موضوع بحث ابتدایی من این است که چرا بحرین برای ما مهم است. به نظر من بحثی را که در این باره مطرح میکنم ممکن است بخشی از آن تازه باشد. در حال حاضر ما نظارهگر بحرانهای مختلفی در سطح خاورمیانه هستیم: بحران سوریه، بحران مصر، بحران روابط با عربستان و... منتها زمانی که به وجدان عمومی جامعه نگاه میکنیم، میبینیم که بحرین برای مردم ما خیلی مهمتر است و مردم روی حوادث بحرین خیلی حساسترند. این در حالی است که شاید نتوان اهمیت استراتژیک سوریه را در سطح مردم جامعه ایران خیلی پیگیری کرد و حتی چه بسا که سطح عمومی حتی سؤال داشته باشد که چرا این قدر دارید در مورد سوریه هزینه میکنید. لکن در مورد بحرین چنین احساسی وجود ندارد.
اگر شما نگاهی به ترکیب جمعیتی بحرین بیندازید، متوجه میشوید که چرا مردم ما این قدر روی مسئله بحرین حساسند. البته در نیمه شمالی کشور کمتر ممکن است این مسئله را احساس کنید، اما در نیمه جنوبی کشور، زمانی که از شیراز پایینتر میروید، اصلا بحرین را یک کشور خارجی نمیدانند؛ یعنی اینقدر ارتباطات اجتماعی با جامعه بحرین قوی است که وقتی راجع به بحرین صحبت میکنند، گویی دارند راجع به شهرهای هرمزگان، فارس، خوزستان و بوشهر صحبت میکنند.
ترکیب جمعیتی بحرین چگونه است؟ 75-70 درصد جمعیت بحرین را شیعیان تشکیل میدهند. شیعیان بحرین دو گروهند: شیعیان عرب و شیعیان عجم. اگر که نخواهیم بگوییم 25% جمعیت بحرین عجم هستند، قطعا 20% جمعیت بحرین را ایرانیتبارها و عجمهایی تشکیل میدهند که قبل از استقلال بحرین در آن ساکن شدهاند. برای مهاجرت ایرانیها به بحرین نمیتوان تاریخ مشخصی را پیدا کرد. اگرچه 3-2 موج مهاجرت از ایران به بحرین وجود داشتهاست، ولی ایرانیها همیشه در آنجا حضور داشتهاند و لذا تاریخ مشخصی را نمیتوان یافت که در آن ایرانیها در این کشور موجود شدهباشند. در رابطه با کشور امارات گفتهمیشود که بعد از انقلاب، خیلی از ایرانیها رفتند و آنجا ساکن شدند. در کویت نیز قبل از انقلاب چنین شرایطی وجود داشتهاست، اما در بحرین جمعیت عجم همواره جزو ترکیب اصلی جمعیتی بودهاست. زبان، فرهنگ، آداب و تقالید عجمهای بحرین حتی با گذشت زمان کاملا ایرانی ماندهاست. زبان مادری و زبانی که این افراد در خانه صحبت میکنند زبان فارسی است و زبان عربی، زبان دوم محسوب میشود عجمهای بحرین روی فرزندان خود اسم ایرانی میگذارند و حتی لباس عربی نمیپوشند؛ یعنی اگر یکی از عجمهای بحرین لباس عربی بپوشد سایرین وی را مسخره میکنند و به او میگویند که تو نیز عرب شدهای. نکته قابل توجه این است که عجمهایی که در بحرین حضور داشتهاند، قشر قابل احترام بحرین بودهاند؛ کارگر و مردم سطوح پایین نبودهاند که برای کار به بحرین رفتهباشند. در بحرین تجار، سرمایهداران بزرگ، بانکداران، تحصیلکردهها، اساتید دانشگاهها و پزشکان، ایرانی هستند و این امر باعث شده که عجمها نوع زندگی، عادات و تقالید خود را به جامعه بحرین تسری دهند.
بخش دیگر جمعیت بحرین شیعیان عرب میباشند. شیعیان عرب روابط دیرینه و گستردهای با ایران داشتهاند. شاید بتوان گفت که نقطه عطف این رابطه به دوره صفویه برمیگردد. در این زمان که مکتب رسمی در ایران تغییر کرد و به مذهب تشیع مبدل گردید، نقطه وصلِ ارتباطی ایران با جهان عرب، شیعیان بحرین و علمای شیعه بحرین بودند که به ایران میآمدند و تشیع را تبلیغ میکردند.
بحرین یکی از کانونهای دیرینه
تشیع میباشد. بحرینیها میگویند که ما هیچگاه در بیعت خلفا نبودهایم و
خلیفه اول را نپذیرفتهایم، بلکه همیشه در بیعت اهل بیت بودهایم. بنابراین
قدمت تشیع در بحرین به اندازه قدمت تاریخ اسلام است. آنها همیشه و
بهخصوص در عصر صفویه با ایران در پیوند بودهاند و رفتوآمد میکردهاند و
درنتیجه میان ایران و بحرین بهنوعی اختلاط فرهنگی ایجاد گردیدهاست.
هماکنون در جنوب کشور خانوادههایی داریم که کاملا ایرانی هستند اما ریشه
آنها به بحارنه بحرین برمیگردد. در بحرین به شیعیان، «بحرانی» میگویند
که جمع آن «بحارنه» است و به غیر شیعیان «بحرینی» میگویند که این تفکیکی
است که در نامگذاری اقشار جامعه صورت میگیرد.
اکنون نگاه کنید که در ایران چقدر فامیل «بحرانی» داریم. البته شکی در این نیست که خیلی از این افراد نسل اندر نسل در ایران بودهاند، منتها اصل اینها به شیعیان عربی که در بحرین حضور داشتهاند برمیگردد. در جنوب کشور فامیل «آل عصفور» خیلی زیاد داریم که اینها اصالتا بحرانی هستند. ازدواجهای عربی و عجمی نیز در داخل ایران انجام میشدهاست؛ یعنی شما بسیاری از شیعیان عرب بحرین را میبینید که مادرشان ایرانی بودهاست یا در اجدادشان یک پیوند عربی-ایرانی وجود داشتهاست. بر این اساس تفکیک و تمایزی میان ایرانیها و بحرانه وجود ندارد. به همین خاطر است که شما وقتی به جمعیت شیعیان بحرین اشاره میکنید، این جمعیت هفتاد و پنج درصدی مخلوطی از عرب و عجم هستند. در نهادهای اجتماعی و سیاسی بحرین نیز وضعیت همین گونه است. در کادر رهبری جمعیت سیاسی الوفاق -که اصلیترین گروه معارض در بحرین است- چند ایرانی حضور دارند؛ آن هم چند عجمی معروف!. برخی از افرادی نیز که در زندان شهید شدهاند، جزو ایرانیتبارهای بحرین هستند، از جمله آقای «کریم فخراوی» که صاحب انتشارات فخراوی بود. ایشان کاملا ایرانی بود؛ یعنی زمانی که شما با وی صحبت میکردید احساس نمینمودید که ایشان بحرینی هستند.
بنابراین محیط در بحرین، تا این حد محیطی ایرانی و فارسی بودهاست. بعد از این دو گروه جمعیتی به اهل سنت بحرین میرسیم و اینکه اهل سنت بحرین چه کسانی هستند. اول از همه باید به آل خلیفه اشاره کرد که مشخصا مهاجر میباشند. آنها در قرن 19 بهعنوان شاخهای از «بنی عتوب»، از شبهجزیره عربستان از «نجد» ابتدا به سواحل قطر آمدند و سپس به سواحل کویت رفتند. بعد از آن آل خلیفه به بحرین آمدند و در آنجا مستقر شدند. به غیر از آل خلیفه، اکثر قریب به اتفاق سنیهای بحرین ایرانیتبارند.
اگر شما بخواهید ترکیب جمعیتی بحرین را مورد بررسی قرار دهید، نسبت جمعیت ایرانیها به جمعیت سنیهای بحرین، خیلی بیشتر از نسبت عجمها به بحارنه است. یعنی من بهطور قطع و با توجه به اینکه در آنجا زندگی کردهام، میگویم که حداقل 80% سنیهای حاضر در بحرین ایرانیتبار هستند. شما وقتی به اسامی بزرگ اهل سنت بحرین، مثلا نام مساجد میرسید برخی نامهای ایرانی میبینید، مثلا مسجد بستکی. بستکی یعنی چه؟ بختکی به همان بختک خودمان در فارسی برمیگردد. مسجد کوهکی! کوهک کجاست؟ در استان فارس در ایران قرار دارد. این را میخواهم عرض کنم که این عوامل و پیوستگیهای اجتماعی است که بحرین را برای ما مهم میکند و هنوز هم که هنوزه مردمانی که در مناطق جنوبیتر از شیراز در ایران زندگی میکنند در ذهن خود، بحرین را یک کشور خارجی نمیدانند؛ یعنی زمانی که راجع به بحرین صحبت میکنند، مانند آن است که راجع به عوض، جناح، بستک و... صحبت مینمایند.
دکتر فرجیراد:
اهمیت بحرین در حوزه ژئوپولتیک از چند منظر است. یک مورد شیعیان هستند؛ یعنی وجود شیعیان بحرین باعث میشود که یک ارتباط گسترده همدلی بین ما؛ شیعیان ایران با این جمعیت برقرار گردد. دومین مورد، فرهنگ و تمدن ایران است که آقای فرازمند به آن اشاره داشتند و اینجانب به آن نمیپردازم و تنها اشاره میکنم که این فرهنگ و تمدن ایرانی هم در بین شیعیان (بهویژه آنهایی که ایرانیالاصلند) و هم در میان سنیها وجود دارد که در این باره آقای فرازمند گفتند که که بسیاری از اهل تسنن این کشور عملا از ایران به بحرین مهاجرت کردهاند و عشق و علاقه آنها به شمال خلیج فارس است. سومین مورد مهم ژئوپولتیکی در بحرین، نزدیکی این کشور به ناحیه شرقیه عربستان است. یک پل 25 کیلومتری بحرین را به شرقیه عربستان متصل میکند که در آنجا نیز اکثریت جمعیت شیعه هستند.
عربستان جامعهای سنتی است و غرب توان تحمل و پذیرش چنین جامعهای را ندارد. نوع حاکمیتی که در عربستان وجود دارد مبتنی بر پیوند مذهب با حاکمیت و قبیله میباشد. در عربستان عقاید مدرنی وجود دارد که کموبیش متفاوت هستند و در آن مذهب سلفی و دنیای امروز پیوند خورده و از درون آن تروریسم خارج میگردد و جهان غرب را به خطر میاندازد. ماجرای اثرگذاری عربستان بر جهان از به خطر انداختن غرب شروع شد و الان این اثرگذاری امنیت کشورهای منطقه را نیز دارد به خطر میاندازد. اتفاقا یکی از دلایل که شما میبینید که در سوریه، غربیها ناگهان شروع به مورد حمله قرار دادن بشار اسد کردند و هدف اصلیشان مطابق گفته برخی از آنها رسیدن به تهران بود و اکنون بهدنبال جمعکردن آن هستند، این است که اکنون به اشتراکاتی رسیدهاند که نقطه ثقل این اشتراکات تروریسم است. حال غربیها به دنبال برگزاری مذاکرات ژنو 2 هستند تا از این طریق برخی از مخالفین بتوانند وارد حاکمیت شوند و در پی آن تکفیریها بهگونهای تضعیف شده و در سوریه ثبات ایجاد گردد. بنابراین لازم است که بپذیریم در آینده در عربستان تحولی به وجود خواهدآمد.
هدف غرب این است که ابتدا یک رفرمی بهویژه در زمینه اجتماعی شکل بگیرد، زیرا معتقد است که اگر نظام اجتماعی تغییر نکند، خلأی که در طی انقلاب در عربستان رخ میدهد، منجر به حاکمیت تروریسم و بنیادگرایی خواهدشد؛ یعنی همین وضعیت کنونی را نیز از دست میدهند. بنابراین باید تغییرات اجتماعی رخ دهد و روابط بین فرهنگها و... عوض شود تا به تدریج از سنتگرایی به مدرنیزه برسند.
دکتر فرازمند:
بحث مهمی که در رابطه با بحرین وجود دارد این است که بازیگران مهم و تاثیرگذار در این کشور چه کسانی هستند. بحث دیگر آن است که آینده این بحران را چگونه باید تبیین کرد. یعنی آینده بحران چگونه توسط این بازیگران رقم خواهدخورد. بازیگران خارجی مهم در بحرین، آمریکا، عربستان و ایران هستند. در کنار این بازیگران بنابر ارتباطات تاریخی شاید بتوان انگلستان را هم ذکر کرد. در داخل بحرین نیز، دولت بحرین و اوپوزیسیون آن بهعنوان بازیگران داخلی حضور دارند و هر یک از این دو دارای رویکردها و ترکیبهای خاص خود هستند. در مورد ایران قبلا عرض کردم که چرا بحرین برای ما مهم است.
در مورد آمریکا، باید پرسید که چرا بحرین برای آمریکا مهم است. درست است که آمریکا پایگاهی در بحرین دارد که این پایگاه در اواسط دهه نود به مرکز فرماندهی ناوگان پنجم نیروی دریایی آمریکا تبدیل شد، اما قبل از این نیز قدیمیترین پایگاه آمریکا در خلیج فارس همین پایگاه بحرین بودهاست. حتی قبل از استقلال بحرین نیز آمریکاییها در این کشور حضور داشتهاند. همین دو سال پیش بود که آمریکاییها شصتمین سال حضور خود در بحرین را جشن گرفتند؛ یعنی این پایگاه بیش از شصت و یکی دو سال قدمت دارد. چرا برای انگلیسیها بحرین خاص بودهاست؟ جامعه بحرین نسبت به جوامع دیگر خلیج فارس متفاوت است. بازترین و باسوادترین جامعه خلیجفارس، جامعه بحرین است. اولین صنعتگران و حرفهمندان در منطقه خلیج فارس بحرینی بودند. این امر نیز نبود مگر بهعلت ارتباط با ایران و حضور تاریخی ایران در بحرین. هماکنون امنترین پایگاه و مکان برای آمریکاییها نه تنها در خلیج فارس، بلکه در کل منطقه عربی، بحرین است.
الان هم که اوضاع بحرین آشفتهاست،
آمریکاییها نسبت به تاسیسات، سفارت و پایگاه خود نگرانی ندارند. یکی از
دلایل انتخاب بحرین، امن بودن، باز بودن جامعه و امکان ارتباط اجتماعی در
بحرین است. صحبتهایی در سالهای اخیر میشود که آمریکاییها بهدنبال
تغییر پایگاه خودشان از بحرین به کشوری دیگر از کشورهای حاشیه خیلج فارس
هستند. اول اینکه آمریکاییها در سایر کشورهای حاشیه خلیج فارس نیز پایگاه
دارند، از جمله در همسایگی ما در قطر. ثانیا هیچ کشور دیگری در منطقه خلیج
فارس نمیتواند آن نقشی را که بحرین برای آمریکاییها دارد، ایفا نماید.
لذا آمریکاییها پایگاه خودشان را در بحرین حفظ خواهندکرد. این بحث نیز
بیشتر از طرف کسانی مطرح میشد که اتفاقا مخالف دولت بحرین بودند و
میگفتند که وجود این پایگاه در بحرین باعث تحفظ آمریکا گردیدهاست و موجب
شدهاست که آمریکا در برابر سرکوب مردم بحرین نتواند موضع مناسبی اتخاذ
کند.
بنابراین اگر که آمریکا به فکر تغییر محل پایگاه خود از بحرین بیفتد
برخورد کمتری از جانب دولت بحرین خواهد داشت و راحتتر میتواند از روند
دموکراسی در بحرین حمایت نماید. عربستان سعودی نزدیکترین کشور به بحرین
است و یک پل 25 کیلومتری خاک دو کشور را به هم وصل میکند و اصولا بحرین
نه در آبهای ساحلی، بلکه کاملا در دل عربستان قرار دارد؛ یعنی از هر طرف
توسط فضای جغرافیایی زمینی، هوایی و دریایی عربستان سعودی احاطه شدهاست.
وضعیت اجتماعی دگرگون و باز بحرین برای سعودیهای نیز مفید بودهاست. بنابراین سعودیها هیچگاه سعی نکردهاند که علیرغم جامعه متفاوتی که خود دارند، فضای بحرین را هماهنگ با جامعه خود نمایند. معمولا کشورهای مختلف زمانی که در جایی نفوذ دارند، سعی میکنند که فرهنگ و مسائل اجتماعی خودشان را به آنجا تسری دهند و جامعهای که را تحت نفوذشان میباشد را دگرگون سازند، اما عربستان در این مورد سعی نکرد که فضای اجتماعی بحرین را همانند عربستان ببندد. چرا؟ به دلیل این که به این فضا نیاز داشتهاست. مناطق نفتخیز عربستان بیشتر در منطقه شرقیه عربستان قرار دارد که به بحرین متصل میباشد. تعداد زیادی غربی نیز در منطقه شرقیه برای کار در تاسیسات نفتی عربستان زندگی میکنند. این افراد که در داخل عربستان آزادی اجتماعی، امکان بیرون رفتن، تفریح و اختلاط با مردم را ندارند، بهراحتی میتوانند این کمبود را با یک سفر کوتاهمدت به بحرین جبران نمایند. بسیاری از این افراد اصلا در بحرین زندگی میکنند؛ صبح به سر کار میروند و شب برمیگردند. برای عربستان سعودی مهم است که چنین فضایی داشتهباشد تا حضور غربیها در عربستان، اولا یک حضور بیمشکل باشد و ثانیا این موضوع باعث درگیری در داخل عربستان نگردد.
بحرین عضوی از شورای همکاری خلیج فارس است و از این جهت برای عربستان سعودی مهم میباشد. بحرین عضوی است که همیشه در دستهبندیهای داخل شورای همکاری خلیج فارس، کنار عربستان بودهاست. به هر حال در درون شورای همکاری خلیج فارس نیز دستهبندیهای وجود دارد.
آشتی با اپوزیسیون را ملک حمد در سال 1999 شروع کرد، اما همیشه این انتقادات میان مردم و معارضین وجود داشت که شما (ملک حمد) چیزی را قول دادی و به چیز دیگری عمل کردی. در فاصله میان سال 2002 تا سال 2011 که انقلاب بحرین شروع شد چند انتخابات برگزار گردید. اپوزیسیون انتخابات اول را تحریم کردند، اما در انتخابات دوم در سال 2006 و در انتخابات سال 2010 شرکت کردند، ولی همواره این گلایه را داشتند که این مجلس، مجلسی نیست که وعده دادهشدهبود.
الوفاق در سال 2002 تاسیس شد منتها الوفاق، استمرار مبارزات 40 ساله مردم بحرین بود که بعد از اصلاحات شیخ حمد به شکل گروه الوفاق درآمد و بقیه گروههای مبارز سابق را که منحل و تحریم شدهبودند زیر چتر خود جمع کرد. اگر بخواهیم پایگاه اجتماعی الوفاق را با سایر گروهها مقایسه کنیم، به نظر میرسد که اکثریت مردم بحرین به الوفاق اعتماد دارند. در دو انتخاباتی که الوفاق در آن شرکت کرد، در مناطق شیعهنشین، سایر گروهها نتوانستند حتی یک نماینده نیز به مجلس بفرستند. همه نمایندههای منتخب در این مناطق متعلق به الوفاق بود.
شیعیان بحرین حدود 500 هزار نفر هستند. حال شما فرض کنید که از این 500هزار نفر، 300هزار نفر را وارد خیابان کنید. هیچ قدرتی در دنیا اینچنین نیست که بتواند چنین درصدی از جمعیت را وارد خیابان کند. اگر شیخ عیسی قاسم یک فراخوان بدهد، حداقل 300هزار نفر وارد خیابانها خواهندشد. این نشاندهنده وزن سیاسی است. در سیاستگذاری در هر کجا باید دید که وزن در دست کیست. وزن در بحرین در دست الوفاق و در دست شیخ عیسی قاسم است و اتفاقا رهبران الوفاق انسانهای عاقلی هستند و عاقلانه نیز رفتار کردند.