به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت:
روزنامه هم میهن از قول « علم صالح» استادیار مطالعات خاورمیانه دانشگاه ملی استرالیا نوشت: روند و اتفاقات اخیر، دلایل و ریشههای تاریخی دارد که منجر به تحولی با عنوان عادیسازی روابط ایران و عربستان شده است.
این تحول فقط به دلیل ازسرگیری روابط دیپلماتیک ایران و عربستان حائز اهمیت نبوده و برای اولین بار میبینیم کشورهای منطقه تا حدود زیادی بهتنهایی مسیر راهبردی خود را بدون در نظرگرفتن قدرت غربی پیش میبرند. در سطح کلان بینالمللی، شاهد تغییر در معادلات قدرت در سطح جهانی هستیم و قدرتهای نوظهوری در جهان رو به رشد هستند که قدرت غرب یا قدرتهای سنتی غربی را که تا به حال تعیینکننده شکل و شمایل سیاست جهانی بودند، به چالش کشیدهاند؛ قدرتهایی مانند چین، روسیه، هند، برزیل و آفریقای جنوبی و در سطح منطقهای و قدرتهایی مانند ایران موفق شدند تا سلطه یا هژمونی غرب را به چالش بکشانند.
در سطح منطقهای حداقل طی ۲۰ سال اخیر شاهد منازعات بسیار تلخی بودیم که در نهایت تا حدودی به آغازی بر پایان سلطه غرب در خاورمیانه منجر شد و دلایلش را میتوان در مصادیقی چون خروج آمریکا از افغانستان، عراق، سوریه، یمن و حتی لیبی شاهد باشیم و تا حدود زیادی شاهدیم که غرب حداقل به اهداف استراتژیک خود در این کشورها یا منطقه نرسید، ولی این تحولات باعث شد کشورهای منطقه دیدگاههای استراتژیک خود را تغییر دهند، بهبود ببخشند یا نوعی دیگر فکر کنند. برای اولین بار میبینیم کشوری مانند عربستان به آمریکا «نه» میگوید و این «نه» چندین بار درخصوص مسائل بسیار مهمی تکرار میشود.
بهطور قطع ایران همیشه در سیاستهایش موضوع عدم حضور آمریکا در منطقه را دنبال کرده و این امر جدیدی نیست؛ اما این همسویی یا نزدیک شدن اهداف و دیدگاههای عربستان و ایران درباره دوران پساآمریکایی در منطقه یک امر جدید است.
چیزی که ما را نسبت به آینده خاورمیانه جدید که منظور خاورمیانه پسامنازعاتی و پساآمریکایی است امیدوار میکند این است که تغییراتی که در ایران و عربستان افتاده، تغییرات ساختاری است و تغییرات ساختاری اموری نیستند که بهراحتی و بهزودی تغییر کنند. برای مثال در تغییرات ساختاری در ایران دو چیز را میشود نام برد که یکی استقلال سیاسی و دیگری قدرت نظامی است و اینها اموری نیستند که بهزودی تغییر کنند و عربستان هم این دو را میداند و متوجه این واقعیت میشود که ایران قدرت موشکی است.
عربستان به یک بلوغ سیاسی رسیده که بتواند برای خودش تعیینتکلیف کند و امنیت خود را از یک امنیت وابسته به غرب و مخصوصاً آمریکا به یک امنیت پایدار برساند. برزیل، ایران و آفریقای جنوبی کشورهایی هستند که میتوانند جایگزین باشند. این دقیقاً همان کاری است که ایران میکند و منجر به این تحول شده که ۱۰ سال است که غرب مجبور است پای ایران بنشیند و درباره کوچکترین خواستههایش مذاکره کند و بعضاً ماهها مجبور است با دیپلماتهای ایران صحبت کند و چانهزنی شود تا امتیازی بگیرد یا امتیازی بدهد؛ چیزی که قبل از این انجام نمیدادند و سنت این بود که فقط بگویند چه کاری باید انجام شود و تنها زبان تهدید وجود داشت.
عربستان هرگونه تلاشی که میتوانست برای تضعیف ایران انجام دهد را عملیاتی کرد و بههیچکدام از اهداف خود نهتنها نرسید، بلکه نتایج عکس گرفت. ریاض خواست آمریکا از برجام خارج شود و شد و عربستان و اسرائیل دو کشور منطقهای بودند که در این مورد خیلی پرکار بودند. با این حال خروج از برجام نهتنها رفتار ایران را تغییر نداد، بلکه موجب شد ایرانی که سه، چهار درصد اورانیوم غنیسازی میکرد به توان غنیسازی ۸۴ درصد برسد و آمریکا هم هیچ کاری نکند. همچنین کمپین فشار حداکثری نهفقط قدرت موشکی ایران را تضعیف نکرد، بلکه قدرت موشکی و پهپادی ایران به گفته و اعتراف خود غربیها بسیار پیشرفته شده است.
درخصوص حمله به آرامکو هم شاهد بودید که بهرغم آنکه عربستان انگشت اتهام را به سمت ایران گرفت، واکنش مورد خواست ریاض از سوی واشنگتن صورت نگرفت؛ موضوعی که عربستان و اسرائیل را بهشدت نگران کرد که در نهایت امر آیا آمریکا میتواند به عنوان یک متحد قابل اعتماد باشد یا آمریکا امکان وارد شدن به جنگ با کشوری مثل ایران را دارد؟ آمریکایی که از طالبان شکست خورده که تکنولوژی ساخت یک تفنگ بادی را هم ندارد، چگونه میتواند با قدرتی که ماهواره به فضا پرتاب میکند، موشکها و پهپادهای پیشرفته دارد و در آستانه اتمی شدن است، وارد جنگ شود؟
عربستان به این نتیجه رسید که رضایت و مخالفتش در مورد مسیری که ایران در پیش میگیرد تاثیرگذار نیست و بهتر است با چنین کشوری کنار بیاید و مسیر خودش را برود. عربستان به این نتیجه رسید که مخالفتش و بهایی که برای رودررویی با ایران میپردازد در مقابل چیزی که بهدست میآورد نهتنها ناچیز است، بلکه خیلی چیزها مانند امنتیش و امنیت سرمایهگذاری را از دست میدهد.