به گزارش مشرق، ابوالفضل اقبالی کارشناس مطالعات زنان و خانواده - در عصر سنت، خانواده مهمترین نهاد شکلدهنده به هویت افراد بود که وظیفه اجتماعی کردن آنها و آمادهسازیشان برای پذیرش نقش در جامعه بر عهده این نهاد بود. خانواده نهادی بود که بر خلاف امروز، چندین وظیفه و کارکرد اساسی داشت.
خانواده در شکل قدیمی آن علاوه بر ارضای نیازهای طبیعی بشر و تداوم جایگزینی نسلها، وظیفه تربیت و آموزش کودکان و یاد دادن مهارتهای اجتماعی لازم به آنان، کارکرد اقتصادی و تأمین نیازهای ابتدایی افراد، ایجاد فضای صمیمی و عاطفی میان افراد به عنوان یکی از مهمترین نیازهای زندگی و تأمین آرامش روحی آنان، حمایت از افراد در برابر مسائل و مشکلات جامعه و از همه مهمتر هویت بخشیدن به فرد در تقابل با افراد دیگر جامعه را نیز بر عهده داشت و میتوان گفت خانواده در گذشته مهمترین نهاد اجتماعی بود که جامعه برای بقای خود به وجود آن نیاز مبرم داشت (ساروخانی،۱۲۱:۱۳۸۶).
فردگرایی و زوال خانواده
در عصر حاضر با ظهور فردگرایی و اهمیت یافتن حقوق فردی انسانها، افراد بیش از هر چیزی گرایش به کسب فردیت خود دارند و دیگر هویت جمعی و خانوادگی آنها موضوعیتی ندارد. به بیان دیگر گفتمان فردگرایی در عصر مدرن باعث شده که افراد به جای اینکه خود را منتسب به پایگاه انتسابی خود کنند ترجیح دهند منزلت اکتسابی خود را برای دیگران ارائه کنند و خود را جدای از تبار و نسب و خانواده، در جامعه معرفی کنند.
در چنین جامعهای بنیانهای خانواده به شدت سست و بی اساس خواهد شد زیرا تمایل افراد به جدا شدن از خانواده در همان سنین ابتدای جوانی شکل میگیرد و افراد هر چه زودتر به دنبال هویتی مستقل از خانواده خود میگردند. از سوی دیگر تلاشهای عدهای از فمینیستها و فعالان حقوق زن در غرب در جهت زیر سؤال بردن خانواده به عنوان نهادی که ارزشهای جامعه مردسالار را در تربیت فرزندان و نسل آینده جامعه درونی کرده و به بازتولید نظم مرد سالار قوت میبخشد(سگالن،۴۷:۱۳۷۵) باعث شد که خانواده بیش از پیش مورد بیتوجهی و انکار قرار گیرد. لذا در جهان امروز کمتر به خانواده اهمیت داده میشود و نه تنها افراد بر لزوم حمایت از خانواده تشویق نمیشوند بلکه حتی از سوی بسیاری از اندیشمندان و سیاستمداران به نفی خانواده نیز ترغیب میشوند(گاردنر،۳۱:۱۳۸۸).
نتیجه منطقی این فرایند در دنیای متجدد (به ویژه در دنیای غرب) زوال خانواده است و دیگر کمتر کسی حاضر به تشکیل خانواده است، زیرا در نگاه آنها خانواده به مثابه زندانی است که با قرار دادن تعهدات و الزامات بیهوده بر دوش افراد، مانع تمتع آنان از لذتهای زندگی میشود.
رقبای قدرتمند خانواده در دنیای مدرن
در جامعه ایرانی مانند جوامع غربی رقبای متعددی برای خانواده وجود دارند که باعث کمرنگ شدن و از دست رفتن کارکردهای خانواده و زوال آن میشوند. برخی از مهمترین این رقبا عبارتند از:
نظام تربیت رسمی
یکی از مهمترین کارکردهای خانواده در جوامع سنتی گذشته، جامعه پذیری و تربیت فرزندان بود که امروزه این کارکرد خانواده به دلیل وجود رقبای قدرتمند در این زمینه مورد تهدید واقع شده است. یکی از این رقبای قدرتمند، نظام تربیت رسمی وبخصوص نظام آموزش و پرورش و مدارس هستند. امروزه نهاد خانواده و نظام آموزش و پرورش در مقابل یکدیگر صفآرایی کرده و فعالیتهای یکدیگر را خنثی میکنند. یعنی این دو نهاد به مبارزه علنی و یا پنهان با یکدیگر برخاستهاند.
در چنین حالتی هم سرمایهگذاریهای خانواده توسط نهاد آموزش و پرورش تضعیف شده و در مواقعی از بین رفته و هم سرمایهگذاریهای مدرسه روی دانشآموزان نیز توسط خانواده تقلیل پیدا کرده و در مواقعی محو شده است. در نهایت دانشآموز در مقابل دو نهاد متضاد قرار گرفته که رشد و بالندگی واقعی خود را نمیتواند دارا باشد. (منادی،۷۲:۱۳۹۰)
رسانه
یکی دیگر از این رقبای قدرتمند خانواده که کارکردهای این نهاد را مورد تهدید قرار داده است، رسانههای دیداری و شنیداری اعم از تلویزیون، ماهواره، اینترنت، مطبوعات، بازیهای رایانهای و... است. امروزه رسانههای تصویری وبخصوص تلویزیون و بازیهای رایانهای، حضور پررنگتری را نسبت به والدین در زندگی کودکان دارند و آنها را با ارزشها و منویات خود جامعهپذیر کرده و تربیت میکنند.
«نقش رسانهها در گسترش و ترویج فرهنگ برخاسته از تحولات مدرنیسم، انکارنشدنی است. رسانههای دیداری و شنیداری با بازتولید پیامهای فرهنگی و سبک زندگی دنیای مدرن، در جهتدهی روند تحولات خانواده سهم مؤثری ایفا میکنند.»(کازنو،۲۱۱:۱۳۸۷) از جمله این رسانهها، تلویزیون است که میتوان گفت تنها رسانهای است که اکثریت قریب به اتفاق افراد جامعه به آن دسترسی داشته و مخاطب آن هستند.
در کشور ایران نیز پربازدیدترین و پرمخاطبترین رسانهای که اکثریت قریب به اتفاق مردم و افراد جامعه به آن دسترسی دارند تلویزیون است که نقش بسزایی در فرهنگسازی و ایجاد گفتمان در میان مخاطبان خود ایفا میکند. تلویزیون با تولید برنامههای مختلف از جمله سریالهای خانوادگی و اجتماعی به ارائه الگوهای خانوادگی متفاوت پرداخته و به صورت کاملاً غیر مستقیم و ناخودآگاه، ذهنیت افراد جامعه را به سمت الگوهای ارائه شده سوق می دهد.
به همین دلیل رسانه ملی ایران را میتوان تأثیرگذارترین و با نفوذترین رقیب خانواده در داخل کشور معرفی کرد.مشاهده روند تغییر و تحولات در سبک زندگی و ساختار خانوادههای ایرانی و نیز کمرنگ شدن نقش و تأثیر این نهاد در فرایند جامعهپذیری افراد، نشان از نفوذ و تأثیر الگوهای مدرن از خانواده در جامعه ایرانی است که توسط رسانههای مختلف از جمله تلویزیون ارائه و تأیید میشوند.
بهطور کلی روند تولیدات و سریالهای رسانه ملی در دهه اخیر در جهت تقویت سبک زندگی اسلامی- ایرانی از خانواده نبوده و تصویر ارائه شده از خانواده ایرانی دچار معضلاتی چون شکاف نسلی، سبک زندگی مصرفی و مدرن، غلبه ارزشهای سکولار و غیر دینی، هستهای شدن خانواده و خروج از مدل خانواده گسترده و تعاملات محدود فامیلی و خانوادگی، کمرنگ شدن ارزشهای سنتی و دینی، ضعف و عدم تدبیر والدین در تربیت و پرورش فرزندان، فرزندسالاری و عدم توجه و احترام به جایگاه والدین و بزرگترها، تضعیف جایگاه مرد در ساختار قدرت خانواده و تأکید بر مدیریت دوگانه و در عرض هم زن و مرد در خانه و مواردی از این قبیل است.
مهدکودک
یکی از کارکردهای خانواده نگهداری و مراقبت از فرزندان است و خانوادههای سنتی در گذشته با محوریت مادر خانه مسئول مستقیم رسیدگی به نیازهای زیستی فرزندان خویش بودند. در الگوی اسلامی از خانواده نیز مراقبت خانوادگی بر مراقبت غیرخانوادگی و مراقبت مادرانه بر مراقبت به وسیله کسی غیرمادر ترجیح داده شده است.
از نظر اسلام، در شرایط عادی مطلوب نیست که شیوههای مراقبت نهادی جایگزین مراقبت خانوادگی شوند، زیرا هیچ نهاد یا مؤسسهای حتی در بهترین شرایط قادر نیست آن فضای ارتباط عاطفی را که در خانواده بین والدین و فرزندان میتواند شکل بگیرد، پدید آورد. اغلب کارشناسان معتقدند برای تربیت کارآمد یک کودک، حضور مداوم یک یا دو بزرگسالی که به کودک عشق ورزیده و او را درک و حمایت کنند و انگیزههای کافی و راهنماییهای لازم را در انجام کارها به او بدهند اصلی ضروری به شمار میرود.
(ریاحی،۸۹:۱۳۷۵) اما امروزه با گسترش روحیه فردگرایی و تمایل زنان به اشتغال بیرون از خانه، پدیده «مهدکودک» روزبهروز فراگیرتر میشود و خانوادهها دیگر کارکرد مراقبت و نگهداری فرزند خویش را به این مهدهای کودک تفویض کردهاند.
سخن پایانی
هم اکنون حلقه مفقوده حل بحرانهای فردی و اجتماعی دنیای مدرن به اذعان کارشناسان و اندیشمندان دنیای غرب بازگشت به خانواده و خانواده محوری است. غربیها که بحران معنا را در زندگی خود احساس می کنند به این حقیقت رسیدهاند که کلید رهایی از این جهنم خود ساخته، آرامشی است که در زیر سایه کانون گرم و صمیمی خانواده حاصل میشود.
جامعهای که خانواده محور همه فعالیتهای آن قرار بگیرد و افراد آن جامعه آرامش و اتکای عاطفی مورد نیاز خود را که تنها در چهارچوب خانوادهای صمیمی تأمین می شود به دست بیاورند به هیچ وجه دچار انحطاط و بحران معنا نخواهد شد. در جهان متکثر امروز تنها خانواده است که میتواند به روح سرگردان انسانها تسلی بخشیده و انرژیهای زائد افراد را که در جامعه هدر میرود به صورت متمرکز و هدفمند در یک مسیر هدایت کند.
لذا به نظر میرسد امروزه باید سیاستهای دولتها و نیز تلاش عامه مردم در جهت تقویت نهاد خانواده و تأکید بر آن به عنوان محور همه برنامهریزیها و فعالیتهای خرد و کلان جامعه باشد.
منابع
ریاحی، غلامحسین. (۱۳۷۵). رمز و راز دنیای کودکی. تهران: اشراقیه.
ساروخانی، باقر. (۱۳۸۶). مقدمهای بر جامعه شناسی خانواده. تهران: سروش.
سگالن، مارتین. (۱۳۷۵). جامعهشناسی تاریخی خانواده. ترجمه حمید الیاسی، تهران: مرکز.
کازنو، ژان. (۱۳۸۷). جامعهشناسی وسایل ارتباط جمعی. ترجمه محمدباقر ساروخانی، تهران: اطلاعات.
گاردنر، ویلیام. (۱۳۸۸). جنگ علیه خانواده. ترجمه محمدی، قم: دفتر مطالعات و تحقیقات زنان.
منادی، مرتضی(۱۳۹۰). آموزش و خانواده، فصلنامه خانواده و خویشاوندی. ش ۱۹