پلتفرمها دیده میشود. اگر قرار باشد کسی سریال کمدی بسازد، نفر اول منوچهر هادی است که در زیرگونهای رادیکالتر از سعید سهیلی به گونه چهارچنگولی وفادار است و فیلمی مثل رحمان۱۴۰۰ را میتواند کارگردانی کند.