کد خبر 166989
تاریخ انتشار: ۸ آبان ۱۳۹۱ - ۱۳:۳۴

شیاطین را نباید در زمین خدا جایی و مکانی برای تشکیل حکومت باشد و باید که قرآن در بین مسلمین حکومت کند . نه شیطان و نه مظاهر آن مانند آمریکا و دیگر ابرقدرتهای جنایتکار بر اساس این بینش است ، امام خمینی حسین زمان است و فرزند علی (ع) و فاطمه (س) ، حامی مستتضعفان و پرچمدار توحید اوست و بر اساس اینکه ایران کربلای زمان است و ما انسانها در راه انتخاب هستیم که یا با حسین به صحنه شهادت و جنگ باید شتافت یا با یزیدیان باید رفت تا انسانیت و اسلام را از دست یزیدیان نجات داد و یا با یزیدیان دست دوستی داد، تا چند صباحی نیز به زندگی پست دنیایی ارزش نهیم و من در این دو راهی و انتخاب راه سرباز کوچک خمینی بودن را انتخاب کردم . (بخشی از وصیت نامه شهید)

به گزارش مشرق به نقل ازجهان، شهید احمد یوسفی در خانواده ای متوسط در شهرستان زنجان و در سال 1335 (ه.ش) به دنیا آمد. پدرش که دو سال پس از جنگ جهانی دوم به همراه والدینش به زنجان مهاجرت کرده بود، به کار آزاد اشتغال داشت و با خانم حوریه صابری تشکیل زندگی مشترک داده بود.

وی در مورد تولد احمد می گوید:  فرزند اول ما دختر بود بعد از دو سال به پا بوسی امام رضا(ع) به مشهد مقدس رفتیم و از امام رضا(ع) خواستم که فرزند پسری به ما عنایت کند که لطف ایشان شامل حال ما شد و صاحب فرزند ذکور شدیم. 

احمد، دو سال قبل از ورود به مدرسه به مکتب خانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت. دوره ابتدایی را در مدرسه جعفری زنجان و دوره راهنمایی را در مدرسه خاقانی گذراند. در دوره دبیرستان پس از اتمام سال دوم در سال 1355 ترک تحصیل کرده و به خدمت سربازی رفت.



دوره‌ آموزشی را در کردستان و بقیه خدمت را در هشتپر گذراند. پس از اتمام خدمت سربازی، در دبیرستان شبانه تحصیل را از سر گرفت و تا اخد دیپلم ادامه داد. 

در سال های قبل از انقلاب از طریق شرکت در مجالس مذهبی از جمله جلسات سخنرانی شهید مدنی(ره) در مسجد ملاکار (ولی عصر فعلی) و همچنین با شنیدن نوارهای سخنرانی با افکار امام خمینی(ره) آشنا شد. در جریان همین مبارزات مردمی، اعلامیه های انقلابی را بین مردم پخش می کرد.

گاهی هم به همراه دوستانش به قم می رفت و نوارهای سخنرانی حضرت امام را به زنجان می آورد و توزیع می کرد. برادرش در این باره نقل می کند:  یک بار برای اینکه ساواک از فعالیت وی مطلع نشود، برادر کوچکم حسین را با خودش برد. وقتی از قم بر می گشتند در چهار راه انقلاب نیروهای ساواک او و برادرم را می بینند ولی چون پسر بچه ای همراه او بود، چندان مشکوک نمی شوند و با وجود اینکه ساکش را می گردند نتوانستند به اعلامیه دست یابند. 



در فعالیتهای دوران انقلاب در زنجان، احمد نقش مهمی داشت و بزرگترین راهپیمایی زنجان با هدایت و برنامه ریزی وی انجام شد.

با آغاز جنگ ایران و عراق، احمد یوسفی نیز به عنوان مسئول مهندسی رزمی سپاه زنجان در جبهه و در امر تبلیغات جنگ در پشت جبهه فعالیت داشت. از این رو مسئولیت او اقتضا می کرد که وقت کمی را صرف امور خانه و خانواده کند.

همسرش در این باره می گوید:  اوقات فراغت ایشان بسیار کم بود ولی با وجود این، اوقات فراغتش را یا صرف مطالعه کتاب، قرآن، ادعیه و... می کرد و یا به دیدار پدر و مادرم و والدین خودش می رفتیم و چون فردی مهمان نواز بود اگر مهمان داشتیم در کارهای خانه به من کمک می کردند، بدون اینکه من از ایشان خواسته باشم.

هر فرصتی که پیدا می کرد در کمک به من دریغ نمی کرد. بخصوص هر وقت من برای انجام کاری به بیرون می رفتم دور از چشم من، کارهای منزل از قبیل شستن ظروف و لباس و خرید را انجام می داد. 

یک بار به او گفتم شما به جبهه می روید و ثواب می کنید به ما چه می رسد؟ در پاسخ گفت: اگر شهید شدم، آن دنیا شفاعتتان می کنم. همین عامل سبب شده بود که با رضایت کامل ایشان را رهسپار جبهه کنم و با وجودی که شبهایی پیش می آمد که بی شام، سرم را بر بالین می گذاشتم ولی هرگز از مشکلات شکایتی نمی کردم و به یاد ندارم از رفتنش احساس و ابراز ناراحتی کرده باشم. 



یکی از دوستان احمد یوسفی درباره نحوه شهادت وی می گوید: 

پیش از حرکت به منطقه مورد نظر برای نقشه برداری از منطقه، احمد یوسفی و حاج کمال جان نثار در کنار هم بودند. نماز ظهر و عصر را به اصرار حاج کمال، به امامت احمد یوسفی به جا آوردیم. وی در مسیر حرکت یکی دو کیلو انجیر خرید و به بچه ها داد و گفت: از انجیر های این دنیا بخورید، شاید آخرین بار باشد که از انجیر دنیا می خورید. وقتی به منطقه رسیدیم به دسته های مختلف تقسیم شدیم و به همراه احمد یوسفی و حاج کمال جانثار حرکت می کردم. در راه گلوله توپی فرود آمد.



من نزدیک تانکر آب خم شدم تا آبی بنوشم. از آن عزیز خواستم کمی تامل کند تا من هم برسم. در بین این گفتگو گلوله دوم و سوم آمد. از بین گرد و غبار دو نفر را دیدم که به زمین افتادند. با صدای بلند صدا زدم و از آنها برای حمل این اجساد کمک خواستم. وقتی دقیق تر شدم دیدم اجساد این دو عزیز است. جان نثار در جا به شهادت رسیده است و احمد یوسفی هنوز نفس می کشید و چون خونریزی مغزی کرده بود، هر بار که می خواست صحبتی کند دهانش پر از خون می شد. بلا فاصله وی را به بیمارستان رساندیم، ولی قبل از جراحی به آرامی و بدون هیچ گونه رعشه و حرکتی در اعضای بدنش، به شهادت رسید. 

احمد یوسفی در 6 مهر سال 1365 در ماه محرم در ارتفاعات لاری بانه، به علت اصابت ترکش به تمام بدن به شهادت رسید و خانواده یوسفی، دومین شهید خود را به انقلاب اسلامی تقدیم کرد. همسر شهید یوسفی می گوید: شهادت احمد بسیار سریع اتفاق افتاد. روز پنجشنبه به زنجان آمد وجمعه به همراه علی (فرزند اول خانواده ) به نماز جمعه رفتند. شنبه به جبهه باز گشت. یکشنبه شهید شد و دوشنبه جنازه اش را باز گزرداندند و در مزار پایین شهر زنجان به خاک سپرده شد.  او دو فرزند پسر به نام های علی و محسن از خود به یادگار گذاشت.



خاطره ای از شهید احمد یوسفی
 
با شهید احمد یوسفی در مسجد آشنا شدم و آنچه ما را به هم پیوند می داد حس خداجویی و عدالت خواهی بود و تاسف از اینکه من نتوانستم با او همراه شده و درون خود را از هر چیز غیر خدایی خالی کنم . قبل از انقلاب با شهید احمد یوسفی و دوستان جهت تظاهرات روز تاسوعا در سال 57 به چند روستا اعلامیه بردیم که بعد از غروب در مسیری که جاده فرعی بود ماشین خراب شد و پس از معطلی زیاد حدود ساعت یک به روستایی که آشنایی با شهید یوسفی داشت رسیدیم و گرسنه بودیم که ناگهان احمد گفت که بلند شوید و نماز بخوانید . 
روای: حسین شاکری



بخش هایی از وصیتنامه 

خدایا به فضلت ما را همچنان در حمایت و هدایت خود گیر و از لغزشها و از اطاعت نفس در پناهمان دار تا تو را بنده صالح باشیم. خدایا از تقصیراتم بگذر و قلم عفو بر گناهانم بکش که میدانم از نفس خود پیروی کرده و به خود ظلم کردم و امید آن دارم که خدایا تو که دریای کرمت انتها ندارد هرگز این بنده گناهکار را از در کرمت نرانی و همچنانکه نعمتت به تمام جهان می رسد ، نعمت بخشش گناه را از من روسیاه و حقیر که بنده ذلیل و اضع و گناهکار توام دریغ نفرمایی . 

ای امت حزب الله امروز روز مبارزه و روز امتحان است . من بر اساس این بینش «کل یوم عاشورا ، کل ارض کربلا» همواره از زمان کودکی دست در دست پدر عزیزم در تکایا و حسینیه ها و مساجد آرزو داشتم که در راه هدف که اماممان، سرور و سید شهیدانمان ، امام حسین (ع) رفت و به شهادت رسید ، من نیز در این راه و هدف حرکت کنم و این آرزو امروز به تحقق رسیده است. خلاصه اینکه در هر ماهی و هر روزی و در هر مکانی اگر کسی حقی را غصب کرده و حق را پوشانده است، گرفته شود و آن روز و آن ماه و آن مکان کربلا است. 






چند سفارش برادرانه دارم و آن اینکه ای برادران و خواهران عزیز که در این امتحان و انتخاب شرکت کردید ، راه را طوری انتخاب کنید که رضای خدا و رسول وائمه معصومین سلام الله علیهم در آن باشد. راهی را انتخاب کنید که ولی الله اعظم در آن باشد و بر شماست ای خواهران و برادران که در این راه قدم بردارید و از فرامین امام غفلت ننمایید تا به پیروزی نهایی در تحت رهبری این بزرگ مرد عالم بشریت در این عصر برسید و زمینه ساز حکومت جهانی حضرت مهدی (عج) باشید. همانطوری که امام عزیز گفته اند این انقلاب را به صاحب اصلی خود بسپارید که اگر چنین کنید خدا و رسول خدا و ائمه اطهار از شما راضی خواهند بود و من میدانم که چنین هستید و خواهید بود.

اما چند نکته به روحانیت و سروران جامعه اسلامی ما ، شما میدانید که من از اول تحت نظر روحانیون بودم و از درسهای شما استفاده بسیار برده ام . ما جوانان امیدمان بعد از امام به شماست. بگویید از اختلاف دور باشید که به خدای لاشریک قسم در زمانی که در شهر بودم همیشه از این جدایی و اختلاف رنج می بردم و دشمنان انقلاب و اسلام از این جدایی خوشحال می شوند. همانطور که امام فرموده اند اگر شما اختلاف داشته باشد، جامعه اختلاف خواهد داشت و این خطر بزرگی برای ما در این موقعیت است.


 




پس برای حراست اسلام و خون شهیدان و حفظ این انقلاب وحدت کلمه داشته باشد و مردم را زیر بال خود بگیرید و هدایت و رهنمون باشید و خواسته دوم من از شما روحانیون این است که به جوانان و این نونهالان اسلام بها دهید و به درس دینی آنها برسید و آنها را آموزش اسلامی دهید و زیر بال خود بگیرید و با یک تقصیر و لغزش زود از خود نرنجانید که این جوانان امید آینده اسلام هستند و شما مسوولین پرورش فکری آنها هستید ، اگر غفلت کنید گرگهای زیادی در کنار نشسته اند تا از فرصت استفاده کرده و آنها را از راه به در کنند و به انحراف کشند . اگر چنین باشد شما در پیشگاه خدا مسوولید و در جامعه ما خلاءای بین جوانان به وجود آمده است . 
 
به نیروهای چاپلوس زیاد بهاد ندهید و نیروها را ارزیابی کنید که ما جوانان بسیار فداکار داریم که از صحنه کار هستند.
 
اما برادران پاسدار شما در لشکر حسین ثبت نام کرده اید که باید خصوصیات لشکر اسلام را داشته باشید وصیت مولای متقیان علی (ع) را بخوانید و عمل کنید که عبارت است از قرآن خواندن و نظم در زندگی . با صفای قلب با همدیگر رفتار کنید و از همدیگر بغض و کینه به دل نگیرید که چند صباحی مهمان هم هستید و بعداً پشیمان نشوید ، وسعت نظر داشته باشد که شما پاسدار اسلام هستید و باید با تمام کفر جهانی مبارزه کنید و به این زودی از مبارزه خسته نشوید که همین طور هم هست.










... تمامی مستضعفان منتظر قدوم پربرکت شما هستند تا آنها را از یوغ مستکبران برهانید و نوراسلام را به آنان برسانید تا چشمان به گود رفته شان از نور اسلام منور شود و از سیاهچالها بیرون آید و بندگی خدا کنید که آنوقت است که شما نیز در عبادت آنها شریک خواهید بود.
 
خلاصه بشریت به انتظار رسیدن فرج امام زمان (عج) هستند و شما پرچمدار این نهضت سربازان و پاسداران این انقلاب بزرگ و باید بدانید که چگونه باید بود و چگونه باید شد و چگونه باید راه پیمود تا به این مقصد اعلی برسید.
خدایا ما را لیاقت شهادت ده تا خون ما سندی برای آزادی مسلمین و مستضعفان باشد و گوش به فرمان امام و پیرو روحانیت اصیل باشید . خدایا امام زمان (عج) ما را از ما راضی و خشنود گردان و چشم امت اسلام را به نور جمالش منور و بر استکبار جهانی پیروز بگردان.
 
خدایا ، خدایا رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما.
خدایا ، خدایا مجروحین و معلولین شفا عنایت فرما.
خدایا ، خدایا اسرای اسلام را به آغوش خانواده شان برگردان.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته 
 
احمد یوسفی – 30/11/62









نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • انتشار یافته: 2
  • در انتظار بررسی: 0
  • غیر قابل انتشار: 0
  • عبدالحسين ۱۴:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۸
    0 0
    باسم رب الشهداء والصديقين از سايت مكتبي و عزيز مشرق تقاضا داريم از زندگي نامه شهيد بزرگوار حميدرضا محمدي فرمانده دلاور 17 ساله تخريب لشگر 17 علي بن ابيطالب عليه السلام در شهرستان محلات گزارشي تهيه كند.
  • رضا ۱۷:۵۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۹
    0 0
    روحش شاد و یادش گرامی

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس