به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از فارس، حجر بن عدی از اصحاب پیامبر اکرم (ص) و امیرالمومنین علی (ع) بود که چند روز قبل عناصر وهابی تکفیری در شنیعترین اقدام خود با هدف دامن زدن به آتش تفرقه بین مسلمانان با حمله به مرقد مطهرش و تخریب ضریح و نبش قبر آن صحابی جلیلالقدر، پیکر او را بیرون کشیده و با خود به سرقت بردند.
این اقدام زشت و شنیع، صرف نظر از مسائل ناراحت کننده آن، موجب شد بار دیگر، نام و یاد حجر بن عدی بر سر زبانها بیفتد و حتی کسانی که این صحابی معروف پیامبر (ص) و امام علی (ع) را نمیشناختند وی را بشناسند. (عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد)
یکی از علمای بزرگی که درباره شخصیت و کیفیت شهادت حجر بن عدی در جاهای مختلف سخن گفته، علامه سید محمد حسین طهرانی است. وی در کتاب امام شناسى جلد 12 صفحه 163 درباره حجر بن عدی مینویسد:
در کتاب «معرفت و تاریخ» از نَسوَى وارد است که گفت: رَزین غافقى گفت: من از علىبنأبىطالب علیهالسّلام شنیدم که مىگفت: یَا أَهلَ العِرَاقِ سَیُقْتَلُ مِنکُم سَبْعَة بِعَذْراءَ، مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ أصحَابِ الأُخْدُود «اى اهل عراق بزودى از شما هفت نفر در عذراء کشته مىشوند، مَثَل ایشان مانند مَثَل أصحاب اخدود است». و حُجر بن عدى و اصحاب او در عذراء کشته شدند.
حجر بن عدى کِندى کوفى از اعاظم اصحاب أمیر المؤمنین علیه السّلام و از ابدال آنهاست. در کیاست و زهد و عبادت، در عرب مشهور بوده است.
گویند شبانه روزى هزار رکعت نماز مىگزارده است. اصحاب تراجم و رجال، حال او را مفصلًا بیان کردهاند. از جمله ابن اثیر در «اسد الغابة» و ما اینک از «استیعاب» ابن عبد البّر أندلسى قدرى از حال و خصوصیّات وى را بیان مىنمائیم.
حُجر بن عدى کندى از فضلاء اصحاب رسول خدا بوده و با وجود صِغَر سنّ از بزرگان آنها محسوب مىشده است.
در جنگ صفّین ریاست لشکر کِندَه را داشت و در جنگ نهروان مَیسره لشگر أمیر المؤمنین علیه السّلام به دست او بود. چون معاویه به زیاد بن ابیه حکومت عراق و ماوراء آن را داد و زیاد از سوء سیرت و غلظت و تندى، آنچه در توان داشت ظاهر نمود، حُجر بن عَدى او را از ولایت و حکومت عراق خلع کرد و معاویه او را خلع نکرد و جماعتى از اصحاب و شیعیان على علیه السّلام از حُجر پیروى نمودند. و روزى که زیاد در آمدن نماز تأخیر کرد، حُجر و اصحابش او را با ریگ زدند.
زیاد جریان را به معاویه نوشت و او امر کرد تا حُجر را به نزد وى بفرستد. زیاد، حُجر را در زمره دوازده مرد دیگر که همگى در غلّ آهنین به زنجیر کشیده بودند با همراهى واثل بن حذجر حَضْرَمى به سوى معاویه ارسال نمود. معاویه شش نفر از آنها را کشت و شش نفر را زنده نگهداشت و حُجر بن عَدِىّ در جمله آن شش تن بود که کشته شدند.
چون خبر به غلّ کشیدن حُجر و اصحابش توسط زیاد به عایشه در مدینه رسید، عبد الرّحمن بن حارث بن هِشام را به سوى معاویه در شام فرستاد و پیام داد که: الله الله فِى حُجر و أصحَابِهِ «خدا را خدا را در نظر بگیر درباره حُجْر و اصحاب او» ولیکن چون عبد الرّحمن بن حارث به شام رسید، دید که حُجر و پنج نفر از اصحاب او را کشتهاند.
عبد الرحمن بن حارث به معاویه گفت: حِلم ابو سفیان از تو درباره حجر و اصحابش در کجا پنهان شد؟ چرا آنها را در زندانها حبس نکردى تا بدین وسیله آنها را در معرض مرض طاعون درآورى و بدینگونه بمیرند؟ معاویه گفت: چون مثل تو در قوم من پیدا نمىشد این فکر به نظر من نیامد.
عبد الرّحمن گفت: به خدا قسم که دیگر عرب براى تو حلمى را و رأى و تدبیرى را نمىشناسد. گروهى از مسلمانان را که به طور اسارت به نزد تو آوردند کشتى؟ معاویه گفت: پس من چکار کنم؟ درباره آنها زیاد به من نامهاى نوشت و امر آنها را تشدید مىکرد و متذکر میشد که آنها در حکومت من بزودى ایجاد پارگى و گسیختگى خواهند نمود که قابل وصله زدن نباشد.
و پس از این جریان، معاویه به مدینه آمد و بر عایشه وارد شد. اوّلین سخنى را که عایشه با او گفت کشتن حُجر بود در ضمن گفتار طویلى که بین آن دو نفر جارى شد، و سپس عایشه گفت: مرا بر حُجر واگذار تا در نزد پروردگارمان ملاقات حاصل شود.
محلّى که در آنجا حُجر بن عدى و یارانش کشته شدند به مَرج عَذْراء معروف است. و چون خواستند گردن او را بزنند، دو رکعت نماز مختصر بجاى آورد و به کسانى که از اهل او حضور داشتند گفت: بعد از کشتن من، غل و زنجیر آهنین را از من بر ندارید و خونهاى مرا مشوئید، زیرا که من پروردگارم را بر این نهج ملاقات مىکنم.
و از مبارک بن فضاله وارد است که مىگفت: شنیدم از حسن بصرى که چون نام معاویه و کشتن او حُجر و یارانش را برد، گفت: وَیْلٌ لِمَن قَتَلَ حُجْراً وَ اصحَابَ حُجْرٍ «اى واى بر آن کسى که حُجْر را و اصحاب حُجْر را کشت».
و احمد مىگوید: من به یحیى بن سلیمان گفتم: «أبَلَغَکَ أنَّ حُجْراً کَانَ مُسْتَجَابَ الدَّعْوَة» «آیا به تو رسیده است که حُجر مستجاب الدّعوه بود»؟ قَالَ: نَعَمْ، وَ کَانَ مِن أَفَاضِلِ أَصْحَابِ النَّبِىِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ (وَ آلِهِ) وَ سَلَّمَ. گفت: آرى، و حُجْر از افاضل اصحاب رسول خدا صلّى الله علیه و آله و سلّم بوده است».
و ما از أبو سعید مَقبُرى روایت مىکنیم که گفت: چون معاویه حج کرد، به مدینه براى زیارت آمد و از عایشه اذن خواست تا براى ملاقات با او برود و عایشه به وى اذن داد. چون معاویه نشست، عایشه به او گفت: اى معاویه آیا تو خود را در امان یافتى که من در قصاص خون برادرم: محمّد بن أبى بکر کسى را در اینجا پنهان کرده باشم تا تو را بکشد؟ معاویه گفت: در خانه امان وارد شدهام. عایشه گفت: اى معاویه در کشتن حُجر و یارانش از خدا نترسیدى؟ معاویه گفت: کسى ایشان را کشته است که شهادت بر علیه آنان داده است.
و از مَسروق بن أجْدَع روایت است که من از عائشه شنیدم که مىگفت: أمَا وَ اللهِ لَوْ عَلِمَ مُعَاوِیَة أنَّ عِندَ أهْلِ الکُوفَة مَنَعَة مَا اجْتَزَا عَلَى أَنْ یَأخُذَ حُجْراً وَ أصْحَابِهِ مِن بَیْنِهِمْ حَتّى یَقْتُلَهُمْ بِالشَّامِ، وَ لَکِنَّ ابْنَ آکِلَة الاکبادِ عَلِمَ أنَّهُ قَدْ ذَهَبَ النَّاسُ، وَ أمَا اللهِ إن کَانُوا لِجُمْجُمَة العَرَبِ عِزّاً وَ مَنعَة وَ فِقْهَا. وَ لِلَّهِ دَرُّ لُبَیدٍ حَیْثُ یَقُولُ:
ذَهَبَ الَّذِینَ یُعَاشُ فِى أکْنَافِهِمْ / وَ بَقِیتُ فِى خَلَفٍ کَجِلْدِ الأجْرَبِ (ترجمه شعر در شماره 1 )
لَا یَنفَعُونَ وَ لَا یُرْجَّى خَیْرُهُمْ / وَ یُعَابُ قَائِلُهُمْ وَ إنْ لزمْ یَشْغَبِ (ترجمه شعر در شماره 2)
«آگاه باشید، قسم به خداوند که اگر معاویه در میان اهل کوفه عزّت و قدرتى را مىدانست چنین جرأتى را پیدا نمىکرد تا آنکه حُجر و اصحاب او را از میان کوفیان دستگیر کند و در شام آنها را بکشد. ولیکن این پسر خورنده جگرها (هند جگر خوار زوجه أبو سفیان، و مادر معاویه که در غزوه احد، جگر حضرت حمزه سیّد الشّهداء را جوید) دانسته است که مردم و شخصّیتها همه از بین رفتهاند (و کسى با شخصیّت باقى نمانده است). آگاه باشید سوگند به خداوند که حقّاً آنها براى سران عرب مایه عزّت و بزرگوارى و فقاهت بودند. و خداوند بر لُبَیْد شاعر گذشته رحمت خود را چون باران ببارد که گفته است:
1- «رفتند کسانى که در ظلّ وجود آنان مىتوانستم زندگى کنم، و من باقى ماندهام در میان بازماندگانى که همچون پوست بدن حیوان جَرَب دار که مبتلا به مرض جَرَب و سودا و گال است مىباشند (یعنى آن کسانى که از گذشتگان مردند و از بین رفتند همچون حیوان صحیح و سالم و فربهاى بودهاند که از مزایاى آنها ادامه حیات مىدادم ولیکن این بازماندگان نه سلامتى دارند نه فربهى و همچون پوست شتر و گاو جرب زده هستند که انتفاعى ندارند).
2- این بازماندگان و اخلاف گذشتگان، منفعتى نمىرسانند و انتظار خبر و رحمتى از آنها نمىرود، و اگر کسى در میان آنها سخن به حقّ بگوید مورد ملامت و عیب قرار مىگیرد و اگرچه تهییج شرّ و فساد نکرده باشد».
و در وقتى که خبر قتل حُجر بن عدى، به ربیع بن زیاد حارثى که از بنى حارث بود و مرد عالم و فاضل جلیلى بود و در خراسان از ناحیه معاویه عامل او بود رسید خداى عزّ و جلّ را به دعا خواند و گفت: «بار پروردگارا، اگر براى ربیع در نزد تو خیرى هست جان وى را به سوى خودت بستان و در این امر تعجیل نما». ربیع هنوز از نشیمنگاه خود برنخاسته بود که همانجا بمرد. و قتل حُجر بن عدى در سنه پنجاه و یک بوده است.
امیرالمومنین علی (ع) فرمود: شگفت از واقعه بین ماههای جمادی و رجب
علامه طهرانی در کتاب امام شناسى جلد 12 صفحه 180 مینویسد:
«ابن شهرآشوب گوید: أمیر المؤمنین علیهالسّلام در خطبه قَصیه گفتهاند: الْعَجَبُ کلُّ العَجَبِ بَینَ جُمَادَى وَ رَجَبٍ. و قوله علیهالسّلام: وَ أَى عَجَبٍ أعْجَبُ مِنْ أموَاتٍ یضْرِبُونَ هَامَاتِ الاحْیاء
«شگفت و تمام شگفت آن واقعهاى است که بین ماه جُمادى و ماه رجب واقع مىشود» و نیز گفتهاند: «کدام شگفتى بالاتر از آنست که مردگانى (کسی که در حقیقت قلبش مرده است) بر سر زندگانى (کسانی که در حقیقت زندهاند) بزنند؟»
أمیرالمؤمنین علیهالسّلام خبر دادند به کشته شدن جماعتى از اصحاب خود که از جمله آنان است: حُجْرُ بْن عَدى، رُشَید هَجَرى، کمَیل بن زیاد نَخَعى، مَیْثَم تَمّار، محمّد بن أکتَم، خالد بن مَسعود، حبیب بن مَظاهر، جُوَیرِیة بن مُسْهِر، عَمْرُو بْنُ حَمِق، قَنْبَر، مُذَرَّع و غیرهم و به اوصاف کشندگان اینها و کیفیت کشتنشان اشاره نمودهاند.»