به گزارش مشرق، چهارمین روز نمایش آثار دوازدهمین جشنواره مردمی فیلم عمار امروز در سینما فلسطین تهران آغاز شده است. به همین مناسبت به سه مستند «دیوارکش» به کارگردانی محسن آقایی، «پیکرههایی از جنس خاک» به کارگردانی سجاد گودرزی و «آقا مرتضی» به کارگردانی سیدعباس سیدابراهیمی که امروز در جشنواره فیلم عمار نمایش داده میشوند، پرداختهایم.
در ادامه سه مستند «دیوارکش»، «پیکرههایی از جنس خاک» و «آقا مرتضی» را بررسی میکنیم.
«دیوارکش»؛ آیا مشکلات جوانان، تنها اقتصادی است؟
مستند «دیوارکش» را محسن آقایی به گفته خودش در ادامه «ایکسونامی» ساخته است. در جواب سؤال امیرحسین ثابتی در برنامه «جهان آرا» وقتی میپرسد: «آقای آقایی شما فکر میکنید اگر موانع و مشکلات اقتصادی پیش پای ازدواج جوانان برداشته شود این مسائل خود به خود حل خواهد شد؟»
آقایی به اعتراف خودش در جوابی که در برنامه جهان آرا داده است، قانع نشده و در پی یافتن جواب محکمتری دست به ساخت مستند دوم خود به نام «دیوارکش» زده است. اگرچه هدف کارگردان به اقرار خودش بررسی ارتباط مسائل جنسی با اقتصاد، سیاست و حتی مملکت داری است.
اما آقایی در نیمه راه، مستند «دیوارکش» را دچار آشفتگی میسازد. گویی یادش میرود فیلم خود را با چه سؤالی شروع کرده بود! او که سعی دارد ردپای جاذبههای جنسی را در حوادث آبان ۹۸، در موفقیت یا عدم موفقیت تبلیغات انتخاباتی ریاست جمهوری دوره دهم و رخدادهایی از این دست پیدا کند؛ اما با پیشروی فیلم از این هدف دور شده و اگر چه با تصاویری از رقص جوانان در خیابانها مخاطب را هنوز درگیر مسئله اصلی نگه داشته اما گفتوگوهایش با چهرههای سیاسی دولتهای قبل، بیننده را سردرگم میسازد، به طوری که حتی برخی از جاها مخاطب احساس میکند موضوع مستند اختلافهای موجود جناحهای سیاسی ایران است و اینکه پدیده جاذبههای جنسیتی چه نقشی این وسط بازی میکنند، فراموش میشود.
«دیوارکش» بر عکس «ایکسونامی» از چارچوب محکمی برخوردار نیست؛ اما آقایی با مهارت در روایتگری جذاب و طنز، سعی میکند مخاطب را تا پایان فیلم بنشاند و در این کار نیز موفق میشود. با تمام این اوصاف باید گفت آنچه از بررسی آثار آقایی بدست میآید نشان میدهد که او مستندسازی است که آینده روشنی به انتظارش نشسته است.
استعمار از شکلی به شکل دیگر تبدیل میشود
محور اصلی مستند «پیکرههایی از جنس خاک»، روایت شکلگیری استعمار در جهان است. نویسنده متن، تحقیقات دقیقی برای نوشتن متن انجام داده است. ماجرای فیلم از پایین کشیدن مجسمه کریستف کلمب، توسط مردم سواحل شرقی آمریکا آغاز میشود و نماهای بعدی فلاش بک میشود به ۵۰۰ سال قبل، زمان کشف آمریکا توسط کریستف کلمب و روایت ادامه مییابد.
حمله کشورهای پرتقال و اسپانیا به بهانه کشف سرزمینهای تازه و تلاش برای حاکمیت خودشان برآن سرزمینها و پیامد آن، مالکیت بر کل موجودیت آنها دیده میشود. پرتقال و اسپانیا تمام آن سرزمینها را میان خود تقسیم کردند و «استعمار اروپایی» شکل گرفت.
استعمارگران خوب میدانستند که برای حاکمیت قطعی برآن کشورها باید مردم را به بردگی خود درآورند آنها پس از فتح هر کشور جدید، مجسمهای از رهبران استعمار بر بلندترین نقطه شهرها نصب میکردند که مردم استعمارزده بدانند که رهبرشان چه کسی است. در ادامه فیلم، آغاز مبارزات ضد استعماری و تلاش روشنفکران و وطن دوستان برای رهایی از استعمار و رسیدن به استقلال روایت میشود و بهطور موازی استعمار و مبارزات ضد استعماری و پایین آوردن مجسمه رهبران استعمارگر در قارههای جهان نشان داده میشوند.
استعمارگران به این نتیجه میرسند که برای تثبیت حاکمیتشان، باید خود را نژاد برتر اعلام کنند و این را بر مردم القا کنند و برای اثبات این امر، از فرضیههای علمی نیز استفاده میکردند تا بهانهای برای بردهداری داشته باشند.
استعمارگران میخواهند جهان را میان خودشان تقسیم کنند و دراین زمان جنگ جهانی اول و پیامد آن جنگ جهانی دوم شروع میشود. در این میان اشاره ای به ورود استعمارگران انگلیسی به سرزمین ایران و مبارزات مردم جنوب کشورمان در جنگ جهانی نیز میشود. جنگی نابرابر که پای استعمارگران انگلیسی را به سرزمینمان باز میکند.
نکته جالب در این مستند، این است که در دوران مختلف، شکل استعمار تغییر مییابد و مبارزات ضد استعماری نیز به رهبری افراد مبارز ضد استعمار، بیشتر و متشکلتر میشوند. همچنین پیام انتهای فیلم، به نکته بسیار زیبا و درستی اشاره میکند: درطول تاریخ، مجسمههای زیادی ازافراد مختلف ساخته شده؛ اما فقط مجسمههای افرادی همچنان باقی ماندهاند که با استعمار جنگیدهاند و استقلال را برای میهنشان به ارمغان آوردند.
کارگردان در این اثر از منابع تصویری بسیار خوب و باکیفیتی استفاده کرده است، شخصیتپردازی دقیق استعمارگران و مبارزان ضد استعمار و کارگردانی و مونتاژ دقیق، این فیلم مستند را به پربارتر و دیدنیتر کرده است و همچنین انتخاب نام فیلم بسیار هوشمندانه است. این مستند جزو بهترین فیلمهای مستندی است که در زمینه تبیین استعمار و مبارزات ضد استعماری ساخته شده است.
عاقبت به خیری به سبک «آقا مرتضی»
اینکه برای معرفی شهدا به جامعه، صرفاً نقاط مثبت شخصیت شهید را پررنگ کنیم، یکی از آفتهای رایج تدوین سیره شهداست. آفتی که باعث قدیسسازی از شهدا میشود و سرانجام میرسیم به جمله «ما کجا و شهدا کجا!» و با این کار رسما شهدا را به عنوان الگو از دسترس جامعه خارج میکنیم و میشوند انسانهای پاک و بینقصی که فقط باید به آنها نگاه کنیم و آه حسرت سر دهیم.
اما در نقطه مقابل اگر آمدیم برای جبران این ضعف فقط به نقاط خاکستری یا سیاه زندگی شهدا پرداختیم اینجا هم در معرض دو آسیب قرار میگیریم؛ یا آن صفت به خاطر عظمت شهید در نگاه مردم «عادی سازی» و یا باعث تخریب خود شهید میشود. چاره کار فقط «واقع نمایی» است.
حواشی پخش مستند «آقا مرتضی» از سیمای ملی را به خوبی به یاد دارم؛ اعتراض و حتی تکذیب خانواده شهید نسبت به بخشهایی از مستند و جوابیههای سازمان اوج.
اگرچه معتقدم این مستند در بخشهایی از آفتهای نوع دوم بینصیب نبوده ولی غالب اعتراضات را هم مربوط به آفت اول یعنی «قدیس سازی» میدانم. اصلاً به طور مثال، اگر بگوییم فلانی از بدو تولد و مادرزاد آدم خوب و انقلابی بوده تأثیرش بیشتر است یا بگوییم این شخص از اول در راه نبود ولی با وجود همه ضعفهایش، چون انسان آزاده و متفکری بوده بالاخره راهش را پیدا کرد و جانش را هم دراین راه فدا کرد و همین تفکر و آزادگی هم ضعفها و کاستیهایش را از بین برد. البته لزومی نداشت سازنده از دقیقه اول سیگار را جزء لاینفک شخصیت آقامرتضی نشان دهد و دراین باره فقط منظورم صحنههایی ست که ساخته شده. این مورد تقریبا پررنگترین ضعفی است که دیده میشود.
گویا هدف صاحب اثر همانی ست که در قالب مثال گفتم و به همین خاطر خیلی به شخصیت بعد از انقلاب شهید آوینی پرداخته نشده و این همان است که مرحوم «صفایی حائری» فرمود: «کفر متحرک، به اسلام میرسد ولی اسلام راکد پدربزرگ کفر است.»