یکی از مشهورترین عزاداران حسینی که به لطف حضرتش رهنمون و عاقبتبه خیر شد، فرد لاتمآبی مشهور به «رسول ترک» است. عربدهکشی که به واسطه حبّ ابیعبدالله(ع)، پروردگار عالم او را به مقام انسانیت رساند و به جایی رسید که یک هفته قبل از مرگش، از زمان و محل آن آگاه شد!
در شماره پیشین به «ماجرای توبه رسول تُرک» از کتاب «آزاد شده امام حسین(ع)» تألیف محمد حسن سیفاللهی پرداختیم و اینک در ادامه شرح ماجرایی از روضه خواندن حاج رسول میآید:
*مصرعی که رسول ترک را منقلب کرد
حاج حسین نوتاش یکی از نوحهخوانها و پیر غلامهای امام حسین(ع) میگفت: یک روز در خانه یکی از دوستان، جلسه روضهای برپا بود که حاج رسول نیز در آنجا حضور داشت، آن روز حاج رسول تند تند یک قطعهای از یک شعر ترکی را با گریه میخواند و از شاعر و سراینده آن شعر تعریف و تمجید میکرد.
آن شعر به قدری حاج رسول را منقلب کرده است بود که او میگفت: این مصرع به قدری خوب و عالی است که باید آن را بر سر چهارراهها نصب کنند تا همه مردم آن را ببینند، آن قطعه و مصرع این بود که:
آدون علی دی آتام سان آتام سنه قربان
این شعر زبان حال امام حسین(ع) خطاب به حضرت علیاکبر(ع) است که میفرماید: نامت علی است، پدرم هستی، پدرم به فدای تو
اما از سوی دیگر صاحبخانه از این شعر بسیار ناراحت شده بود، او بالاخره با صدای بلند گفت: این شاعر آدمی بسیار بیادب بوده است.
*واکنش متفاوت حاضران به روضه حاج رسول
او با این شعرش به حضرت امیرالمومنین(ع) جسارت کرده است، معنا ندارد که حضرت امیر(ع) فدای جناب علیاکبر(ع) بشوند... کم کم بعضی از حاضران نیز حرفها و استدلالهای صاحبخانه را تایید کردند و شروع به کوبیدن آن شاعر کردند.
ولی حاج رسول با جدیت و بدون هیچ تردیدی از آن شاعر و شعرش دفاع میکرد و از حرفش بر نمیگشت، حاج رسول میگفت: این شاعر که نمیخواهد بگوید که نعوذبالله، حضرت امیرالمومنین علی(ع) فدای جناب علی اکبر(ع) بشود، بلکه این یک نوع مرثیه خوانی است، مگر حضرت زینب (ع) نیز در روز عاشورا خطاب به امام حسین(ع) نمیگفت: پدر و مادرم به فدای تو... .
اما بعضیها به هیچ وجه این استدلالها را قبول نمیکردند و میگفتند: شیعه باید مؤدب باشد و حریمها و خط مرزها را نشکند.
آنها میگفتند: اگر گفته شود که معصومی فدای یک معصومی دیگر شود، بسیار متفاوت است با اینجا که گفته شود، یک معصوم فدای یک غیرمعصومی شود.
جلسه روضه به جلسه بحث و گفتوگو تبدیل شده بود، از طرفی صاحبخانه و بعضی از حاضران عصبانی شده بودند و آن بند را ناصواب و بیادبانه میدانستند و از طرفی حاج رسول نیز با قاطعیت دلیل و شاهد میآورد و تندتند میگفت: این شاعر مرثیه خوبی سروده است و باید به او جایزه داد.
من کم کم احساس کردم راستی راستی نزدیک است دعوایی به راه بیافتد بنابراین با صدای بلند شروع به دعا خواندن کرده و جلسه را ختم کردم و الحمدلله بدون هیچ گونه مشکلی اهل جلسه متفرق شدند.
آن روز مرحوم حاج ولیالله اردبیلی نیز در مجلس حاضر بود و ساکت و خاموش با دقت به آن بحثها و گفتوگوها گوش میداد، یکی دو روز از این قصه و جریان گذشته تا من با مرحوم حاج ولیالله اردبیلی رو به رو شدم، مرحوم حاج ولیالله اردبیلی تا مرا دید فوری قضیه و گفتوگوهای جلسه روضه را یادآوری کرد و گفت: «آن روز در آن جلسه واقعاً برای من شبه و اشکال درست شده بود که حق با کیست؟
از یک طرف حرفهای مخالفان بسیار منطقی و صحیح به نظر میرسد و این نکته نمیتوانست درست باشد که ما بگوییم یک معصومی فدای یک غیرمعصومی بشود، هر چند که فقط برای مرثیه خوانی باشد، ولی از طرفی دیگر نیز من به حاج رسول خیلی ایمان و اعتقاد داشتم و او را عاشق و دلسوختهای میدانستم که نباید بدون حساب و کتاب و از روی هوای نفس سخنی بگوید، پس خیلی عجیب بود که حاج رسول به آن اندازه پیله کرده بود و از حرفش بر نمیگشت.
*حق با چه کسی بود، حاج رسول یا بانی مجلس؟
به همین خاطر من همان روز به آقا اباعبدالله الحسین(ع) متوسل شدم و عرض کردم: آقا جان! حق با کدام یک از آنهاست؟ صاحبخانه درست میگوید یا حاج رسول؟ آقا جان! شما خودتان این مسئله و معما را برای من حل کنید و نگذارید این شبهه و اشکال در ذهن و اندیشه من باقی بماند که حاج رسول بیخودی از محتوای آن شعر دفاع میکند و از روی تعصب میخواهد مقام و شأن حضرت علی اکبر(ع) را بالا ببرد.
آقا امام حسین(ع) همان شب آن معما را برای من حل کردند و من همان شب در رویایی شگفت مشاهده کردم که به تنهایی در یک اتاقی نشستهام، آنگاه صدایی به گوشم رسید که میگفت تا لحظاتی دیگر حضرت اباعبدالله الحسین(ع) به آنجا تشریف میآورند.
لحظاتی گذشت و من به یک باره مشاهده کردم که یک نوری به داخل اتاق تابید و همه فضای اتاق را گرفت، سپس آقا امام حسین(ع) و به دنبال ایشان حضرت ابوالفضل العباس (ع) وارد اتاق شدند و من دیدم و شنیدم که حضرت امام حسین(ع) خطاب به حضرت ابوالفضل(ع) فرمودند: «بیا برادر بیا، بیا که هم من فدای علی اکبر بشوم و هم تو فدای علی اکبر بشوی...»
در همین موقع من به قدری منقلب شدم که از خواب پریدم که در آن لحظه این احساس را داشتم که حضرت امام حسین(ع) از حرفهای حاج رسول ناراضی و ناخشنود نیست».