به گزارش مشرق، قطبی شدن سیاسی گرچه بخشی از یک روند نگران کننده جهانی و تهدیدی برای همه دموکراسی های جهان است؛ اما روند رو به رشد آن در آستانه انتخابات میان دوره ای آمریکا به دلیل بی اعتمادی متقابل و لفاظی و خصومت شدید میان دموکرات ها و جمهوری خواهان و همچنین تأثیر مخرب آن بر سیاست داخلی و خارجی این کشور، توجه بسیاری از ناظران داخلی و خارجی را به خود جلب کرده است. مفهوم قطبی شدن با افراط گرایی و شکاف سیاسی متفاوت است و نوع خوش خیم آن نیز برای دموکراسی مفید هم هست اما در نوع بدخیم و مارپیچ رو به بالای آن ارتباط نزدیکی با ایجاد تنشهای اجتماعی، افراط گرایی و خشونت سیاسی، انقلاب و شورش، و به طور کلی خطر تبدیل سیاست به یک بازی با حاصل جمع صفر و تضعیف دموکراسی دارد.
ریشه های قطبی شدن جوامع و پویاییها و محرکهای آن بر اساس شرایط محیطی و همچنین نوع نظام سیاسی و تعدد احزاب متفاوت است اما بررسی ها نشان می دهد که قطبی شدن جوامع غربی همواره متأثر از دو بحران عمدة اقتصادی و هویتی بوده اما نمود و پیامدهای آن در جوامع مختلف متفاوت بوده است. در حالی که این قطبی شدن در جوامع اروپایی به صورت افزایش تمایلات به سمت راست افراطی نمود پیدا کرده است، این قطبی شدن در نظام دوحزبی ایالات متحده آمریکا در لفاظی های سیاسی و سیاست شیطان سازی از رقیب خود را نشان داده است.
محققان اغلب میان دونوع قطبی شدن عاطفی و قطبی شدن ایدئولوژیک تمایز قائل می شوند؛ در حالی که قطبی شدن عاطفی بیشتر مربوط به مردم عادی و جهت گیری عاطفی آنها نسبت به احزاب رقیب است، قطبی شدن ایدئولوژیک بیشتر در ارتباط با پراکندگی دیدگاه های سیاسی نخبگان است. ما در اینجا استدلال می کنیم که چگونه جامعه آمریکا در آستانه انتخابات میان دوره ای با هر دو نوع قطبی شدن دست و پنجه نرم می کند و این قطبی شدن و افزایش بی سابقه شکاف میان دو حزب دموکرات و جمهوری خواه علاوه بر تضعیف فرآیندهای دموکراتیک، سیاست خارجی و اعتبار بین المللی ایالات متحده را نیز خدشه دار کرده است.
رشد بی سابقه قطبی گرایی در آستانه انتخابات میان دوره ای ۲۰۲۲
قطبیشدن به فاصله ایدئولوژیک یا برنامهای میان احزاب در طیف سیاسی اشاره دارد و هر چه اختلافات ایدئولوژیک یا برنامهای بیشتر باشد، جامعه نیز قطبی تر می شود. قطبی شدن سیاسی گرچه یکی از مشخصه های سیاست های انتخاباتی مدرن آمریکا است اما در آستانه انتخابات میان دوره ای ۲۰۲۲ به سطح نگران کننده ای رسیده است. چند روز مانده به روز انتخابات، علاقه رای دهندگان اکنون به بالاترین حد خود برای انتخابات میان دوره ای رسیده است. جنیفر مک کوی استاد علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی جورجیا در همین زمینه اشاره کرده است که هیچ دموکراسی در طول تاریخ به اندازه دموکراسی کنونی ایالات متحده عمیقاً قطبی نشده است.
منابع و عوامل شتاب دهنده این قطبیسازی طیف گسترده ای از مسائل سنتی بر سر اندازه و دامنه مداخله دولت در اقتصاد و سیستم مراقبت بهداشتی گرفته تا مسائل اجتماعی و فرهنگی نظیر سقط جنین، پیشگیری از بارداری، ازدواج همجنس گرایان، آزادی مذهبی، مهاجرت و کنترل اسلحه را شامل می شود، با این حال در سالهای اخیر شاهد رشد نوع دیگری از قطبی شدن با عنوان قطبی شدن عاطفی در سیاست و جامعه آمریکا هستیم که نتیجه دسته بندی بیشتر و بیشتر مردم آمریکا در گروه های سیاسی است و بیشتر از خصومت نسبت به گروههای سیاسی بیرونی ناشی میشود تا از اختلاف نظرهای سیاسی. این قبیله گرایی سیاسی باعث شده است که هم علاقه آمریکایی ها به حزب خود و هم نفرت آنها از حزب رقیب افزایش یابد به نحوی که میزان نفرت از مخالفان از سال ۱۹۹۴ تا کنون سه برابر رشده کرده و امروزه ۸۰ درصد آمریکاییها نسبت به دشمنان حزبی خود احساس نامطلوبی میکنند.
بسیاری از محققان مرجعیت خبری رسانه های اجتماعی و همچنین تولید انبوه اخبار جعلی در مورد موضوعات بحث برانگیز را مهمترین دلایل رشد خیره کننده این قطبی شدن عاطفی می دانند. این رسانه های اجتماعی از طریق سیاست شیطان سازی و لفاظی تفرقه افکنانه بر روند قطبی شدن جامعه تأثیر می گذارند و متقابلاً خود نیز از قطبی شدن جامعه متأثر می شوند و همین امر باعث تداوم دور باطل قطبی شدن جامعه می شود. این سیاست شیطان سازی گرچه در میان اصحاب رسانه رایج بود اما با انتخاب دونالد ترامپ در میان سیاستمداران عالی رتبه رواج یافت. یک مطالعه انجام شده در مورد لفاظی های تفرقه افکنانه در جامعه آمریکا نشان می دهد که در سال جاری ۳.۷ میلیون توئیت، تبلیغات فیس بوک، خبرنامه ها و سخنرانی های تفرقه افکنانه منتشر شده است که بر قطبی شدن جامعه آمریکا دامن زده است.
پیامدهای قطبی شدن دموکراسی آمریکا در عرصه داخلی و خارجی
اندیشمندان علوم سیاسی که به بحث در مورد هزینه ها و مزایای قطبی شدن پرداختند اذعان دارند که در بهترین حالت، قطبیسازی میتواند خوشخیم باشد و از طریق افزایش مشارکت مدنی و بر هم زدن وضعیت نامطلوب فعلی، دموکراسیهای مؤثرتر و باثباتتری ایجاد کند. اما در بدترین حالت، قطبی شدن هم برای سیاست داخلی و هم سیاست خارجی مضر است. امروزه قطبی شدن بدخیم دموکراسی ایالات متحده در عرصه داخلی برجستگی هویتهای سیاسی را افزایش، پویایی بین گروهی و درون گروهی را تغییر و سوگیریهای شناختی را تقویت کرده است. در عرصه سیاست خارجی نیز قطبی شدن فزاینده حزبی در ایالات متحده به نگرانی همیشگی ناظران خارج از کشور تبدیل شده است، به ویژه آنهایی که روی ثبات و استمرار در سیاست خارجی آمریکا حساب می کنند.
همانطور که کنت شولتز، دانشمند علوم سیاسی استدلال کرده است، قطبی شدن تعدادی از اثرات منفی بر سیاست خارجی آمریکا دارد. این امر دریافت حمایت دو حزبی از سیاستهای جدید را دشوارتر میکند، تلاشها برای درس گرفتن از شکست سیاست خارجی را تضعیف میکند و خطر نوسانات چشمگیر سیاست بین دولتها و به خطر افتادن اعتبار بین المللی ایالات متحده را ایجاد میکند. برای مثال باراک اوباما رئیس جمهور اسبق آمریکا به مدت هفت سال در مورد توافق ایران و توافق آب و هوایی پاریس مذاکره کرد، دونالد ترامپ از هر دو خارج شد و جو بایدن تلاش کرد دوباره به آنها بازگردد. بدیهی است چنین نوساناتی، اجرای سیاست موثر و حفظ متحدان را دشوارتر می کند.
نتیجه
مسئله قطبی شدن منحصر به دموکراسی آمریکایی نیست و مطالعات انجام شده در خصوص دموکراسی های قطبی شده در سراسر جهان الگوی مشابهی را نشان می دهد که بسیاری از ریشه ها و محرک های آن یکسان هستند. لفاظی های سیاسی و دامن زدن به اختلاف های سیاسی فقط منحصر به ترامپ و سیاست داخلی ایالات متحده نیست بلکه چهره هایی مانند نارندرا مودی در هند، یاروسلاو کاچینسکی در لهستان، و رجب طیب اردوغان در ترکیه بی امان به اختلافات اساسی دامن زده و آنها را در سراسر جامعه مستحکم کرده اند. آنها نه تنها با شیطان جلوه دادن مخالفان و محدود کردن فرآیندهای دموکراتیک، بلکه با فشار برای تغییرات رادیکال تنش ها را تشدید کرده اند.
اما با این حال قطبی شدن جامعه آمریکا دو ویژگی متمایز دارد که چشم انداز فروکش کردن آن را تا حدودی تیره و تار نموده است. نخست و در وهله اول، قطبی شدن در ایالات متحده نتیجه دو قطبی شدن سیاستمدارانی نیست که به اختلافات دامن می زنند بلکه صبغه تاریخی و ریشههای اجتماعی عمیقی دارد که رهبران سیاسی حتی اگر بخواهند نمی توانند به راحتی آن را معکوس کنند و دومین ویژگی متمایز و شاید حتی منحصر به فرد قطبی شدن ایالات متحده، همسویی قدرتمند قومیت، ایدئولوژی و مذهب در هر دو طرف شکاف است - چیزی که از آن با عنوان "مثلث آهنین" قطبی سازی ایالات متحده یاد می شود و به طور غیرمعمولی باعث قطبی شدن فراگیر و شدید شده است.
همچنین مطالعات آینده پژوهانه در خصوص قطبی سازی جامعه آمریکا بیانگر دو سناریوی متضاد هست و در حالی که برخی محققان معتقدند قطبی شدن یک چرخه خودتقویت کننده است که همچنان در حال افزایش است و عواملی نظیر جهت دهی نظرسنجی ها، اختلافات بنیادین در حوزه های محیط زیست، گرمایش جهانی و تغییرات آب و هوایی و محتوای سیاسی منفی شبکه های اجتماعی به تداوم این چرخه کمک می کند؛ عده ای دیگر معتقدند که به دلیل نارضایتی فزاینده آمریکایی ها از قطبی شدن و تنزل مباحث سیاسی به لفاظی های سطحی، بسیاری از آنها از احزاب خود فاصله می گیرند و باعث کاهش قطبی شدن جامعه می شوند.