به گزارش مشرقبه نقل از فارس، «پایی که جا ماند» کتابی است که خیلی از جوانها را تحت تأثیر قرار داده.
"سیدناصر حسینیپور"، با قلم شیوا و دل بیدل خود خاطرات معطری را برای نسلی که اصلا جنگ را ندیده به یادگار گذاشته است. روایت حسینیپور از سالهایی که شیرینی خاص خودش را داشت، قابل تحسین است و این تحسینها از زمانی شروع شد که کتاب چاپ شد و باز هم رهبر معظم انقلاب اولین نفر بودند که فرهنگ را از همه ی ما جدیتر گرفته بودند و در تحسین کتاب مذکور حق مطلب را ادا کرده بودند.
اما پس از این که «پایی که جا ماند» جای خود را بین اهالی قلم باز کرد، هر فردی از این طایفه زلال سعی کرد یادداشتی برای کتاب بنویسد؛ "سیده فاطمه امانی" دانشجوی دانشکده علوم اقتصادی است که پس از به پایان بردن کتاب ارجمند «پایی که جا ماند»، این چند سطری که در پی میآید را قلمی کرده است؛
بسم ربالشهداء والصدیقین
«پایی که جا ماند» کتابی زیبا، محسوس و به یادماندنی است. کتابی که صفحه صفحه و سطر سطرش بیان گر خاطرات شگفت یکی از هزاران رزمنده، آزاده و جانباز ایران زمین است.
کتابی که با خواندن هر سطرش همراه با نویسنده کتاب اشک ریختم، خندیدم، حرص خوردم و گاهی هم غبطه خوردم...
از خواندن بعضی از اسمها میترسیدم و با بعضی دیگر مشعوف و شادمان میگشتم.
«پایی که جا ماند» به خاطر روایت شیدایی سیدناصر حسینیپور، از دوران آزادگیاش، باعث شد تا رهبر معظم انقلاب کتاب را بخوانند و با نوشتن یادداشت تجلیل، از مسئولین خواستند تا این صفحه زرین از تاریخ به یادماندنی ایران را به زبانهای عربی و انگلیسی ترجمه کنند تا دنیا هم شاهد رادمردی و مقاومت جوانان غیور ایرانی در برابر صدامیان و حامیان غربیاش باشد.
«پایی که جا ماند» کتاب هفت صد صفحهای است که هر صفحهاش زیبایی خاص خود را داشت و با شیرینیها و تلخیهای زیادی همراه بود.
چه قدر تلخ بود حادثه که از اول کتاب تا تای تمت آن باید در انتظار بیانش میماندی!
چه قدر تلخ بود از دست دادن عزیزان خود و چه قدر شیرین جلوه میکرد حضور پنج عضو یک خانواده -همزمان با هم- در جبهه!
چه قدر تلخ بود از دست رفتن جزیره مجنون و لحظه اسارت!
و چه قدر شیرین مینمود مقاومت هم رزمان و فکر کردن و اندیشیدن و به فکر ایران اسلامی بودن!
چه قدر تلخ بود زجر کشیدن مجروحان اسیر و بیتوجهی صدامیان به آنها!
و چه قدر شیرین بود فراموش کردن همه آن دردها با یک ذکر حماسی ... با یک یا حسین(ع)!
چه قدر تلخ بود لحظه شکنجه اسیران جلوی چشم همه و چه قدر شیرین بود تحمل شکنجهها به عشق «مردی که از شرق برخاست و آسمان را ورق زد»!
چه قدر شیرینی بود گریههای شوقمند سربازان شیعه عراقی به حال و روز رزمنده های شکنجه شده و هم دردی با آن ها!
چه قدر تلخ بود بازجوییهای گاه و بیگاه و تحقیر و توهینهای بی حد و حصر عراقیها و چه قدر شیرین بود اعتراف برخی سربازان عراقی برای اثبات حقانیت ایران!
چه قدر تلخ بود روزهای آخر اسارت و جدایی از دوستان و هم رزمان چند ساله!
و چه قدر شیرین بود خاطرات سید ناصر حسینیپور و چه قدر فرهادها هستند که فریاد حسینیپور را به گوش جهان برسانند!
کتاب را خواندم و خاطرات عجیب تمام میشود و ما میمانیم و پایی که جا مانده؛ آقای حسینیپور! پای شما در نزدیکی پاکترین سرزمین عالم، یعنی کربلا، جا مانده و حتما پای شما به خاطر جا گذاشتنش در آن جا از شما راضی خواهد بود و برای من روشن است که این پا شما را به بهشت خواهد برد...
آقای حسینیپور! دلم در پایی که جا ماند، مانده! اصلاً پای شما جا نمانده! این ماییم که جا ماندهایم.
"سیدناصر حسینیپور"، با قلم شیوا و دل بیدل خود خاطرات معطری را برای نسلی که اصلا جنگ را ندیده به یادگار گذاشته است. روایت حسینیپور از سالهایی که شیرینی خاص خودش را داشت، قابل تحسین است و این تحسینها از زمانی شروع شد که کتاب چاپ شد و باز هم رهبر معظم انقلاب اولین نفر بودند که فرهنگ را از همه ی ما جدیتر گرفته بودند و در تحسین کتاب مذکور حق مطلب را ادا کرده بودند.
اما پس از این که «پایی که جا ماند» جای خود را بین اهالی قلم باز کرد، هر فردی از این طایفه زلال سعی کرد یادداشتی برای کتاب بنویسد؛ "سیده فاطمه امانی" دانشجوی دانشکده علوم اقتصادی است که پس از به پایان بردن کتاب ارجمند «پایی که جا ماند»، این چند سطری که در پی میآید را قلمی کرده است؛
بسم ربالشهداء والصدیقین
«پایی که جا ماند» کتابی زیبا، محسوس و به یادماندنی است. کتابی که صفحه صفحه و سطر سطرش بیان گر خاطرات شگفت یکی از هزاران رزمنده، آزاده و جانباز ایران زمین است.
کتابی که با خواندن هر سطرش همراه با نویسنده کتاب اشک ریختم، خندیدم، حرص خوردم و گاهی هم غبطه خوردم...
از خواندن بعضی از اسمها میترسیدم و با بعضی دیگر مشعوف و شادمان میگشتم.
«پایی که جا ماند» به خاطر روایت شیدایی سیدناصر حسینیپور، از دوران آزادگیاش، باعث شد تا رهبر معظم انقلاب کتاب را بخوانند و با نوشتن یادداشت تجلیل، از مسئولین خواستند تا این صفحه زرین از تاریخ به یادماندنی ایران را به زبانهای عربی و انگلیسی ترجمه کنند تا دنیا هم شاهد رادمردی و مقاومت جوانان غیور ایرانی در برابر صدامیان و حامیان غربیاش باشد.
«پایی که جا ماند» کتاب هفت صد صفحهای است که هر صفحهاش زیبایی خاص خود را داشت و با شیرینیها و تلخیهای زیادی همراه بود.
چه قدر تلخ بود حادثه که از اول کتاب تا تای تمت آن باید در انتظار بیانش میماندی!
چه قدر تلخ بود از دست دادن عزیزان خود و چه قدر شیرین جلوه میکرد حضور پنج عضو یک خانواده -همزمان با هم- در جبهه!
چه قدر تلخ بود از دست رفتن جزیره مجنون و لحظه اسارت!
و چه قدر شیرین مینمود مقاومت هم رزمان و فکر کردن و اندیشیدن و به فکر ایران اسلامی بودن!
چه قدر تلخ بود زجر کشیدن مجروحان اسیر و بیتوجهی صدامیان به آنها!
و چه قدر شیرین بود فراموش کردن همه آن دردها با یک ذکر حماسی ... با یک یا حسین(ع)!
چه قدر تلخ بود لحظه شکنجه اسیران جلوی چشم همه و چه قدر شیرین بود تحمل شکنجهها به عشق «مردی که از شرق برخاست و آسمان را ورق زد»!
چه قدر شیرینی بود گریههای شوقمند سربازان شیعه عراقی به حال و روز رزمنده های شکنجه شده و هم دردی با آن ها!
چه قدر تلخ بود بازجوییهای گاه و بیگاه و تحقیر و توهینهای بی حد و حصر عراقیها و چه قدر شیرین بود اعتراف برخی سربازان عراقی برای اثبات حقانیت ایران!
چه قدر تلخ بود روزهای آخر اسارت و جدایی از دوستان و هم رزمان چند ساله!
و چه قدر شیرین بود خاطرات سید ناصر حسینیپور و چه قدر فرهادها هستند که فریاد حسینیپور را به گوش جهان برسانند!
کتاب را خواندم و خاطرات عجیب تمام میشود و ما میمانیم و پایی که جا مانده؛ آقای حسینیپور! پای شما در نزدیکی پاکترین سرزمین عالم، یعنی کربلا، جا مانده و حتما پای شما به خاطر جا گذاشتنش در آن جا از شما راضی خواهد بود و برای من روشن است که این پا شما را به بهشت خواهد برد...
آقای حسینیپور! دلم در پایی که جا ماند، مانده! اصلاً پای شما جا نمانده! این ماییم که جا ماندهایم.