به گزارش سرویس فرهنگی مشرق به نقل از جهان، حجتالاسلام منصور مهدوی از جمله محققان و پژوهشگرانی است
که به پژوهش درباره زوایای شخصیتی و زندگانی سید حسین نصر پرداخته است و در
همین زمینه دو کتاب «سنجش سنت» و «دولتمرد چهارم» را به رشته تحریر
درآورده است.
وی هدف خود را از تألیف این دو اثر، فراهم آوردن بستر
مناسب برای تعامل واقعبینانه و هوشمندانه با گفتمان سنتگرایی و سیدحسن
نصر معرفی میکند.
حجتالاسلام مهدوی معتقد است: امروز گفتمانهای
پرشماری با کمک نظام در فضای فکری کشور جریان دارند و نهادهای فرهنگی
میتوانند با معرفی علمی و دور از هیاهو، ضمن بیان قوتها و ضعف یک تفکر،
فرصتها و چالشهای آن را نیز برای نظام جمهوری اسلامی فراهم کند.
کتاب دولتمرد چهارم در اواخر بهار امسال با حضور محمد رجبی رئیس کتابخانه مجلس رونمایی شد.
از این رو گفتوگویی را با وی انجام دادیم که بخش نخست آن در ادامه میآید:
* گستره شهرت آقای نصر مرا تشویق کرد تا به دنبال دیدگاههای فکری او بروم
انگیزه
شما از تألیف کتاب «دولتمرد چهارم» چه بود، آیا قبل از اینکه کتاب شماره
یک را تألیف کنید قصد داشتید این کتاب را نیز بنویسید یا اینکه منتظر
بازخوردها بودید؟
مواجهه ما با سید حسین نصر همان طور که در جلد اول
این کتاب به نام «سنجش سنت» آمده مواجههای به لحاظ علمی و فلسفی است اگر
ابتدائاً، سراغ سید حسین نصر رفتم میخواستم ببینیم این فرد به لحاظ فکری
چه میگوید و چگونه فکر میکند.
همان طور که اطلاع دارید سید حسین
نصر، شخصیت بسیار شناخته شدهای در مجامع دانشگاهی و در جمع کسانی است که
در زمینههای علم دینی یا علوم انسانی کار میکنند؛ چراکه یکی از ویژگیهای
سنتگرایان این است که در زوایای مختلف علوم انسانی حرف زدهاند و کسانی
که میخواهند در این حوزهها ورود پیدا کنند به ویژه اگر تمایلات دینی هم
داشته باشند به راحتی به این سمت و سو رفته و آنها را به عنوان اندیشههای
دینی لحاظ میکنند. این گستره شهرت درباره آقای سید حسین نصر، مرا تشویق
کرد تا ببینیم در این حوزهها چه حرفهایی دارند و چه نظراتی را بیان
کردهاند.
البته این کار، کار گستردهای شد ابتدائاً قرار بود بنده،
یک آشنایی اجمالی با اندیشههای آقای نصر پیدا کنیم اما کم کم متوجه شدم
که این کار شاخههای متعددی را پیدا کرد و لابهلای کارهایی که مشغول انجام
آن بودم - همان طور که خود نصر میگوید،- میدیدم که این فرد به لحاظ
سیاسی، دیدگاههای خاصی دارد.
دوم اینکه وقتی بنده مقالههایی که از
سید حسین نصر از اواخر دهه ۶۰ جمعآوری کردم متوجه شدم نوع پرداخت به
ایشان در رسانههای داخلی، یک پرداخت خاصی است و افراد خاصی سراغ او
میروند و موضوعات ویژهای را از او میپرسند ... اینها خود به خود جمع شد
و قسمتی از کار را تشکیل داد، اما چون بنده از ابتدا به سراغ سید حسین نصر
رفته بودم تا او را به لحاظ اندیشههای عرفانی، فلسفی، دین شناسی و
هنریاش کشف کنم بنابراین نخست به این مباحث پرداختم اما مطالب و
دیدگاههایی که ابتدا از او در مسائل سیاسی به دست آوردم یک حاشیه بود
حاشیهای که نمیتوانستم از آن چشم بپوشم چون بالاخره آقای نصر به طور
رسمی، چندین نقش سیاسی ایفا کرده بود همچنین خود او در آثار اخیرش، هیچ
ابایی ندارد از اینکه صریحاً بگوید چه سِمتهایی داشته و در حکومت پهلوی چه
کارهایی انجام داده است.
از این رو طبیعی است که این امور در جامعه
نیز مطرح شوند هر چند ممکن است برخی از افراد، کمتر به آنها توجه کنند اما
این واقعیتی است که خود آقای نصر نیز به آن دامن زده و صریحاً به بیان آن
میپردازد.
وقتی جلد اول را با نام «سنجش سنت» نوشتم و به چاپ هم
رسید، خوشبختانه با استقبال خوبی مواجه شد و با وجود اینکه کار خاصی درباره
تبلیغ و اطلاعرسانی این کتاب انجام نگرفته بود اما توانست جای خود را در
میان مجامع تخصصی پیدا کند.
مطالب و نکاتی که بنده جمعآوری کرده
بودم حاکی از اندیشه سیاسی و زندگی و عملکرد سیاسی نصر بود؛ اندکی روی آنها
کار کردم تا آهسته آهسته، کتاب «دولتمرد چهارم» را تشکیل داد که این دو در
کنار هم میتواند علاوه بر ارائه تصویری از گفتمان علمی سنتگراها، مشخص
کند که سنتگراها به لحاظ عملی و عملکرد اجتماعی، قائل به چه مواضعی هستند و
چه عملکردهایی دارند؛ این نکته، خیلی مهم است چرا که سنتگراها همان طور
که به لحاظ نظری، قائل به حکمت خالده و متعالی ادیان هستند در ایران و سایر
کشورهای جهان، به یک شکل خاصی از حکومت قائل بوده و تفکرات خاص سیاسی
دارند.
نباید خودمان را در شخصیت و تفکر حسین نصر محدود کنیم
*
شما در کتاب «دولتمرد چهارم» درباره باور دکتر نصر بر فرهنگ ایرانی، سه
نکته را بیان کردهاید که نمیتواند ما را به عمق تفکر فرهنگ ایرانی او سوق
دهد. باور دکتر نصر به فرهنگ ایرانی از نظر شما چگونه روایت میشود؟
نصر
و سنتگراها به لحاظ هنر اسلامی یا نقد غرب و یا تمایلات معنوی، حرفهای
قابل توجهی دارند و همین موضوع باعث میشود که ما با آنها احساس قرابت
کرده و با تفکر آنها همزاد پنداری کنیم اما عملاً میبینیم که آنها حتی یک
قسمتهایی از هنر، جاهایی که حرف برای گفتن دارند و جمهوری اسلامی نیز
میتواند از آن بهره ببرد ساکت هستند اما باز جالب است هنری که آنها روایت
میکنند بسیار به هنری شباهت دارد که آقایان پارناسین از آن حمایت میکنند.
پارناسینها
در عرصه هنر، به مکتب هنر برای هنر معتقد هستند بدین معنا که هیچ مسئولیتی
و تعهدی برای هنر قائل نیستند و خود هنر را واجد ارزش ذاتی می دانند.
اینان بر این باورند بالأخره هنرمند، هنر میورزد حال هرچه باشد کاری با آن
ندارند؛ اما هنر مسئولانه، هنری است که خداوند متعال در آیات پایانی سوره
مبارکه «شعرا» میفرماید: ً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا؛ کفار،
بسیار با هنر خویش با دین و پیامبر خدا جنگیدند حال هنرمند متعهد کسی است
که هنرمندانه، انتقام بگیرد.
اینکه شما هم در وصف جنگاوری، اسب،
طبعیت و... شعر بگویید که کاری از پیش نبردهایم و از آنجایی که گروه
سنتگراها جذاب سخن میگویند برخی از افراد، در گفتمان سنتگراها گم
شدهاند اما در همین جا حرفهایی میزنند که گاهاً قابل نقد است و نمیتوان
آنها را پذیرفت.
اما با تمام این وجود، نصر یک شخصیت علمی است و
نباید از این مسئله غفلت کرد. همچنین وی به تاریخ علم و فرهنگ این کشور،
تسلط بسیار خوبی دارد و افت و خیزهای فرهنگی کشور را میشناسد و البته او
کسی است که بخشی از داشتههای ما را به ما نشان داده و باعث شده ما نسبت به
آنها احساس هویت کنیم از این لحاظ شخصیت آقای نصر بسیار قابل استفاده است
اما نکتهای که وجود دارد این است که ما نباید خودمان را در این شخصیت و در
این تفکر، محدود کنیم.
خوانش آقای نصر از اسلام، بسیار به خوانش اهل سنت نزدیک است
*
آقای مهدوی! میشود کمی درباره اسلامگرایی که آقای دکتر نصر بر آن قائل
بود و به ترویج آن میپرداخت، زمانی که ایشان رئیس دانشگاه ادبیات بودند و
مقابلههایی را با آن دسته از دانشجویانی که با رژیم پهلوی مخالف بودند
داشت، توضیحاتی را برایمان بفرمایید.
این قضیه به دوران
ریاست دکتر نصر بر دانشگاه صنعتی آریامهر سابق و شریف فعلی برمیگردد همان
طور که در کتاب «دولتمرد چهارم» هم آمده، آقای نصر رفتار بسیار خاصی داشت
یعنی یک جاهایی حاضر است به مارکسیستها میدان دهد تا حدی که حتی خرابکاری و
شورش و تظاهراتهایی داشته باشند اما اگر دانشجویان مسلمان، کوچکترین
اعتراضی کنند آن را تحمل نمیکرد به طوری که در جمع دانشجویان بیان میکند
اسلام دین صلح است یعنی تصویری که ایشان از اسلام دارد همان اسلام اهل سنت
است که شخص مسلمان، وقتی میبیند جامعهاش دچار امواج تباهی و گمراهی
میشود به جای اینکه حرفی بزند و به صورت فردی یا جمعی برای خدا قیام کند
باید شمشیرش را بشکند و خودش را از ورطه حوادث، دور کند. چرا؟ برای اینکه
او موظف است روحیه صلحجویی از خودش نشان دهد و نباید با حاکم زمان خویش
درگیر شود.
خوانش آقای نصر از اسلام، بسیار به خوانش اهل سنت نزدیک
است او میگوید دین یعنی سکوت، سلم! یعنی پذیرفتن حاکم، کأنه به عنوان
شخصیتی که از جانب خداوند حکمی دارد و خداوند او را برای ما پذیرفته است.
آقای نصر، مبارزه را باور نداشت و مبارزه دانشجویان مسلمان را حرکتی علیه اسلام واقعی تلقی میکرد
*
یعنی وقتی آقای نصر این باور را در وجود خویش پذیرفته بود پس چطور به
مارکسیستها اجازه خرابکاری و اغتشاش را میداد اما به دانشجویان مسلمان
چنین اجازهای را نمیداد؟ آیا چون در متن تفکراتش با اصل مبارزه مخالف
بود، این گونه رفتار میکرد؟ یا اینکه اگر بخواهیم کلیت این موضوع را در
نظر بگیریم آقای نصر، تلاش میکرد تا رفتاری مطابق میل حکومت وقت داشته
باشد؟
میتوان گفت هر دو جانب این موضوع، میتواند صادق
باشد. به نظر میرسد آقای نصر، به کار مبارزاتی باور نداشت و به همین به
دلیل تخریب شخصیت شهید مطهری میپردازد و در چند جای آثار خویش بیان
میکند: شهید مطهری مانند برادرم بود من با او همانند دو دوست صمیمی بودیم.
اما زمانی که سخن از انقلاب و تظاهرات به میان میآید، میگوید: شهید
مطهری کارهای خطرناک و زیرزمینی انجام میداد و به همین دلیل هم بنده حاضر
شدم در حکومت پهلوی مسؤلیتهایی را بپذیرم.
بنابراین با توجه به
اینکه آقای نصر، مبارزه را باور نداشت از این رو فعالیت و مبارزه دانشجویان
مسلمان را حرکتی علیه اسلام واقعی تلقی میکرد که میبایست جلوی فعالیت
آنها را میگرفت. اما خودش علت اینکه زمینه فعالیت را برای مارکسیستها
فراهم میکند اینگونه بیان میکند که رئیس دانشگاه از بعضی از گروهها
مانند دانشجویان ملیگرا برای کنترل تحرکات اسلامی افراد استفاده میکند
چرا که ظهور دانشجویان مسلمان، باعث به حاشیه رفتن این گروه میشد.
بر اساس تفکر نصر، فرد مسلمان فقط باید کارهای صوفیمنشانه انجام دهد و اجازه فعالیت اجتماعی ندارد
* تقاضای مارکسیستها چه بود؟
رژیم
شاه از دهه ۴۰ به بعد تقریبا جریان کمونیسم را در دست خود گرفته بود و
بسیاری از آنها را جذب کرده بود به طوری که در دهه ۵۰، شخصیت بارزی نداشتند
و بعد از اتفاقی که در سال ۳۳- ۳۴ افتاد و سازمان نظامی آنها فاش شد رژیم،
کلیت سازمان را از درون تهی کرده بود از این رو کمونیستها در مشت او
بودند بدین معنا که اغلب شخصیتهای فرهنگی جذب شده بودند، شخصیتهای نظامی
در زندان بودند و شخصیتهای سیاسی و تشکیلاتیشان نیز با حکومت همکار شده
بودند و برخی از آنها به درون دستگاه حکومت رفتند افرادی مانند «هویدا» جذب
سیستم شدند و تغییر هویت دادند. بنابراین به لحاظ ماهیتی، کاری از این
تشکیلات بر نمیآمد و از این رو اگر تحرّک آنها نیز زیاد میشد کار خاصی
نمیتوانستند انجام دهند پس فقط مهم دانشجویان اسلامی بودند که باید کنترل
میشدند.
سید حسین نصر علاوه بر اینکه در مقام یک سنتگرا با این
تفکرات مخالف است بلکه میخواست در مقام یک مسئول، آنها را نیز کنترل کند و
این نقش دو گانه است چون اساساً آن را نمیپذیرد. همچنین بر این باور است
که اسلام دینی است که تکیهاش بر اخلاقمداری، آن هم اخلاق شخصی و فردی است
و بر این اساس، فرد باید کارهای صوفی منشانه انجام دهد و اجازه تحرک
اجتماعی هم ندارد.
* با توجه به مباحثی که شما در کتاب
«دولتمرد چهارم» آوردهاید آیا اساس مخالفت سید حسین نصر با امام خمینی
(ره) و اینکه ایشان را یک بدعتگذار معرفی میکند آیا موضوع انقلاب اسلامی
است یا مخالفش ریشه در جای دیگری دارد؟
موضعگیریهای آقای
نصر قبل از پیروزی انقلاب در مواجهه با امام (ره) حاکی از این بود که آقای
نصر حضرت امام (ره) را تهدیدی برای حکومت سلطنتی و حکومت سنتی میداند و
حتی در جاهایی از جمله اسناد لانه جاسوسی آمده است که نصر این رویه امام
خمینی را بدعت در اسلام می داند.
نصر معتقد است: حکومتی مانند حکومت آقای حسنی مبارک، حکومتی کاملاً سنتی و دینی است
* از نظر آقای نصر، بهترین مصداق شکل حکومتی کدام است؟
ایشان
معتقد است در عالم تسنن تا زمانی که خلافت هست خلافت معتبر و مشروع است!
اما بعد از خلافت، در کتاب «در جستجوی امر قدسی» صریحاً میگوید: در عالم
تسنن، حکومتی مانند حکومت آقای حسنی مبارک، حکومتی کاملاً سنتی و دینی است.
* آیا حکومت ایدهآل سید حسین نصر همین است؟
بله،
او اصلاً این حکومت، را دینی میداند و هنگامی آقای «جهان بگلو» در کتاب
«در جستوجوی امر قدسی» درباره این موضوع سؤال میکند، اعتراض میکند و
میگوید: شما گمان نکنید حکومت آقای مبارک، حکومت سکولار است خیر، بلکه
حکومتی دینی است!
خلاصه آقای نصر در عالم تسنن به خلافت و یا به
حکومت سلطنتی و یا شبه سلطنتی قائل است و در شیعه صریحاً عنوان میکند که
نزدیکترین حکومت به حکومت اصیل، حکومت سلطنتی است و معتقد است که
بینقصترین نوع حکومت در عالم شیعه است و البته این موضوع جای تعجب
بسیاری دارد یعنی اگر کسی به واقع، بنیانهای تفکر دینی را قبول داشته باشد
هیچ گاه نمیتواند سلطنت را بپذیرد.
* برخی از افراد سلطنت توأم با زور مداری را به عنوان کم نقصترین نوع حکومت میپذیرند
همان
طور که در آموزههای دینی ما وجود دارد و در قانون اساسی نیز به آن تصریح
شده، آمده است که هیچ انسانی بر هیچ انسان دیگری ولایت ندارد مگر به اذن
خدا. ولایت یک پادشاه بر آحاد مردم، آن هم نوعی از سلطنت و قدرتی که یک
پادشاه بر عموم مردم دارد؛ یعنی جان و مال و عرض و شرف و ... همگی را شامل
میشود که هیچ مجوز شرعی در این خصوص وجود ندارد، در اینجا چگونه میتوان
از دین و آموزههای دینی حرف زده و سپس قائل باشیم که یک نفر، چنین
گسترهای از اختیارات را داشته باشد؟! توجیه این مسئله از جمله سختترین
کارها و امری محال است اما گفتمان سنتگرایی به راحتی، این موضوع را
میپذیرد.
بنابراین اگر انسان، انصاف به خرج دهد میبیند که اصلاً
سلطنت در جهان، توأم با حکومت زور مداری و ظلم است و در طول تاریخ، شاهد
بیشترین ظلمها خواهیم بود البته این بدان معنا نیست حکومتهایی که اکنون
ایجاد شدهاند، اصلاً ظلم در آنها راه ندارد بلکه لایههایی از حکومت
جمهوری که صاحبان قدرت و ثروت، خواستار حکومت شدهاند، ظلم نیز در آنها
وجود دارد که اگر بخواهیم مقایسهای میان این دو نوع حکومت داشته باشیم در
نوع دوم، این ظلم تعریف شده در حالی که در حکومت اولی اختیارات، کامل و
بیحساب و کتاب است مثل اینکه لویی شانزدهم میگوید: قانون یعنی من! این
نوعی از حکومت است که در حال حاضر، در دنیا ذهن بشر اینگونه شده است که
انواع و اقسام ظلمها و تعدیها و بیقانونیها در آن وجود دارد و حال،
عدهای به راحتی آن را میپذیرند آن هم به عنوان کم نقصترین نوع حکومت!
نصر معتقد است: حکومتی مانند حکومت آقای حسنی مبارک، حکومتی کاملاً سنتی و دینی است.