به گزارش مشرق، پایگاه اینترنتی اوراسیا ریویو در گزارشی به بررسی تبعات جنگ در اوکراین بر مناطق جنوب شرق و شمال شرق آسیا پرداخت و نوشت: جنگ با تحولات اوکراین وارد اروپا شده است. هر روز شاهد اخبار، تحلیلها، سوالات، تبلیغات جنگی در رسانهها و شبکههای اجتماعی هستیم. البته این موضوع درسی برای اروپاییها به ویژه نسل جوان آنهاست که صلح همیشه مسلم نیست.
در طول جنگ سرد، صلح از طریق ناتو و پیمان ورشو تضمین شده بود ولی این جنگ اعتقادی، هرگز دوباره رخ نخواهد داد. جامعه زغال سنگ و فولاد، اتحادیه اروپا و اتحادیه اروپا، مکانیسمهای غیرنظامی بودند که دشمنان سابق را در صلح و با چشم انداز یک اروپای صلح آمیز گرد هم آورد. سربازی اجباری دوران جنگ سرد یادآور این بود که صلح به شما اعطا نمیشود اما مواردی وجود داشت تا امکان مخالفت فراهم شود. سربازی اجباری در چارچوب این چشم انداز که دیگر هرگز جنگی در اروپا رخ نخواهد داد، پایان یافت.
حال باید به موضوع رساندن خرید تسلیحات تا سقف ۲ درصد از کل تولید ناخالص داخلی بازگردیم در حالی که پیشتر نوعی بی میلی برای خرید تسلیحات وجود داشت زیرا همه به نوعی اعتقاد به اروپایی صلح آمیز داشتند. آیا در زمان جنگ جهانی دوم هم شرایط این طور نبود؟ آیا فکر اروپای صلح آمیز کوتاه مدت نبود؟
در آسیا به نوعی تنها کشورهایی دارای اطمینان خاطر هستند که در همان سطحی که چین هزینه نظامی میکند، برای خود تسلیحات میخرند و به جز کره شمالی، این کشورها شامل کره جنوبی، ژاپن و تایوان میشود. باید توجه داشت که با هزینه بیشتر برای خرید تسلیحات، موازنه قوای نظامی به نفع چین تغییر خواهد کرد. شاید فکر جنگ اوکراین در سر این کشورها باشد که برای نشستهای ناتو در بروکسل حضور مییابند در حالی که روسیه همسایه بزرگ آنها در شمال است. درست است که این کشورها از سوی آمریکا تحت فشار هستند اما دست نشانده واشنگتن نیستند یا سیاستهای آنها توسط کاخ سفید دستکاری نمیشود تا در خصوص جنگ اوکراین تصمیم بگیرند.
میتوان این طور تصور کرد که تنها شهروندان چینی که توسط دولت این کشور از اوکراین خارج شدهاند در موقعیتی قرار خواهند داشت که داستان متفاوتی از جنگ در اوکراین را برای مردم آن تعریف کنند. آیا این داستان، برای چینی ها به ویژه جوانان ملی گرا که سودای جنگ با تایوان را در سر دارند، مفید خواهد بود؟ آیا این درک وجود خواهد داشت که جنگ به نفع هیچکس و هیچ کشوری نیست؟ اینکه زمان دست کشیدن از ایدئولوژی ناسیونالیستی، ادعاهای تاریخی برای صلح فرا رسیده است.
کشورهای عضو سازمان آ. سه. آن هیچ موضع مشترکی در خصوص این جنگ ندارند و ناچار شدند بین روسیه و آمریکا و نه آمریکا و چین، یکی را به نمونه واقعی خود انتخاب کنند. دیپلماتهای فراری آنها از اوکراین نتوانستند بر دولتهای خود تأثیری داشته باشند تا به قطعنامههای سازمان ملل در مخالفت با روسیه رأی دهند. البته آمریکا هم سابقه ویرانگری در جنوب شرق آسیا و خاورمیانه داشته است. سنگاپور برای اولین قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد موضع روشن و سریعی داشت اما در قطعنامه دوم این موضع را نداشت. نمی توان انتظار داشت مشتریان تسلیحات روسیه مانند مالزی برابر مسکو موضع بگیرند. نمی توان انتظار داشت ویتنام به عنوان متحد سنتی روسیه برابر کرملین موضع گیری کند.
درسی که باید گرفت این است که چنین جنگی ممکن است در جنوب شرق آسیا نیز رخ دهد. این اتفاق در مورد ویتنام با فرانسوی ها و آمریکایی ها افتاد. آیا این ممکن است بر سر ادعاها در دریای چین جنوبی و مخالفت چین بزرگ با دیگر مدعیان کوچکتر آسیای جنوب شرقی اتفاق بیفتد؟ یک حادثه برنامه ریزی نشده در دریاهای آزاد می تواند آتش جنگ را شعله ور کند.
بازتاب ها
خصلت مشترکی که در مورد روسیه و اوکراین و نقاط حساس آسیای مرتبط با چین بزرگ وجود دارد، این شرطی شدن اولیه انسانی از طمع است، این مال من است، این باید بخشی از ما باشد، این باید بخشی از حوزه نفوذ من باشد. این مردم امروز هستند که باید تصمیم بگیرند راه حل چیست. پوتین یا هر کس دیگری می تواند تاریخ خود را از روسیه و اوکراین ارائه دهد، اما این اوکراینی های امروز هستند که تصمیم می گیرند که آیا می خواهند بخشی از روسیه باشند یا خیر. همین امر در مورد تایوان نیز صدق می کند. سابقه ای وجود دارد که تایوان بخشی از چین است که نمی توان آن را انکار کرد اما این بر عهده تایوانی های امروزی است که تصمیم بگیرند که آیا می خواهند بخشی از چین باشند یا خیر.
تحلیلگران و کسانی که به درستی مخالف امپریالیسم آمریکا و استعمار و استعمار نو اروپای گذشته هستند، هرگز این طمع و مالکیت اساسی را در طرف دیگر مناقشه یعنی روسیه، چین و نه طمع آمریکا به رسمیت نمی شناسند. بدون عدالت کجا می توان صلح برقرار کرد؟ تحلیل بیشتر بر روی خطوط هژمونی، امپریالیسم، موازنه قوا، حوزه نفوذ، جنگ سرد و پس از جنگ سرد، تاریخ، سیاه و سفید، بد و خوب، خودکامگی در مقابل دموکراسی، ذهنیت قطبی، «دیگری» و غیره است.