به گزارش مشرق، نتایج دور دوم انتخابات فرانسه غافلگیر کننده بود. چپها از جایگاه دوم در دور اول انتخابات به جایگاه نخست در دور دوم رسیدند. حزب میانه امانوئل مکرون رئیسجمهور فرانسه از جایگاه سوم به جایگاه دوم نقل مکان کرد و راستهای افراطی از رتبه نخست به رتبه سوم تنزل کردند.
اگر مکرون برای جلوگیری از التهاب سیاسی درپی پیروزی راستهای افراطی در انتخابات پارلمانی اروپا، پارلمان کشورش را منحل کرد، نتایج بهدستآمده نشان میدهد با توجه به عدم کسب اکثریت مطلق توسط احزاب، التهاب سیاسی همچنان دامنگیر پاریس خواهد بود.
مساله مهم دیگر، تاثیرات طبقهای رشد مشارکت در نتیجه کلی انتخابات است. در انتخابات پارلمان اروپا با مشارکتی ۵۱ درصدی در فرانسه، راستهای افراطی ۳۱.۵ درصد رای کسب کردند. مکرون برای کاهش آرای راستهای افراطی با انحلال پارلمان تلاش کرد با دامن زدن به دوقطبی از مسیر ایجاد هراس نسبت به این گروه درصد مشارکت را افزایش دهد.
افزایش مشارکت رخداده و درصد آن به نزدیک ۶۰ درصد رسید اما برخلاف محاسبات، آرای راستهای افراطی از ۳۱.۵ درصد به ۳۳ درصد افزایش یافت.
به عبارتی دیگر افزایش مشارکت از حدود ۵۰ درصد به مرز ۶۰ درصد نهتنها ضربهای به راستهای افراطی نبود، بلکه موفقیت بزرگتری برای آنها رقم زد.
در دور دوم مشارکت به ۶۷ درصد رسید اما افزایش مشارکت در این میزان دیگر برای راستها موفقیتی نیافرید بلکه از رتبه نخست آنها را به رتبه سوم تنزل داد. این پدیده نشان میدهد در صورت افزایش مشارکت اندک به میزان ۱۰ درصد حتی امکان افزایش آرای راستهای افراطی وجود دارد اما در افزایش مشارکت بالاتر آنها نزول خواهند کرد.
نکات
پیروزی چپها در انتخابات فرانسه و انگلیس تحولی جدید و غافلگیرکننده است. بر همین اساس تبعات آن باید بهطور ویژه و در ارتباط با پدیدههای دیگر نیز تحلیل شود. در این بخش تلاش شده تا به نکات مهم در این خصوص پرداخته شود.
۱. دولت انگلیس و فرانسه بهعنوان دو ستون اروپا بهسمت چپ گردش کردهاند. همزمان در آلمان و اسپانیا نیز چپها حاکمند. گسترش فضای چپگرایی و حضور راستهای افراطی که بیشتر از هر چیز بر مسائل داخلی و معیشت مردم تمرکز دارند نشاندهنده غلبه این موضوع به هر مساله دیگری است. نباید فراموش کرد مردم آمریکا جرج بوش پدر را در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۹۲ تنها یکسال پس از فروپاشی شوروی از قدرت ساقط کردند.
بوش پدر خود را پیروز جنگ سرد میدانست اما بهخاطر مسائل اقتصادی به رئیسجمهوری تکدورهای تبدیل شد تا بهجای او بیل کلینتون یک فرماندار موفق در امور داخلی ایالتش، راهی کاخسفید شود. این مساله نشان میدهد در دولتها تنها دنبالکنندگان پروژههای بزرگ و رقمزنندگان موفقیتهای کلان قادر به جلب نظر مردم نیستند؛ این روند وجود داشته و امروز بار دیگر قدرت گرفته است.
۲. وضعیت در انگلیس و فرانسه از نظر موفقیت چپها یکسان اما از نظر میزان این موفقیت متفاوت است. در انگلیس حزب چپگرای کارگر به اکثریت مطلق رسیده و قادر به تشکیل دولت است. در فرانسه اما جبههای از احزاب چپ که به تازگی با یکدیگر ائتلاف کردهاند به پیروزی رسیده ولی از کسب اکثریت مطلق بازماندهاند. آنها ضمن وجود اختلاف بین خود با مکرون نیز اختلافهایی دارند.
از سوی دیگر چپها اگر موفق به در اختیار گرفتن پست نخستوزیری شوند با مکرون بهعنوان رئیسجمهور روبهرو هستند درحالیکه حزب کارگر تمام دولت و اکثریت پارلمان را در اختیار دارد. به لحاظ زمانی دولت در انگلیس پس از انتخابات بهدلیل وجود نظام دوحزبی بهسرعت مشخص شد اما در فرانسه دشواریهایی برای تشکیل دولت وجود دارد.
۳. ملانشون و حزبش بهعنوان بدنه اصلی و طبقه رهبری ائتلاف چپها موضعی ضد رژیم در جنگ داشته و آن را به کشتار فلسطینیها متهم میکند. به همین دلیل رهبرانش متهم به یهودیستیزی شدهاند. جرمی کوربین، رهبر پیشین حزب کارگر نیز مواضعی تقریبا مشابه ملانشون درخصوص فلسطین دارد؛ هرچند او دیگر در راس رهبری حزب نیست اما نیروی موثر در حزب کارگر به حساب میآید که جناحی در آن را مدیریت میکند. بهدلیل پیروزی چپها در انگلیس و فرانسه، بسیاری رژیمصهیونیستی را بازنده تحولات اخیر میدانند.
راستهای افراطی اروپا دلخوشی نسبت به یهودیان ساکن در قاره سبز ندارند اما از دوستان راستهای افراطی رژیم و دولت نتانیاهو به شمار میروند. در مقابل اما تلآویو بهدلیل فاصلهگیری از جریانات چپ و برانگیختن خشم آنها روابط پرتنشی را به این جریانات تجربه میکند.
۴. فرانسه زمانی با ثبات به پیش میرفت که رئیسجمهور و پارلمان با یکدیگر یکدست بودند. امروزه حزب رئیسجمهور در پارلمان قدرت را در دست نگرفته و از سوی دیگر اساسا حزبی دارای اکثریت مطلق نیست. این پدیده نشاندهنده مشکلی دوچندان است. فرانسه بدون نظام دو حزبی و بدون عادت به ائتلافهایی پایدار و محکمی که در نظامی مانند آلمان شکل میگیرد، آینده سختتری در پیش دارد. فرانسه همچنین به شکل متمرکزتری نسبت به کشورهای شمال اروپا مدیریت میشود و ائتلاف و پراکندگی قدرت چندان با ذائقه این کشور جور درنمیآید.
۵. فرمان بهسمت چپها که نگاه اقتصادی به مردم فروافتاده دارند، چرخیده است و نه به سبزها که «چپ شکم سیر» به حساب آمده و بیشتر نگران محیطزیست یا رسیدگی به مهاجران هستند.
۶. راست رادیکال موفق شده عمده جریان راست را تحت تاثیر قرار دهد، اما چپ رادیکال قادر به تکرار این مساله در جریان چپ نشده است. از سوی دیگر چپهای رادیکال قائل به اتحاد و همکاری با دیگر طیفهای چپ هستند و این طیفها نیز چپ رادیکال را میپذیرند، اما راست رادیکال به یکجانبهگرایی و طرد جریاناتی که با آن زاویه دارند، تمایل دارد.
این پدیده باعث میشود جریان چپ در کوتاهمدت بهدلیل قابلیت ایجاد اتحاد و شکلدهی به جبهه فراگیر موفقتر باشد اما راست رادیکال بهدلیل انسجام در طولانیمدت رقابتپذیر باقی بماند. اتحاد چپها برگ برنده آنها در کوتاهمدت و انسجام راست رادیکال مزیت آن در بلندمدت است.
۷. احتمالا مکرون وقتی پارلمان را منحل میکرد، میدانست محبوب نیست و این مساله در هر شرایطی برایش دردسرساز خواهد شد. گرچه وی با متحد شدن سریع چپها غافلگیر شد اما خود را درهرحال برای شکست آماده کرده بود. به عبارتی دیگر او تصمیم گرفت بهجای اینکه به راستهای افراطی ببازد، به چپها ببازد.
۸. اردوگاه مکرون همکاری به حزب چپ رادیکال ملانشون را رد کرده است. این موضعگیری در شرایطی رخ داده است که حزب او چارهای جز این اقدام پیشروی خود ندارد. بهنظر میرسد مکرون تلاش دارد میان ائتلاف چپها انشقاق ایجاد کرده و سوسیالیستها و سبزها را به رویگردانی از حزب «فرانسه تسلیمناپذیر» ملانشون وادار کند.
تاکنون نشانههایی از شکسته شدن ائتلاف چپها بروز نکرده است اما درصورت رخ دادن، مکرون میتواند حزب خود را عملا به بزرگترین حزب پارلمان تبدیل کرده و بهجای شرایط کنونی که مجبور به اتحاد با گروهی بزرگتر از خود است، میتواند چند حزب کوچکتر را به خود ملحق کند. در این صورت مکرون خواهد توانست همچنان خود انتخابکننده نخستوزیر باشد.
۹. بعید است چپها در شرایطی که متحد باقی بمانند، حاضر شوند در ائتلاف با حزب مکرون انتخاب نخستوزیر را به او واگذار کنند. چپها حزب نخست پارلمان به حساب میآیند و از سوی دیگر از دو مقام عالیرتبه کشور، یک پست یعنی ریاستجمهوری در اختیار مکرون است و دلیلی وجود ندارد در چنین شرایطی نخستوزیری نیز در دستان او حفظ شود.
۱۰. نتایج دور دوم انتخابات پارلمان فرانسه توسط نظرسنجیها پیشبینی نشده بود اما دلیل این خطا شیوه برگزاری پیچیده این انتخابات است.
۱۱. فرانسه تا چند هفته دیگر شاهد برگزاری المپیک است و با سیالیت فضای سیاسی درحال رسیدن به این موقعیت است. از سویی دیگر رئیسجمهور فرانسه دستکم تا ۱۴ ماه دیگر قادر به انحلال پارلمان نیست. به این ترتیب در صورت بروز بنبست، راهی برای تغییر ترکیب پارلمان در کوتاهمدت وجود ندارد.
۱۲. مکرون تلاش داشت با راست افراطی هراسی در انتخابات به پیروزی برسد اما مردم هرچند از راست افراطی ترسیدند اما جایزهاش را به مکرون ندادند.
۱۳. راستهای افراطی در نیمهغربی کشور از جنوب، مرکز تا شمال حائز اکثریت آرا شده است. بهنظر میرسد طبع سیاسی و مشی اجتماعی ساکنان نواحی داخلی و نواحی ساحلی و پیرامونی در هر کشور باید مورد مطالعه و دقت حکومتها باشد.
۱۴. در انتخاباتهایی که دعوایی بزرگ درمیگیرد، جناحهای میانه از صحنه توجه ذایل میشوند. مکرون با وجود آنکه در مرکز مبارزه با راست افراطی قرار داشت، به لحاظ گفتمانی مورد توجه مردم قرار نگرفت و آنها به رقیب گفتمانی راست افراطی رای دادند. چپها بهویژه طیف رادیکال آنها رقیب لوپن بودند. این پدیده نشان میدهد قدرتگیری راستهای افراطی به تشدید ظهور چپها منجر خواهد شد.
۱۵. فرانسه با جناحهای میانه و راست الهام بخش نیست، اما با چپگرایی قادر به الهام بخشی خارجی و ایجاد وحدت و پیوستگی داخلی است.