گروه گزارش ویژه مشرق- یکی از مللی که هویت واقعی آن برای جهانیان مخفی مانده، صاحبان اصلی قاره آمریکا هستند؛ تصویری که تا کنون از آنها در ذهن مردم نقش بسته، بر اساس فیلمهای ساختگی ساکنان جدید این قاره است. در این گزارش، به بررسی رفتار مهاجمان به آمریکا با صاحبان اصلی این سرزمین (سرخپوستها) میپردازیم.
*****
سرنوشت سرخ پوست ها در رویارویی با آنگلوساکسون ها مانند سرنوشت کنعانیان در رویارویی با اسرائیلی ها همانا مرگ است. (جیمز بولدن نماینده کنگره در سالهای 1834 – 1839)
یکی از مللی که هویت واقعی آن برای جهانیان مخفی مانده است صاحبان اصلی قاره آمریکا هستند. قومی که تصویری که تا کنون از آنها منتشر شده و در ذهن جهانیان نقش بسته است بر اساس فیلم های ساختگی ساکنان جدید این قاره است.
سرخپوستان تا قبل از ورود اروپاییان به قاره آمریکا از نظر شرایط اقتصادی منطقه به منطقه متفاوت بودند اما از نظر نظام اجتماعی بسیار پیشرفته بودند. در آن زمان در میان آنها شهرهای مختلفی به وجود داشته است. ساختار اجتماعی و طبقات اجتماعی در آن شکل گرفته بوده است. کشاورزی در این مناطق وجود داشته است ودر هر منطقه محصول متناسب با آنجا کشت می شده است. مزارع ذرت و... که در خاطرات اولین اروپایی هایی که به این قاره می روند به آنها اشاره شده است بیان گر این است که در آن زمان سرخ پوستان کشاروزی را به صورت سازمان یافته انجام می داده اند.
خانم ارنا گنیشر در خصوص معماری و شاهکارهای هنری آنان در کتاب خود اشاره می کند. او می نویسد: «در روستای opitaten متعلق به قوم سرخ پوست نوتکا حدود 200 خانه بسیار زیبا و مجلل وجود داشت که دیوارها وسقف های آن با انواع شاهکارهای هنری نقاشی شده و مجسمه های گوناگون به زیبایی آن افزوده بود. در ها و پنجره های آن را به شکل موجودات زنده ساخته بودند. اگر خواسته باشید وارد یکی از این خانه ها بشوید بی تردید لازم است از دربی که به شکل جسم انسان و سرحیوان ساخته شده است عبور کنید.»
سرخ پوستان به صورت روستایی به دور هم زندگی می کردند.
در روستای opitaten متعلق به قوم سرخ پوست نوتکا حدود 200 خانه بسیار زیبا و مجلل وجود داشت
از نظر فرهنگی نیز با توجه به روایاتی که از برخی از فعالیت های اجتماعی آنها شده است؛ برداشت می شود؛ از فرهنگ اجتماعی فوق العاده بالایی برخوردار بوده اند.
در زمینه مهمان نوازی بسیار قوم با فرهنگی بوده اند. یکی از سربازان همراه کاپیتان «جان اندیکوت» در توصیف حمله خود بر قوم پیکو چنین می گوید: «هنگامی که سرخ پوستان پیکو احساس کردند به آنان نزدیک می شویم به استقبال ما شتافتند و فریاد خوش آمدید انگلیسی ها سردادند اما آنها از طرح شومی که برای آنان پنهان کرده بودیم آگاهی نداشتند.»
در زمینه آداب و رسوم جنگیدن آنان ستانلی دایموند می گوید میان سرخ پوستان کشته شدن انسان یک حادثه تاریخی به شمار می آید. اگر یک نفر در میان جنگ زخمی شود جنگ متوقف می شود تا او را برای درمان ببرند.
میان سرخ پوستان کشته شدن انسان یک حادثه تاریخی به شمار می آید.
این صفات سرخپوستان باعث شد تا اروپاییان به راحتی بتوانند وارد این قاره شوند. در بدو ورود آنان سرخ پوستان به استقبال آنان می روند. آنها را به خانه های خود دعوت می کنند. از آنها پذیرایی می کنند و به آنها محل سکونت می دهند.
آنها یک سرخ پوست جوان را که پدر و مادر خود را از دست داده بود به بردگی می گیرند. نویسندگان و تاریخ نگاران آمریکایی اعتراف کرده اند که این نوجوان سرخ پوست برای مهاجران غذا تهیه می کرد و شیوه کاشت ذرت و کدو و انواع حبوبات و صید ماهی و شخم زدن زمین را به آنان می آموخت همچنین آنان را به چگونه حمام رفتن و خود را از کثافت و پلیدی و بوی زننده تعفن شستشو دادن راهنمایی می کرد. این در زمانی است ملکه ایزابیل به اطرافیان خود فخر فروشی می کرد که در عمر خود دوبار بدنش را شستشو داده است. یکبار هنگام تولد و بار دیگر هنگام ازدواج.
نوجوانی سرخ پوست به آنها ماهیگیری آموخت
از این زمان به تدریج دست یازی اروپاییان تازه وارد به سرزمین های آمریکا شروع می شود. قوم سرخ پوست سینیکا ، جرج واشنگتن، پیشوا و بینان گذار جمهوری آمریکا را «ویرانگر شهرها» نامیدند چرا که به دستور مستقیم او بود که 28 شهر از 30 شهر اصلی قوم سینیکا در ظرف پنج سال بکلی ویران و با خاک یکسان شدند. جرج واشنگتن می گوید: گسترش تدریجی شهرک های سفید پوست نشین مستلزم آن است که سرخ پوستان وحشی از مناطق سکونت خود فرار کنند. همانگونه که گرگ ها فرار می کنند . گرگ ها و سرخ پوستان هر دو موجودات درنده هستند هر چند که منظرشان متفاوت است.
جرج واشنگتن، پیشوا و بینان گذار جمهوری آمریکا
این حمله اروپاییان به شدتی است که یکی از رهبران قوم اروکوا در دیدار با جرج واشنگتن به او می گوید: «هنگامی که نام و یاد تو به میان می آید زنان ما از شدت ترس به پشت سرخود نگاه می کنند. رنگ چهره آنان زرد می شود... کودکان از شنیدن نام تو از شدت ترس به گردن مادرانشان آویزان می شوند.»
اروپاییان برای از بین بردن ساکنان اصلی قاره آمریکا از روش های گوناگون برده داری، گرسنگی ، کوچ جمعی، حمله و غارت استفاده می کنند.
آنها به شهرهای سرخ پوستان حمله می کردند. ابتدا مزارع آنها را به آتش می کشیدند بعد هم هر کدام از آنها را که در برابر خود می دیدند می کشتند. حتی تا مدتی برای کسانی که پوست سر سرخ پوستان را می کندند و تحویل می دادند جایزه تعیین می¬شده است. به این ترتیب مسابقه بر سر کشتن سرخپوستان و کندن پوست سر آنان به وجود می آید. این مسابقه تا جایی پیش می رود که دیگر به سختی می توانستند سرخ پوستی پیدا کنند. جان مایسون نویسنده کتاب تاریخ جنگ پیکو و بنیان گذار مستعمره کونتیک در این باره اظهار نظر می کند که سفید پوستان اروپایی کشتار و قتل عام مستقیم سرخ پوستان را بهترین شیوه برای از بین بردن آنان می دانستند و آتش زدن مزارع و خانه های آنها را در درجه دوم برنامه های خود قرار داده بودند.
دایوید لودرباک فرمانده اسب سسواران ارتش امریکا که در آفرینش این جنایات شرکت داشت چنین گواهی داده سات: «با شیوه وحشتناکی پیکرهای زنان و کودکان را مثله کرده بودند. من فقط هشت پیکر را دیدم. جرأت دیدن پیکرهای بیشتر را نداشتم چرا که بیشتر این پیکرها تکه تکه و پوست سر قربانیان کنده شده بود. واقعا صحنه دلخراشی بود.» با پایان یافتن مأموریت کشتار ساندکریک سرگرد چونگتون کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و در آن اظهار داشت: «او با همراهی و همکاری سربازانش خونین ترین جنگ را ضد سرخ پوستان انجام داده است. در این جنگ مهم ترین و مقاوم ترین پایگاه قوم سرخ پوست را ویران کرده است.»
حمله و کشتار سرخ پوستان
دیگر ابزار آنها برای از بین بردن سرخ پوستان کوچ اجباری و برده داری بود. آنها سرخ پوستان را با اعمال زور واردار به کوچ از سرزمین های خود می کردند. و برخی از آنها را به عنوان برده می گرفتند و به سایر کشور ها می بردند و می فروختند. سرخ پوستانی که به عنوان برده در دست آنان قرار می گرفتند از حداقل حقوق انسانی بر خوردار نبودند غذای آنها در بسیار کم بود و کیفیت آن هم بسیار پایین. آنها در برابر جان آنها کمترین احساس مسئولیتی نداشتند. اگر مریضی به برای آنها به وجود می آمد برای آنها اهمیت نداشت ولو اینکه آنها از آن مریضی جان دهند. زیرا هزینه گرفتن یک برده جدید کمتر از هزینه مداوای آن برده بود.
آنها سرخ پوستان را به عنوان برده به سایر کشورها می بردند و می فروختند.
یکی از مسائلی که با ورود اروپاییان به این قاره رخ می دهد شروع طاعون در این منطقه است. طاعون این منطقه فراگیر می شود. اما نکته این است که این بیماری فقط در میان سرخ پوستان است و خود اروپاییان به آن مبتلا نمی شوند. با رواج یافتن وبا و طاعون در میان سرخ پوستان تعداد زیادی از آنها از این طریق از بین می روند. اروپاییان وقتی که شهرهای سرخ پوستان را محاصره می کردند اجساد سرخ پوستانی را که در اثر طاعون می مردند را به داخل شهر ها می انداختند. اما نحوه انتقال طاعون و وبا به سرخ پوستان به این نحو بود که آنها ملافه ها و پتو های آلوده به وبا را در میان سرخ پوستان تقسیم می کردند و سرخ پوستان با اعتماد به آنها پتوها را آنها می گرفتند. به این ترتیب پس از مدتی تعداد زیادی از سرخ پوستان به این بیماری مبتلا می شدند. وبه این نحو تعداد زیادی از سرخ پوستان کشته می شوند.
کشتار وسیع سرخ پوستان با طاعون و وبا
آنها به کشتار وسیع سرخ پوستان اکتفا نمی کنند. یکی از پزشکان سرخ پوست به نام کونی اوری که در زایشگاه بیمارستانی در ایالت اوهایوما اشتعال داشت روزی ناخودآگاه به بررسی دفاتر و اسناد زایشگاه پرداخت. او در جریان این بررسی مشاهده کرد تعداد زیادی از زنان سرخ پوست پس از وضع حمل زیر عمل جراحی برداشت رحم قرار گرفته اند. مسئولان مراکز بهداشتی و درمانی امریکا برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت از فقر و تهی دستی قربانیان سوء استفاده می کردند و آنان را وادار می کردند موافقت خود را با برداشتن رحم امضاء کنند. البته در برخی موارد بعد از زایمان بدون اطلاع خود بیمار این کار انجام می شد. در برخی موارد بعد از اینکه بچه به دنیا می آمد مسئولان بیمارستان به این بهانه که مادر صلاحیت بزرگ کردن بچه را ندارد بچه ها را از آنها می گرفتند و به موسسات خیریه می دادند. به این ترتیب از تولد سرخ پوستان جلوگیری به عمل می آوردند.
پس از مدتی ساکنین جدید قاره آمریکا تصمیم گرفتند فرهنگ ساکنین اصلی این سرزمین را از بین ببرند. آنها برای این کار اردوگاه هایی تاسیس کردند. فرزندان سرخ پوستان را به این اردوگاه ها می بردند و به آنها تعالیم خود را آموزش می دادند تا آنها تعالیم خود را از یاد ببرند و فرهنگ و تمدن خود را بر آنان تحمیل کنند. آنها به بهانه های مختلف بچه ها را از خانواده های خودشان جدا می کردند و به این اردوگاه ها می بردند.
اردوگاه هایی برای از بین بردن فرهنگ سرخ پوستان تاسیس شد.
تئودور روزولت رئیس جمهور وقت امریکا شجاعت سربازان خود را در این اتفاقات ستود و به وجود آنان افتخار کرد. او نظرش را درباره این کشتار چنین بیان کرد:«حادثه ساندکریک یک حرکت اخلاقی و برای جامعه امریکا سودمند بوده است. از بین بردن نژاد های پست و فرومایه ضرورتی اجتناب ناپذیر است.»
تئودور روزولت
ازاین جمله روزولت برداشت می شود که دولت ایالات متحده فقط به دنبال از بین بردن بومیان منطقه امریکا نیست بلکه به دنبال از بین بردن نژادهایی غیر از نژاد آمریکایی است. در پی این بحث به دنبال مناطقی که تا آن زمان ثبت نشده بودند و مردم آن ناشناخته بودند می روند. در دهه چهارم قرن گذشته نام و نقشه ژاپن در اطلس سرزمین های ناشناخته و گمنام امریکایی ها به ثبت رسید و در پی آن ژاپنی ها هم به فهرست خلق های وحشی پیوستند. دیری نپایید که اداره انتوبولوژی موسسه فرهنگی اسمیت سونیان امریکا نژاد ژاپنی را در ردیف نژادهای پست و فرومایه روی زمین قرار داد.
سپس آنها گفتند که جمجمه ژاپنی به اندازه دو هزار سال از جمجمه ما انگلوساکسون ها عقب مانده تر است. به این ترتیب طبق معمول ماشین تبلیغات امریکا پیش از حمله به ژاپن جنگ روانی گسترده ای برای وحشی جلوه دادن ژاپنی ها به راه انداخت. آنها سپس به سراغ سایر ملل رفتند. ویتنامی ها را مورچه سفید نامیدند همانگونه که سرخ پوستان را انگل و فیلیپینی ها را حشره و اعراب و عراقی ها را سوسک و سوسمار و مردمانی احمق نامیده بودند.
سربازان امریکایی بر اساس این تحلیل هیچ مانعی نداشتند که بخشی از اعضاء بدن مورچه های سفید ویتنامی را به عنوان یادگاری نگه دارند یا برای دوستان خود کادو کنند، آنگونه که پدرانشان در جریان جنگ جهانی دوم جمجمه ژاپنی ها را به یادگاری نگه داشته بودند. درسال 1971 هیو مانکه رئیس بخش داوطلبان بین المللی اعزام به ویتنام هنگام حضور در کنگره امریکا و ادای توضیحات تاکید کرد سربازان امریکا تصمیم جدی گرفته اند ویتنامی ها ساکن مناطق کوهستانی را یکی پس از دیگری از بین ببرند. او گفت: ما مشکل ویتنامی ها را حل خواهم کرد آنگونه که مشکل سرخ پوستان را حل کردیم. ژنرال مکسویل بایلور نیز در سخنانی در کنگره امریکا ویت کنگ های ویتنامی را سرخ پوست توصیف کرد و افزود آنان بهتر از شپش که در پوست سگ لانه می کند نیستند.
شبکه تلویزیونی history روز 13 ژوئیه سال 1996 با پخش فیلم مستندی به عنوان «پرواز سیمرغ»شیوه های جدید و پیشرفته تری از صحنه های پوست کنی و سر بریدن ویتامی ها توسط سربازان امریکایی نشان داد این فیلم نشان می دهد که سربازان امریکا در اواخر سال 1967 در جریان عملیاتی به نام «خیزش سیمرغ operation phoenix» که سازمان اطلاعات مرکزی امریکا آن را تدارک دیده بود افراد مشکوک به همکاری با ویت کنگ ها را سر بریدند.
یکی از سربازان شرکت کننده در این کشتار ها می گوید: «با آتش و دینامیت زمینهای این روستاها را هموار کردیم روی پیکرها هیزم ریختیم و آتش زدیم.»
عملیات شکار سیمرغ و کشتار درویتنام
در پی افشای جزئیات رسوایی های این جنگ ها توسط «سیمور هیرش seymour hirsh» از راه انتشار گزارش 40 جلدی کنگره امریکا مطبوعات آن کشور تشویق شدن پرونده خونین جنگ ویتنام را بگشایند. این همان کاری است که باعث شد مطبوعات عامل شکست امریکا در جنگ ویتنام معرفی شوند. به این ترتیب این اخبار وزارت دفاع امریکا را وادار کرد تا در جنگ های آینده امریکا انتشار هرگونه اخبار را در انحصار وزارت دفاع قرار دهد.
سیمور هیرش
اگر خواسته باشیم جزئیات و لحظه های تاریخی استعمار شمال امریکا توسط انگلیسی ها را بررسی کنیم بی تردید باید ریشه آن را در ادبیات و اندیشهای تاریخی اسرائیلی ها جستجو کنیم. رویدادها، شخصیت های تاثیرگذار و ابعاد گرایشات دینی، اجتماعی و سیاسی و ساختار ایدئولوژیکی این ادبیات همه در پوشش واژگان «برگزیدگان الهی» و «خودخواهی» و «حق مالکیت بر دیگران و تملک سرزمینهای دیگران» مطرح بوده است. نخستین مهاجران انگلیسی به قاره امریکا خود را «اسرائیلی»، «عبرانی» و «یهودی» نامیدند و برای این سرزمین جدید که وارد آن شده بودند نامهای سرزمین کنعان و اسرائیل جدید را انتخاب کردند. از طرف دیگر تقسیم کردن مردم به انگلوساکسون و غیر انگلوساکسون و معرفی نژاد غیر انگلوساکسون به عنوان نژاد بی ارزش که حیات آنها ارزشی ندارد و معرفی نژاد خود به عنوان نژاد برگزیده الهی از آموزه های اساسی اسرائیلی است که بر اساس آن هر فردی که از نژاد آنها نباشد باید از بین برود.
این امر تا آن حد روشن است که ساموئل لانگدون رئیس دانشگاه هاروارد در کتاب «جمهوری اسرائیلی ها: چراغ راهنمای راه ایالات متحده امریکاست» اشاره کرده است کار تدوین و تصویب قانون اساسی به تحول و تحکیم مفهوم اسرائیلی بودن امریکا کمک کرده است. بنیانگذاران ایالات متحده امریکا همچون فرانکلین و جفرسون نیز هر دو اصرار داشتند تا خروج عبرانیان از مصر و حرکت به سمت به سرزمین کنعانیان فلسطین را بهترین الگو و سرمشق مبارزات رهایی بخش ملت امریکا جلوه دهند.
سرخپوستان تا قبل از ورود اروپاییان به قاره آمریکا از نظر شرایط اقتصادی منطقه به منطقه متفاوت بودند اما از نظر نظام اجتماعی بسیار پیشرفته بودند. در آن زمان در میان آنها شهرهای مختلفی به وجود داشته است. ساختار اجتماعی و طبقات اجتماعی در آن شکل گرفته بوده است. کشاورزی در این مناطق وجود داشته است ودر هر منطقه محصول متناسب با آنجا کشت می شده است. مزارع ذرت و... که در خاطرات اولین اروپایی هایی که به این قاره می روند به آنها اشاره شده است بیان گر این است که در آن زمان سرخ پوستان کشاروزی را به صورت سازمان یافته انجام می داده اند.
سرخ پوستان به صورت روستایی به دور هم زندگی می کردند.
در روستای opitaten متعلق به قوم سرخ پوست نوتکا حدود 200 خانه بسیار زیبا و مجلل وجود داشت
از نظر فرهنگی نیز با توجه به روایاتی که از برخی از فعالیت های اجتماعی آنها شده است؛ برداشت می شود؛ از فرهنگ اجتماعی فوق العاده بالایی برخوردار بوده اند.
در زمینه مهمان نوازی بسیار قوم با فرهنگی بوده اند. یکی از سربازان همراه کاپیتان «جان اندیکوت» در توصیف حمله خود بر قوم پیکو چنین می گوید: «هنگامی که سرخ پوستان پیکو احساس کردند به آنان نزدیک می شویم به استقبال ما شتافتند و فریاد خوش آمدید انگلیسی ها سردادند اما آنها از طرح شومی که برای آنان پنهان کرده بودیم آگاهی نداشتند.»
در زمینه آداب و رسوم جنگیدن آنان ستانلی دایموند می گوید میان سرخ پوستان کشته شدن انسان یک حادثه تاریخی به شمار می آید. اگر یک نفر در میان جنگ زخمی شود جنگ متوقف می شود تا او را برای درمان ببرند.
میان سرخ پوستان کشته شدن انسان یک حادثه تاریخی به شمار می آید.
آنها یک سرخ پوست جوان را که پدر و مادر خود را از دست داده بود به بردگی می گیرند. نویسندگان و تاریخ نگاران آمریکایی اعتراف کرده اند که این نوجوان سرخ پوست برای مهاجران غذا تهیه می کرد و شیوه کاشت ذرت و کدو و انواع حبوبات و صید ماهی و شخم زدن زمین را به آنان می آموخت همچنین آنان را به چگونه حمام رفتن و خود را از کثافت و پلیدی و بوی زننده تعفن شستشو دادن راهنمایی می کرد. این در زمانی است ملکه ایزابیل به اطرافیان خود فخر فروشی می کرد که در عمر خود دوبار بدنش را شستشو داده است. یکبار هنگام تولد و بار دیگر هنگام ازدواج.
نوجوانی سرخ پوست به آنها ماهیگیری آموخت
از این زمان به تدریج دست یازی اروپاییان تازه وارد به سرزمین های آمریکا شروع می شود. قوم سرخ پوست سینیکا ، جرج واشنگتن، پیشوا و بینان گذار جمهوری آمریکا را «ویرانگر شهرها» نامیدند چرا که به دستور مستقیم او بود که 28 شهر از 30 شهر اصلی قوم سینیکا در ظرف پنج سال بکلی ویران و با خاک یکسان شدند. جرج واشنگتن می گوید: گسترش تدریجی شهرک های سفید پوست نشین مستلزم آن است که سرخ پوستان وحشی از مناطق سکونت خود فرار کنند. همانگونه که گرگ ها فرار می کنند . گرگ ها و سرخ پوستان هر دو موجودات درنده هستند هر چند که منظرشان متفاوت است.
جرج واشنگتن، پیشوا و بینان گذار جمهوری آمریکا
این حمله اروپاییان به شدتی است که یکی از رهبران قوم اروکوا در دیدار با جرج واشنگتن به او می گوید: «هنگامی که نام و یاد تو به میان می آید زنان ما از شدت ترس به پشت سرخود نگاه می کنند. رنگ چهره آنان زرد می شود... کودکان از شنیدن نام تو از شدت ترس به گردن مادرانشان آویزان می شوند.»
اروپاییان برای از بین بردن ساکنان اصلی قاره آمریکا از روش های گوناگون برده داری، گرسنگی ، کوچ جمعی، حمله و غارت استفاده می کنند.
آنها به شهرهای سرخ پوستان حمله می کردند. ابتدا مزارع آنها را به آتش می کشیدند بعد هم هر کدام از آنها را که در برابر خود می دیدند می کشتند. حتی تا مدتی برای کسانی که پوست سر سرخ پوستان را می کندند و تحویل می دادند جایزه تعیین می¬شده است. به این ترتیب مسابقه بر سر کشتن سرخپوستان و کندن پوست سر آنان به وجود می آید. این مسابقه تا جایی پیش می رود که دیگر به سختی می توانستند سرخ پوستی پیدا کنند. جان مایسون نویسنده کتاب تاریخ جنگ پیکو و بنیان گذار مستعمره کونتیک در این باره اظهار نظر می کند که سفید پوستان اروپایی کشتار و قتل عام مستقیم سرخ پوستان را بهترین شیوه برای از بین بردن آنان می دانستند و آتش زدن مزارع و خانه های آنها را در درجه دوم برنامه های خود قرار داده بودند.
دایوید لودرباک فرمانده اسب سسواران ارتش امریکا که در آفرینش این جنایات شرکت داشت چنین گواهی داده سات: «با شیوه وحشتناکی پیکرهای زنان و کودکان را مثله کرده بودند. من فقط هشت پیکر را دیدم. جرأت دیدن پیکرهای بیشتر را نداشتم چرا که بیشتر این پیکرها تکه تکه و پوست سر قربانیان کنده شده بود. واقعا صحنه دلخراشی بود.» با پایان یافتن مأموریت کشتار ساندکریک سرگرد چونگتون کنفرانس مطبوعاتی برگزار کرد و در آن اظهار داشت: «او با همراهی و همکاری سربازانش خونین ترین جنگ را ضد سرخ پوستان انجام داده است. در این جنگ مهم ترین و مقاوم ترین پایگاه قوم سرخ پوست را ویران کرده است.»
حمله و کشتار سرخ پوستان
دیگر ابزار آنها برای از بین بردن سرخ پوستان کوچ اجباری و برده داری بود. آنها سرخ پوستان را با اعمال زور واردار به کوچ از سرزمین های خود می کردند. و برخی از آنها را به عنوان برده می گرفتند و به سایر کشور ها می بردند و می فروختند. سرخ پوستانی که به عنوان برده در دست آنان قرار می گرفتند از حداقل حقوق انسانی بر خوردار نبودند غذای آنها در بسیار کم بود و کیفیت آن هم بسیار پایین. آنها در برابر جان آنها کمترین احساس مسئولیتی نداشتند. اگر مریضی به برای آنها به وجود می آمد برای آنها اهمیت نداشت ولو اینکه آنها از آن مریضی جان دهند. زیرا هزینه گرفتن یک برده جدید کمتر از هزینه مداوای آن برده بود.
آنها سرخ پوستان را به عنوان برده به سایر کشورها می بردند و می فروختند.
یکی از مسائلی که با ورود اروپاییان به این قاره رخ می دهد شروع طاعون در این منطقه است. طاعون این منطقه فراگیر می شود. اما نکته این است که این بیماری فقط در میان سرخ پوستان است و خود اروپاییان به آن مبتلا نمی شوند. با رواج یافتن وبا و طاعون در میان سرخ پوستان تعداد زیادی از آنها از این طریق از بین می روند. اروپاییان وقتی که شهرهای سرخ پوستان را محاصره می کردند اجساد سرخ پوستانی را که در اثر طاعون می مردند را به داخل شهر ها می انداختند. اما نحوه انتقال طاعون و وبا به سرخ پوستان به این نحو بود که آنها ملافه ها و پتو های آلوده به وبا را در میان سرخ پوستان تقسیم می کردند و سرخ پوستان با اعتماد به آنها پتوها را آنها می گرفتند. به این ترتیب پس از مدتی تعداد زیادی از سرخ پوستان به این بیماری مبتلا می شدند. وبه این نحو تعداد زیادی از سرخ پوستان کشته می شوند.
کشتار وسیع سرخ پوستان با طاعون و وبا
آنها به کشتار وسیع سرخ پوستان اکتفا نمی کنند. یکی از پزشکان سرخ پوست به نام کونی اوری که در زایشگاه بیمارستانی در ایالت اوهایوما اشتعال داشت روزی ناخودآگاه به بررسی دفاتر و اسناد زایشگاه پرداخت. او در جریان این بررسی مشاهده کرد تعداد زیادی از زنان سرخ پوست پس از وضع حمل زیر عمل جراحی برداشت رحم قرار گرفته اند. مسئولان مراکز بهداشتی و درمانی امریکا برای سرپوش گذاشتن بر این جنایت از فقر و تهی دستی قربانیان سوء استفاده می کردند و آنان را وادار می کردند موافقت خود را با برداشتن رحم امضاء کنند. البته در برخی موارد بعد از زایمان بدون اطلاع خود بیمار این کار انجام می شد. در برخی موارد بعد از اینکه بچه به دنیا می آمد مسئولان بیمارستان به این بهانه که مادر صلاحیت بزرگ کردن بچه را ندارد بچه ها را از آنها می گرفتند و به موسسات خیریه می دادند. به این ترتیب از تولد سرخ پوستان جلوگیری به عمل می آوردند.
پس از مدتی ساکنین جدید قاره آمریکا تصمیم گرفتند فرهنگ ساکنین اصلی این سرزمین را از بین ببرند. آنها برای این کار اردوگاه هایی تاسیس کردند. فرزندان سرخ پوستان را به این اردوگاه ها می بردند و به آنها تعالیم خود را آموزش می دادند تا آنها تعالیم خود را از یاد ببرند و فرهنگ و تمدن خود را بر آنان تحمیل کنند. آنها به بهانه های مختلف بچه ها را از خانواده های خودشان جدا می کردند و به این اردوگاه ها می بردند.
اردوگاه هایی برای از بین بردن فرهنگ سرخ پوستان تاسیس شد.
تئودور روزولت رئیس جمهور وقت امریکا شجاعت سربازان خود را در این اتفاقات ستود و به وجود آنان افتخار کرد. او نظرش را درباره این کشتار چنین بیان کرد:«حادثه ساندکریک یک حرکت اخلاقی و برای جامعه امریکا سودمند بوده است. از بین بردن نژاد های پست و فرومایه ضرورتی اجتناب ناپذیر است.»
تئودور روزولت
ازاین جمله روزولت برداشت می شود که دولت ایالات متحده فقط به دنبال از بین بردن بومیان منطقه امریکا نیست بلکه به دنبال از بین بردن نژادهایی غیر از نژاد آمریکایی است. در پی این بحث به دنبال مناطقی که تا آن زمان ثبت نشده بودند و مردم آن ناشناخته بودند می روند. در دهه چهارم قرن گذشته نام و نقشه ژاپن در اطلس سرزمین های ناشناخته و گمنام امریکایی ها به ثبت رسید و در پی آن ژاپنی ها هم به فهرست خلق های وحشی پیوستند. دیری نپایید که اداره انتوبولوژی موسسه فرهنگی اسمیت سونیان امریکا نژاد ژاپنی را در ردیف نژادهای پست و فرومایه روی زمین قرار داد.
سپس آنها گفتند که جمجمه ژاپنی به اندازه دو هزار سال از جمجمه ما انگلوساکسون ها عقب مانده تر است. به این ترتیب طبق معمول ماشین تبلیغات امریکا پیش از حمله به ژاپن جنگ روانی گسترده ای برای وحشی جلوه دادن ژاپنی ها به راه انداخت. آنها سپس به سراغ سایر ملل رفتند. ویتنامی ها را مورچه سفید نامیدند همانگونه که سرخ پوستان را انگل و فیلیپینی ها را حشره و اعراب و عراقی ها را سوسک و سوسمار و مردمانی احمق نامیده بودند.
سربازان امریکایی بر اساس این تحلیل هیچ مانعی نداشتند که بخشی از اعضاء بدن مورچه های سفید ویتنامی را به عنوان یادگاری نگه دارند یا برای دوستان خود کادو کنند، آنگونه که پدرانشان در جریان جنگ جهانی دوم جمجمه ژاپنی ها را به یادگاری نگه داشته بودند. درسال 1971 هیو مانکه رئیس بخش داوطلبان بین المللی اعزام به ویتنام هنگام حضور در کنگره امریکا و ادای توضیحات تاکید کرد سربازان امریکا تصمیم جدی گرفته اند ویتنامی ها ساکن مناطق کوهستانی را یکی پس از دیگری از بین ببرند. او گفت: ما مشکل ویتنامی ها را حل خواهم کرد آنگونه که مشکل سرخ پوستان را حل کردیم. ژنرال مکسویل بایلور نیز در سخنانی در کنگره امریکا ویت کنگ های ویتنامی را سرخ پوست توصیف کرد و افزود آنان بهتر از شپش که در پوست سگ لانه می کند نیستند.
شبکه تلویزیونی history روز 13 ژوئیه سال 1996 با پخش فیلم مستندی به عنوان «پرواز سیمرغ»شیوه های جدید و پیشرفته تری از صحنه های پوست کنی و سر بریدن ویتامی ها توسط سربازان امریکایی نشان داد این فیلم نشان می دهد که سربازان امریکا در اواخر سال 1967 در جریان عملیاتی به نام «خیزش سیمرغ operation phoenix» که سازمان اطلاعات مرکزی امریکا آن را تدارک دیده بود افراد مشکوک به همکاری با ویت کنگ ها را سر بریدند.
یکی از سربازان شرکت کننده در این کشتار ها می گوید: «با آتش و دینامیت زمینهای این روستاها را هموار کردیم روی پیکرها هیزم ریختیم و آتش زدیم.»
عملیات شکار سیمرغ و کشتار درویتنام
در پی افشای جزئیات رسوایی های این جنگ ها توسط «سیمور هیرش seymour hirsh» از راه انتشار گزارش 40 جلدی کنگره امریکا مطبوعات آن کشور تشویق شدن پرونده خونین جنگ ویتنام را بگشایند. این همان کاری است که باعث شد مطبوعات عامل شکست امریکا در جنگ ویتنام معرفی شوند. به این ترتیب این اخبار وزارت دفاع امریکا را وادار کرد تا در جنگ های آینده امریکا انتشار هرگونه اخبار را در انحصار وزارت دفاع قرار دهد.
سیمور هیرش
اگر خواسته باشیم جزئیات و لحظه های تاریخی استعمار شمال امریکا توسط انگلیسی ها را بررسی کنیم بی تردید باید ریشه آن را در ادبیات و اندیشهای تاریخی اسرائیلی ها جستجو کنیم. رویدادها، شخصیت های تاثیرگذار و ابعاد گرایشات دینی، اجتماعی و سیاسی و ساختار ایدئولوژیکی این ادبیات همه در پوشش واژگان «برگزیدگان الهی» و «خودخواهی» و «حق مالکیت بر دیگران و تملک سرزمینهای دیگران» مطرح بوده است. نخستین مهاجران انگلیسی به قاره امریکا خود را «اسرائیلی»، «عبرانی» و «یهودی» نامیدند و برای این سرزمین جدید که وارد آن شده بودند نامهای سرزمین کنعان و اسرائیل جدید را انتخاب کردند. از طرف دیگر تقسیم کردن مردم به انگلوساکسون و غیر انگلوساکسون و معرفی نژاد غیر انگلوساکسون به عنوان نژاد بی ارزش که حیات آنها ارزشی ندارد و معرفی نژاد خود به عنوان نژاد برگزیده الهی از آموزه های اساسی اسرائیلی است که بر اساس آن هر فردی که از نژاد آنها نباشد باید از بین برود.
این امر تا آن حد روشن است که ساموئل لانگدون رئیس دانشگاه هاروارد در کتاب «جمهوری اسرائیلی ها: چراغ راهنمای راه ایالات متحده امریکاست» اشاره کرده است کار تدوین و تصویب قانون اساسی به تحول و تحکیم مفهوم اسرائیلی بودن امریکا کمک کرده است. بنیانگذاران ایالات متحده امریکا همچون فرانکلین و جفرسون نیز هر دو اصرار داشتند تا خروج عبرانیان از مصر و حرکت به سمت به سرزمین کنعانیان فلسطین را بهترین الگو و سرمشق مبارزات رهایی بخش ملت امریکا جلوه دهند.