سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ـ فیلم «شمارۀ 10» ساختۀ حمید زرگرنژاد، در روز اول جشنواره در سالن اصحاب رسانه (سینما ملت) و کاخ جشنواره (برج میلاد) به نمایش درآمد.
خلاصه داستان: ماجرای اسارت و فرار یک اسیر ایرانی (مجید صالحی) از زندان عراق در سال 1367
بعد از فیلمهای پایان خدمت (۱۳۹۲) و ماهورا (۱۳۹۶) این فیلم، سومین ساختۀ حمید زرگرنژاد در سینما محسوب میشود. او که فیلم پایان خدمت را با فیلمنامهای از بهروز افخمی ساخت (و جناب افخمی را از واگذاری فیلمنامهاش به او پشیمان کرد)، برای دو فیلم بعدیاش، خود دست به قلم شد و فیلمنامه نوشت. متأسفانه فیلمنامههای جناب زرگرنژاد چندان موفق نبودهاند؛ اگرچه پیشرفت محسوسی از ماهورا تا شمارۀ ۱۰ در قصهگویی دیده میشود.
اما مشکل بزرگتر جناب زرگرنژاد، در کارگردانی است. لوکیشن فیلم، به اردوگاه یا بازداشتگاه اسرای جنگی در عراق نمیماند. این مکان، یادآور فیلم بازداشتگاه شماره ۱۷ (۱۹۵۳) ساختۀ بیلی وایلدر است (که از تلویزیون هم پخش شده)، مخصوصاً سیمهای خاردار اندک اردوگاه، که به راحتی میتوان از آنها عبور کرد.
در تعاقب فیلمنامه، هویت خاص اسرای ایرانی در بند عراق، انکار شدهاند. حتی واضحاً نقش سیامک صفری، از روی چهره و گریم داستین هافمن در پاپیون ساخته شده، و این خوب نیست. به نظر میرسد که جناب کارگردان سعی داشته که فیلمش را مطابق سلیقۀ مخاطبان جهانی بسازد. استفاده از زیباییشناسی فیلمهای هالیوودی در طراحی دکور و لباس و رنگ فیلم، کاملاً بیثمر از کار درآمده و باعث افول فیلم شده است.
نمیدانم سهم جناب ابراهیم اصغری در مقام تهیه کننده در شکلگیری این اثر چقدر بوده است. فیلم شمارۀ ۱۰، از جهاتی به فیلم سال گذشتۀ جناب اصغری به نام تکتیرانداز (به کارگردانی علی غفاری) شبیه است. هر دو فیلم، بر اساس یک داستان واقعی از دوران دفاع مقدس ساخته شدهاند اما هویت خاص رزمندگان ایرانی، در آنها مغفول است. فضاسازی و رنگ هر دو فیلم با الگوبرداری از فیلمهای هالیوودی بوده. باید تأکید کرد که این عوامل ظاهری، باعث جهانی شدن یک فیلم نخواهند شد. به قول سید مرتضی آوینی، برای جهانی شدن باید وطنی بود، کوروساوا و جان فورد چون بومی بودند، جهانی شدند.
وجه مستند بودن ماجرا نیز روی هوا است. در تیتراژ پایانی نوشتۀ کوتاه و حیرتانگیزی آمده است. جناب کارگردان بدون ذکر نام این اسیر ایرانی، مینویسد: «این مرد» بعد از فرار، دوبارۀ به اردوگاه برگشت و در مرداد ۱۳۶۹ با سایر اسرای ایرانی آزاد شد. یعنی حضرت کارگردان حتی از ذکر نام این اسیر خودداری کرده است! سپس همزمان با تیتراژ، یک فیلم کوتاه بیکیفیت از سخنان یک مرد در حال سخنرانی پخش میشود که ماجرای فرار خود از زندان بعثیها را شرح میدهد. آیا این به معنای مستندسازی است؟!!
جناب کارگردان در کنفرانس خبری خود میگوید که برای این اسیر، نامی انتخاب نشده تا بتوان آن را تعمیم داد!! جل الخالق. این بدترین استدلال برای مستند نکردن فیلم است. در حالیکه خود سازندگان اذعان دارند که در تاریخ اسارت ایرانیها در عراق، فقط همین یک مورد فرار از زندان، ثبت شده است. شاید جناب کارگردان اینطور پاسخ دهد که برای برخی وقایع مرتبط با این اسیر، از برخی وقایع دوران اسارت سایر اسرا استفاده شده است. این هم البته نمیتواند باعث شود که نام اسیر فرارکننده، برده نشود و مخاطب او را نشناسد.
اما از برخی محاسن فیلم نباید گذشت. بازی حسام منظور در نقش احمد (که همراه با مجید صالحی فرار میکند)، خوب و قابل قبول است. مهدی زمینپرداز و بهرنگ علوی (در نقش دکتر بهجت از سران منافقین خلق) برای باورپذیری نقشهایشان تلاش کردهاند. اما بازی مجید صالحی خوب درنیامده. او با الگوی فیلمهای هالیوودی بازی کرده، در حالیکه نقش او باید وطنی میبود.
موضوع فرار یک اسیر ایرانی در دوران دفاع مقدس از زندان بعثیها، ایدۀ جذابی است. اما جناب زرگرنژاد، که هم نویسنده و هم کارگردان اثر است، موفق عمل نکرده. و خطای بنیاد فارابی نیز محرز است. فیلمنامۀ بدون شخصیتپردازی، نباید ساخته شود. نقش آقای ابراهیم اصغری در مقام تهیه کننده، در این خطا محتمل است. چون این فیلم بیش از همه به فیلم قبلی ایشان (تکتیرانداز/ علی غفاری) شبیه شده است.
** امیر اهوارکی