به گزارش مشرق، با توجه به دروغ پردازی های گسترده و عجیب و غریب رسانه های ضدایرانی، قصد داریم در سلسه گزارش هایی به بررسی انگیزه های بازنشر این دروغ ها توسط برخی افراد و شخصیت ها بپردازیم. بی شک واکاوی این انگیزه ها به فهم دقیق تر موضوع و شناخت صحنه کمک خواهد کرد. اگرچه این تحلیل ها لزوما همه واقعیت نیست اما متناسب با سایر شواهد و اطلاعات انجام گرفته است و مقدمه ای است برای بحث های دقیق تر درباره این موضوعات!
رسانه های ضدانقلاب ۴۳ سال در آرزوی براندازی
تقریبا در انگیزه رسانه های ضدانقلاب و ضدایرانی اختلاف نظری وجود ندارد. آنها بارها ثابت کرده اند که با انگیزه براندازی تاسیس شده اند و البته بطور مشخص در ۱۰ سال گذشته پروژه تجزیه ایران را دنبال می کنند. تبدیل ایران به چند کشور کوچک، امکان زیر سلطه بردن آن را آسان تر خواهد کرد. اما بقیه افرادی که با این جریان ها همنوا می شوند چه انگیزه هایی دارند؟
در این گزارش به سلبریتی های ورزشی و هنری میپردازیم:
اگرچه اظهارنظر سلبریتی ها در موضوعات مختلف در همه دنیا از لحاظ علمی چندان ارزشی ندارد اما چرایی دلایل تضاد برخی سلبریتی ها با منافع ملی و ارزشهای دینی و انقلابی به جهت ظهور و بروز آشکار آنها در صحنه های مختلف حائز اهمیت است.
میل به دیده شدن در برخی افراد، بیشتر از دیگران است. سلبریتی ها عمدتا از این دسته هستند. به یک معنا تبرج لازمه دیده شدن است و البته این تبرج هزینه زندگی را بالا می برد برای همین است که پول و امکانات برای آنها بیش از دیگران اهمیت دارد.
رفته رفته سبک زندگی شان هم تغییر می کند. توقع از سلبریتی ها برای اظهار نظر دقیق در همه تخصصها انتظار بی جایی است که به آنها تحمیل می شود. هیچ کس نمی تواند در همه حوزه ها صاحب نظر باشد. چرا باید توقع داشته باشیم یک هنرپیشه یا فوتبالیست یا حتی یک مداح بتواند پیچیده ترین موضوعات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و بعضا پزشکی را تحلیل کند؟ البته چون قضاوت مردم برای آنها مهم است بعضا دچار این خطا می شوند. دشمن هم از همین خلا استفاده می کند.
از طرفی با ایجاد مارپیچ سکوت توسط پلتفرمهایی مانند اینستاگرام آنها را کانالیزه می کند و از طرفی با جوایز، امتیازات و فرش قرمزها و یا با هجمه های گسترده توسط عوامل سایبری خود و استفاده از تهدید و ارعاب و تمسخر آنها را مطابق میلش مدیریت می کند. چون قضاوت دیگران برایشان مهم است برخی زودتر با کارگردانهای صحنه همراه می شوند و برخی هم که مقاومت می کنند با سیل تهمت و فحاشی مواجه می شوند تا مجبور شوند مطابق میل طراحان و بازیگردانان در همه حوزه ها به نفع آنها اظهار نظر کنند. برای همین است که از بی سوادانی چون علی کریمی که سراسر عمر حرفه ای شان پر حاشیه بوده است خروجی تحلیل ها و جملات قصار سیاسی امنیتی می گیرند ولو با اغلاط املایی و انشایی پرتکرار!
البته برخی از آنها نیز ممکن است در ابتدا دروغ های ضدانقلاب را باور کنند و با آنها همراه شوند اما حتی اگر اهل مطالعه هم نباشند بعید است به حقیقت دست پیدا نکنند چون مردم از طریق شبکه های اجتماعی با آنها در ارتباطند و اشتباهاتشان را یادآور میشوند. البته آنهایی که شجاعت پذیرش خطای خود را ندارند بر اشتباهشان پافشاری می کنند و تصور می کنند اگر دیدگاهشان را اصلاح کنند بی اعتبار می شوند چون قضاوت دیگران برایشان مهم است!
مورد علی دایی از همین جنس است. کمتر در حوزه های غیر تخصصی اش اظهار نظر می کند. شاید برای برای همین است که طیفهای مختلف مردم به او احترام می گذارند. البته در ماجرای اخیر مورد دیگری نیز برای علی دایی پیش آمد. دایی هم احتمالا به مانند خیلی از پدر و مادرها که روزهای اول دروغ ضرب و شتم مهسا امینی توسط پلیس را باور کرده بودند به دلیل نوع پوشش عزیزانشان با او همذات پنداری کردند که مبادا بچه های ما هم با پوشش مشابه مورد ضرب و شتم قرار گیرند و سرنوشت مشابه پیداکنند. البته این ناراحتی قابل فهم است اما با روشن شدن ماجرا دلیلی بر ادامه دادن موضع قبلی نبود. برخی گفتند چون پاسپورت علی دایی در مقطعی توقیف شد او لجاجت کرد و ماجرا را ادامه داد. بر دروغ مدرسه شاهد اردبیل و کشته شدن یک دختر دانش آموز توسط پلیس دمید. بعدا هم که معلوم شد واقعیت چیست اصلاح نکرد. تصور این بود که شجاعانه اشتباهش را بپذیرد. برخی گفتند اردبیل شهر بزرگی نیست و دسترسی های دایی هم در زادگاهش برای پرس و جوی واقعیت کار دشورای نبود. دایی لابد تا الان به خطای خود پی برده اما هنوز خطایش را اصلاح نکرده است!