به گزارش مشرق، گفتوگو حسین امیرعبداللهیان، معاون عربی و آفریقای وزارت امور خارجه دربارهی تحولات سوریه با پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری را در ادامه می خوانید:
سمت و سوی تحولات منطقه به ویژه در كشورهای مصر و سوریه در وضعیتی قرار گرفته كه شاید نتوان آیندهی روشنی را برای منطقه تصور نمود. اگر بخواهیم یك تصویر هوایی از تحولات منطقه ارائه كنیم، شما این تصویر را چگونه روایت میكنید؟
حقیقت آن است كه آن تحولاتی كه ما از آن به عنوان بیداری اسلامی یاد میكنیم مسألهای نیست كه یكشبه حاصل شده باشد تا یكشبه و یكماهه هم از بین برود. البته نظام سلطه و برخی از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بهویژه در یك سال و نیم گذشته تمام امكانات و توان خودشان را معطوف به این مسأله كردند كه از پدیدهای به عنوان بیداری اسلامی هیچگاه به عنوان یك عامل صلح، ثبات، امنیت و توسعهی پایدار در منطقه یاد نكنند و این به دلیل این بود كه اهداف بازیگران اصلی در حوزهی بیداری اسلامی در تعارض با نظام سلطه و بهویژه آمریكا و رژیم صهیونیستی بود. بنابراین آنها برنامههایی را طراحی كردند تا در بین افكار عمومی اینگونه تداعی شد كه حركت در مسیر بیداری اسلامی، نتیجهای جز آشفتگی، ناامنی و خشونت نخواهد داشت.
به عنوان نمونه در لیبی ورود شتابزدهی ناتو و برخی بازیگران منطقهای به صحنهی مبارزات از طریق بمبارانهای هوایی در اين كشور، آن هم در شرایطی كه انقلاب مردم لیبی متأثر از بیداری اسلامی داشت به اوج خود میرسید، در كنار دهها هدفی كه از سوی نظام سلطه دنبال میشد، یك هدف خاص هم داشت؛ این هدف خاص آن بود كه این پیام به مردم منطقه منتقل شود كه اگر شما هم مانند مردم لیبی بخواهید مطالبات خود را پیگیری كنید، نتیجهی این پیگیری، حضور ناتو، جنگ و ناامنی در كشورتان خواهد بود.
در جریان مبارزات مردم مصر، علیرغم دستاوردهایی كه در شروع انقلاب حاصل شد و عمدتاً هم توجه به شاخصهای مبتنی بر بیداری اسلامی منجر به این دستاوردها شد، دشمنان انقلاب مصر تلاش كردند تا با به نمایش گذاشتن نوعی مداخله، سركوب و خشونت، به ایجاد و گسترش حس یأس و ناامیدی در مردم بپردازند.
در سوریه علیرغم اینكه جنس درگیریها متفاوت از جاهای دیگر است، اما محور آمریكا و رژیم صهیونیستی، مردمی را كه ویژگی منحصر به فردی در سوریه دارند و در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار دارند، به سرعت وارد جنگ داخلی میكنند. چرا سوریه باید به سرعت وارد جنگ شود؟ چون طراحان مقابله با بیداری اسلامی به خوبی میدانند كه مردم كشوری كه در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی است، به دنبال انقلاب نیستند. مطالباتی دارند، اما برآورده شدن آن را از راه انقلاب نمیخواهند. پس اگر آمریكا منتظر بماند تا روزی مردم در یك میدان بزرگ جمع شوند و كار دولت را یكسره كنند، این انتظار بینتیجه خواهد ماند. پس سوریه باید به سرعت وارد جنگ شود.
همهی این طراحیها با این هدف انجام شد كه این پیام توسط مردم منطقه دریافت شود كه حركت در مسیر بیداری اسلامی در تعارض با امنیت و رفاه مردم خواهد بود. پیامی كه اگر مورد پذیرش مردم قرار میگرفت، میتوانست در حفظ ثبات رژیم صهیونیستی در اوج امواج سهمگین بیداری اسلامی مؤثر واقع شود.
اما مشاهدات میدانی و بررسیهای ما نشان میدهد كه طراحیهای آنها نتوانسته به نتیجهی مورد نظر دست پیدا كند. به عنوان مثال در مصر وقتی شما وارد لایههای اجتماعی میشوید، میبینید حتی همانهایی كه مخالف آقای مرسی بودند، آنها هم برای صیانت از بیداری اسلامی وارد صحنه شدند؛ اگرچه برخی كشورهای منطقه و فرامنطقه تلاش كردند با سوءاستفاده از شرایط پیش آمده، مصر را برگردانند به دورانی كه انتخابات به معنای واقعی در آن برگزار نمیشد.
در موضوع مصر، به نظر شما چرا تحولات اینگونه رقم خورد؟
بنده حدود سه ماه قبل از بركناری آقای مرسی، در گفتوگوهایی كه با مقامات مصری و بخشی از اعضای تیم پیرامونی و مؤثر آقای مرسی داشتیم این مسأله را با صراحت به آنها گفتیم كه به نظر ما اگر مردم مصر به آقای مرسی به عنوان رئیس جمهور رأی دادند و اگر اخوان توانست در مصر جایگاه بالایی كسب كند، به این خاطر بود كه مردم گمان كردند اسلامگراها از یك نگاه راهبردی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین و در مبارزه با رژیم صهیونیستی برخوردارند.
بدون شك مردم در مصر مطالباتی داشتند؛ مطالبات اقتصادی، اجتماعی، دموكراسیخواهی و مطالبات گستردهی اسلامخواهی از سطوح مختلف این مطالبات بود. اما در این میان مطالبات اسلامی، عمیقترین و وسیعترین لایه از مطالبات را شكل میداد. حتی بسیاری از آنهايی كه صرفاً به دنبال مطالبات اقتصادی بودند، خواهان اقتصادی از نوع حاكمیت ارزشها و شرع اسلام بودند. بسیاری از دموكراسیخواهان نیز به دنبال دموكراسی مدنظر شریعت بودند. اما متأسفانه اخوان نتوانست این مسأله را درك كند و پاسخگوی مطالبات اسلامخواهی مردم در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد. این مسأله منجر به وقوع شكاف اجتماعی و دو دستگی در جامعه گردید. در واقع فاصله گرفتن بازیگران جدید از اهداف بیداری اسلامی شرایطی را فراهم كرد كه مردم دیگر حاضر به حمایت از آنها نشدند. در این میان دشمنان جهان اسلام كوشیدند با سوء استفاده از شكاف به وجود آمده در جامعهی مصر، اهداف خود را محقق كنند. ایدهآلترین حالت برای آنها یك طراحی است كه حافظ منافع آمریكا و متحدین او بهویژه رژیم صهیونیستی در منطقه باشد.
این روزها سوریه در صدر اخبار رسانهها قرار دارد. آمریكا تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی زیادی را برای زمینهسازی حملهی نظامی به سوریه شروع نموده است. تحلیل شما از وضع آیندهی این بحران چیست؟
فهم ما از تحولات سوریه نشان میدهد كه از ابتدای شروع بحران، آمریكاییها به نوعی به مداخلهی نظامی در این كشور پرداختند. اگر بخواهیم مقایسهای كنیم بین تحولات مصر، تونس، یمن و بحرین با اتفاقات سوریه، باید بگوییم كه در آن كشورها جوانان به صورت خودجوش وارد صحنه شدند و از ارتباطات فضای سایبر استفاده كردند. آحاد مردم، نخبگان و احزاب سیاسی هم وارد شدند و به لحاظ ظاهری هم یك میدان مشخص در هر كشوری به عنوان مركز بیان مطالبات یا اعتراضات مردم قرار گرفت.
اما تحولات در سوریه چگونه شروع شد؟ بحران در سوریه از شهر مرزی «درعا» در نزدیكی اردن و «حمص» و «حما» در نزدیكی تركیه و لبنان شروع شد؛ یعنی حتی اگر بخواهیم اسمش را انقلاب بگذاریم، شروع این انقلاب برخلاف مدل طبیعی سایر كشورها در آسیا و شمال آفریقا از شهرهای مرزی شروع شد. در حالی كه شاید اگر مردم در سوریه فرصت پیدا میكردند، بخشی از مطالبات شكل میگرفت و مثلاً مخالفتهایی در پایتخت آغاز میشد. چراكه سوریه هم مثل خیلی از كشورهای عربی، نیازمند اصلاحات است. اما نكتهی مهم این است كه این حركت از شهرهای مرزی شروع شد و بلافاصله در اولین نماز جمعه گروههای مختلف خارجی را وارد كردند، به برخی از مردم هم سلاح دادند و درگیری مسلحانه در داخل نماز جمعه شكل گرفت. افرادی به داخل منارههای مسجد رفتند و در عین اقامهی نماز، مردم را به رگبار بستند و حكومت سوریه را به واكنشهایی وادار نمودند. بنابراین طراحان جنگ داخلی در سوریه به دنبال آن بودند از تقویت محور مقاومت در منطقه كه پیامد مشخص بیداری اسلامی بود جلوگیری كنند و راه حل آنان متلاشی كردن محور مقاومت و تقویت جبههی طرفداران رژیم صهیونیستی بود.
پس ورود آمریكاییها به فاز نظامی، اتفاق جدیدی نیست، یعنی آنها به همراه رژیم صهیونیستی از مدتها پیش به ارسال سلاح برای مخالفان در سوریه اقدام كردند، اما در ادامه این كار با صدای بلند و آشكار از سوی آنان و برخی دیگر از كشورها دنبال شد. كمی كه گذشت آنان در فاز دوم، راهكار سیاسی را به موازات كمكهای تسلیحاتی دنبال نمودند. اما این راهكار سیاسی هدفی جز همان هدف نظامی را دنبال نمینمود. خروجی تمام طرحهای آنان تضعیف سوریه به عنوان محور مقاومت بود.
با این مقدمه روشن میشود كه چرا آمریكاییها امروز بعد از گذشت نزدیك به سه سال از وقوع بحران در سوریه سخن از حملهی نظامی به عنوان یك فرم مشخص از اقدامات نظامی میزنند. آنها به دنبال عملی كردن تمامی طراحیهای ممكن برای تحقق هدف خود هستند. آنها تمام تلاش خود را كردند تا كار به اینجا نرسد، اما باز حكومت سوریه دست برتر را داشت و اكنون به سراغ گزینهی آخر خود رفتهاند.
آنها اگرچه تلاش میكنند اینگونه وانمود كنند كه جنگ در سوریه محدود
خواهد بود، اما تجربهی ما از تحركات آمریكاییها در منطقه و اینكه آنها
فهم درست جامعهشناختی از وضعیت منطقه ندارند نشان میدهد كه ممكن است جنگ
به صورت محدود شروع شود، اما در ادامه محدود نخواهد ماند و جنگطلبان وارد
یك تونل بیانتها خواهند شد. آنها برای تأمین منافع آمریكا و رژیم
صهیونیستی در منطقه و تضعیف كشورهای منطقه بهویژه كشورهای قوی طراحیهایی
انجام دادهاند و در مسیر تحقق این طراحیها هیچ خط قرمزی را به رسمیت
نمیشناسند.
اتفاق دیگری كه ما در سالهای اخیر شاهد آن بودیم و این موضوع در سوریه به شكل بارزی نمود داشت، تقویت گروههای تكفیری در منطقه است. به نظر شما وضعیت تكفیریها در منطقه تا چه اندازه به مسألهی سوریه گره خورده است؟ و آیا رشد گروههای تكفیری ادامه خواهد یافت؟
گروه القاعده در عربستان سعودی و افغانستان شكل گرفت و تقویت شد؛ اما اقدامی كه به نام القاعده به وقوع پیوست و نظام بینالملل را دچار شوك نمود، ماجرای انفجار برجهای دوقلوی نیویورك بود. ما در ملاقاتهای خود با طرفهای غربی و حتی دوستان منطقهای خود به صراحت این نكته را گفتهایم كه تصور نكنید اگر تكفیریها برای استفادهی ابزاری به عراق و سوریه آورده شوند، در همانجا محدود میمانند. القاعده اگر در عربستان محدود میماند، در نیویورك عملیات نمیكرد. امروز هزاران نیروی تكفیری به سوریه آمدهاند و در حالی كه در پوشش مخالفین حكومت سوریه مبارزه میكنند، حتی مخالفین حكومت سوریه را هم هدف قرار میدهند.
متأسفانه جریان تكفیر در دو سطح منطقهای و بینالمللی توسط ابزارها، عوامل و جریاناتی تقویت میشود. این جریانات با یك فهم نادرست نسبت به این گروهها به این كار اقدام میكنند. ما اطلاع پیدا كردیم كه یكی از مقامات مهم یكی از كشورهای منطقه در یكی از ملاقاتهایش گفته است كه: ما در دو سال گذشته تلاش كردیم تا نیروهای تكفیری و جبههی النصره را در داخل سوریه گرد هم بیاوریم و با بكارگیری این نیروها، حكومت سوریه را ساقط كنیم. اما پس از اینكه حكومت سوریه را ساقط كردیم، تمام این نیروها را در آنجا نابود خواهیم كرد. پاسخ ما به ناقل این خبر این بود كه اگر آمریكا توانست بعد از ده سال، القاعده را در راستای منافع خودش در افغانستان و عراق از بین ببرد، تردید نكنید كه شما هم میتوانید در سوریه این كار را بكنید.
مبارزه با جریان تكفیری جز با آگاهی بخشیدن به مردم در تمامی سطوح به جایی نخواهد رسید. ما نیز در سفرهایی كه به كشورهای منطقه داریم همواره به مقامات كشورها تأكید میكنیم كه امروز دیگر ایجاد فتنه بین شیعه و سنی صرفاً یك پدیدهی مذهبی نیست؛ بلكه یك پدیدهی در عین حال سیاسی است. لذا نباید دست روی دست بگذاریم و بگوییم علمای دین به تنهایی چارهای بیندیشند. البته باید اقداماتی اساسی در حوزهی دینی صورت بگیرد اما اینها كافی نیست. امروزه پدیدهی تكفیریها كه پدیدهی افراطگرایی با هدف ایجاد فتنه در جهان اسلام است قویاً یك موضوع سیاسی است. موضوعی كه برخی از طرفها در منطقه هم سعی میكنند بر این موج سیاسی در راستای منافع خاص خودشان سوار شوند. به همین جهت ما همواره از مقامات كشورها خواستیم كه نسبت به پیامدهای نامطلوب رشد تكفیریها در منطقه موضع و اقدام جدی داشته باشند و از رشد این پدیده كه ثبات، امنیت و آرامش را در كل منطقه برای سالیان متوالی به خطر میاندازند جلوگیری كنند.
سمت و سوی تحولات منطقه به ویژه در كشورهای مصر و سوریه در وضعیتی قرار گرفته كه شاید نتوان آیندهی روشنی را برای منطقه تصور نمود. اگر بخواهیم یك تصویر هوایی از تحولات منطقه ارائه كنیم، شما این تصویر را چگونه روایت میكنید؟
حقیقت آن است كه آن تحولاتی كه ما از آن به عنوان بیداری اسلامی یاد میكنیم مسألهای نیست كه یكشبه حاصل شده باشد تا یكشبه و یكماهه هم از بین برود. البته نظام سلطه و برخی از بازیگران منطقهای و فرامنطقهای بهویژه در یك سال و نیم گذشته تمام امكانات و توان خودشان را معطوف به این مسأله كردند كه از پدیدهای به عنوان بیداری اسلامی هیچگاه به عنوان یك عامل صلح، ثبات، امنیت و توسعهی پایدار در منطقه یاد نكنند و این به دلیل این بود كه اهداف بازیگران اصلی در حوزهی بیداری اسلامی در تعارض با نظام سلطه و بهویژه آمریكا و رژیم صهیونیستی بود. بنابراین آنها برنامههایی را طراحی كردند تا در بین افكار عمومی اینگونه تداعی شد كه حركت در مسیر بیداری اسلامی، نتیجهای جز آشفتگی، ناامنی و خشونت نخواهد داشت.
به عنوان نمونه در لیبی ورود شتابزدهی ناتو و برخی بازیگران منطقهای به صحنهی مبارزات از طریق بمبارانهای هوایی در اين كشور، آن هم در شرایطی كه انقلاب مردم لیبی متأثر از بیداری اسلامی داشت به اوج خود میرسید، در كنار دهها هدفی كه از سوی نظام سلطه دنبال میشد، یك هدف خاص هم داشت؛ این هدف خاص آن بود كه این پیام به مردم منطقه منتقل شود كه اگر شما هم مانند مردم لیبی بخواهید مطالبات خود را پیگیری كنید، نتیجهی این پیگیری، حضور ناتو، جنگ و ناامنی در كشورتان خواهد بود.
در جریان مبارزات مردم مصر، علیرغم دستاوردهایی كه در شروع انقلاب حاصل شد و عمدتاً هم توجه به شاخصهای مبتنی بر بیداری اسلامی منجر به این دستاوردها شد، دشمنان انقلاب مصر تلاش كردند تا با به نمایش گذاشتن نوعی مداخله، سركوب و خشونت، به ایجاد و گسترش حس یأس و ناامیدی در مردم بپردازند.
در سوریه علیرغم اینكه جنس درگیریها متفاوت از جاهای دیگر است، اما محور آمریكا و رژیم صهیونیستی، مردمی را كه ویژگی منحصر به فردی در سوریه دارند و در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی قرار دارند، به سرعت وارد جنگ داخلی میكنند. چرا سوریه باید به سرعت وارد جنگ شود؟ چون طراحان مقابله با بیداری اسلامی به خوبی میدانند كه مردم كشوری كه در خط مقدم مبارزه با رژیم صهیونیستی است، به دنبال انقلاب نیستند. مطالباتی دارند، اما برآورده شدن آن را از راه انقلاب نمیخواهند. پس اگر آمریكا منتظر بماند تا روزی مردم در یك میدان بزرگ جمع شوند و كار دولت را یكسره كنند، این انتظار بینتیجه خواهد ماند. پس سوریه باید به سرعت وارد جنگ شود.
همهی این طراحیها با این هدف انجام شد كه این پیام توسط مردم منطقه دریافت شود كه حركت در مسیر بیداری اسلامی در تعارض با امنیت و رفاه مردم خواهد بود. پیامی كه اگر مورد پذیرش مردم قرار میگرفت، میتوانست در حفظ ثبات رژیم صهیونیستی در اوج امواج سهمگین بیداری اسلامی مؤثر واقع شود.
اما مشاهدات میدانی و بررسیهای ما نشان میدهد كه طراحیهای آنها نتوانسته به نتیجهی مورد نظر دست پیدا كند. به عنوان مثال در مصر وقتی شما وارد لایههای اجتماعی میشوید، میبینید حتی همانهایی كه مخالف آقای مرسی بودند، آنها هم برای صیانت از بیداری اسلامی وارد صحنه شدند؛ اگرچه برخی كشورهای منطقه و فرامنطقه تلاش كردند با سوءاستفاده از شرایط پیش آمده، مصر را برگردانند به دورانی كه انتخابات به معنای واقعی در آن برگزار نمیشد.
در موضوع مصر، به نظر شما چرا تحولات اینگونه رقم خورد؟
بنده حدود سه ماه قبل از بركناری آقای مرسی، در گفتوگوهایی كه با مقامات مصری و بخشی از اعضای تیم پیرامونی و مؤثر آقای مرسی داشتیم این مسأله را با صراحت به آنها گفتیم كه به نظر ما اگر مردم مصر به آقای مرسی به عنوان رئیس جمهور رأی دادند و اگر اخوان توانست در مصر جایگاه بالایی كسب كند، به این خاطر بود كه مردم گمان كردند اسلامگراها از یك نگاه راهبردی در حمایت از مردم مظلوم فلسطین و در مبارزه با رژیم صهیونیستی برخوردارند.
بدون شك مردم در مصر مطالباتی داشتند؛ مطالبات اقتصادی، اجتماعی، دموكراسیخواهی و مطالبات گستردهی اسلامخواهی از سطوح مختلف این مطالبات بود. اما در این میان مطالبات اسلامی، عمیقترین و وسیعترین لایه از مطالبات را شكل میداد. حتی بسیاری از آنهايی كه صرفاً به دنبال مطالبات اقتصادی بودند، خواهان اقتصادی از نوع حاكمیت ارزشها و شرع اسلام بودند. بسیاری از دموكراسیخواهان نیز به دنبال دموكراسی مدنظر شریعت بودند. اما متأسفانه اخوان نتوانست این مسأله را درك كند و پاسخگوی مطالبات اسلامخواهی مردم در ابعاد گوناگون اقتصادی، سیاسی و اجتماعی باشد. این مسأله منجر به وقوع شكاف اجتماعی و دو دستگی در جامعه گردید. در واقع فاصله گرفتن بازیگران جدید از اهداف بیداری اسلامی شرایطی را فراهم كرد كه مردم دیگر حاضر به حمایت از آنها نشدند. در این میان دشمنان جهان اسلام كوشیدند با سوء استفاده از شكاف به وجود آمده در جامعهی مصر، اهداف خود را محقق كنند. ایدهآلترین حالت برای آنها یك طراحی است كه حافظ منافع آمریكا و متحدین او بهویژه رژیم صهیونیستی در منطقه باشد.
این روزها سوریه در صدر اخبار رسانهها قرار دارد. آمریكا تلاشهای سیاسی و تبلیغاتی زیادی را برای زمینهسازی حملهی نظامی به سوریه شروع نموده است. تحلیل شما از وضع آیندهی این بحران چیست؟
فهم ما از تحولات سوریه نشان میدهد كه از ابتدای شروع بحران، آمریكاییها به نوعی به مداخلهی نظامی در این كشور پرداختند. اگر بخواهیم مقایسهای كنیم بین تحولات مصر، تونس، یمن و بحرین با اتفاقات سوریه، باید بگوییم كه در آن كشورها جوانان به صورت خودجوش وارد صحنه شدند و از ارتباطات فضای سایبر استفاده كردند. آحاد مردم، نخبگان و احزاب سیاسی هم وارد شدند و به لحاظ ظاهری هم یك میدان مشخص در هر كشوری به عنوان مركز بیان مطالبات یا اعتراضات مردم قرار گرفت.
اما تحولات در سوریه چگونه شروع شد؟ بحران در سوریه از شهر مرزی «درعا» در نزدیكی اردن و «حمص» و «حما» در نزدیكی تركیه و لبنان شروع شد؛ یعنی حتی اگر بخواهیم اسمش را انقلاب بگذاریم، شروع این انقلاب برخلاف مدل طبیعی سایر كشورها در آسیا و شمال آفریقا از شهرهای مرزی شروع شد. در حالی كه شاید اگر مردم در سوریه فرصت پیدا میكردند، بخشی از مطالبات شكل میگرفت و مثلاً مخالفتهایی در پایتخت آغاز میشد. چراكه سوریه هم مثل خیلی از كشورهای عربی، نیازمند اصلاحات است. اما نكتهی مهم این است كه این حركت از شهرهای مرزی شروع شد و بلافاصله در اولین نماز جمعه گروههای مختلف خارجی را وارد كردند، به برخی از مردم هم سلاح دادند و درگیری مسلحانه در داخل نماز جمعه شكل گرفت. افرادی به داخل منارههای مسجد رفتند و در عین اقامهی نماز، مردم را به رگبار بستند و حكومت سوریه را به واكنشهایی وادار نمودند. بنابراین طراحان جنگ داخلی در سوریه به دنبال آن بودند از تقویت محور مقاومت در منطقه كه پیامد مشخص بیداری اسلامی بود جلوگیری كنند و راه حل آنان متلاشی كردن محور مقاومت و تقویت جبههی طرفداران رژیم صهیونیستی بود.
پس ورود آمریكاییها به فاز نظامی، اتفاق جدیدی نیست، یعنی آنها به همراه رژیم صهیونیستی از مدتها پیش به ارسال سلاح برای مخالفان در سوریه اقدام كردند، اما در ادامه این كار با صدای بلند و آشكار از سوی آنان و برخی دیگر از كشورها دنبال شد. كمی كه گذشت آنان در فاز دوم، راهكار سیاسی را به موازات كمكهای تسلیحاتی دنبال نمودند. اما این راهكار سیاسی هدفی جز همان هدف نظامی را دنبال نمینمود. خروجی تمام طرحهای آنان تضعیف سوریه به عنوان محور مقاومت بود.
با این مقدمه روشن میشود كه چرا آمریكاییها امروز بعد از گذشت نزدیك به سه سال از وقوع بحران در سوریه سخن از حملهی نظامی به عنوان یك فرم مشخص از اقدامات نظامی میزنند. آنها به دنبال عملی كردن تمامی طراحیهای ممكن برای تحقق هدف خود هستند. آنها تمام تلاش خود را كردند تا كار به اینجا نرسد، اما باز حكومت سوریه دست برتر را داشت و اكنون به سراغ گزینهی آخر خود رفتهاند.
اتفاق دیگری كه ما در سالهای اخیر شاهد آن بودیم و این موضوع در سوریه به شكل بارزی نمود داشت، تقویت گروههای تكفیری در منطقه است. به نظر شما وضعیت تكفیریها در منطقه تا چه اندازه به مسألهی سوریه گره خورده است؟ و آیا رشد گروههای تكفیری ادامه خواهد یافت؟
گروه القاعده در عربستان سعودی و افغانستان شكل گرفت و تقویت شد؛ اما اقدامی كه به نام القاعده به وقوع پیوست و نظام بینالملل را دچار شوك نمود، ماجرای انفجار برجهای دوقلوی نیویورك بود. ما در ملاقاتهای خود با طرفهای غربی و حتی دوستان منطقهای خود به صراحت این نكته را گفتهایم كه تصور نكنید اگر تكفیریها برای استفادهی ابزاری به عراق و سوریه آورده شوند، در همانجا محدود میمانند. القاعده اگر در عربستان محدود میماند، در نیویورك عملیات نمیكرد. امروز هزاران نیروی تكفیری به سوریه آمدهاند و در حالی كه در پوشش مخالفین حكومت سوریه مبارزه میكنند، حتی مخالفین حكومت سوریه را هم هدف قرار میدهند.
متأسفانه جریان تكفیر در دو سطح منطقهای و بینالمللی توسط ابزارها، عوامل و جریاناتی تقویت میشود. این جریانات با یك فهم نادرست نسبت به این گروهها به این كار اقدام میكنند. ما اطلاع پیدا كردیم كه یكی از مقامات مهم یكی از كشورهای منطقه در یكی از ملاقاتهایش گفته است كه: ما در دو سال گذشته تلاش كردیم تا نیروهای تكفیری و جبههی النصره را در داخل سوریه گرد هم بیاوریم و با بكارگیری این نیروها، حكومت سوریه را ساقط كنیم. اما پس از اینكه حكومت سوریه را ساقط كردیم، تمام این نیروها را در آنجا نابود خواهیم كرد. پاسخ ما به ناقل این خبر این بود كه اگر آمریكا توانست بعد از ده سال، القاعده را در راستای منافع خودش در افغانستان و عراق از بین ببرد، تردید نكنید كه شما هم میتوانید در سوریه این كار را بكنید.
مبارزه با جریان تكفیری جز با آگاهی بخشیدن به مردم در تمامی سطوح به جایی نخواهد رسید. ما نیز در سفرهایی كه به كشورهای منطقه داریم همواره به مقامات كشورها تأكید میكنیم كه امروز دیگر ایجاد فتنه بین شیعه و سنی صرفاً یك پدیدهی مذهبی نیست؛ بلكه یك پدیدهی در عین حال سیاسی است. لذا نباید دست روی دست بگذاریم و بگوییم علمای دین به تنهایی چارهای بیندیشند. البته باید اقداماتی اساسی در حوزهی دینی صورت بگیرد اما اینها كافی نیست. امروزه پدیدهی تكفیریها كه پدیدهی افراطگرایی با هدف ایجاد فتنه در جهان اسلام است قویاً یك موضوع سیاسی است. موضوعی كه برخی از طرفها در منطقه هم سعی میكنند بر این موج سیاسی در راستای منافع خاص خودشان سوار شوند. به همین جهت ما همواره از مقامات كشورها خواستیم كه نسبت به پیامدهای نامطلوب رشد تكفیریها در منطقه موضع و اقدام جدی داشته باشند و از رشد این پدیده كه ثبات، امنیت و آرامش را در كل منطقه برای سالیان متوالی به خطر میاندازند جلوگیری كنند.