به گزارش مشرق، زبان فارسی و ادبیات آن به قدری غنی هست که در طول تاریخ ادبی ایران ، شاعران بسیاری به نظم کشیدن آن را به بهترین شکل انجام داده اند.
کتاب اعجاز غزل نیز سخنی نظم است که قطره ای از دریای وسیع سخن را بر کاغذ خود دیده است. این کتاب که شامل ۶۵ غزل است توسط محمد فردوسی مهر سروده شده است.
در کنار غزل سرایان کم نظیر تاریخ ایران این کتاب قطره ای از دریای غزل و ادبیات ایران را به شما نشان میدهد.قطره ای که با خواندن دریای اشعار شاعرانی نظیر حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی و پروین و شهریار و نظامی و ... بر قلم شاعر این کتاب ، چکیده شده و در کتاب نیز ذکر شده: قبرِ پر از نور بزرگان شعر/نیک ترین های بنای من است / و از سبکی حال پس از خواندن غزل گفته شده: کوروش از حالِ سبک باز غزل ساخته است/ای غزل ، بارِ مصیبت ز من انداخته ای/ خواندن این کتاب و شور غزلی که شاعر آن را در بر گرفته است ، به عمیق تر شدن نگاه بر شعر و غزل کمک میکند و انسان را تسلیم مدهوشی و زیبایی غزل میکند.
نظم همواره به دلیل زیبایی، روان بودن و غالب وزنی خود سخن را بیشتر در ذهن نگاه میدارد و عمق کلام را بیشتر میکند و غزل بعنوان یکی از معروف و زیباترین غالب های نظم، همیشه لذت و عمق مطلب را در وجود ما پدیدار میکند.
خواندن این کتاب حال و هوای عاشقی و دلگرمی ها و نفرت های شاعر از انسان های تیره دل را به شما منتقل میکند.هر چند در دریای اشعار فارسی و شاعران بی تکرار، این کتاب قطره ای را به دوش دارد ولی گاه قطره نیز باعث به فکر فرو بردن خواننده در جهت عظمت دریا میباشد و شاید این قطره مسیر دریا را نمایان کند.
قله ادبیات فارسی بار ها توسط شاعرانی نظیر حافظ، فردوسی، سعدی، مولانا، نظامی و ... فتح شده و امید است اعجاز غزل ذره ای من و شما را به سمت قله راهنمایی کند.
هر انسان دید خاص خود به حیات را دارد و اگر در به نظم آوردن حرف خود استعداد یابد بی شک اشعار وی ارزشمند است که دید خاص انسانی به جهان و به عشق را به کاغذ میرساند.یکی از دید های شاعر وفاداری و بیزاری از خیانت است همانطور که میسراید: هر چه مدارا بکنی با من از اخلاق خوش/ چون که دل از غیر تو دور است، روا میرود/
اعجاز غزل عمق تجربیات و احوال شاعر را که در زندگی با سختی ها و چالش های فراوان رو به رو بوده وحال سخنان درونی خود را به نظم کشانیده، به شما نشان میدهد و عشق خود را اینگونه توصیف میکند که: کوروش چنان به دورِ تو در حلقه میدوید/گویی برای کعبه به احرام میرود
و در پایان، جز بیتی تلخ به یادگار نخواهد ماند: مدعی بود که ترکم نکند در همه عمر/ حال عمریست ندارم ز وجودش خبری