الان از کار روغن کاري اسلحهها فارغ شدم. وضويي ساختم و آماده براي نوشتن. هر لحظه آمادهايم تا به منطقه عملياتي برويم. تصميم گرفته بودم بعد از رفتن «صفايي» و «بهداد» ديگر هرگز نخندم و شادي نکنم. از خداي تعالي نيز خواسته بودم که ديگر روي خوش اين دنيا را به من نشان ندهد و مرا هيچ وقت مسرور نگرداند؛ مگر به لقاي خوش و نيکوي حضرتش. اما امروز اين تصميم را شکستم و دارم با برادرها شوخي ميکنم و خلاصه حسابي شاد و سرحالم. چرا که براي پيوستن به شهدا دارم بار و بنه سفر را ميبندم.
نميدانم چه در پيش است؟ ولي احساس ميکنم که هنگامة خوش لقاء نزديک باشد.
فراوان از خداي تعالي درخواست کردهام و ميکنم که در ميدان جهاد، توفيق استقامت، صبر و صلابت و سرانجام شهادت حسين گونه برايم عنايت فرمايد. دوست دارم اين بار حسينوار بجنگم و حسين وار شهيد شوم.
هان! ما نه شاعريم و نه سخنران و نه نغمهخوان.
امانتي بوديم که بايد تحويل صاحب اصليمان ميشديم.
وظيفهاي داشتيم که مييابد عمل ميکرديم.
خوني داشتيم که ميبايد در راه اسلام بر خاک اسلام ميريختيم تا فردا و فرداها، هزاران هزار حسيني سر از زمين بردارند و دوباره همه جا را کربلا و هر روز را عاشورا سازند.
عبدي بوديم که ميبايست خواسته يا ناخواسته به مولا رجوع داده ميشديم و خداي تعالي بر ما منّت گذارد و اين رجوع ما را احسن قرار داد و رجوع ما را معراج و پرواز از خاک تا آن سوي افلاک.
لذا نه عزم سخن داريم و نه قصد سخنراني و شعر خواني و غزل سرايي براي ما بعد از ما.
اين عرصه، عرصة عمل است. ميدان، ميدان جهان است و آناني که در نهايت راحت اين دنيا به سر دادن سرود عرفان، عشق، اخلاص، صفا، لقا و هزاران القاب و عناويني چنين و چنان پرداختهاند، جز لاف و گزاف به چيز ديگر مشغول نيستند و آن ها که کتاب و مقاله و گفتار در مراتب سير و سلوک مينويسند و دل خود را به اين عناوين و القاب و مشغوليت ها خوش کردهاند، بسي در غفلتند و فراوان درخواب.
عرفان و اخلاص و تقوا و صفا و لقا در کنار راحت دنيا و در ميان تريبون ها و سمينارها و اجلاسيهها و مجالس اخلاق پيدا نميشود.
اي طالبان عرفان و اخلاص و اي دم زنندگان از لقا و وصال و اي شکوه کنندگان از فراق و غربت! خود را به اين ظواهر و تجملات اخلاقي نفريبيد و فريفتة فريبندگانش نيز نشويد. هر کس هواي لقاي مولا دارد، بسم الله پاي در ميدان عمل گذارد و بيابد آن چه را که ميخواهد. اين گوي و اين ميدان. هر آن که دم از لقاء و وصال ميزند، قدم به سوي سربداران صحنة جهاد بگذارد و ببيند که اينان چه آسان از قيد تعلقات دنياي دني خود را رهيدهاند. سر سپردن در راه حضرتش چقدر برايشان راحت است; راحتتر از سخنرانيها و لفاظي.
جنازه ما حتماً در کنار برادرنمان در گلزار شهداي خوي دفن شود و مجلس عزاداري ما را هيچ يک از مساجد «خوي» حق ندارند برگزار کنند; به جز مسجد امين الله که حاج آقا اميني با عمري زحمت و پول حلال و نيت خالص براي خداي تعالي آن را ساختهاند.
مهدي اميني
17/10/1365
روحمان با یادشان شاد