به گزارش مشرق، «زیرخاکی» که در دو فصل گذشته خود توانست مخاطب گستردهای را به خود اختصاص دهد، به نظر میرسید کارگردانش در ادامه هم بتواند به جذابیت سریال با توجه به اینکه قرار است در تعطیلات نوروزی پخش شود، اضافه کند، اما زیرخاکی در فصل سوم مانند بیشتر سریالهای دنبالهدار تلویزیونی نتوانست به موفقیت حداقلی دو فصل گذشته نزدیک شود.
کمکاری جلیل سامان، کارگردان مجموعه در ساخت فصل سوم زیرخاکی مشهود است، او نتوانسته است از کمدی موقعیت استفاده درست و بهقاعدهای داشته باشد، به همین دلیل آنچه در فصل سوم به چشم میآید، تنها نوعِ بازی پژمان جمشیدی و ژاله صامتی و گیتی قاسمی است، به طوری که انگار فیلمنامه بر اساس موقعیتهای کمدی نوشته نشده و آنچه برای سامان اهمیت داشته، طنازی بازیگران اصلی سریال بوده است. در قسمتهای اول حضور فریبرز در اسارت میتوانست باعث ایجاد موقعیتهای کمدی بکر و تازهای باشد.
در همان سکانسها هم شاهد تکراری بودن موقعیتها هستیم و به جای کمدینویسی بیشتر شوخینویسی شده است و قالب این شوخیها بر اساس موقعیتهای اشتباهی فریبرز نوشته شده، اینکه او را به جای یک سرهنگ ارتشی اشتباه میگیرند برای زیرخاکی تکرار موقعیت و درجازدن است که در فصل اول مشابهش را دیدیم، به همین جهت سکانسهای اسارت فریبرز و سروکله زدنش با جبهه مخالف، آنقدر کلیشهای و دستمالی شده است که نمیتواند از مخاطب خنده بگیرد و اگر هم لبخند تصنعی از مخاطب دیده میشود، تنها برای نوع بازی پژمان جمشیدی است (اما فقط برای چند قسمت ابتدایی) که بازی او در فصل سوم مانند خط اصلی قصه به شدت تکراری و خستهکننده است، سامان از ایجاد موقعیتهای کمدی گذشته و به نوع بازی جمشیدی بسنده کرده است و هرچه بازی او در دو فصل گذشته کنترل شده و بجا به نظر میرسید، اما در این فصل تیکهای عصبی او آنقدر شدید و بیجا شده که مخاطب را پس میزند، یعنی دیالوگگوییاش همراه با حرص خوردنش یا فشار دندانهایش اگر چه به کمدی شخصیت او اضافه میکرد، اما در فصل سوم به دلیل نداشتن متن منسجم بازی او به کلیشه نزدیک شده و حتی نوعی اغراقآمیز بودن بازیاش تأثیر منفی در بازی ژاله صامتی داشته است.
نگرانیهای پری همراه با بغض و سروصداهایش آنقدر اغراق و کلیشه است که بازی درخشان او را نیز زیر سؤال برده است و در قسمتهایی که فریبرز و پری روبهروی هم بازی دارند، انگار قصدشان آزار مخاطب است.
دیالوگهای تکراری و ادا و اطوارهای غلوشده نه تنها برای مخاطب جذابیت ندارد بلکه تکرار آن در هر قسمت از سریال مخاطب را آزار میدهد. گویا سامان فراموش کرده است فصل سوم یک سریال باید روایت جذاب و درخور داشته باشد. کانسپت سریال گنج و سکههاست، اما سامان از موقعیتهای کمدی سریال کاسته است و دیالوگهای تکراری در دهان شخصیتهای اصلی گذاشته، ماجرای اسکندر و جهاد و جنگ در سطحیترین حالت ممکن قرار دارد و در این میان فریبرز است که به دلیل ابله بودنش در موقعیتهای اشتباهی گیر میکند و در موازات او پری است که بیشتر زمان فیلم صرف دیالوگگویی این دو میشود.
فارغ از استفاده از کمدینویسی به طوری که تمامی دیالوگهای این دو نفر میان گریه و حرص خوردنهای تصنعی نامفهوم میماند، سامان آنقدر سرگرم این نوع بازیها بوده است که یادش میرود دلیل حضور همسر فرهاد برای چیست یا اینکه شکوفه و چند منافق چرا به راحتی دستگیر میشوند؟!
به نظر میرسد سامان در بیشتر سکانسها دنبال بداههها بوده است، به همین دلیل زیرخاکی در فصل سوم به آیتمهای طنز شباهت پیدا کرده است و تلاش جلیل سامان در فصل سوم هدر رفته و آنچه ساخته که بعید میدانم ادامه داشته باشد، نمیتواند مخاطب را بخنداند.
منبع: روزنامه جوان