گروه فرهنگی مشرق - مادری که در برابر نعش جوان شهید خویش، دشمن را اینگونه تحقیر کرد: «من همین مصطفی را می خواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می کنم!» وقتی که اسم شهدای هسته ای مطرح می شود بسیاری از افراد جامعه میگویند: «چرا بیشتر در مورد این شهدا صحبت می کنند؟ انگار فقط همینها شهید هستند! پس شهدای دیگر چه می شوند؟»
ولی جالب است که بدانیم که با وجود همهی این بحثهایی که در رابطه با این شهدا وجود دارد و تبلیغات منفیای که برعلیه معدود فعالیت های انجام گرفته برای شناساندن و معرفی این شهدا وجود دارد، تا به حال کتاب ها و محصولات کمی در رابطه با این شهدا منتشر شده است.
هشتم آذرماه سالگرد شهادت استاد شهید، مجید شهریاری است. به همین بهانه به سراغ معرفی همهی کتابهای منتشر شده در رابطه با شهدای هستهای رفتهایم، تا گامی هرچند کوچک را در راستای معرفی بیشتر این شهدا به مخاطبان خود برداریم.
1. ام وهب قرن بیست و یکم
آخرین شهید هستهای کشورمان که از سه شهید دیگر نیز جوانتر بود، مادری انقلابی و فعال دارد که داستانها و روایاتی که او از فرزند شهیدش مطرح می کند، سوژهی اصلی کتابی شده است که با همت «رحیم مخدومی» به رشته تحریر در آمده است.
مادری که در برابر نعش جوان شهید خویش، دشمن را اینگونه تحقیر کرد: «من همین مصطفی را می خواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می کنم!»
کتاب «من، مادر مصطفی» در بردارنده خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن از زبان مادر و همسر شهید و نزدیکان شهید می باشد، برای اولین بار توسط انتشارات «رسول آفتاب» منتشر شده است.
این کتاب 136 صفحه ای که دارای 15 بخش است، به حدی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است، که ظرف مدت یک سال به چاپ چهارم رسید و این خود بزرگترین گواه برای میزان عطش بالای مخاطبان نسبت به این گونه کتابهاست.
در بخشی از این کتاب آمده است:
مصطفی خواب های خوب زیادی دیده بود. یک صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است. گفتم: چی شده؟ نمیگفت. اصرار کردم، گفت: «خواب دیدم امام زمان گفت من از شما راضیام.». یک بار دیگر میگفت: «دیدم آیت الله خامنهای بالای تپهی سبزی ایستاده و با اون دست جانبازیش روی سرم دست میکشه.». گه گاه به خاطر خستگی، نماز صبحش قضا میشد. گفتم: اگر تو بخواهی شهید بشی، نماز صبح هات نمیگذاره. بعد از مدتی گفت: «من خواب دیدم در صحرای کربلا، پشت امام حسین علیه السلام نماز صبح میخونم.» دوستاش تعریف میکردن زمانی که دانشجو بود، به اونها گفته بود: «من خواب در خونهی فاطمه سلام الله علیها رو خیلی میبینم.» یه بار تعریف کرد: «خواب دیدم پیامبر قبری رو به من نشون میده و میگه؛ جایگاه تو این جاست.»
2. آقا مصطفی دوست داشتنی
«گفتند طلب علم واجب است،
اما نگفتند چرا،
تا ما خودمان چشم و گوش باز کنیم و در اعصار مختلف،
چراهای مختلفش را ببینیم.
در یک عصر، علمی را که ناجی دینمان بود،
در عصری دیگر ناجی حریت و آزادی مان،
و امروز استقلالمان؛
که نگهبان دینمان است و هم نگهبان حریت و آزادی مان.
وقتی این همه ارزش در گرو علم است، آیا ارزش و جایگاه «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» بر کسی پوشیده می ماند؟
ارزش کسی که بر مسند علم نشسته و هم می طهور شهادت را لاجرعه سر کشیده چطور؟
ما محرومان درک مقام فقاهت و شهادت، در وصف شهیدان سنگر علم چه می توانیم بگوییم، جز سکوت؟
حکایت آقا مصطفی،
حکایتی چنین است!»
این مقدمه ای است که دو نویسنده ی جوان کتاب «آقا مصطفی» برای اثر خود نگاشته اند. کتابی که به بررسی گوشه هایی از زندگی این دانشمند پرکار هستهای کشورمان پرداخته است. شهیدی که نه پیشنهاد پست در وزارت نفت را قبول کرد و نه ریاست ایران خودرو، بلکه با تمام توان برای صنعت هستهای کشورش کوشید و در نهایت هم در همین راه به شهادت رسید.
«احسان ترابی و مهدی نوری» نیز مانند آقای مخدومی به خوبی این نکته را دریافته اند که زندگی شهدای هستهای دارای نکات و سوژههای بسیار جذابی می باشد که می توان از دل آن صدها کتاب و فیلم، مستند و نرم افزار تولید کرد. موضوعی که بسیاری از نویسندگان پرتجربه کشورمان نیز از آن غافل ماندهاند.
نویسندگان کتاب «آقا مصطفی» در یکی از خاطراتی که در کتاب خود گردآوری و بازنویسی کرده اند، آوردهاند: «توی جلسه اگر حس میکرد راه درست دارد کج میشود، رگ گردنی میشد. آستینهایش را بالا میزد و میگفت: «تماشا کنید! این پوست و استخوان مال طبقه سوم جامعه است. لای پر قو بزرگ نشدهام. درد را هم میفهمم. نمیگذارم راه مردم دور شود» یکبار هم دو تا از بچههای نطنز را به ناحق اخراج کردند. آنقدر ایستاد و پا فشاری کرد تا با سلام و صلوات برشان گرداندند.»
3. دانشمند عاشورایی
محرم سال 90، اولین سالگرد دانشمند عاشورایی ای بود که قبل از شهادتش عدهای خیلی خوب او را میشناختند. عدهای خوب میدانستند غنیسازی ۲۰ درصد اورانیوم و بسیاری پیشرفتهای علمی ایران در علوم هستهای مدیون تلاشهای اوست و اگر نباشد، از سرعت این پیشرفتها کاسته خواهد شد. این دسته طیف گستردهای هستند؛ از نخستوزیر اسرائیل و روسای موساد و سیا، تا موتور سوار مزدوری که بمب را به بدنه خودروی این استاد شهید چسباند.
محرم سال 90 بهانه ای شد که شخصیت این دانشمند عاشورایی برای اولین بار در کتابی به نام «شهید علم» تصویر شود. کتابی که ماحصل صد خاطره متفاوت از دورههای مختلف زندگی شهید «مجید شهریاری» است که توسط بستگان، دوستان، همکاران و شاگردان وی بیان شده است.
این کتاب که «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» آن را گردآوری و منتشر کرده است، در 146 صفحه به بررسی ابعاد مختلف زندگی شهید «شهریاری» پرداخته است و برای ایجاد ارتباط بهتر میان مخاطب و شخصیت اصلی کتاب، در بخش پایانی خود تعدادی از تصاویر این شهید را نیز قرار داده است.
شهید «مجید شهریاری» دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتی ایران بود که درتاریخ ۸ آذر ۱۳۸۹ توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
4. آن مردی که شلوار جین میپوشید
چند وقت قبل و بعد از اینکه نخست وزیر رژیم جعلی صهیونیستی، در رابطه با نبود آزادی در ایران صحبت کرد و برای صحبتهایش به ایرانیهایی استناد کرد که نمی توانند شلوار جین بپوشند، عکسی در فضای مجازی منتشر شد که در آن شهید «داریوش رضایی نژاد» را در حالی که شلوار جین به پا کرده بود و در حال بازی با دختر کوچکش بود، نشان می داد. عکسی که در زیر آن نوشته شده بود، آن مردی را که شلوار جین می پوشید، شما کشتید!
زندگی این شهید بزرگوار دستمایه نوشتن دفتر دوم، کتاب «شهید علم» شده است. کتابی که بازهم با همت «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» و با بهره گیری از 106 خاطره متفاوت از دورههای مختلف زندگی این شهید که توسط بستگان، دوستان، همکارانش بیان شده است، به زیر چاپ رفته است. این 106 خاطره در چهار فصل زندگینامه و خاطرات، مشروح دیدار رهبری با خانواده شهید، گزیده ای از چکیده مقالات علمی شهید رضایی نژاد و تصاویری از ایشان گردآوری شده است.
یکی از خاطرات این کتاب بدین شرح است: «در بین یکی از قطعاتی که برای یکی از سایت های هسته ای وارد کرده بودیم، یک اخلالگر خیلی کوچک، اما خیلی خطرناک مغناطیسی جاسازی شده بود. آقای رضایی نژاد را از این قضیه مطلع کردیم. ایشان خیلی خونسرد قطعه را بررسی کردند. به من نگاه کردند و گفتند: «دکتر می بینی دارن با ما چه کار می کنن؟»، گفتم: «داریوش بذار تیم متخصص خنثی سازی بیان، یه وقت آسیب می بینی.» داریوش لبخندی زد و گفت: «دکتر! ما دیگه رفتنی هستیم.» هیچ وقت داریوش را اینقدر معنوی ندیده بودم.»
5. یادگاران
مصطفی احمدی روشن راه روشنی است برای ما نسل بعد از انقلاب تا بدانیم هنوز باب جهاد باز است و هنوز مجاهدین بر قاعدین افضل هستند. این شهید بزرگوار که زندگی پر از فراز و نشیبی در مسیر خدمت به بهبود وضعیت علمی به ویژه دانش هستهای کشورمان داشته است، برای باری دیگر به عنوان سوژه برای نگارش کتابی انتخاب شده است که تا به حال برای نشر خاطرات بسیاری از شهدای بزرگ فعالیت کرده است.
مجموعه کتاب یادگاران، که تا به حال مجموعه خاطرات شهدایی همچون همت، بروجردی، باکری، زین الدین و... رفته است، در جلد بیست و دوم این مجموعه به سراغ زندگی شهید مصطفی احمدی روشن رفته است تا کتاب «یادگاران، احمدی روشن» را پدید آورد.
این کتاب دربردارنده حدود یکصد خاطره از والدین، همسر، دوستان و نزدیکان شهید «مصطفی احمدی روشن است که به کوشش «مرتضی قاضی» به نگارش درآمده است.
با همه اینها باید گفت که وجود تنها 5 کتاب در رابطه با چهار شهیدی که تازه به شهادت رسیدند و جمع آوری و ثبت خاطرات آنها از خانوادشان، دوستان و همکارنشان کار نه چندان سختی است، خود بیان کنندهی اوج مظلومیت شهدا به ویژه شهدای هستهای کشورمان است. نباید از این نکته غافل شد که هنوز هیچ اثر رسمی در رابطه با شهید «مسعود علیمحمدی» به چاپ نرسیده است و باید در این رابطه اعتراف کرد که کتابهای بسیاری در این حوزه باید موجود می بودند و هنوز اثری از آنها نیست!
ولی جالب است که بدانیم که با وجود همهی این بحثهایی که در رابطه با این شهدا وجود دارد و تبلیغات منفیای که برعلیه معدود فعالیت های انجام گرفته برای شناساندن و معرفی این شهدا وجود دارد، تا به حال کتاب ها و محصولات کمی در رابطه با این شهدا منتشر شده است.
هشتم آذرماه سالگرد شهادت استاد شهید، مجید شهریاری است. به همین بهانه به سراغ معرفی همهی کتابهای منتشر شده در رابطه با شهدای هستهای رفتهایم، تا گامی هرچند کوچک را در راستای معرفی بیشتر این شهدا به مخاطبان خود برداریم.
1. ام وهب قرن بیست و یکم
آخرین شهید هستهای کشورمان که از سه شهید دیگر نیز جوانتر بود، مادری انقلابی و فعال دارد که داستانها و روایاتی که او از فرزند شهیدش مطرح می کند، سوژهی اصلی کتابی شده است که با همت «رحیم مخدومی» به رشته تحریر در آمده است.
مادری که در برابر نعش جوان شهید خویش، دشمن را اینگونه تحقیر کرد: «من همین مصطفی را می خواستم، نه مصطفای ترسو را! من علیرضای مصطفی را هم مثل مصطفی بزرگ می کنم!»
کتاب «من، مادر مصطفی» در بردارنده خاطرات شهید مصطفی احمدی روشن از زبان مادر و همسر شهید و نزدیکان شهید می باشد، برای اولین بار توسط انتشارات «رسول آفتاب» منتشر شده است.
این کتاب 136 صفحه ای که دارای 15 بخش است، به حدی مورد استقبال مخاطبان قرار گرفته است، که ظرف مدت یک سال به چاپ چهارم رسید و این خود بزرگترین گواه برای میزان عطش بالای مخاطبان نسبت به این گونه کتابهاست.
در بخشی از این کتاب آمده است:
مصطفی خواب های خوب زیادی دیده بود. یک صبح بلند شد، دیدم چهره اش برافروخته است. گفتم: چی شده؟ نمیگفت. اصرار کردم، گفت: «خواب دیدم امام زمان گفت من از شما راضیام.». یک بار دیگر میگفت: «دیدم آیت الله خامنهای بالای تپهی سبزی ایستاده و با اون دست جانبازیش روی سرم دست میکشه.». گه گاه به خاطر خستگی، نماز صبحش قضا میشد. گفتم: اگر تو بخواهی شهید بشی، نماز صبح هات نمیگذاره. بعد از مدتی گفت: «من خواب دیدم در صحرای کربلا، پشت امام حسین علیه السلام نماز صبح میخونم.» دوستاش تعریف میکردن زمانی که دانشجو بود، به اونها گفته بود: «من خواب در خونهی فاطمه سلام الله علیها رو خیلی میبینم.» یه بار تعریف کرد: «خواب دیدم پیامبر قبری رو به من نشون میده و میگه؛ جایگاه تو این جاست.»
2. آقا مصطفی دوست داشتنی
«گفتند طلب علم واجب است،
اما نگفتند چرا،
تا ما خودمان چشم و گوش باز کنیم و در اعصار مختلف،
چراهای مختلفش را ببینیم.
در یک عصر، علمی را که ناجی دینمان بود،
در عصری دیگر ناجی حریت و آزادی مان،
و امروز استقلالمان؛
که نگهبان دینمان است و هم نگهبان حریت و آزادی مان.
وقتی این همه ارزش در گرو علم است، آیا ارزش و جایگاه «مداد العلما افضل من دماء الشهدا» بر کسی پوشیده می ماند؟
ارزش کسی که بر مسند علم نشسته و هم می طهور شهادت را لاجرعه سر کشیده چطور؟
ما محرومان درک مقام فقاهت و شهادت، در وصف شهیدان سنگر علم چه می توانیم بگوییم، جز سکوت؟
حکایت آقا مصطفی،
حکایتی چنین است!»
«احسان ترابی و مهدی نوری» نیز مانند آقای مخدومی به خوبی این نکته را دریافته اند که زندگی شهدای هستهای دارای نکات و سوژههای بسیار جذابی می باشد که می توان از دل آن صدها کتاب و فیلم، مستند و نرم افزار تولید کرد. موضوعی که بسیاری از نویسندگان پرتجربه کشورمان نیز از آن غافل ماندهاند.
نویسندگان کتاب «آقا مصطفی» در یکی از خاطراتی که در کتاب خود گردآوری و بازنویسی کرده اند، آوردهاند: «توی جلسه اگر حس میکرد راه درست دارد کج میشود، رگ گردنی میشد. آستینهایش را بالا میزد و میگفت: «تماشا کنید! این پوست و استخوان مال طبقه سوم جامعه است. لای پر قو بزرگ نشدهام. درد را هم میفهمم. نمیگذارم راه مردم دور شود» یکبار هم دو تا از بچههای نطنز را به ناحق اخراج کردند. آنقدر ایستاد و پا فشاری کرد تا با سلام و صلوات برشان گرداندند.»
3. دانشمند عاشورایی
محرم سال 90، اولین سالگرد دانشمند عاشورایی ای بود که قبل از شهادتش عدهای خیلی خوب او را میشناختند. عدهای خوب میدانستند غنیسازی ۲۰ درصد اورانیوم و بسیاری پیشرفتهای علمی ایران در علوم هستهای مدیون تلاشهای اوست و اگر نباشد، از سرعت این پیشرفتها کاسته خواهد شد. این دسته طیف گستردهای هستند؛ از نخستوزیر اسرائیل و روسای موساد و سیا، تا موتور سوار مزدوری که بمب را به بدنه خودروی این استاد شهید چسباند.
محرم سال 90 بهانه ای شد که شخصیت این دانشمند عاشورایی برای اولین بار در کتابی به نام «شهید علم» تصویر شود. کتابی که ماحصل صد خاطره متفاوت از دورههای مختلف زندگی شهید «مجید شهریاری» است که توسط بستگان، دوستان، همکاران و شاگردان وی بیان شده است.
این کتاب که «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» آن را گردآوری و منتشر کرده است، در 146 صفحه به بررسی ابعاد مختلف زندگی شهید «شهریاری» پرداخته است و برای ایجاد ارتباط بهتر میان مخاطب و شخصیت اصلی کتاب، در بخش پایانی خود تعدادی از تصاویر این شهید را نیز قرار داده است.
شهید «مجید شهریاری» دانشمند فرزانه و استاد فیزیک هستهای دانشگاه شهید بهشتی ایران بود که درتاریخ ۸ آذر ۱۳۸۹ توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
4. آن مردی که شلوار جین میپوشید
چند وقت قبل و بعد از اینکه نخست وزیر رژیم جعلی صهیونیستی، در رابطه با نبود آزادی در ایران صحبت کرد و برای صحبتهایش به ایرانیهایی استناد کرد که نمی توانند شلوار جین بپوشند، عکسی در فضای مجازی منتشر شد که در آن شهید «داریوش رضایی نژاد» را در حالی که شلوار جین به پا کرده بود و در حال بازی با دختر کوچکش بود، نشان می داد. عکسی که در زیر آن نوشته شده بود، آن مردی را که شلوار جین می پوشید، شما کشتید!
زندگی این شهید بزرگوار دستمایه نوشتن دفتر دوم، کتاب «شهید علم» شده است. کتابی که بازهم با همت «دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی» و با بهره گیری از 106 خاطره متفاوت از دورههای مختلف زندگی این شهید که توسط بستگان، دوستان، همکارانش بیان شده است، به زیر چاپ رفته است. این 106 خاطره در چهار فصل زندگینامه و خاطرات، مشروح دیدار رهبری با خانواده شهید، گزیده ای از چکیده مقالات علمی شهید رضایی نژاد و تصاویری از ایشان گردآوری شده است.
یکی از خاطرات این کتاب بدین شرح است: «در بین یکی از قطعاتی که برای یکی از سایت های هسته ای وارد کرده بودیم، یک اخلالگر خیلی کوچک، اما خیلی خطرناک مغناطیسی جاسازی شده بود. آقای رضایی نژاد را از این قضیه مطلع کردیم. ایشان خیلی خونسرد قطعه را بررسی کردند. به من نگاه کردند و گفتند: «دکتر می بینی دارن با ما چه کار می کنن؟»، گفتم: «داریوش بذار تیم متخصص خنثی سازی بیان، یه وقت آسیب می بینی.» داریوش لبخندی زد و گفت: «دکتر! ما دیگه رفتنی هستیم.» هیچ وقت داریوش را اینقدر معنوی ندیده بودم.»
5. یادگاران
مصطفی احمدی روشن راه روشنی است برای ما نسل بعد از انقلاب تا بدانیم هنوز باب جهاد باز است و هنوز مجاهدین بر قاعدین افضل هستند. این شهید بزرگوار که زندگی پر از فراز و نشیبی در مسیر خدمت به بهبود وضعیت علمی به ویژه دانش هستهای کشورمان داشته است، برای باری دیگر به عنوان سوژه برای نگارش کتابی انتخاب شده است که تا به حال برای نشر خاطرات بسیاری از شهدای بزرگ فعالیت کرده است.
مجموعه کتاب یادگاران، که تا به حال مجموعه خاطرات شهدایی همچون همت، بروجردی، باکری، زین الدین و... رفته است، در جلد بیست و دوم این مجموعه به سراغ زندگی شهید مصطفی احمدی روشن رفته است تا کتاب «یادگاران، احمدی روشن» را پدید آورد.
این کتاب دربردارنده حدود یکصد خاطره از والدین، همسر، دوستان و نزدیکان شهید «مصطفی احمدی روشن است که به کوشش «مرتضی قاضی» به نگارش درآمده است.
با همه اینها باید گفت که وجود تنها 5 کتاب در رابطه با چهار شهیدی که تازه به شهادت رسیدند و جمع آوری و ثبت خاطرات آنها از خانوادشان، دوستان و همکارنشان کار نه چندان سختی است، خود بیان کنندهی اوج مظلومیت شهدا به ویژه شهدای هستهای کشورمان است. نباید از این نکته غافل شد که هنوز هیچ اثر رسمی در رابطه با شهید «مسعود علیمحمدی» به چاپ نرسیده است و باید در این رابطه اعتراف کرد که کتابهای بسیاری در این حوزه باید موجود می بودند و هنوز اثری از آنها نیست!