شخصیت محور بودن فیلم جذاب است، در این فیلم تلاش میشود تا رشادتهای این شهید به جامعه معرفی میشود، درباره چگونگی روند تحقیقات و نگارش و بازنویسی فیلمنامه توضیح دهید.
«شور شیرین» دومین فیلم شهید محور پس از «به کبودی یاس» است که درباره
شهید عبدالحسین برونسی ساخته شد. روند نگارش فیلمنامههای اینچنینی مشخص
است، اصولاً فیلمنامههای سرگذشت نامهای باید تابع شخصیت شکل بگیرد و
علاوه بر آن به مستندات زمانی و مکانی توجه ویژه داشت. فیلمنامهنویس
نمیتواند به هر شکلی که دلخواهش است، قصهسازی و قصهپردازی درباره شخصیت
صورت دهد.
یک تحقیق مفصل نیاز دارد و شناخت جزئیات و قبل از آن اعتقاد به موضوع نیاز است. فیلمنامهنویس و فیلمساز باید خود و توانش را در اختیار شخصیت بگذارد، ما این شانس را داشتیم که در تیم نگارش مجید عیافت و ماشاءالله شاهمرادیزاده که از نزدیکان شهید کاوه بودند، حضور داشتند.
شاهمرادیزاده دوست کودکی و بچه محل شهید بود و تا زمان شهادت هم با
ایشان ارتباط داشت و اطلاع کافی از مقطعی از زندگی شهید در اختیار داشت، از
سوی دیگر ایشان خود چند سالی در کردستان جنگیده بود و اطلاعات خوبی هم از
کردستان داشت.
ما علاوه بر شهید کاوه باید کردستان سال 59 را هم به خوبی
میشناختیم و به مخاطب معرفی میکردیم. کاوه جدای از کردستان مفهوم ندارد.
مجید عیافت هم از همرزمان شهید کاوه بودند که در تمام زمان رزم بلا استثناء
در کنار ایشان بودند و جزء نیروهای مؤثر یگانی بودند که شهید کاوه فرمانده
آن بوده است. اطلاعات ذیقیمتی از شهید کاوه داشتند و از فیلمنامهنویسان
خوبی هم هستند و همین باعث شد تا یک تیم سه نفره برای نگارش فیلمنامه باشیم
و کار به شکل تیمی نوشته شد. این کار مانند بقیه فیلمنامههای شخصیت محور
کار سخت و دشواری بود. وقتی قصد دارید درباره یک شهید بنویسید از طرفی
محدود به مستندات و واقعیتها هستید و از طرفی باید بعضی از مستندها و
واقعیتها را بازگو نکنید.
مطالبههایی که از شما هست از طرف کسانی که با شهید بودند و او را می شناسند، چه از طرف کسانی که او را نمیشناسند اما به او علاقمند هستند و چه از طرف کسانی که نه شهید را میشناسد و نه به او علاقمند هستند اما او را بهانهای میکنند برای این که فیلم شهید را بکوبند. همه این موارد را در «به کبودی یاس» تجربه کردیم. تجربه فیلمنامهنویسی من سختترین نوع فیلمنامه نوشتن این نوع است
درباره ملاحظاتی که باید رعایت میکردید، بفرمایید.
ما درباره کردستان طوماری از ملاحظات داشتیم که باید رعایت میکردیم. وقتی وارد قصه جنگ با عراق هستید تکلیف روشن است. دشمن خارجی متجاوز است و گروهی از کشور دفاع میکنند و باید جنگ کرد، مخاطب هم سوالی درباره جنگ ندارد؛ اما وقتی وارد موضوع کردستان میشوید کاملا متفاوت است. جنگی که دو طرف ایرانی هستند و به جهت این که مسایل قومینژادی مذهبی و زبانی مطرح است، خطر وجود دارد. واقعیتی که وجود داشته قلب به مسئله دیگری شود. مخاطب امروز کردستان 60 را میبیند و آن سالها را درک نکرده است؛ باید به او دعوا را بشناسانید و چرا باید میجنگیدند، چرا باید کاوه میرفت در کردستان و... اگر بیملاحظه باشیم جنگ با نیروهای تجزیهطلب و ضد انقلاب ممکن است، تبدیل شود به جنگ کرد و فارس و یا تبدیل به جنگ شیعه و سنی. اینها نکاتی است که نیاز به ملاحظه و دقت دارد. بسیاری از کردها در کنار فارسها جنگیدند و برای دفاع از انقلاب شهید شدند و بسیاری از روحانیون اهل تسنن به طرز فجیعی توسط ضد انقلاب شهید شدند و ما نمونهای از ماموستا را در فیلم به تصویر کشیدیم.
در جریان تبلیغاتی که ضد انقلاب به راه انداختند و هنوز هم ادامه دارد قصه این گونه نشان داده میشود که عدهای که میخواستند از حکومت مرکزی حمایت کنند آمدند و مردم کرد و اهل تسنن را کشتند. متاسفانه موضوع کردستان در تمام سالهای پس از انقلاب خط قرمز رسانههای ما بوده است و رسانههای ما (تلویزیون، سینما، تئاتر و ادبیات داستانی) به موضوع کردستان نپرداختند به دلیل ملاحظات و مشکلاتی که وجود داشت.
و همین امر کار شما را سختتر میکرد
بله زیرا باید اطلاعات اولیه را به مردمی که تا به حال هیچ اطلاعی از این
منطقه ندارند، بدهید و به مقابله با جریانی بروید که تبلیغات گسترده،
فضاسازی توسط ضد انقلاب انجام شده و ما سکوت کردیم حال در این فضا باید
ورود کنید که به شدت سخت است.
برای من باعث امیدواری و خوشحالی بودکه سریال
را به شبکه یک سیما ارایه دادیم، نگران بودم که با همان ملاحظات قدیمی که
باعث شد سالها تلویزیون درباره کردستان کار نکند دامن گیر این پروژه شود و
بگویند امکان پخش آن وجود ندارد، اما مدیران شبکه با کاری مواجه شدند که
تمام ملاحظات در آن رعایت شده، مدیران استقبال کردند و من امیدوار شدم طلسم
پرداختن به کردستان به بهانه «شور شیرین» و به برکت نام شهید کاوه شکسته
شود و ما هم شاهد این باشیم که درباره کردستان کارهای بیشتری صورت گیرد و
درباره شهدای آن خطه نیز کارهای خوب انجام شود. سکوت راجع به کردستان باعث
شد درباره یک عده از بهترین فرزندان اعم از فارس و کرد و شیعه و سنی
جنگیدند و مظلومانه شهید شدند، سکوت کنیم.
ما برای بزرگانی مثل شهید بروجردی، ناصر هاشمی یا شهید قمی چه کاری انجام دادیم . امیدوارم این مظلومیت شهدای کردستان خاتمه یابد و بعد از این بیشتر به این شهدا پرداخته شود.
تمرکز روی سلحشوری و رشادت شهید کاوه است اما قصههای فرعی بار دراماتیک خوبی دارند، پدری که برای نجات جان خانوادهاش مجبور میشود نقش جاسوس دوجانبه را ایفا کند اما از این تعلیق کم استفاده میشود. رسیدن به شهید کاوه و شخصیت آن این باعث شد قصههای دیگر کمرنگ شود؟
دو دلیل داشت ما باید در چینش رخدادهای نمایشی ملاحظه میکردیم که شخصیت محوری ما تحت الشعاع قرار نگیرد. قصه آن خانواده اینقدر ظرفیت داشت که به قصه اصلی تبدیل شود اما در آن صورت شهید کاوه دیده نمیشد ما باید آن را کمرنگ میکردیم، از طرفی ما به این قصه نیاز داشتیم زیرا باید کار جذابیت نمایشی میداشت و ما از عنصر قصه نباید غافل میشدیم. بخشی از واقعیتهای کردستان در دل این قصه گفته شد. ما باید میگفتیم کردستان سال 60 یعنی چه؟ یک عده که در شهرها و روستاهای منطقه زندگی میکردند و گروههای مختلف ضد انقلاب به بهانهها و اشکال مختلف از مردم سوء استفاده میکردند و ما نمونهاش را داریم یا مردمی که از جاهای دیگر میرفتند به این منطقه و در محاصره ضد انقلاب میافتادند و به جرم بسیجی بودن و به جرم ارتشی بودن حتی نمونههایی است رستوراندار به جرم غذا دادن به پاسداران و... توسط ضد انقلاب اعدام میشدند و اتفاقات دیگر در چند داستان فرعی به شکل تصویری و نمایشی بیان کردیم، تعریف ما از کردستان در دل این قصهها بیان میشود.
منظور بخشهای نامزدی و ایجاد علاقه و... است که در فیلم دیده میشود.
بسیاری از بچهها در همان شرایط ناامن، درگیریها و غربت کردستان ازدواج کردند و نمونههایی از این دست بسیار داشتیم. بچهها به جنگ میرفتند اما از زندگی کردن غافل نبودند.
سعی کردیم فضایی ایجاد کنیم که تماشاگر مطالبه حق مظلوم را نماید.
داستانهای دیگر را که هر کدام میتوانست داستان اصلی باشد و بار درام خوبی داشته باشد تنها برای معرفی کردستان استفاده کردید؟
ما مجبور بودیم برای معرفی کردستان و ایجاد زمینهای برای معرفی کاوه و
امثال آن توضیحاتی بدهیم که مورد مطالبه تماشاگر باشد. اگر نشان بدهیم مردم
تحت ستم و مظلوم توسط نیروهایی اذیت و آزار میشوند، تماشاگر مطالبه حق
مظلوم را از ظالم میکند که بستری مناسب برای حضور شخصیت اصلی داستان که
در اینجا شهید کاوه است، خواهد بود.
اما اگر شرایط را نشان ندهید و قصه درتعریف چارت سازمانی تعریف شود چون مسئله تماشاگر نیست همراهی هم نخواهد کرد، اگر موضع نگیرد. این قصهها کاربردهای متعددی داشتند. اما یک نکته را مراقبت میکردیم از ظرفیت قصههای مختلف در خدمت خط اصلی استفاده کنیم و اجازه ندهیم سایه روی قصه اصلی بیندازند. داستانهای فرعی راجع به کردستان ما به ازای خارجی دارد.
چقدر پررنگ شدن شخصیت شهید با وجود داستانهای فرعی که هریک بار درام خوبی دارد، کار سخت و دشواری است؟ایده این داستان های فرعی از کجا آمد؟
ایدهها مربوط به تحقیقی است که ما انجام دادیم. تمام داستانهایی که راجع به کردستان آوردیم، مابه ازای خارجی دارد و الهام از اتفاقات رخداده گرفتیم. قصههای متعدد گروگانگیری و شهادت ماموستا به طرق مختلف به فیلمنامهنویس ایده میدهد مسایلی که در میان نیروهای ما اتفاق میافتد ما از واقعیتهای کردستان وام گرفتیم و به رخدادهای نمایشی تبدیل کردیم و آقای عیافت و شاهمرادیزاده کاملا در همه مراحل همراه ما بودند. اما خیلی سخت است وقتی میدانی به لحاظ اصولی و فنی مرتکب غلط میشوید اما ناگزیر مرتکب غلط شوید برای رسیدن به هدفی که برایت ارزشمندتر است. در سینمای ایران که اصولا شخصیتپردازی یکی از آسیبها و آفتهای بزرگ است کار شخصیت محور ساختن سخت است. این مشکل در سینمای ما وجود دارد که بخشی از آن هم جنبه فرهنگی دارد. اگر از قشری تعریف کنید همه تشکر میکنند اما اگر انتقادی داشته باشید نمیتوانید مطرح کنید. برای خلق یک شخصیت منفی ما دچار مشکل هستیم زیرا نه میتواند دیالوگهای شخصیت منفی را بگوید و نه میتواند رفتار او را داشته باشد.
برای خلق یک شخصیت منفی در ممیزی دچار مشکل میشوید؟
تنها یک بخش به ممیزی بازمیگردد. ما در ممیزی گرفتار آسیب بزرگ
سطحینگری هستیم، به طور مثال در اتفاقات اخیر سینمای ایران یک فیلمی راجع
به بسیج چیزی گفت، من نمیگویم حق داشت یا نداشت اما غوغایی به پا شد که در
حد و اندازه آن نبود. فیلم «گشت ارشاد» قربانی هیاهو شد و درهمان زمان
فیلم دیگری اکران شد که یکی از احکام مسلم اسلام را زیر سؤال برد.
من به
شخصه پنج فیلم را سراغ دارم که درباره حکم قصاص مناقشه کرده و تردید جدی
ایجاد کردند، حضرت امام اینقدر نسبت به احکام اسلامی حساس بودند، در زمانی
که جبهه ملی در آن سالها درباره حکم قصاص صحبت کرد حضرت امام آنها را
تکفیر کرد و از صحنه سیاست آنها را حذف کردند زیرا حضرت امام میدانست
احکام اسلامی بسیار ریشهایتر از برخی از ظواهر است. ما سیستم ممیزی و
نظارت همگانی متاسفانه سطحی و فاقد دوراندیشی و عمق است که بسیاری از
چیزهایی که واقعا باید جلویش گرفته شود، توجه نمیکنند.
این ممیزی وارونه است نه تنها هیچ کمکی به سینمای ما نمیکند بلکه فضا را باز میکند. در سینمای ما فیلمی ساخته شده که خوشبختانه جلوی آن را گرفتند که جالب است با مجوز وزارت ارشاد ساخته شده است. فیلمنامه مجوز گرفته و در این فیلم برخی از مسئولین فعلی سینمای ما بازی کردند. این فیلم ضد اصل دین است. در فیلمهای ایرانی و خارجی فیلمی به این حد ضد دین ندیده بودم. این سؤال مطرح است آقایان مسئول چه میکنند؟ چگونه این فیلمها ساخته میشود. فیلمساز ظواهر را رعایت میکند، سیستم ممیزی به ظواهر توجه میکند و به عمق توجهی ندارد. فیلم ساخته میشود بعد میبینند چه اتفاقی افتاده است.
در جامعه ما ظرفیت انتقادپذیری وجود ندارد، همه میگویند انتقاد حق مسلم
همه است تا زمانی که راجع ما نباشد. فیلمساز میرود به این سمت که سینمای
اجتماعی ما زمینگیر است. فیلمساز باید برود از آدمهای بیسرپرست، یک لا
قبا و افرادی که صدایشان به جایی نمیرسد، انتقاد کند؛ آنهم انتقاد
غیرمؤثر و غیرواقعی. در شخصیت پردازی و قصه پردازی همه اقشار به اعتقاد من
ترمزهایی است که سینمای ما را سالهاست متوقف کرده است و شعار هم میدهیم
بدون فراهم آوردن بستر مناسب چگونه میتوان موفق عمل کرد؟ در این فضا قرار
است یک فیلم شخصیتمحور بسازید، که به شدت کار سختی است.
همه آنهایی که مدعی هستند زمانی که فیلم را میسازید و نیاز به مساعدت دارید، تنها تماشا میکنند از مسئولین محترم سپاه و ارتش و... به فیلم شهید «علی هاشمی» که ساخته شد چقدر کمک کردید؟ مگر علی هاشمی پاسدار نبود؟ به فیلم شهید «علمالهدی» کمک شد؟ مگر یکی از قلههای جنگ ما این شهید بزرگوار نیست، چرا همه تنها تماشا میکنند، نه حمایت لجستیکی درست انجام میشود و نه حمایت مالی و تحقیقاتی انجام میشود، پس از ساخت فیلم همه طلبکار هستند.
شما هیچ یک از این حمایتها را نداشتید؟
ما هم در «به کبودی یاس» و هم در «شور شیرین» این شانس را داشتیم که سپاه پای کار بود که اگر نبود این فیلمها ساخته نمیشد اما به اندازهای که باید میبود، نبود.
به لحاظ لجستیکی حمایت صورت گرفت؟
هم به لحاظ لجستیکی و هم به لحاظ حمایت مالی، البته من به دوستان گفتم این ماموریت شما بوده است که ما انجام دادیم؛ در مقابل پاسخ دادند ما در امکاناتی که در شهرک دفاع مقدس به شما ارایه دادیم، تخفیف دادیم. گفتم آقا فیلمی که شما باید میساختید، آیا این مقدار حمایت کافی است؟ ارتش باید حمایت کند. در بخشی از قصه «شور شیرین» نیروهای ارتشی در کردستان است و انسانهای بزرگی مانند شهید صیاد شیرازی در قصه کاوه وجود دارد. ارتش نه تنها هیچ کمکی به فیلم نکرد بلکه ما را مجبور کرد اسم شهید صیاد را عوض کنیم. این شخصیت که در فیلم به نام سرهنگ شیرزاد تغییر یافت. گفتیم چرا باید تغییر دهیم گفتند شما صیاد را خرج کاوه میکنید!
با این که فیلمنامه در مرحله اول در ارتش تصویب شده بود اما نهایتا ما مجبور شدیم سکانسهای مربوط به عملیات هوانیروز در کردستان (که جزء واقعیتهای جنگ بوده است) را حذف کنیم. در عملیات آزادسازی «سرا» تنها کاوه و نیروهای سپاه نبودند، شیرودی هم بوده که با هلیکوپتر عملیات انجام داده است اما وقتی هلیکوپتر در اختیار گروه قرار نمیگیرد مجبور هستید تاریخ را تحریف کنید. بخشی از واقعیت که مربوط به سلحشوری شیرودی در کردستان است باید حذف شود، زیرا ابزار نشان دادن را نداشتیم و من نمیدانم دوستان در ارتش چگونه عمل میکنند. شنیده میشود میخواهند راجع به شهید صیاد فیلم بسازند. دوستان در ارتش نه خودشان فیلم میسازند و نه از دیگران حمایت میکنند و این اتفاق میافتد که شهدای کردستان مظلوم بودند. ما شهدای بزرگ و دلاوری در میان نیروهای ارتش این منطقه داریم که هیچ یک مطرح نشدند. مگر فرقی بین ارتش و پاسدار در دفاع از کشور وجود دارد؟ این موارد آسیبهایی است که هنگام ساخت فیلم آن را حس میکنید و آرام آرام باید بخشهایی از فیلمنامه را حذف کنید.
به دلیل نداشتن امکانات و تجهیزات چقدر از فیلمنامه تغییر کرد و یا حذف شد؟
بخشهای مربوط به ارتش تغییر کرد. بخشی از شخصیت شهید صیاد که نوشته شده بود را به حداقل رساندیم. به دلیل حضور صیاد به آن خیلی پرداخته بودیم که تغییر عمدهای در این بخش صورت گرفت و بخش هوایی هم به صفر رسید، زیرا در هر دو مورد ارتش موثر بود یک بخش را امکانات ندادند و بخش دیگر را اجازه ندادند.
در نسخه سریالی فیلم این بخشها دیده نمیشود؟
نسخه سریال که در پنج قسمت آماده شده و حدود 200 دقیقه است. بخشهای زیادی از قصه را که نتوانستیم در نسخه سینمایی به دلیل محدودیت تایم جای دهیم، در نسخه سریال بخشهای جنگ شهری سقز و فعالیت شهیدکاوه در این حوزه پررنگتر است.
این بخشها را همان زمان فیلمبرداری فیلم ضبط کردید؟
بله جزء فیلمنامه بود و ما همان زمان این بخشها را گرفتیم.
اکثر دوستانی که در حوزه جنگ فعالیت میکنند، به دلیل عدم ارایه تجهیزات و امکانات مجبور هستند بخشهایی را حذف کنند. این تغییرات چه آسیبهایی به فیلمها وارد کرده است و برای نسل آینده و ارایه درست مفاهیم دفاع مقدس به نسلهای بعدی چقدر آسیب خواهد زد؟
آسیب کلیتر در زمینه دفاع مقدس داریم و آن هم این است که در زمانی که درگیر جنگ بودیم به اندازه کافی مستندسازی نکردیم. اگر مجموعه روایت فتح را در نظر نگیریم چه آثار مستندی از جنگ داریم؟ ما جنگ را چگونه میتوانیم به نسل بعد منتقل کنیم. وقتی فیلم «به کبودی یاس» ساخته شد برایم عکسالعمل خانواده شهید برونسی مهم بود. بعد از اولین نمایش فیلم در مشهد، پسر شهید زنگ زد و همسر شهید بامن صحبت کردند و گفتند بعد ازدیدن فیلم نخوابیدم و ما را دعا کرد و گفت بچههای شهید تازه فهمیدند پدرشان چه کسی بود. بچهها درباره پدر زیاد شنیده و خوانده بودند اما این را ندیده بودند.
ما باید اجازه بدهیم به نسلهای بعد که جنگ را ببینند. وقتی مجموعه فیلمهای مستند کافی نیست باید برای جنگ مستندسازی کنیم. در قالبهای مختلف مستندداستانی و... ما باید جنگ را به تصویر بکشیم و به نسل بعد ارایه دهیم. اگر این اتفاق در حوزه سینما و تلویزیون طی دهه اخیر بیافتد که تعدادی از افراد نسل جنگ را در اطراف خود داریم و میتوانند جنگ را با جزئیات به صورت واقعی و مستند ارایه دهند هنوز زنده هستند و کنار ما هستند . اگر این دهه را استفاده کردیم و فیلم ساختیم من نمیدانم سی سال دیگراگر فردی قصد ساخت فیلم درباره جنگ را داشته باشد چه چیزی را خواهد ساخت. جنگ ما این قدر بزرگ بوده و این قدر گفتنی دارد که اگر این دهه را فیلم بسازیم و تا صد سال آینده هم فیلم بسازیم هنوز هم ظرفیت کار در حوزه دفاع مقدس وجود دارد.
نکته دوم این که ما کشوری هستیم که دائم در معرض تهدید هستیم، در سالهای
بعد از انقلاب ما حتی مدت زمان کوتاهی را نداشتیم که مورد تهدید قرار
نگرفته باشیم. کشوری که در معرض تهدید است آیا معقول و منطقی نیست که روحیه
دفاعی را در کشور همیشه زنده نگه داریم. ابزار ما برای زنده نگهداشتن
روحیه دفاعی چیست؟ ایا ابزار ما این است که در عالم سیاست با هم دعوا کنیم،
یا ابزار ما این است که دایم درباره اصول انقلاب ایجاد تردید کنیم؟
متاسفانه مدیران کشور ما در خواب خوشی به سر میبرند که اگر خدای ناکرده در یک مقطعی کشور برود در حالت جدیتر آقایان از خواب خوش بیدار میشوند و باید استغفار کنند از کوتاهیهایی که کردند. فیلمهایی مثل «شور شیرین» حداقل این است که به نوجوان و جوان حسی میدهد که دفاع از کشور غرورآفرین است. این حس که اگر با دشمن جنگیدی و جانت را از دست دادی تاریخ در مقابل تو تعظیم خواهد کرد در این نسل باید ایجاد شود. اگر بنیانهای مذهبی، انگیزههای مذهبی دفاع از آب و خاک را نمیداشتیم تا الان نه نشانی از انقلاب داشتیم و نه نامی از جمهوری اسلامی. این کافی نیست و توجیهی برای انجام ندادن وظایف خودمان در خصوص جنگ نیست.
متاسفانه در حوزه دفاع مقدس فیلم میسازیم و جنگ را زیر سؤال میبریم و جوان سوال میکند که چرا باید بجنگیم. فیلم میسازیم که دشمن هم انسان است تو هم انسانی چرا باید با هم بجنگیم. فیلمهای جنگی هالیوود اگر در هر موردی انتقاد کند به اصل لزوم مبارزه با دشمن آمریکا خدشه ایجاد نمیکند. سینمای هالیوود فضایی ایجاد میکند که جوان آمریکایی دائما باید در این ذهن داشته باشد که باید با دشمن آمریکا جنگید اما ما در سینمای و روایت جنگمان بعضاً معکوس عمل میکنیم.
چرا در قصه گره آزادی مشروط سرگرد (رضا رویگری) خیلی خوب پرداخته نشد، در حالی که میتوانست پیشبرنده باشد.
قصه حمید را در ورسیون سریالی پرداخت بیشتری خواهیم داشت و ایرادی که اشاره کردید، درست است. یک بخشی از آن مربوط به این است که نمیخواستم تایم سینمایی بالا برود و از سوی دیگر از قصه کاوه نمیخواستم کم کنم؛ بنابراین اجبارا از قصههای فرعی کم کردیم که آسیبهایی را هم وارد کرده است. این مشکل که به آن اشاره کردید در نسخه سریالیاش برطرف خواهد شد.
صحنه تبادل اسرا در انتهای فیلم منطقش درنیامده است، در این باره توضیح دهید.
صحنه مبادله عینا بازسازی واقعیت است و چنین اتفاقی افتاده است. قرار را
کاوه در پای یک معدن سنگ گذاشته است و دشمن هم تمهیداتی آماده کرده است
کاوه نیروهایش را غافلگیر کند و کاوه هم از روز قبل پیشبینی کرده است و
کارگرها و نیروهای معدن سنگ را در اختیار گرفته و به عنوان نیروهای معدن
طبق تایم هر روز مستقر شدند و اتفاقی که در فیلم است در واقعیت رخ داده
است.
به نظرم اتفاقی که رخ داده بود نمایشی است و جذاب بود، سعی کردم چیزی به آن اضافه نکنم. ما جایی به این صحنه میرسیم که میخواهیم تکلیف را روشن کنیم. من کاملا حق میدهم تماشاگرها ری اکشنهای مختلف داشته باشند برخی از افراد که فیلم را دیدند از فینال فیلم و هوشمندی کاوه لذت بردند.
صحنههای جنگ پختگی خوبی داشت، درباره آمادهسازی این صحنهها توضیح دهید، چقدر از فیلمنامه براساس واقعیت شکل گرفت.
یک گروه بزرگ صحنههای جنگ را طراحی کردند، یک لحظه جنگی را هم بدون طراحی نمیتوان فیلمبرداری کرد. وقتی فیلم جنگی میسازید ممکن است باید صحنههای درگیری با دقت صورت گیرد.
چقدر به جنگ چریکی آگاه بودید و آن را تجربه کرده بودید؟
من جنگ چریکی را تجربه نکرده بودم اما کسانی که آن جنگ را تجربه کرده
بودند در کنار ما بودند. در این موقعیت باید از زحمت دوستان جلوههای
ویژه، صحنه و لباس، گریم، فیلمبرداری تشکر کنم. متاسفانه در سینمای ما
انفجارات و نشست گلوله و... با ابزار جنگی انجام میشود و در هر لحظه
انفجار باید منتظر آسیب باشید. بازیگری که میخوابد و بالای 200 چاشنی دور او میزند باید به او تعظیم کرد،
نه به دلیل بازی خوبش بلکه به دلیل شجاعتش. اینها چیزهایی است که هیچ وقت
گفته نمیشود، بسیاری از دوستان در فیلمهای جنگی آسیب بدنی دیدند و مورد
تقدیر قرار نمیگیرند.
اگر یک صحنه جنگی ساخته میشود حتی اگر خوب ساخته نمیشود یک گروه بزرگ سختیهای زیادی را تحمل میکنند، دانش و تجربه زیادی را به کار میگیرند و شجاعانه میروند به سراغ خطرها تا یک صحنه جنگی ساخته شود. اینها افتخار برای سینما نیست که عوامل را باخطر روبرو کند. متاسفانه متولیان سینمای جنگ که موظف به تجهیز زیرساختها هستند کار خود را به درستی انجام نمیدهند و ما هنوز مجبوریم گلوله واقعی شلیک کنیم و چاشنی و فیتله نظامی استفاده کنیم در حالی که بسیاری از کشورهای صاحب سینما با ابزارهای بیخطری که برای سینما تولید شده است اجرا میکنند و هم جلوه بصری بهتری دارد و هم این خطرها را به همراه ندارد.
قرار بود فیلم شهید شوشتری را بسازید، چرا منصرف شدید؟
من برای ساخت فیلم شهید شوشتری بسیار علاقمند بودم و هستم، دلیلش هم این
است که شهید شوشتری هنگام تولید فیلم «به کبودی یاس» ما را مدیون خود کرد.
حمایتهای شهید شوشتری بود که این فیلم ساخته شد.
ایشان به احترام و به عشق
شهید برونسی به دفتر ما آمدند و افطار و صحبت کردیم. یک سال وقت صرف کردم
برای تحقیق و آماده سازی آن و یک کار مفصل انجام دادیم، من به این نتیجه
رسیدم که کارهای بعدی در خصوص شخصیتهای دفاع مقدس را سریال بسازم زیرا
ظرفیت یک فیلم سینمایی مناسب برای به تصویر کشیدن واقعیتهای یک شخصیت شهید
نیست و با ظرفیتی که تلویزیون دارد و مخاطبی که در اختیار دارد قطعا
مؤثرتر خواهد بود. با این نگاه اصرار داشتم کار شهید شوشتری را سریال کار
کنم و با استاندار خراسان هم صحبت کردیم و با آقای فرجی مدیر شبکه یک هم
هماهنگ کردیم و اعلام آمادگی کردند و موضوع با آقای ضرغامی مطرح شد و اعلام
آمادگی صورت گرفت.
در ایام عید به منظور عرض تبریک عید و کسب اجازه برای شروع کار به منزل شهید رفتیم، گفتوگویی با پسر شهید داشتم، آنجا احساس کردم پسر شهید مایل به ساخت فیلم توسط من نبودند. ایشان انتظارات و نظریاتی داشتند که در همان جلسه که تهیهکننده حضور داشت اعلام کردم به احترام این نظر و خواست پسر شهید انصراف میدهم و کار را به کارگردانی بسپارند که بیشتر مورد اعتماد فرزند شهید باشد، من هم هر کمکی از دستم بربیاید انجام خواهم داد چون هم وظیفهام است و هم علاقمندم کار مطلوبی ساخته شود، امیدوارم کارگردانی معتقد و حرفهای به این پروژه بپوندند و ما همه وظیفه داریم کمک کنیم تا به بهترین نحو ساخته شود. اگرچه راضی نیستم زیرا دوستان روی نسخه سینمایی آن متمرکز شدند و بحث سریال آن کمرنگ شده است.
این حق خانواده شهید است که نقطه نظرات خودشان را داشته باشند و فیلمساز بهتری فیلم پدرشان را بسازد. با این نیت کنار رفتم کمک بشود به انجام بهتر پروژه و با حمایت خانواده شهید شوشتری باشد. خانواده شهید کاوه و برونسی در کنار کار ما بودند و هستند و خیلی از دشواریها را آسان کرد.
تحقیقات را در اختیار گروه جدید قرار دادید؟
من به شکل سریالی کار فکر میکردم و تحقیقاتم متفاوت بود. در حال حاضر آقای ستودهنیا نسخه سینمایی آن را مینویسند و آن میزانی که صلاح بدانند استفاده خواهند کرد. تحقیقات در اختیار گروه هست، امیدوارم با همت آقای اصغری فیلم تولید شود و به جشنواره برسد.