به گزارش مشرق به نقل از جام جم آنلاین،
محمد عبده در يكي از دهكدههاي مصر به نام «محله نصر» متولد شد. محمد در
۱۳ سالگي براي تعليم معارف اسلامي به مدرسه علوماسلامي جامع احمدي رفت اما
بهدليل نارضايتي از آموزهها، آنجا را رها كرد.
او پس از مدتي به سفارش شيخ درويش ـ دايي پدرش كه تاثيري عميق بر تفكرات و تصميمهاي او داشت ـ به جامع احمدي بازگشت و بعد به الازهر رفت.
علاوه بر شيخ درويش، او از محضر شيخ حسنالطويل و سيدجمالالدين اسدآبادي بهره برد. همچنين به توصيه سيدجمال، به مطالعه علوم عقلي و پس از آن به معلمي پرداخت.
عبده شاگردان زيادي تربيت كرد كه از آن جمله ميتوان به محمدرشيد رضا، سعد زغلول، طه حسين، عبدالغادر مغربي و مصطفي عبدالرزاق اشاره كرد.
عبده سال ۱۲۹۴ هـ .ق موفق به اخذ درجه «عليم» از دانشگاه الازهر شد، سپس همانجا به تدريس علوم ديني و اخلاق پرداخت.
سال بعد براي تدريس تاريخ به دانشكده دارالعلوم قاهره دعوت شد. عبده علاوه بر كار معلمي، كار سياسي هم ميكرد و به خاطر همين كار وارد حزب وطني مصر شد. وي همچنين بنا به پيشنهاد رياض پاشا (وزير خديو پاشا) به سردبيري روزنامه الوقايع المصريه منصوب شد.
سال ۱۲۹۹ در پي مشاركت با انقلاب احمدعرابي، شش سال از قاهره تبعيد شد و در لبنان اقامت گزيد، سپس به پاريس عزيمت كرد و در آنجا در انتشار روزنامه عروهالوثقي ـ كه نگرش ضد استعماري و ضد انگليسي داشت ـ با سيد جمالالدين اسدآبادي همكاري كرد.
بعد از اقامت در پاريس و لندن عازم بيروت شد و در آنجا نيز براي وحدت اسلامي و همچنين تقريب اديان فعاليت ميكرد.
با تغييرات سياسي و اجتماعي مصر بود كه عبده اواخر عمر به عضويت در مجلس شورا كه هياتي مشورتي بود، منصوب شد. او بيشتر زندگي خود را صرف اصلاح تفكرات ديني و سازمانهاي ديني و فعاليتهاي خيريه كرد.
او سفرهاي متعددي به شهرهاي اروپايي داشت و مطالعات بسياري در قوانين مدني كشورهاي اروپايي در وين و برلين انجام داد.
عبده در سال۱۸۹۹ به مقام مفتي مصر منصوب شد و تا پايان عمر يعني سال 1323 ه.ق. كه بر اثر سرطان چشم از جهان فروبست، در اين مسند باقي ماند.
او اصلاحات زيادي در شيوه مديريت و سازماندهي الازهر چون روش تدريس و برگزاري امتحان شاگردان الازهر بهعمل آورد.
در حوزه سياست و حكومت، او معتقد بود مردم بايد آزاد باشند تا با توجه به تاريخ و شرايط جامعه خود، نوع حكومت خود را تعيين كنند.
وي اعتقاد داشت مسلمانان نميتوانند فقط متكي به روحانيان رسمي باشند و بايد براي بهبود شرايط روزمره و زمان خود، به عقل و منطق توسل جويند. ميگفت اسلام مبتني بر تشويق مردم به تفكر است و تقليد كوركورانه را مغاير با سنت خدا ميدانست.
به گفته او، بزرگترين داراييهاي مذهب؛ استقلال، اراده، فكر و عقيده است. معتقد بود رشد تمدن غرب در اروپا بر اين دو اصل استوار بود.
مخالفان، او را كافر ميخواندند؛ با اين حال پيروانش عميقا به او ارادت داشتند. اسلام عبده بازگشت به مراحل اوليه اسلام است.
عبده معتقد بود علت اصلي عقب ماندگي مسلمانان در تقديس اشخاص و كتب به غير از قرآن كريم است. سخن مشهور او اين بود كه «مسلمانان عصر حاضر جز قرآن كريم هيچ راهنمايي ندارند» از اين رو عبده به روايت و حديث اعتنايي نشان نميداد و او را سردمدار اصلي رويكرد «بازگشت به قرآن» ميدانند.
عبده، تقليد از گذشتگان و بستن باب اجتهاد را از نشانههاي سيهروزي مسلمانان ميدانست. همچنين او دغدغه تقريب مذاهب داشت.
هرچند تفكرات عبده مخالفتهاي بسياري را از ميان شيوخ سنتي و مقلد الازهر برانگيخت، اما او موفق شد نظامي فكري را طراحي كند كه هنوز بعد از يك قرن، اصلاحگران ديني، خود را منتسب به آن ميدانند.
ظهور متفكران و مشايخ بزرگي در الازهر چون شيخ مصطفيالمراغي، شيخ احمد امين، شيخ علي عبدالرزاق، شيخ مصطفي عبدالرزاق، شيخ محمود شلتوت، شيخ احمد صبحي منصور و.. مديون تلاشهاي عبده است هرچند بخش عظيمي از تلاشهاي او با انحراف شاگردش رشيد رضا و قدرت گرفتن گرايشهاي سلفي و وهابيت به دست فراموشي سپرده شد.
حتي متفكران نامدار خارج الازهر چون قاسم امين، دكتر طه حسين، شيخ محمود ابوريه، شيخ جمال البنا و.. نيز به نوعي متاثر از انديشههاي عبده بودند.
عبده، پديده تكفير را انديشهاي جاهلي و قضاوت درباره عقيده مردمان را كاري خدايي ميدانست.
او معتقد بود سلفيه و وهابيت با رونماي زيباي انديشه توحيدي، داراي محتوايي جاهلي و ضد قرآني است كه با تقديس و تقليد كوركورانه از گذشتگان و ارجحيت نصوص ظني احاديث با ريشه نامعلوم بر متن قطعي قرآن كريم توأم است.
او مخالف چند همسري بود و تاكيد داشت چند همسري سنتي مربوط به گذشته است كه با شرايط روز دنيا همخواني ندارد. عبده اسلام را آزادكننده مردم از اسارت و فراهمكننده حقوق برابر براي همه انسانها ميدانست.
او پس از مدتي به سفارش شيخ درويش ـ دايي پدرش كه تاثيري عميق بر تفكرات و تصميمهاي او داشت ـ به جامع احمدي بازگشت و بعد به الازهر رفت.
علاوه بر شيخ درويش، او از محضر شيخ حسنالطويل و سيدجمالالدين اسدآبادي بهره برد. همچنين به توصيه سيدجمال، به مطالعه علوم عقلي و پس از آن به معلمي پرداخت.
عبده شاگردان زيادي تربيت كرد كه از آن جمله ميتوان به محمدرشيد رضا، سعد زغلول، طه حسين، عبدالغادر مغربي و مصطفي عبدالرزاق اشاره كرد.
عبده سال ۱۲۹۴ هـ .ق موفق به اخذ درجه «عليم» از دانشگاه الازهر شد، سپس همانجا به تدريس علوم ديني و اخلاق پرداخت.
سال بعد براي تدريس تاريخ به دانشكده دارالعلوم قاهره دعوت شد. عبده علاوه بر كار معلمي، كار سياسي هم ميكرد و به خاطر همين كار وارد حزب وطني مصر شد. وي همچنين بنا به پيشنهاد رياض پاشا (وزير خديو پاشا) به سردبيري روزنامه الوقايع المصريه منصوب شد.
سال ۱۲۹۹ در پي مشاركت با انقلاب احمدعرابي، شش سال از قاهره تبعيد شد و در لبنان اقامت گزيد، سپس به پاريس عزيمت كرد و در آنجا در انتشار روزنامه عروهالوثقي ـ كه نگرش ضد استعماري و ضد انگليسي داشت ـ با سيد جمالالدين اسدآبادي همكاري كرد.
بعد از اقامت در پاريس و لندن عازم بيروت شد و در آنجا نيز براي وحدت اسلامي و همچنين تقريب اديان فعاليت ميكرد.
با تغييرات سياسي و اجتماعي مصر بود كه عبده اواخر عمر به عضويت در مجلس شورا كه هياتي مشورتي بود، منصوب شد. او بيشتر زندگي خود را صرف اصلاح تفكرات ديني و سازمانهاي ديني و فعاليتهاي خيريه كرد.
او سفرهاي متعددي به شهرهاي اروپايي داشت و مطالعات بسياري در قوانين مدني كشورهاي اروپايي در وين و برلين انجام داد.
عبده در سال۱۸۹۹ به مقام مفتي مصر منصوب شد و تا پايان عمر يعني سال 1323 ه.ق. كه بر اثر سرطان چشم از جهان فروبست، در اين مسند باقي ماند.
او اصلاحات زيادي در شيوه مديريت و سازماندهي الازهر چون روش تدريس و برگزاري امتحان شاگردان الازهر بهعمل آورد.
در حوزه سياست و حكومت، او معتقد بود مردم بايد آزاد باشند تا با توجه به تاريخ و شرايط جامعه خود، نوع حكومت خود را تعيين كنند.
وي اعتقاد داشت مسلمانان نميتوانند فقط متكي به روحانيان رسمي باشند و بايد براي بهبود شرايط روزمره و زمان خود، به عقل و منطق توسل جويند. ميگفت اسلام مبتني بر تشويق مردم به تفكر است و تقليد كوركورانه را مغاير با سنت خدا ميدانست.
به گفته او، بزرگترين داراييهاي مذهب؛ استقلال، اراده، فكر و عقيده است. معتقد بود رشد تمدن غرب در اروپا بر اين دو اصل استوار بود.
مخالفان، او را كافر ميخواندند؛ با اين حال پيروانش عميقا به او ارادت داشتند. اسلام عبده بازگشت به مراحل اوليه اسلام است.
عبده معتقد بود علت اصلي عقب ماندگي مسلمانان در تقديس اشخاص و كتب به غير از قرآن كريم است. سخن مشهور او اين بود كه «مسلمانان عصر حاضر جز قرآن كريم هيچ راهنمايي ندارند» از اين رو عبده به روايت و حديث اعتنايي نشان نميداد و او را سردمدار اصلي رويكرد «بازگشت به قرآن» ميدانند.
عبده، تقليد از گذشتگان و بستن باب اجتهاد را از نشانههاي سيهروزي مسلمانان ميدانست. همچنين او دغدغه تقريب مذاهب داشت.
هرچند تفكرات عبده مخالفتهاي بسياري را از ميان شيوخ سنتي و مقلد الازهر برانگيخت، اما او موفق شد نظامي فكري را طراحي كند كه هنوز بعد از يك قرن، اصلاحگران ديني، خود را منتسب به آن ميدانند.
ظهور متفكران و مشايخ بزرگي در الازهر چون شيخ مصطفيالمراغي، شيخ احمد امين، شيخ علي عبدالرزاق، شيخ مصطفي عبدالرزاق، شيخ محمود شلتوت، شيخ احمد صبحي منصور و.. مديون تلاشهاي عبده است هرچند بخش عظيمي از تلاشهاي او با انحراف شاگردش رشيد رضا و قدرت گرفتن گرايشهاي سلفي و وهابيت به دست فراموشي سپرده شد.
حتي متفكران نامدار خارج الازهر چون قاسم امين، دكتر طه حسين، شيخ محمود ابوريه، شيخ جمال البنا و.. نيز به نوعي متاثر از انديشههاي عبده بودند.
عبده، پديده تكفير را انديشهاي جاهلي و قضاوت درباره عقيده مردمان را كاري خدايي ميدانست.
او معتقد بود سلفيه و وهابيت با رونماي زيباي انديشه توحيدي، داراي محتوايي جاهلي و ضد قرآني است كه با تقديس و تقليد كوركورانه از گذشتگان و ارجحيت نصوص ظني احاديث با ريشه نامعلوم بر متن قطعي قرآن كريم توأم است.
او مخالف چند همسري بود و تاكيد داشت چند همسري سنتي مربوط به گذشته است كه با شرايط روز دنيا همخواني ندارد. عبده اسلام را آزادكننده مردم از اسارت و فراهمكننده حقوق برابر براي همه انسانها ميدانست.