به گزارش مشرق، سالها قبل گزارش دو قتل در محدوده باقرآباد به ما اعلام شد. همراه اکیپ بررسی صحنه جرم راهی محل شدیم. محل قتلها یک تولیدی بود. متهم با ورود به تولیدی، آنجا را بهرگبار بسته، دو نفر را به قتل رسانده و یک نفر دیگر را زخمی کرده بود. در همان صحنه و باتوجه به اطلاعاتی که شاهدان در اختیارمان قرار دادند و اظهارات زخمی این حادثه، هویت قاتل به نام بهرام بهدست آمد. اجساد به دستور بازپرس پرونده به پزشکی قانونی منتقل شد و مرد زخمی نیز راهی بیمارستان شد.
تیراندازی در بهشت زهرا
بررسیهای ما برای یافتن سرنخی از بهرام ادامه داشت، راهی پاتوقها و محلهای تردد او شدیم. اما هیچ رد و سرنخی از بهرام بدست نیامد. این در حالی بود که خانواده مقتولان به ما اعلام کردند زمانی که به بهشت زهرا میروند، بهرام سوار بر موتورسیکلت خودش را به آنجا رسانده و اقدام به تیراندازی کرده و متواری میشود. تیراندازی که باعث وحشت و ترس خانواده قربانیان شده بود.
پرونده حساسی بود، چرا که قاتلی که دو قتل مرتکب شده بود مسلح در شهر پرسه میزد و هر لحظه احتمال داشت شخص دیگری قربانی جنایتهای او شود.
اسم رمز مخفیگاه
در تحقیقاتی که انجام دادیم متوجه شدیم بهرام با زن جوانی به نام حمیرا در رابطه است. حمیرا را بازداشت کردیم اما او مدعی بود که از بهرام بیخبر است و اطلاعی از مخفیگاهش ندارد. اما ما در تحقیقاتمان مدارکی بهدست آورده بودیم که نشان میداد حمیرا از محل اختفای بهرام مطلع است به همین دلیل به دستور بازپرس پرونده، حمیرا روانه زندان شد.
با اینکه زن جوان در زندان به سر میبرد، اما او را به صورت نامحسوس زیر نظر گرفته بودیم. زمانی که یکی از اقوام حمیرا برای ملاقات به دیدن او آمده بود، از کلمات رمزی که بین آنها رد و بدل شد، ما به محلی به نام شوگا رسیدیم؛ محلی که یا متهم در آن مخفی شده یا صاحب محل از سرنوشت بهرام مطلع بود. جست و جو برای یافتن محلی به نام شوگا را آغاز و تمام محل ها به نام شوگا را فهرست کردیم.
سرنخی از قاتل
درنهایت موفق شدیم شوگا را شناسایی کنیم، شوگا نام یک تالار پذیرایی در جنوب تهران بود. صاحب تالار بازداشت شد و مرد میانسال در تحقیقاتی که از او صورت گرفت مخفیگاه بهرام را لو داد. بهرام در خانه ای با چند اتاق که در هر اتاق یک خانواده ساکن آن بود، مخفی شده بود و صاحب خانه بهرام نیز به همراه فرزندانش در آنجا زندگی می کردند.
همانطور که گفته بودم بهرام مسلح بود و ورود ما به مخفیگاه بهرام، احتمال آسیب رسیدن به صاحب خانه یا ساکنان آن خانه قدیمی را به همراه داشت. به همین دلیل از ورود مستقیم به خانه صرف نظر کردیم و تصمیم گرفتیم به عنوان مامور آب و برق یا مامور شهرداری به صاحب خانه نزدیک شویم و اطلاعاتی از خانه قدیمی و بهرام بهدست آوریم.
ماموران سرشماری
همانطور که کوچه محل مخفیگاه بهرام را بالا و پایین میکردیم و دنبال فرصتی برای ورود به خانه بودیم، چشممان به زن و مردی افتاد که مامور سرشماری بودند. میدانید که آنها مقابل هر خانه میروند و اطلاعات خانوارهای داخل خانه را ثبت میکنند.
ناگهان فکری به ذهنمان رسید، آنها میتوانستند به ما در این ماجرا کمک کنند. سراغشان رفتیم و موضوع را به صورت خلاصه برایشان گفتیم. با نشان دادن کارت شناسایی و جلب اعتماد، از آنها خواستیم اطلاعاتی از صاحب خانه بهدست آورند.
ماموران آمار هم همانطور که خواسته بودیم، مشخصات کامل صاحب خانه واطلاعاتی از او را در اختیارمان قرار دادند. دو ساعت بعد از رفتن ماموران آمار، این دفعه به عنوان مامور شهرداری زنگ خانه مورد نظر را زدیم. ما اطلاعات کامل صاحب خانه را میدانستیم و با دادن اطلاعات به او گفتیم که خانه در طرح شهرداری افتاده و برای بررسی این موضوع باید همراه ما به شهرداری بیاید.
دستگیری سربزنگاه
زمانی که صاحب خانه را کمی از خانهاش دور کردیم، واقعیت را به اوگفتیم از او خواستیم با ما همکاری کند. صاحب خانه اصرار داشت که با ترفندی بهرام را از خانه بیرون بکشد و سر قرار با ما بیاورد. اما این کار درستی نبود و احتمال داشت به دلیل بیتجربگی این ماجرا لو برود و متهم از دستمان فرار کند و حتی دراین میان افرادی هم آسیب ببینند. از او خواستیم فقط ما را به صورت پنهانی و طوری که کسی متوجه نشود وارد خانه کند. همانطور که خواسته بودیم وارد خانه قدیمی شدیم و نیم ساعتی در کمین بودیم که بهرام برای رفتن به دستشویی از پلهها پایین آمد. میدانستیم مسلح است و به همین دلیل پشت در دستشویی به انتظار ایستادیم و زمانی که او خارج شد مرد جوان را بدون آنکه فرصت کند از اسلحهاش استفاده کند دستگیر کردیم.
دیه ۷۰۰ هزار تومانی
بهرام را به اداره آگاهی منتقل کردیم و او بدون هیچ مقاومتی به قتلها اعتراف کرد و انگیزهاش را کینهای قدیمی عنوان کرد. پسر جوان گفت: چند سال قبل با یکی از مقتولان دعوایم شد و آنها از من شکایت کردند و به زندان افتادم. شرط آزادیام پرداخت دیه ۷۰۰ هزار تومانی بود. دیهای که برای خانواده زحمتکش من مبلغ بالایی بود.
پدر و مادرم به هر زحمت و جان کندنی بود این دیه را فراهم کردند و من آزاد شدم.
او ادامه داد: اما آنها دست بردار نبودند، مدام مرا اذیت میکردند. کافی بود دو دختر میدیدند، جلوی آنها مرا کتک میزدند. از دست تحقیرها و اذیتهای آنها خسته شده بودم و به همین دلیل تصمیم به انتقامگیری گرفتم. به یکی از شهرهای غربی کشور رفتم و سلاحی تهیه کردم و به تهران آمدم.
او گفت: صبح سراغ آنها رفتم، داخل تولیدی نشسته بودند و صبحانه میخوردند. از دست آنها به قدری ناراحت بودم که اسلحه را به سمتشان گرفتم و رگبارشلیک کردم. بعد از آن هم متواری شده و باقی ماجرا را خودتان میدانید.
از بهرام اسلحه و فشنگها کشف شد. او بعد از بازسازی صحنه قتل و تکمیل تحقیقات در دادگاه کیفری محاکمه شد. باتوجه به درخواست اولیای دم برای قصاص، پسر جوان مدتی بعد به مجازات خود رسید و پرونده این دو قتل بسته شد.
منبع:جام جم