به گزارش مشرق، جعفرعلیاننژادی در کانال خود در ایتا یادداشتی را با عنوان امکانسنجی اضمحلال دین در جمهوریاسلامی که برگرفته از برداشتهایی از اندیشه عاشورایی رهبر انقلاب است را منتشر کرد:
عمل به تکلیف هدفی بود که امامحسین(ع) را به قیام علیه دستگاه حکومت یزیدی وا داشت. در یادداشت قبلی گفته شد، دو تهدید داخلی و خارجی زمینهساز قیام امامحسین(ع) شد. دستگاه سیاسی یزید بهقدری از حکومت اسلامی فاصله گرفته بود که در موقعیت تهدید بیرونی قرار داشت.
از طرف دیگر، ثروتاندوزی و رفاهزدگی قاطبه نخبگان و آقازادهها به نام اسلام، چهره دین را شبیه نظام تبعیض و طبقهبندی اجتماعی دوران جاهلیت کرده بود. به بیان دیگر اسلام در اذهان مسلمان عادی و بیآلاف و علوف، دچار تغییر ماهوی شده بود. تحمل فساد علنی در دستگاه یزید برای مردم تبدیل به امری عادی شده بود و واکنشی بر نمیانگیخت.
دستگاه حکومت نیز دوام خود را در تزریق حس تحقیر و زدودن حس اعتماد در مردم، دنبال کرده و کرامت و عزتنفس از مردم و مسلمانان عادی گرفته بود. تهدید داخلی به همین معنای تهیشدن مضمون و روح اسلام از جامعه مسلمین بود.
این شرایط زمینه قیام یا جهاد امامحسین را بهمنظور عمل به تکلیف اسلامی فراهم کرد. گفته شد، براین اساس و از آنجایی که عمل امام برای ماموم حجت است، در هر دوره تاریخی که امکان و زمینه قیام فراهم شد، از این تکلیف و سنت الهی مقدرشده نباید اعراض کرد. ادعا شد در دوره معاصر این امکان و زمینه قیام فراهم شد.
بعد از انقلاب حسینی در سال ۶۱ هجری، شرایط وقوع انقلاب اسلامی مجددا فراهم شده بود که با هدایت مجاهدانه امامخمینی(ره) و انگیزه مردمی به ثمر نشست. اما آیا مجددا امکان مواجهشدن اسلام با دو تهدید داخلی و خارجی وجود دارد؟ همین سوال البته با صورتبندیهای مختلف از عملکرد حکومت اسلامی پرسیده شده و بعضا منجر به نظرورزیها و قضاوتهایی نیز شده است.
پاسخ اجمالی به پرسش امکان اضمحلال دین در جمهوری اسلامی
در یادداشت اول پاسخی اجمالی به این پرسش داده شد. در آنجا گفته شد، جنس سیاستورزی در دوران جمهوری اسلامی، از جنس سیاستورزی حسینی است. در دوران جمهوری اسلامی از طریق تحکیم و تقویت ساختارهای نظام و نقشیابی و قدرتیابی مردم، مبتنی بر سیاست حسینی، با این دو تهدیدمقابله شده است. سیاست حسینی موانع آگاهی مردم و آزادی شناخت آنان را ایجاد کرد.
این موضوع یک ادعای صرف نبود، در یادداشت دوم به معنایابی شهادت بهعنوان یکی از درسهای قیام عاشورا، پرداخته شد؛ درسی که براساس سیاست حسینی، تبدیل به موتور محرک اجتماعی در جامعه پس از انقلاب اسلامی شده است. یعنی شهادت بهمثابه جهاد تا پای جان، با هدف عمل به تکلیف الهی از میادین صرفا نظامی به میدان سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و دانشی وارد شد.
زمینه عمل به تکلیف الهی در فضای جمهوری اسلامی با هدایت امام و رهبری توسعه یافت. لازمه استحکام و ساخت قوی درونی در برابر تهدیدات خارجی و داخلی، پیشرفت و حرکت به سمت تولید قدرت اجتماعی، قدرت فرهنگی و علمی بود؛ حرکتی که نمیتوانست یک عمل معمولی باشد؛ چراکه اگر با مخاطرات و موانع مواجه میشد، متوقف میشد.
تقریبا هیچ حرکتی در این میادین، بیخطر و بیمانع طبیعی و انسانی نبود، بلکه این مانعزدایی و مقابله، روحیه مجاهدانه میطلبید. همین فرهنگ جهادی، یکی از درسهایی بود که از عاشورا گرفته شد و با سیاست حسینی تبدیل به روح پیشرفت در میادین فوقالذکر شد.
پرسش از تهدیدات وجودی دین و ۲ پاسخ ناقص
اصل امکان بازگشت تهدیدات وجودی دین، حتی در عهد جمهوری اسلامی، قابلانکار نیست. یعنی بهعنوانی یک امکان منطقی و خطر در کمین، این موضوع همیشه، مدنظر امام و رهبری بوده است. یکی از مهمترین اشارات در این زمینه، مربوط به دیدار سال گذشته رهبری با کارگزاران قضایی بود که در آنجا بیان داشتند خداوند با هیچ امتی عهد اخوت نبسته است، اگر خلاف سنتهای الهی عمل کنیم ممکن است به سرنوشت امتهایی مبتلا شویم که قوم برگزیده الهی بودند.
بنابراین با این نگاه، سوال مناسب در موضوع امکان مواجهشدن دین با تهدیدات وجودی در دوران جمهوری اسلامی، آن است که بگوییم، آیا عملکرد حکومت و مردم در نظام جمهوری اسلامی اولا مبتنی بر سنتهای الهی بوده است یا خیر؟ ثانیا اگر بله، میزان ابتنای سیاست و جامعه، حکومت و مردم بر سنتهای الهی چه میزان و با چه کیفیتی بوده است؟
جواب ناقص اول: یک جواب که این روزها در قالب شبهه مطرح شده، آن است که انقلاب اسلامی با تکیه بر آرمانها و ارزشهای الهی پیروز شد، اما هرچه از روز پیروزی و علیالخصوص دوران امامخمینی(ره) فاصله گرفتیم، میزان فاصله نظام سیاسی از آن شعارها و ارزشها بیشتر شد.
جواب ناقص دوم: جواب دیگری که باز هم در قالب شبهه به این سوال داده شد، آن است که جمهوری اسلامی به درسها یا بایدهای نهضت حسینی توجه داشت، اما از نبایدها یا عبرتهای منجر به واقعه کربلا غافل شد و همین موضوع، عامل انحراف مسیر شده است.
در هردوی این پاسخهای ناقص، انحراف از مسیر دین با تشبیه رفتارهای جمهوری اسلامی با رفتارهای حکومت بنیامیه، (چه معاویه و چه یزید)، جلو میرود. یک تئوری و سه روش کلی در این خصوص مورد استفاده قرار میگیرد.
در آن تئوری گفته میشود، امالمسائل جمهوری اسلامی، انحصار قدرت، ایجاد شرایط استبدادی و قرارگرفتن در موقعیت غیرپاسخگو است که نمیگذارد رفتارها و منش حاکمیت موردنقد و اصلاح قرار بگیرد. روشهای نقد بر اساس این تئوری نیز چنین است:
در روش اول هر آسیب و ناکارآمدی نظام سیاسی بهعنوان شاهد مثالی از وضعیت امروز با یک مثال تاریخی از حکومت بنیامیه تطبیق داده میشود.
در روش دوم هر رخداد ایمانی همچون برپایی مجالس عزاداری حسینی، راهپیمایی اربعین، سرود سلام فرمانده، جشن غدیر و... تابع اهداف سیاسی حکومت تعریف میشود که مناسک را از خلوص دینی و خودجوشی مردمی خالی میکند.
در روش سوم گفته میشود نظام با ایجاد آگاهی کاذب و تزریق جهل مقدس در مردم، نظیر حکومت بنیامیه، روح اسلام و مسلمانی را در مردم میرانده و تنها یک صورت و جسم بیجان از اسلام باقی گذاشته است.
بررسی مهمترین دعاوی ۲ جواب ناقص بالا
در هردوی این پاسخهای ناقص، ادعا شده هرچه از ابتدای پیروزی انقلاب و علیالخصوص دوران امامخمینی(ره) فاصله گرفتهایم، میزان فاصله نظام از آرمان و ارزشهای الهی بیشتر شده است. به بیان دیگر، میزان پایبندی یا ابتنای نظام به سنتهای الهی روز به روز کمتر از قبل شده و اکنون با حکومتی مواجهیم که بهجای تنظیم خود با سنتهای الهی، آن سنتها را با خود تطبیق میدهد.
یعنی از سنتهای الهی برای توجیه اقدامات و رفتارهای خود استفاده میکند. علیالاصول در چنین حکومتی هم از دین استفاده ابزاری میشود، هم از دینداری، هم از دینداران. به بیان دیگر، نظامی که با هدف احیای دین دست به انقلاب در صورت و سیرت نظام سیاسی قبلی زد، اکنون دچار چرخش هدف شده و اسلام را وسیلهای برای هدفی دیگر قرار داده است.
عموما گفته میشود این هدف، افزایش قدرت نظام سیاسی بوده و این پدیده موجب افزایش قدرت حاکمان و کاهش قدرت مردم و اسلام شده است. حتی گفته میشود نظام سیاسی بهدلیل نداشتن پایگاه یا قدرت مردمی، فرار به جلو کرده و درحال پیشروی خارجی و ایجاد قدرت منطقهای است.
پاسخ کامل؛ ابتنای سیاست حسینی به عبرتهای عاشورا
در بند قبلی تقریبا امهات دعاوی مطرحشده دو پاسخ ناقص، به نحو اجمالی مطرح شد. از اینجا به بعد قصد داریم چرایی این پاسخهای ناقص را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. با توجه به اینکه به پایان یادداشت چهارم نزدیک میشویم، تنها به محورهای کلی تحلیل این پاسخها پرداخته و تفصیل آن را به یادداشت پایانی موکول میکنیم:
اول؛ اصالتبخش به فرم و نادیده گرفتن محتوای حکومت اسلامی در قضاوت و تحلیل. این مساله ناشی از غلبه رویکرد جامعهشناسی فرمالیستی است که برای تحلیل پدیدهها، محتوا را بیاعتبار خوانده و فرم را اصیل میپندارد. با همان مبنای فرمالیستی، تمام رژیمهای مدرن را میتوان متهم به انحصار قدرت از طریق کنترل و نظارت بر مردم، حتی در حوزه خصوصی افراد کرد.
دوم؛ بنای سیاست حسینی بر منطق نبایدها یا عبرتهای عاشورا. یعنی همان بیان رهبری که میگوید باید ببینیم، اولا چه حادثهای اتفاق افتاده و ثانیا چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد. به صورت مختصر، رهبری عمده بحث عبرتها را مخصوص دوره حکومت اسلامی میداند.
درمورد اینکه چه حادثهای در جامعه اسلامی اتفاق افتاده ایشان نزول چهار شاخص عبودیت، معرفت، عدالت و محبت در ۵۰ سال منتهی به واقعه کربلا را تحلیل میکنند. در این بحث روشن میشود ریشه تغییر چهره و ظاهر یک نظام سیاسی، در تغییر ماهیت و روح آن نظام سیاسی است.
درمورد اینکه چه واقعهای ممکن است اتفاق بیفتد نیز، بحث مهم نزول خواص اهل حق است. در این بحث نیز روشن میشود تغییر ماهیت یک نظام اسلامی بستگی زیادی به فرازوفرود خواص اهل حق آن دارد. در انتها نیز میتوان با این دو راهبرد، تحلیل کرد آیا حکومت اسلامی در مسیر اضمحلال یا انحراف دین قرار دارد یا اقتدار و اصلاح دین.
*بازنشر مطالب شبکههای اجتماعی به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان از فضای این شبکهها منتشر میشود.