مشرق- فراموش نمیکنم، دیداری را که قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 84 با دکتر احمدینژاد که آنموقع شهردار تهران بود داشتم. به اتفاق یکی از دوستان رفته بودیم تا محمود احمدینژاد را از ادامه رقابت بازداریم تا تعدد نامزدهای اصولگرا کم شود و به تبع آن، آرای مردم نشکند.
استدلال ما در آن جلسه، وضعیت نظرسنجیها و موقعیت احمدینژاد در آنها بود که آنزمان موقعیت خوبی نبود و در مقابل، او ما را به دیدارهای مردمیاش ارجاع داد و گفت نظرسنجی واقعی دیدارهایی است که با مردم دارد. البته ناگفته نماند که حق با او بود و در مدت کوتاهی پس از آن دیدار هم، روند نظرسنجیها تغییر کرد و شد آنچه شد.
به این خاطره از این باب اشاره کردم تا سه پرسش داشته باشم؛ اولاً آیا این جمله یعنی: "نظرسنجی واقعی دیدارهای مردمی است" صحیح است یا نه؟ دوم اینکه بر این اساس موقعیت رئیس جمهور چگونه ارزیابی میشود؟ و بالاخره چرا؟ سه پرسشی که خوب است دکتر احمدینژاد هم در آنها تأمل و به آنها پاسخ بدهد.
پاسخ سوال اول تقریباً مثبت است و دیدارهای مردمی در صورتیکه واقعاً مردمی باشد ملاک نسبتاً خوبی برای ارزیابی جایگاه افراد در بین مردم است و البته هیچ منافاتی با نظرسنجی عالمانه ندارد چرا که اگر نظرسنجی درست، دقیق و بموقع انجام شود همین جایگاه را بازتاب خواهد داد، همانطور که مدت کوتاهی پس از آغاز سفرهای استانی و ملاقاتهای مردمی احمدینژاد در سال 84، روند عوض شد و این تغییر به سرعت و نزدیک زمان رأیگیری خود را در نظرسنجیها نشان داد.
با توجه به همین نکته، پاسخ پرسش دوم نگران کننده و تأملبرانگیز است! نگاه به دو صحنه، نخست استقبال مردم سمنان از احمدینژاد در اولین سفر از آخرین دور سفرهای استانی او که هفته گذشته انجام شد و دیگر مراسم ورزشگاه آزادی در روز پنجشنبه که با تمهیدات زیاد و اما و اگرهای فراوان برگزار شد عمق اتفاقی که افتاده است را نشان میدهد.
احمدینژاد که ساعتها طول میکشید مسیر استقبال را طی کند و به محل اجتماع مردم برسد و آنجا نیز انبوه جمعیت او را به گرمی میپذیرفتند، در آخرین روزهای مسئولیتش آنهم در زادگاه خود با استقبال سردی مواجه میشود و نه در مسیر و نه در ورزشگاه خبری از آنهمه شور و حرارت نیست.
ورزشگاه آزادی در روز پنجشنبه دومین صحنه تأمل برانگیز است. چند برابر ظرفیت ورزشگاه آزادی دعوت شده بودند تا حداقل یکصد هزار نفر را از سراسر کشور به آنجا بیاورند و بر اساس گفتهها و شنیدهها آن را به یک میتینگ انتخاباتی مبدل کنند تا رقبا حساب کار دستشان بیاید و معلوم شود دوران احمدینژاد پایان نیافته است! اما به رغم تمهیدات حداقل دوماهه و هزینههای سنگین، سرانجام بخش زیادی از جمعیت حداکثر 60 هزار نفری حاضر در ورزشگاه، هنگام سخنرانی رئیس جمهور خارج شدند و حداکثر 10 تا 15 هزار نفر در ورزشگاه بیشتر حضور نداشتند که از همانها نیز حرارتی برنخواست!
و پرسش سوم که مهمترین پرسش است، چرایی این سردی پس از آن حرارت و این ادبار پس از آن اقبالهاست.پاسخ این پرسش تفصیل زیادی میخواهد که در این مجال نمیگنجد اما خلاصه اینکه، آن حرارت و آن اقبالهای پرشکوه به قوتهای آنروز احمدینژاد مربوط میشد و این سردی و رویگردانی به ضعفهایی که خصوصاً طی دو سه سال اخیر نمایان شده است.
احمدینژاد منطبق با خط و معیارهای امام و رهبری، عدالتمحور، سادهزیست، پایبند به خدمت، پرکار، شجاع، ضد فساد و استکبارستیز همان احمدینژادی بود که مردم میخواستند و به او رأی داده بودند و او را به گرمی در حلقه محبت و حمایت خود قرار میدادند اما احمدینژادی که از برخی معیارهای امام و رهبری فاصله گرفته است، اتهام فساد برخی اطرافیان او با مقاومت او و خط قرمز خواندن اجازه رسیدگی پیدا نمیکند، صلابتش در مقابل استکبار کمرنگ شده است، پایبندیاش به قانون و اخلاق زیر سوال رفته است، به انتقادات منصفانه و مشفقانه وقعی نمینهد و بوی ابتلا به غرور و خودمحوری از او به مشام میرسد نمیتواند در حلقههای مردمی جایی همچون گذشته داشته باشد و از گرمی محبت آنها بهرهمند باشد.
احمدینژاد اول، احمدینژاد مورد حمایت مردم و اکثریت اصولگرایان و مورد عنایت خاص رهبری بود؛ حمایت و عنایتی که کاملاً به جا و مبتنی بر عقلانیت و مبانی انقلاب و ارزشهای مورد تاکید امام راحل بود و اتفاقاً مخالفان احمدینزاد باید پاسخگو باشند که چرا از چنان احمدینژادی حمایت نمیکردند و از همان ابتدا نسبت به او کینه داشتند؟
و احمدینژاد دوم، احمدینژادی است با حلقهای محدود از دوستانش که دیگر نه مورد حمایت قاطبه مردم است نه بسیاری دوستان و همراهان قدیمیاش او را برمیتابند و نه مورد عنایت ویژه رهبری است.
در مجموع باید گفت: مردم با کسی عقد اخوت نبستهاند و احمدینژاد بخش مهمی از یک فرصت کم نظیر انقلاب را (که البته خدمات بسیار ارزشمندی هم بر جای گذاشت) به دلیل ضعفهایی که داشت و بارها رهبر فرزانه انقلاب آشکار و پنهان تحت عنوان توصیه و تذکر به او یادآوری کردند یا او را مورد مؤاخذه قرار دادند از دست داد.
امید اینکه مدت باقی مانده تا پایان ریاست جمهوری، فرصتی باشد برای یک اتمام نیکو و سرانجامی خوش.
*مهدی فضائلی
استدلال ما در آن جلسه، وضعیت نظرسنجیها و موقعیت احمدینژاد در آنها بود که آنزمان موقعیت خوبی نبود و در مقابل، او ما را به دیدارهای مردمیاش ارجاع داد و گفت نظرسنجی واقعی دیدارهایی است که با مردم دارد. البته ناگفته نماند که حق با او بود و در مدت کوتاهی پس از آن دیدار هم، روند نظرسنجیها تغییر کرد و شد آنچه شد.
به این خاطره از این باب اشاره کردم تا سه پرسش داشته باشم؛ اولاً آیا این جمله یعنی: "نظرسنجی واقعی دیدارهای مردمی است" صحیح است یا نه؟ دوم اینکه بر این اساس موقعیت رئیس جمهور چگونه ارزیابی میشود؟ و بالاخره چرا؟ سه پرسشی که خوب است دکتر احمدینژاد هم در آنها تأمل و به آنها پاسخ بدهد.
پاسخ سوال اول تقریباً مثبت است و دیدارهای مردمی در صورتیکه واقعاً مردمی باشد ملاک نسبتاً خوبی برای ارزیابی جایگاه افراد در بین مردم است و البته هیچ منافاتی با نظرسنجی عالمانه ندارد چرا که اگر نظرسنجی درست، دقیق و بموقع انجام شود همین جایگاه را بازتاب خواهد داد، همانطور که مدت کوتاهی پس از آغاز سفرهای استانی و ملاقاتهای مردمی احمدینژاد در سال 84، روند عوض شد و این تغییر به سرعت و نزدیک زمان رأیگیری خود را در نظرسنجیها نشان داد.
با توجه به همین نکته، پاسخ پرسش دوم نگران کننده و تأملبرانگیز است! نگاه به دو صحنه، نخست استقبال مردم سمنان از احمدینژاد در اولین سفر از آخرین دور سفرهای استانی او که هفته گذشته انجام شد و دیگر مراسم ورزشگاه آزادی در روز پنجشنبه که با تمهیدات زیاد و اما و اگرهای فراوان برگزار شد عمق اتفاقی که افتاده است را نشان میدهد.
احمدینژاد که ساعتها طول میکشید مسیر استقبال را طی کند و به محل اجتماع مردم برسد و آنجا نیز انبوه جمعیت او را به گرمی میپذیرفتند، در آخرین روزهای مسئولیتش آنهم در زادگاه خود با استقبال سردی مواجه میشود و نه در مسیر و نه در ورزشگاه خبری از آنهمه شور و حرارت نیست.
ورزشگاه آزادی در روز پنجشنبه دومین صحنه تأمل برانگیز است. چند برابر ظرفیت ورزشگاه آزادی دعوت شده بودند تا حداقل یکصد هزار نفر را از سراسر کشور به آنجا بیاورند و بر اساس گفتهها و شنیدهها آن را به یک میتینگ انتخاباتی مبدل کنند تا رقبا حساب کار دستشان بیاید و معلوم شود دوران احمدینژاد پایان نیافته است! اما به رغم تمهیدات حداقل دوماهه و هزینههای سنگین، سرانجام بخش زیادی از جمعیت حداکثر 60 هزار نفری حاضر در ورزشگاه، هنگام سخنرانی رئیس جمهور خارج شدند و حداکثر 10 تا 15 هزار نفر در ورزشگاه بیشتر حضور نداشتند که از همانها نیز حرارتی برنخواست!
و پرسش سوم که مهمترین پرسش است، چرایی این سردی پس از آن حرارت و این ادبار پس از آن اقبالهاست.پاسخ این پرسش تفصیل زیادی میخواهد که در این مجال نمیگنجد اما خلاصه اینکه، آن حرارت و آن اقبالهای پرشکوه به قوتهای آنروز احمدینژاد مربوط میشد و این سردی و رویگردانی به ضعفهایی که خصوصاً طی دو سه سال اخیر نمایان شده است.
احمدینژاد منطبق با خط و معیارهای امام و رهبری، عدالتمحور، سادهزیست، پایبند به خدمت، پرکار، شجاع، ضد فساد و استکبارستیز همان احمدینژادی بود که مردم میخواستند و به او رأی داده بودند و او را به گرمی در حلقه محبت و حمایت خود قرار میدادند اما احمدینژادی که از برخی معیارهای امام و رهبری فاصله گرفته است، اتهام فساد برخی اطرافیان او با مقاومت او و خط قرمز خواندن اجازه رسیدگی پیدا نمیکند، صلابتش در مقابل استکبار کمرنگ شده است، پایبندیاش به قانون و اخلاق زیر سوال رفته است، به انتقادات منصفانه و مشفقانه وقعی نمینهد و بوی ابتلا به غرور و خودمحوری از او به مشام میرسد نمیتواند در حلقههای مردمی جایی همچون گذشته داشته باشد و از گرمی محبت آنها بهرهمند باشد.
احمدینژاد اول، احمدینژاد مورد حمایت مردم و اکثریت اصولگرایان و مورد عنایت خاص رهبری بود؛ حمایت و عنایتی که کاملاً به جا و مبتنی بر عقلانیت و مبانی انقلاب و ارزشهای مورد تاکید امام راحل بود و اتفاقاً مخالفان احمدینزاد باید پاسخگو باشند که چرا از چنان احمدینژادی حمایت نمیکردند و از همان ابتدا نسبت به او کینه داشتند؟
و احمدینژاد دوم، احمدینژادی است با حلقهای محدود از دوستانش که دیگر نه مورد حمایت قاطبه مردم است نه بسیاری دوستان و همراهان قدیمیاش او را برمیتابند و نه مورد عنایت ویژه رهبری است.
در مجموع باید گفت: مردم با کسی عقد اخوت نبستهاند و احمدینژاد بخش مهمی از یک فرصت کم نظیر انقلاب را (که البته خدمات بسیار ارزشمندی هم بر جای گذاشت) به دلیل ضعفهایی که داشت و بارها رهبر فرزانه انقلاب آشکار و پنهان تحت عنوان توصیه و تذکر به او یادآوری کردند یا او را مورد مؤاخذه قرار دادند از دست داد.
امید اینکه مدت باقی مانده تا پایان ریاست جمهوری، فرصتی باشد برای یک اتمام نیکو و سرانجامی خوش.
*مهدی فضائلی