به گزارش مشرق، جعفرعلیاننژادی در کانال ایتا خود نوشت:
در مورد اهالی روستا عموما گفته میشود، مردمانی پاک، صادق، خوشنیت، بی شیلهپیله، خودمانی، همسایهآشنا، دردآشنا، همدل، همیار، همراه ، همغم و بساز هستند. اما من در این یادداشت کوتاه میخواهم بگویم، مردم روستا از یک آگاهی محیطی ارگانیک برخوردارند که اهالی روستای علیان هم تجربه کردهاند. برگ دوم کتاب علیان را اختصاص به تجربهای میدهم که این آگاهی محیطی در اختیارم قرار داده است و میتوان نام آن را «همافقی» گذاشت.
در بسیاری از بیانها و گفتارهای جدید اصطلاحی خودنمایی میکند که قبل از این کمتر مورد توجه بود، هرچند مفهوم آن موجود بود، اما وضع یک کلمه برای آن نسبتاً جدید است. منظورم کلمه «همافقی» است. برای ما شاید درک مفهوم این تعبیر اندکی دور بوده و دیریاب باشد. ایدهای که به ذهنم برای نزدیکسازی مفهوم «همافقی» میرسد، آمیخته با یک مثال عینی است. اگر فرض کنیم همه ما انسانها از یک میدان دید مجزا برخورداریم، در صورتی میتوانیم همافق شویم که به یک اشتراک در میدان دید برسیم. فرض کنید بتوانیم هر نگاه ما به انتهای این میدان دید مانند شیار نوری، قابل رؤیت باشد. اینگونه شاید تعقیب نگاهها راحتتر باشد، هر نگاهی مانند شیار نوری به یک افق دوردست متصل میشود. گمان میکنم «همافقی» همین تعقیب نگاههای مجزا باشد، تا جایی که به یک خط افقی در انتهای میدان دید میرسند. اگر این شیارهای نور در انتهای میدان دید سازنده یک خط ممتد باشند، میتوانیم بگوییم، همافق شدهایم.
برای ماها شاید خیلی سخت باشد که مانند یکدیگر فکر کنیم یا ببینیم، اما حتماً میتوانیم به یک افقمشترک برسیم. مسأله از جایی شروع میشود که میدان دیدمان یا کور میشود یا محدود. اصطلاح «افقگشایی» بر همین مبنا یعنی زدودن موانع محدودیت میدان دید. افقگشایی میدان دیدمان را وسیعتر و شفافتر میسازد. افقگشا باید نگاهمان را کلیتر، عمومیتر و جامعتر سازد. باید از درگیری با واقعیتهای خرد رهایمان سازد، یا به ما مهارت تبدیل واقعیت خُرد به واقعیات عام، کلی و جامع را بیاموزد.
این مهارت به طور ارگانیک در محیط روستایی بوجود میآید. در روستا هر امر جزئی یا واقعیتکوچک، یک امر کلی، عام و عمومی تلقی میشود. هر مسأله کوچک و جزئی برای افراد، مسأله کل اهالی تلقی میشود. البته منظورم سرک کشیدن در زندگی خصوصی افراد نیست، منظورم مسائل و اختلافات جزئی روستاییان است که به سرعت با یک عزم جمعی حل میشود. کوچکی محیط روستا، آگاهی محیطی را نیز کوچک نمیکند، بلکه توفیقی اجباری برای همافقی، اشتراک در مسائل و حل و فصل جمعی اختلافات حاصل میکند.
در روستا حرفهای ریشسفیدان بهتر خوانده میشود. چون آنها مبتنی بر همین تجربه آگاهانه محیطی، توانایی افقگشایی و تبدیل زاویه نگاههای متفاوت به یک خط افقی ممتد در میدان دید مشترک را دارا هستند. یکی از ریشههای چنین سازوارگی وسیع بودن میدان دید روستاییان است. تا چشم کار میکند، نگاه روستایی بیمانع به خط افقی اتصال زمین و آسمان میرسد. به برکت درک همین اتصال زمین و آسمان هم هست که نوعی آگاهی محیطی ارگانیک در آنان بوجود میآید. آنان بیوقفه در هر عمل زمینی، از کشاورزی و دامداری، یک نگاه به پایین و یک نگاه به بالا دارند. حضور خدا را در همهجا راحتتر حس میکنند و همین امر افق نگاه روستایی را به طور طبیعی، الهیتر میکند.
من یک روستاییم و فکر میکنم برای همافقی در شهر نیاز داریم، هر امر جزئی و منحصر به یک فرد را یک امر کلی و متعلق به همه افراد بدانیم. هر چند موانع فیزیکی شهری، اجازه شکلگیری ارگانیک آن آگاهی محیطی را نمیدهد، اما امکان مهاجرت به آن نگاه همچنان وجود دارد. میتوانیم در شهر هم روستایی باشیم، به شرط آنکه همافق شویم.
بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.