به گزارش مشرق، محسن مهدیان طی یادداشتی در روزنامه همشهری نوشت: رهبری فرمودند ناامید کردن مردم دانسته یا نادانسته خدمت به دشمن است. یکی از مرتجعین سابقا انقلابی نوشت پس با این همه بلای اقتصادی چه کنیم؟
گویی هرگونه مشقت و سختی مجوز ناامیدی و ترویج یأس است. سختی را باید در دل حرکت دید. اگر چنین شد هیچگاه یأس مسلط نمیشود.
از سیاست عبور کنیم. این نقص جدی را اگر درمان نکنیم زندگی فردیمان هم آسیب میبیند؛ زندگی سیاسی و اجتماعیمان که بماند.
پیشنهاد میکنم برای عبور امیدوارانه از دل سختیها پای منبر پدربزرگها و مادربزرگها بنشینیم. در این زانوی ادب زدن، درسهاست برای این روزهای ما.
قدیمیها حداقل با ۷ ایمان و باور اکسیری، امید را در بلا و مشقت رها نمیکردند.
اول اینکه وقتی با بلا مواجه میشدند در کنارش پی نعمت بودند. مثلا میگفتند گرچه فلان مشقت رسید، اما خدا را شکر سقف به سر دارم و صحت به بدن.
بلارا میدیدند؛ اما در دل حرکت.
دوم اینکه بلا را تجربه میدانستند. میگفتند رنج کشیدیم اما سبب شد تجربه کنیم. مثلا اگر گرفتار شریک بد میشدند، مالباختگی را درس آدمشناسی و رفیقگزینی میدانستند.
سوم اینکه اعتقاد داشتند اقتضای رحمت خدا چنین است که مشقت فزونتر از توان آنها نیست. لذا یقین داشتند راهی هست برای فائق شدن.
چهارم حکیمانه میدیدند. «تا نباشد میل حق، برگی نیافتد از درخت». میگفتند در این بلا ، خیری است و میگشتند پی حکمتش. حکمت را هم اغلب در هدایت میدانستند. بلا برایشان امتحان بود. آن هم آزمونی برای رشد و رفتن و نه ماندن.
پنجم اینکه هر که در این بزم مقربتر است/ جام بلا بیشترش میدهند. روشن است؛ با بلا فخر ایمانی داشتند.
ششم اینکه مشهور بود «پایان شب سیه سپید است». پیران منبردیده و حکمتچشیده برای نوههایشان قصه یوسف میگفتند تا آنجا که خبر تلخ بنیامین به جناب یعقوب رسید و غم ایشان فزون یافت؛ اینجا بود که گلو صاف میکردند و از زبان حضرت یعقوب امید میدادند که «ولاتیاسوا من روحالله» و این غم را پایانی است.
هفتم و آخر اینکه ورد زبانشان این بود: انالله معنا. اینکه ورای همهچیز قدرت اوست. ایمان داشتند و کمتر از این را شرک میدانستند و از اینکه قدرت او برتر از همه اسباب عالم است، آرامش میگرفتند. «چو تیر از شست او باشد، خطا نیست...»
و در نهایت اینکه راز معنویتر شدن ملت ایران در کنار حوادث تلخ در همین حکیمانههای روائی و عرفانی است.