به گزارش مشرق، استاد انصاریان در سخنرانی خود درباره «دو گروهی که جهنمی میشوند» گفت: «تخلقوا باخلاق الله»، بیایید و متخلق به اخلاق او شوید. این نایبمنابی یعنی آراستهشدن به صفات او و آن که کل صفات در آینهٔ وجودش منعکس میشود، مخصوص انسان کامل است.
وی در بخش دیگری از سخنان خود در مورد دو گروهی که جهنمی خواهند شد، خاطرنشان کرد: ابتدا بدانید با این آیاتِ قرآن، با این روایات، با این دستورات، در حال حاضر یکسوم جاده را طی نکردهایم. ما هنوز اندر اول وصف تو ماندهایم، درحالیکه در این فرصت پنجاه-شصتساله و هفتادساله، ما کل جاده را باید طی کنیم و اگر نکنیم، در قیامت عقب میمانیم؛ نه اینکه به جهنم برویم، من اصلاً اعتقادی به جهنمیشدن شما ندارم. دو طایفه در قیامت جهنمی هستند که آنها را در دعای کمیل با قسم و با یقین معرفی کرده است: «فبالیقین اقطع لو لا ما حکمت به من تعذیب جاحدیک»، یک گروهی که امیرالمؤمنین(ع) میگویند یقیناً جهنمیاند، آنهایی هستند که در این دنیا از زمان قابیل تا برپا شدن قیامت به مسخره نشستهاند و میگویند، جهان، خدا ندارد! هیچ دلیلی هم برای حرفشان ندارند و فقط میگویند خدا وجود ندارد. حال چرا باید به جهنم بروند و دائمی هم در جهنم باشند؟ چون اینها شاخدارترین دروغ عالم را گفتهاند. هیچ دروغی در این عالم بالاتر از این نیست: فدایش شوم! من چهچیزی را فدایش بشوم؟ گاهی من هم به اشتباه روی منبر میگویم؛ اگر بنا باشد من آمادگی فداییشدن داشته باشم، باید فدای غلام سیاهش شوم و نه خودش؛ خودش که حدّش حدّ عظیمالعُظَمایی است. اما راستگویان عالم مثل ابیعبدالله(ع) میگویند: «عمیت عین لا تراک»، کور باشد آن که تو را نمیبیند! تو نیستی؟ پس اینهمه جلوهها در این عالم از کجاست؟ منشأ آن کجاست؟ مبدأ آن کجاست؟
بیشتر بخوانید:
دیدن جهنم در دنیا
استاد انصاریان افزود: پیغمبر روایت جالبی در سفارش به همهٔ ما دارند و می فرمایند: آنها که می گویند فدایت شوم، در حقیقت دروغی بزرگ میگویند، در قیامت اهل جهنم هستند، حضرت میفرمایند: «جاحدیک»، آنهایی که منکر تو هستند، «و من اخلاد معاندیک»، یک عدهای هم میدانند که عالم خدا دارد، ولی با تو دشمن هستند و از تو خوششان نمیآید، به او هم بگویی تو خدا را انکار میکنی؟ میگوید: خیر! پس چرا نماز نمیخوانی؟ چرا روزه نمیگیری؟ چرا آدم خوبی نیستی؟ چرا آدم منظمی نیستی؟ چرا آدم پاکی نیستی؟ چرا با پول درآوردن و خرجکردنْ درست برخورد نمیکنی؟ میگوید: خوشم نمیآید! با جلوههای پروردگار کینه دارد. این دو گروه جهنمی خواهند شد.
وی گفت: با توجه به ارزیابی امیرالمؤمنین(ع)، اصلاً اعتقادی ندارم که شما، من، امثال من و شما در دنیا، در قیامت جهنمی باشند. امیرالمؤمنین(ع) هم اعتقاد ندارد که امثال شما جهنمی باشند: «ولیت شعری یا الهی»، ایکاش میدانستم! این یک حرف زیبایی است، نه اینکه نداند؛ بلکه قصد دارد با معشوق عشقبازی کند، «اتسلط النار علی وجوه خرت لعظمتک ساجده»، در قیامت به آتش دوزخ دستور میدهی که بر چهرهٔ من مسلط شود؟ آنهم چهرهای که شصتسال با میل خودش و با تواضع آمده و خودش را روی خاک گذاشته و گفته است: «سبحان ربی الاعلی و بحمده». چهرهای که گاهی شبها که زن و بچه خواب بودند، در یک اتاق دیگر آمده، سرش را در گوشهٔ تاریکی به دیوار گذاشته، زار زده و اشک روی این چهره ریخته و گفته است: خدایا! بد هستم، ضعیف هستم، بد کردم، آتش را به این قیافه مسلط میکنی؟ «وعلی السن نطقت بتوحیدک صادقه»، زبان من که تا در دنیا زنده بودم، به زن و بچهام میگفتم خدا، به رفیقم میگفتم خدا و مدام به همه میگفتم خدا توفیق دهد، درست میشود؛ خدا عنایت کند، به آتش دوزخ میگویی به این زبان چیره شو و او را ول نکن؟ «وعلی جوارح سعت الی اوطان تعبدک طائعه»، من که چشمم، گوشم، زبانم، دستم، شکمم، پایم در سرزمین عبادت تو رفتوآمد داشته است، آتش را به این اعضا و جوارح مسلط میکنی؟ میگوید: «ماهکذا الظن بک»، علی به تو اصلاً چنین گمانی ندارد!
استاد انصاریان ادامه داد: پروندهٔ ما جدای از پروندهٔ جهنمیهاست، اما این مدتی که به ما فرصت داده، باید تمام جاده را برویم و نیمهکاره نشود! یکسوم نشود که مرگ ما برسد و ما را ببرند. آن انسان الهی، زینالعابدین(ع) به پروردگار میگوید: اگر من همهٔ راه را نروم و بمیرم، هفت طبقهٔ جهنمت یکطرف در عذاب و عِتاب تو یکطرف که برگردی و به من بگویی: من که همه نوع امکانات به تو دادهام، چرا همهٔ جاده را نیامدهای؟ این عذابش برای من از کل جهنم سنگینتر است و من طاقت شنیدن عِتاب تو را ندارم! حالا از من بگذر، اما در قیامت به من نگو چرا!
متخلق به اخلاق خداوند شویم
استاد انصاریان به سخنی از پیامبر(ص) اشاره و تصریح کرد: «تخلقوا باخلاق الله»، بیایید و متخلق به اخلاق او شوید، مؤدب به آداب او شوید؛ ببینید او «رحیم» است، شما هم رحیم شوید؛ «رئوف» است، شما هم رئوف شوید؛ «رزاق» است، شما هم نانرسان شوید؛ «کریم» است، شما هم دستتان گشاده باشد؛ «سخی» است، شما هم سخی باشید و بخیل نباشید؛ «عَفُو» است، بسیار با گذشت است و صدها بار از خودت گذشته، تو هم از بندگانش گذشت کن! لجبازی نکن، گریبان نگیر، داد نکِش، کار رفاقت سیساله را به طلاق نکِشان! «تخلقوا باخلاق الله». این نایبمنابی یعنی آراستهشدن به صفات او و آن که کل صفات در آینهٔ وجودش منعکس میشود، او انسان کامل «خلیفة الله فی الارض و السماء و الاضمان و فی الملکوت و فی الملک و فی الباطن و فی الشهود» است.
مُلک و ملکوت زیر چتر خلافت فاطمه(س) زندگی میکنند
وی گفت: خلیفهٔ کلْ خلافت کلیه الهیه دارد، خلیفهٔ در زمین، آسمان، ملک، ملکوت و شهود است، در باطن است و بقیهٔ خلیفهها در زیر پَر او قرار دارند و از او انرژی میگیرند؛ برای ما خلافت جزئیه است و این نوع خلافت را انبیای الهی دارند و ائمه(ع) هم همینطور. در جنس زنان عالم هم آن که خلافت کلیهٔ الهیه را بر زمینیان، بر مُلک، بر ملکوت، بر شهود و بر باطن دارد که برای خودم مثل روز روشن است و با دلیلِ آیات و روایات ثابت است، وجود مبارک صدیقهٔ کبراست. مُلک و ملکوت زیر چتر خلافت او زندگی میکنند، اگر خدا او را خلق نکرده بود، حسین، حسن، زینب، زینالعابدین، امام باقر و امام صادق هم نبودند، تمام خلفای الهی زیر چتر او هستند.
استاد انصاریان در مورد حضرت زهرا(س) به روایتی از امام باقر(ع) اشاره و تصریح کرد: امام باقر(ع) میفرمایند: اگر ۱۲۴ هزار پیغمبر به درِ خانهٔ پیغمبر صف میکشیدند، اولی آنها دَر میزد و پیغمبر(ص) به دم دَر میآمدند و میدیدند ۱۲۴ هزار نفر صف کشیدهاند: کارتان چیست؟ به خواستگاری زهرا آمدهایم! جواب میدادند: هیچکدام از شما همکفو دختر من نیستید و خدا برای دختر من اختصاصاً یکدانه هموزن آفریده که آنهم علی(ع) است. این خلافت کلیه، الهیه، ملکیه، ملکوتیه، شهودیه، باطنیه است، نه اینکه نعوذبالله انبیای الهی در کنار زهرا موجودی معمولی بودند، آنان بسیار والا بودند، اما معنی حرف امام باقر(ع) این است که اگر من او را به هر کدام از شما شوهر بدهم، حسینی و حسنی بهوجود نمیآید، این را باید به یکی شوهر بدهم که یازده مسیح از او بهوجود بیاید.
استاد انصاریان در پاسخ به اینکه این بزرگان از چه طریق خلیفه شدند؟ گفت: اگر در این معارف دقت کنیم، به اینجا میرسیم که تمام آنهایی که شعاع خلافت در آنها از استعداد به قوه و فعلیت رسید، علتش این بود که قلب را به یک آینهٔ صاف تبدیل کردند و روبهروی صفات حق گرفتند، شعاع صفات در آن قلب افتاد و آنها دارای مقام خلافت کلیهٔ الهیه شدند؛ آینه اگر کوچکتر باشد، مقام خلافت مقداری محدودتر است، قلبها همه آینهها هستند؛ هرچه هست، همینجاست و اول باید به دل پرداخت. ما دل را که به آینه تبدیل کنیم و تمام کدورتها و پردههای ضخیم حسادت، حرص، بخل، کبر، ریا و از این قبیل پردههای ضخیم را از روی دل برداریم، ظهور آن بهصورت آینهای میشود که آفریده شده که روی آن اینهمه پرده انداختهاند.