به گزارش مشرق، سال ۱۲۸۰ شمسی «شیخ خزعل» پس از پدر و برادرش شد حکمران محمره یا همان خرمشهر. رئیس طایفه بود و زمیندار بزرگ بود ولی حاکم خودخوانده نبود و حکم داشت از طرف مظفرالدین قاجار؛ درجه امیرتومانی گرفته بود و لقب معزالسلطنه هم. همانسالها بود که انگلیسیها از حکومت قاجار مجوز کشف و حفاری چاه نفت گرفته بودند و با تجهیزات و تأسیسات و ماشینآلات در جنوب ایران میچرخیدند دنبال نفت.
انگلیسیها میدانستند که وقتی نفت بیابند سروکارشان با دولت مرکزی ایران است و کارشان سخت میشود و باید بروند با وزیر و وکیل مذاکره کنند پس طبق سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن همان ابتدا حکومت مرکزی را دور زدند و یکراست رفتند سراغ حاکمان محلی جنوب ایران و قراردادهایی نوشتند.
چند سال بعد هم که در ایران مشروطه شد و مجلس و قانون به میان آمد باز هم انگلیس کار خودش را میکرد و اینطوری بود: «در سالهای مختلف، شرکت نفت انگلیس و ایران، یک سری قراردادها با سران بختیاری و شیخ خزعل منعقد کرد؛ از جمله در سال ۱۲۸۸ شمسی شرکت نفت قراردادی با شیخ خزعل منعقد کرد و یک مایل مربع از اراضی آبادان را برای ایجاد پالایشگاه از او خریداری کرد. سال بعد ساختن پالایشگاه شروع و سه سال بعد خاتمه یافت. بهموجب قرارداد دیگری که شرکت با شیخ خزعل داشت وی حفاظت ناحیه آبادان را در مقابل مبلغی که شرکت میپرداخت، عهدهدار بود و همین امر باعث پیشرفت روند روبهرشد کارهای این شرکت بود. شیخ خزعل سالها طرف قرارداد با شرکت نفت ایران و انگلیس در زمینه اجاره زمین پالایشگاه آبادان و تأمین نیروی انسانی به شمار میآمد».
«شیخ خزعل» در لباس نظامی دوره قاجار
اعلیحضرت خزعل!
قراردادها و قولوقرارهای انگلیس برای استخراج نفت، خشک و خالی هم نبود و شیخ خزعل با انگلیسیها و مقامات شرکت نفت ایران و انگلیس رفیق شده بود و برای خودش حاکم مستقلی شده بود و بدون اجازه حکومت مرکزی ایران با انگلیسیها مذاکره هم میکرد و قراردادهای جدید میبست. انگلیسیها نیز وعدههایی میدادند و او را «اعلیحضرت خزعل» مینامیدند و شرایط اینگونه بود: «در مقابل تمام خوشخدمتیهایی که شیخ برای انگلیسیها میکرد دولت انگلستان نیز طی قراردادی متعهد شده بود در صورت تجاوز ایران به قلمرو حکومتی شیخ از او پشتیبانی کند. البته شیخ هم متعهد شده بود که بدون موافقت قبلی انگلستان دست به انتخاب جانشین و ولیعهد نزند»!
ساخت لوله انتقال نفت در جنوب ایران
وضعیت همینطوری بود تا اینکه جنگ جهانی اول شروع شد و جنوب ایران رسما توسط انگلیس اشغال شد و باز هم شیخ خزعل این کار را کرد: «با توجه به ارتباطاتی که با دولت انگلستان داشت خودسرانه با حکومت عثمانی دشمنی میکرد و اطلاعاتی را در خصوص عملیات آنان در عراق به انگلیسیها میداد. شیخ خزعل به عنوان حاکم بخشی از ایران هیچگاه در طول دوران جنگ از دولت مرکزی اطاعت نکرد. خزعل برای حفظ موقعیتش در منطقه سعی میکرد تمام دستورات انگلیسیها را اجرا کند». و البته هر بار در جنوب ایران شورش و اعتراضی شد علیه حضور نیروهای بیگانه، شیخ خزعل کمک کرد تا سرکوب شود.
در شرایطی که حاکمیت دوگانه در جنوب ایران اعمال میشد و میان حکومت مرکزی و حاکمان محلی تفرقه افتاده بود انگلیسیها تا توانستند از این وضعیت سود بردند و به کسی هم جوابگو نبودند. هر وقت هم که دلشان خواست قانون ایران را نادیده گرفتند و البته تا جایی که توانستند بر آتش اختلاف و تفرقه دمیدند تا گروهی از ایرانیها با گروه دیگر علیه انگلیس متحد نشود.
شکها درست بود
خوشخدمتی خزعل به انگلیسیها به دریافت نشان شوالیه امپراتوری بریتانیا نیز منجر شد ولی عاقبت خوشی نداشت. پس از کودتای ۱۲۹۹ شمسی، رضاخان تقریبا همهکاره حکومت مرکزی شد و انگلیسیها هم با او هماهنگ شدند و دیگر به شیخ خزعل نیازی نداشتند. این شد که رضاخان و اطرافیانش گیردادند به مالیاتهایی که خزعل نداده و داستان درست شد. انگلیس هم گفت به ما ربطی ندارد و شیخ خزعل تنها ماند.
شیخ خزعل (نفر وسط) در ایام تبعید در تهران
سرانجام در سال ۱۳۰۴ شمسی با وجود آنکه شیخ خزعل پذیرفته بود بدهیهایش را بپردازد و با حکومت مرکزی به صلح رسیده بود شبانه دستگیر شد و به تهران فرستاده شد. در واقع وی به تهران تبعید شد و تحتنظر قرار گرفت. بعد هم بود تا اینکه در سال ۱۳۱۵ شمسی مُرد و همه مشکوک شدند که کار، کار رضاخان باشد. بعدها هم معلوم شد شکها درست بوده و شیخ خزعل مانند بسیاری از رجال سرشناس دیگر بهدستور شهربانی رضاخانی خفهشده و به قتل رسیده است.