کد خبر 1494182
تاریخ انتشار: ۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۹:۱۵
تقی دژاکام

خیلی عجیب بود. مادام نگفت حاجتمان را «می‌گوییم». گفت: «می‌گیریم می‌آییم»! با همین قطعیت و استحکام.

به گزارش مشرق، تقی دژاکام طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت:

۱. چندسالی از آغاز به کارم در مطبوعات نگذشته بود که هنگام گپ‌وگفت با دوستان از شدت فشار و تضییقاتی که صاحبخانه‌های آن‌ها به آنان روا می‌داشتند شگفت‌زده شدم. از ماجراهایی که آن‌ها تعریف می‌کردند به‌شدت وحشت می‌کردم و در اضطراب این بودم که اگر ازدواج کنم و گیر چنین صاحبخانه‌هایی بیفتم چه کنم.

آن ایام منزل عمه‌ام در مشهد بود و من هر چند وقت یک‌بار توفیق زیارت امام رضا علیه‌السلام را پیدا می‌کردم. در یکی از همین بارها به عمه‌خانوم ماجرا را گفتم و گفتم که بیشتر از آنکه از خدا یک همسر خوب بخواهم، صاحبخانه خوب می‌خواهم. عمه‌خانوم کاملاً راحت و عادی با موضوع برخورد کرد و گفت همین الان وضو بگیر و برو حرم و خیلی خودمانی و با زبان فارسی با امام رضا صحبت کن و مشکلت را بگو. همین کار را هم کردم و رفتم و رو به حضرت درخواستم را مطرح کردم.

چند ماه بعد مقدمات ازدواج من فراهم شد و از ابتدای زندگی تا الان که سی‌وچند سال از آن زمان می‌گذرد شاید چیزی حدود سیزده، چهارده بار منزل و صاحبخانه عوض کردم و عجیب اینکه هر بار صاحبخانه بعدی از قبلی بهتر و مهربان‌تر و آسان‌گیرتر بوده است.

۲. وارد خانه که شدم «مادام» کنار همسرم نشسته بود و یک کاسه آش هم وسط بود. با خنده گفتم: خانوم! برای مادام چه آشی پخته‌ای؟! گفت: آش را خود مادام پخته و یک کاسه هم برای ما آورده است.

مادام محمودیان همسایه دیواربه‌دیوار ما در کوچه شهید «ویگن گاراپیدی» در نارمک بود. کوچه‌ای که با دو، سه کوچه دیگر، بخش ارمنی‌نشین نارمک را تشکیل می‌دهد. مادربزرگ دوستم -فرهاد- که دیگر سنی از او گذشته بود، به اصرار فرزندانش پیش آنان رفته بود و با لطف آنان ما دو، سه سالی آنجا نشستیم.

از آنجا که من و همسرم مقلد حضرت آیت‌الله خامنه‌ای هستیم و بنا به فتوای ایشان درباره اهل کتاب، طبیعتاً رابطۀ ما، حتی رابطۀ غذایی ما با مادام خیلی خوب بود و رفت‌وآمد زیادی داشتیم.

همسرم توضیح داد: مادام آش نذری پخته است. پرسیدم: مادام! شما هم نذر آش دارید؟ گفت: بله. اما این نذر برای امام حسین است. خیلی تعجب کردم. گفتم: شما برای امام حسین نذر کرده‌اید؟!

با همان فارسی لهجۀ ارمنی گفت: چرا تعجب می‌کنی؟ ما هم امام حسین را دوست داریم؛ و ادامه داد: حالا چند روز دیگر هم صبر کن ببین این کوچه نزدیک تاسوعا و عاشورا که می‌شود برای امام حسین چه کار که نمی‌کنند.

آن‌‎موقع یعنی سی سال پیش دیده‌‎‌ها و دانسته‌هایم از ارادت ارامنه عزیز به امام حسین و حضرت ابوالفضل علیهماالسلام به اندازه امروز نبود، به همین دلیل توضیحات مادام تعجبم را بیشتر کرد. به‌خصوص وقتی که گفت تازه اینکه چیزی نیست؛ من هر سال یک گوسفند نذر امام حسین دارم که خودم می‌خرم و آن را به تکیۀ جوانان آزاده که در بن‌بست بالایی هستند می‌دهم.

مادام خیلی خونسرد ادامه می‌داد و موضوع برایش کاملاً عادی بود و از تعجب‌های من تعجب می‌کرد! چایش را که سر کشید، گفت: ببین! ما امام‌ها را خیلی دوست داریم. یک چیزی بگویم راحتت کنم. من و دخترانم هر وقت در زندگی مشکلی پیدا می‌کنیم، یک بلیت رفت‌وبرگشت هواپیما به مشهد می‌گیریم. می‌رویم، حاجتمان را از امام رضا می‌گیریم می‌آییم.

خیلی عجیب بود. مادام نگفت حاجتمان را «می‌گوییم». گفت: «می‌گیریم می‌آییم»! با همین قطعیت و استحکام.

۳. چندسال پیش در حالی که سال‌ها از بازنشستگی من از روزنامه گذشته بود و تجربه کار در چندین خبرگزاری را هم با خود داشتم، از شلوغی و گرانی و آلودگی تهران خسته شده بودم، مادر را برای زیارتی دو، سه روزه به مشهد آوردم. همان‌طور که پیاده به سمت حرم مطهر قدم برمی‌داشتیم به مادر گفتم خیلی دوست دارم که به مشهد بیایم و اینجا زندگی کنم تا از همجواری با امام هشتم لذت ببرم. ضمن اینکه از شلوغی و گرانی و آلودگی تهران هم راحت می‌شوم. مادر خیلی استقبال کرد. من هم فوری گفتم پس همین الان که به حرم مشرف شدی، برای این حاجت من دعا کن.

عصر همان‌روز در حالی که برای دیدن یکی از دوستان خوبم که مدتی بود در آستان قدس رضوی مشغول شده بود، به محل کارش رفتم، با درخواست او برای آمدن به مشهد و همکاری در بخش‌های فرهنگی و رسانه‌ای آستان مواجه شدم.

یک ماه بعد در حالی که برای «نشریه حرم» آستان قدس و تغییرات محتوایی در آن طرح مفصلی نوشته بودم و آن طرح پذیرفته شده بود، در مشهد مقدس ساکن و در بخش رسانه و ارتباطات آستان مشغول شده بودم و صاحبخانه من هم بزرگواری بود که بیش از دیگر صاحبخانه‌ها برای راحتی و آرامش من و آشنایی‌ام با مشهد از هیچ چیز کم نگذاشت.

همه ما آن حدیث مشهور امام رضا علیه‌السلام را شنیده‌ایم که کسی که به زیارتم بیاید در سه جا (از لحظه مرگ به بعد) زیارتش را پس می‌دهم و نمی‌گذارم که به او بد بگذرد، اما واقعیت این است که این امام مهربان که ما ایرانیان توفیق میزبانی از خود و خواهر و بسیاری از برادران بزرگوارش را داریم، در همین دنیا هم لطف بیکرانش را از ما محبان و شیفتگانش و حتی غیرمسلمانان هم دریغ نمی‌کند.

این خاطرات و نکات از باب «وَ، امّا بِنِعمَه رَبّکَ فَحَدّث» (نعمت‌های خداوند را بازگو و نقل کن) نوشته شد تا بهانه‌ای باشد برای تبریک میلاد سراسر نور و رحمتش به همه شما خوانندگان گرامی و محبان محمد و آل محمد (ص).

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 1
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • حمیدرضا IR ۰۰:۲۲ - ۱۴۰۲/۰۳/۰۹
    0 0
    السلام علیک یا شمس الشموس یا انیس النفوس السلطان علی بن موسی الرضا

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس