به گزارش مشرق به نقل از جهان، شهید مجتبی رهبری در اسفند ماه سال 1334 در شهر زنجان
به دنیا آمد و از همان کودکی فردی مؤمن و معتقدی بود. همیشه نماز و روزه و
چشم پاک بودن او زبانزد اقوام و آشنایان بود. از همان زمانی که در
دبیرستان درس می خواند، به شاگردانی را که بی بضاعت بودند، درس می داد.
به قرآن علاقه زیادی داشت و صبح ها بعد از نماز صبح با صدای خوش قرآن می
خواند که اهل خانه به صدای قرآن و صوت او عادت کرده بودند. حتی روزی که
ایشان به شهادت رسید. صبح همان روز مادرش صدای قرآن خواندن ایشان را در
خواب شنیده بود ولی وقتی از خواب بیدار شده بود، فهمیده بود که خواب بوده
است.
ایشان از اولین کسانی بودند که در انجمن اسلامی معلمان در
اوایل انقلاب عضو شدند و در اوایل انقلاب در تمام رای گیری ها شرکت فعال
داشت، و به روستاهای خیلی دور برای رای گیری می رفت. در پایگاه بسیج مسجد
از افراد فعال بشمار می رفت تا زمانی که جنگ شروع شد و ایشان از هر فرصتی
برای رفتن به جبهه استفاده می کرد.
حتی اگر خانواده اصرار داشتند
که مثلاً ایام عید است در خانه بماند. ولی او به بهانه مسافرت با دوستان به
جبهه می رفتند که بعد از شهادت ایشان از طریق همکاران متوجه این موضوع
شدیم و اگر سالی هم در کنار خانواده بودند در لحظات تحویل سال به مزار
شهداء می رفتند و اصرار داشتند که خانواده شهداء را تنها نگذارید. بیائید
ما هم با آنها باشیم.
شهید مجتبی رهبری فردی فداکار و دلسوز بود.
همان طور که در مراسم شهادت ایشان حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی موسوی
رحمه ا... علیه فرموده بودند که مجتبی رهبری باهنر زنجان بود که از دست
رفت. معلمی که در روز معلم مانند استادش مطهری به فیض شهادت نائل آمد. در
مورخ 12/2/63 در بانه کردستان از باده سرخ شهادت، به وصال معشوق حقیقی
رسید.
خاطرات
دوستی
که در بانه با او بود تعریف می کرد: روزی که ایشان به شهادت رسیدند. بعد
از نماز صبح از یکی از سنگرها صدای گریه می آمد که بعد از مدتی قطع شد؛
بعداً فهمیدیم که آقای رهبری بوده از او علت را جویا شدیم. گفت: دوستان
همه وصیت نامه های خودتان را بنویسید که امروز یا من شهید می شوم یا شماها و
دلیل گریه من این بود که مبادا شما شهید شوید و من بمانم و از این فیض
بزرگ محروم شوم که چند ساعت بعد از این صحبت، ایشان و جمعی از دوستانشان به
شهادت رسیدند. اما وصیت نامه هرگز به دست خانواده نرسید.
برادر شهید مجتبی رهبری
بهترین
خاطر من از برادرم کارهای خداپسندانه اوست. اخلاص و خدا ترس بودن ایشان
است. برادرم به قدری به مسایل دینی مثل نماز و روزه و دعا اهمیت می دادند
که در سخت ترین لحظات که امکان انجام این مسایل هم نبود نماز را ترک نمی
کرد. خاطره ای از ایشان دارم که وقتی من کوچک بودم برای ادای نماز عشاء به
مسجد جامع رفته بودیم، ایشان که به سجده رفتند. من سوار پشت ایشان شدم و
ایشان به همان حالت باقی ماندند تا من از پشت ایشان پائین آمدم و با
مهربانی با من برخورد کردند. همیشه مشوق من در مسایل یادگیری، مسایل دینی و
احکام بودند.
سفارش ایشان به برگزاری نماز جماعت و مخصوصاً به
مسئله بیت المال خیلی اهمیت می دادند. برای طرح شهید رجائی در پایگاه ها و
مساجد فعالیت داشتند و علاوه بر این در مدارس به تدریس درس دینی و حرفه و
فن می پرداختند. همین کارها باعث شده بود که ایشان تا زمان شهادت مجرد
بماند. در برابر سختی ها همیشه صبور و مقاوم بودند از خصوصیت ایشان این بود
که کم حرف بودند، کم می خوابیدند و کم غذا می خوردند و همیشه تمیز و مرتب
بودند. توکلشان در کارها همیشه به خدا بود.
خبر شهادت
موقعی
که خبر شهادتشان را شنیدم برادر دیگرم آنروز آمده بود و ما خوشحال بودیم
که ایشان بعد از مدت ها بالاخره به جمع خانواده آمده اند غافل از این که
ایشان خبر شهادت او را آورده اند.
جملاتی از دست خط شهید رهبری
عاشق از معشوق دست نمی کشد حتی به قیمت جانش هم باشد.
پس
کسی هم که عاشق درس خواندن است نباید از معشوق خود دست بکشد و شکست در عشق
یعنی مرگ. پس هیچ عاشقی نباید شکست در خود راه دهد. پس تمام اوقات خود را
صرف علم و دانش کردن و سیر نشدن از دانش اندوزی فقط عاشق می خواهد چون
همیشه معشوق آغوش خود را باز کرده که عاشق را دریابد. خصوصاً در این زمان
که کتاب به آسانی به دست می آید. ای معشوق من، من تو را درمی یابم و به
آرزوی نهایی خود که رسیدن به روح توست خواهم رسید. اگر زمان به من اجازه
دهد و عمرم را پرپر نکند.
شهید مجتبی رهبری فردی فداکار و دلسوز بود. همان طور که در مراسم شهادت ایشان حجت الاسلام والمسلمین سید مجتبی موسوی رحمه ا... علیه فرموده بودند که مجتبی رهبری باهنر زنجان بود که از دست رفت. معلمی که در روز معلم مانند استادش مطهری به فیض شهادت نائل آمد.