گروه بینالملل مشرق - «خشونتهای خونین فرقهای در سوریه چنان تهدید بزرگی علیه امنیت منطقهای است که پیروزی حکومت بشار اسد در آن بهترین نتیجه است که میتوان برای این جنگ امید آن را داشت.» این جملات را یکی از افسران ارتش سوریه نگفته است. اینها عباراتی است که از دهان «مایکل هایدن»، رئیس سابق سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، خارج شده است.
تقریبا واضح است که پس از 2.5 سال جنگ، اکثر طرفهای بینالمللی و منطقهای به این نتیجه رسیدهاند که با هیچ ساز و کاری نمیتوان بشار اسد، رئیسجمهور قانونی سوریه را از سمت خود خلع کرد، نه از مسیر سیاسی و نه از مسیر نظامی. در قدرت بودن اسد واقعیت سوریه است و همانطور که «حسنین هیکل» در مصاحبه اخیر خود گفته، در یک انتخابات منصفانه هم پیروز خواهد شد.
پایگاه صهیونیستی دبکا، نزدیک به منابع اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی اخیرا در گزارشهای متعدد از سوریه ضمن بازتاب پیروزیهای پی در پی ارتش این کشور، از تغییر مواضع واشنگتن در قبال اپوزیسیون و همچنین دولت سوریه خبر داده است. از فحوای گزارشهای دبکا چنین برمیآید که کاخ سفید دیگر آنقدرها هم به رفتن بشار اسد از قدرت اصرار ندارد. همچنین در یک گزارش خاص، دبکا خبر داده است که واشنگتن در تلاش است تا با جنبش حزبالله لبنان، متحد قدرتمند دولت سوریه نیز مذاکراتی داشته باشد و دیپلماتهای بریتانیایی را مسئول این کار کرده است.
شنیدهها از پشت پرده تحولات بیانگر آن است که قطریها با پیغام و واسطه در حال تصحیح و تعدیل مواضع خود هستند و ترکها هم که عملا دیگر قادر به حمایتهای سابق از تروریستها نیستند. از 3 متحد اصلی منطقهای تروریستها، اکنون تنها ریاض است که همچنان بیکم و کاست چاههای نفتی خود را در اختیار معارضین قرار داده است. از همان روزی که با کودتای تحت حمایت ریاض در قاهره، سرمایهگذاریهای دوحه و آنکارا با شکست مواجه شد، در اتحاد منطقهای بر ضد دولت سوریه نیز خلل وارد شد. اگرچه ترکیه و قطر همچنان از معارضه حمایت میکنند اما این حمایت اکنون در سطح حمایتی نیست که یکسال قبل انجام میشد.
اخوانالمسلمین هم پس از سرنگونی دولت مرسی در مصر، اکنون به اندازه سابق بر سوریه تمرکز ندارد. اخوانیها تقریبا مرکز فرماندهی خود را از دست دادهاند و همچنین با سعودیها یعنی اصلیترین مدافع تروریستهای سوریه چندان رابطه خوبی ندارند، بنابراین خودبخود در حال خروج از چرخه معارضه هستند؛ هرچند که اخوان را نمیتوان هیچگاه در هیچ یک از کشورهای منطقه، عنصری حذف شده دانست.
اما سوال اینجاست که چه شد کار به اینجا رسید؟ چرا آنها که با تمام توان دولت سوریه را میکوبیدند و خواستار سرنگونی آن بودند اکنون خود را در شرایط پذیرش واقعیتی به نام بشار اسد میبینند؟ این سوالی است که شاید اذهان مختلف پاسخهای متفاوت برای آن داشته باشند اما برخی از علل این واقعیت را باید قدر متیقن و فصل مشترک تمام تحلیلها دانست.
* وفاداری کمنظیر ارتش سوریه
ارتش سوریه نهتنها به رئیسجمهور این کشور پشت نکرده بلکه به شکلی بینظیر در کنار او باقی مانده و نشان داده است که یک ارتش ملی است، نه ارتش فرقهای.
برای یک جنگ 2.5 ساله، ریزشهای صورت پذیرفته در ارتش سوریه قابل توجه نیست. ارتش سوریه انصافا خوب ایستادگی کرده و رشادتی که در این نبردها از خود نشان داده کمتر از رشادتهای جنگهای اعراب و اسرائیل نیست.
* عرصه بینالمللی؛ ایستادگی باورنکردنی روسها
2 سال قبل، یعنی زمانی که تازه فتنه سوریه شروع شده بود و روسها پشت دولت سوریه ایستاده بودند، بسیار بودند تحلیلگرانی که همصدا این جمله را تکرار میکردند: «روسها به زودی پشت اسد را خالی میکنند.» اما چنین نشد که نشد. روسها هرچه قطعنامه علیه سوریه صادر شد وتو کردند، این کشور را به موشکهای اسکندر مسلح کردند و تهدید کردند که اس – 300 به سوریه خواهند داد.
وقتی بحث حمله به سوریه به بهانه سلاحهای شیمیایی مطرح شد، سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه از خواب و خوراک افتاد تا جلوی اقدام نظامی علیه دولت سوریه را بگیرد. در هر کنفرانس یا مجمع بینالمللی، روسها پشت سر دولت سوریه ایستادند.
از منظر بسیاری، نوع حمایت مسکو از دمشق باورکردنی نبود. روسها واقعا با واشنگتن بر سر سوریه جنگ هژمونیک راه انداختند و واقعا ایستادگی کردند. تعارض قدیمی روسها با افراطگرایی منتسب به قرائت سلفی از اسلام که از نبرد چچن آغاز شد و همچنین تلاش برای حفظ پایگاه بزرگ خود در خاورمیانه، از جمله عللی است که برای ایستادگی روسها مورد اشاره واقع میشود.
از دیگرسو، روسها در جریان فتنه سوریه، مزه ائتلافسازی در برابر واشنگتن و ایستادن در برابر آن را چشیدهاند و موفقیت نسبی هم به دست آوردهاند. این موفقیت نسبی میتواند مشوقی در پروندههای دیگر بینالمللی برای ایستادن در برابر ایالات متحده و موتلفینش باشد.
* عرصه منطقهای، قدرتنمایی و وفاداری محور مقاومت
متحدین منطقهای سوریه هرگز دمشق را تنها نگذاشتند. از میانه سال 2012، این حمایت به حمایت مستقیم نظامی جنبش حزبالله لبنان از دولت سوریه هم انجامید. ورود رزمندگان حزبالله به خاک سوریه ضربات سختی را بر پیکر نیروهای معارضه وارد ساخت.
یکی از مهمترین مزیتهای نسبی که حزبالله لبنان به ارتش سوریه بخشید، شیوه جنگ چریکی بود. ارتش سوریه یک ارتش کلاسیک و کمتجربه در جنگهای چریکی بود که بیشتر به استفاده از سلاحهای سنگین عادت داشت. ارتش سوریه خود را برای مقابله با اسرائیل آماده کرده بود نه برای جنگ شهری. جنگهای چریکی تخصص ویژهای میطلبد که ارتش سوریه دستکم در ابتدای جنگ نداشت.
اما بر عکس ارتش سوریه، حزبالله خود یک نیروی چریکی ورزیده بود تا آنجا که میگویند توان هر رزمنده حزبالله با توان چند تروریست در نبرد رودررو برابری میکند. سربازان ارتش اسرائیل وقتی در جنگ 2006 با رزمندگان حزبالله مواجه شدند، از حضور جنگجویان سرسختی در جبهه مقابل خبر میدادند که تسلیم نمیشوند. برآورد سربازان صهیونیست نادرست نبود. نیروهای حزبالله از ورزیدگی خاصی برخوردارند که کمتر ارتشی در خاورمیانه دارای آن است.
پیروزیهای القصیر و القلمون دقیقا با حضور نیروهای حزبالله در سوریه ارتباط داشت. البته تروریستهای سوری و متحدین منطقهای آنها نیز با ترور شخصیتها و رزمندگان حزبالله در خاک لبنان تلاش کردهاند تا انتقام شکستهای اخیر را بگیرند.
جمهوری اسلامی ایران نیز علیرغم مواجهه با تحریمهای سخت، دولت و مردم سوریه را در برابر تروریستهای معارضه تنها نگذاشته است. دولت عراق نیز تا حدودی در این مسیر با ایران همگام بوده است.
محور مقاومت، وفادارای خود را به آرمان مقاومت و اعضای محور در این 2.5 سال بحران نشان داد و در ضمن ثابت کرد که در هر میدانی که در خاورمیانه وارد شود، پیروزی از آن اوست.
* ورود نیروهای سلفی به میدان و مشروعیتزدایی از معارضه
یکی از مهمترین اتفاقاتی که از میانه راه در بین معارضین سوری رخ داد، کاهش نقش نیروهای میانهرو و افزایش نقش سلفیهای تندرو در سوریه بود. گروههای تکفیری که یکی پس از دیگری در سوریه سربرآوردند، اعم از جبهه نصره، داعش، جبهة الاسلامیه و ... و هر یک جنایاتی را در پرونده خود ثبت کردند که به مرور چهره تروریستهای سوری که با کمک رسانههای غربی تبدیل به یک چهره مظلوم شده بود را به یک چهره دهشتناک بدل کرد.
ایالات متحده و متحدانش چند نگرانی از حضور گسترده نیروهای سلفی در سوریه دارند:
1- آمریکاییها سالها در حال جنگ با جریان سلفی بودهاند و اکنون نیز در افغانستان و پاکستان با آنها درگیر هستند. متحد شدن با چنین جریانی در سوریه در افکار عمومی آمریکا و کشورهای غربی با هزینههای جدی همراه خواهد شد؛
2- واشنگتن حاضر نیست در کنار مرزهای اسرائیل یک حکومت یا شبهحکومت سلفی تاسیس شود. امنیت اسرائیل با حضور سلفیها در کنار مرزهایش به کابوس شبانهروز کاخ سفید تبدیل خواهد شد؛
3- کشورهای غربی نگران آن هستند که با بازگشت تروریستهای هموطنشان که اکنون در سوریه مشغول جنگ هستند و تعدادشان به هزاران نفر میرسد، دچار دردسرهای جدی شوند بنابراین نمیخواهند که با توسعه بحران سوریه برای خود دردسر بیشتر درست کنند؛
4- رسیدن سلاح به دست سلفیها که در بحران سوریه ادامه دارد میتواند در دیگر نقاط جهان، منافع واشنگتن و متحدانش را به خطر اندازند.
با این وصف، واشنگتن مجبور است در خصوص معارضین سوری احتیاط بیشتری بکند. وقتی قدرت از دست نیروهای سکولار و لیبرال مطلوب ایالات متحده در معارضین سوری خارج شده است، دیگر کاخ سفید نمیتواند با خیال راحت به تعامل با معارضین بپردازد؛ هم متهم میشود و هم در خطر قرار میگیرد.
* عدم تمایل اوباما به جنگ
یکی از مشخصات ذاتی اوباما عدم تمایل او به جنگ است. او میخواهد ریاستجمهوری هشت سالهاش بدون دردسر بزرگ تمام شود. وی به همان میزان که در تحریم کردن ید مبسوط دارد، در جنگیدن دستهایش بسته است.
رئیسجمهور آمریکا نمیخواهد این هشت سال به جنگ آغشته شود. به همین خاطر به محض آنکه لاوروف پیشنهاد خلع سلاح شیمیایی سوریه را مطرح کرد، از آن استقبال نمود و خط قرمز خود را فراموش کرد؛ خط قرمزی که جورج فریدمن، بنیانگذار اندیشکده استراتفور میگوید که اوباما از آن رو پذیرفت که فکر میکرد هرگز اتفاق نمیافتد، وگرنه از ابتدا نمیپذیرفت.
حداکثر عزم اوباما برای جنگ، استفاده از هواپیمای بدون سرنشین است، نه چیزی بیشتر. او حاضر نشد به سوریه یورش برد و همین امر باعث شد که نبرد نظامی در سوریه هرگز به نتیجه نرسد.
متحدین آمریکا در عرصه نظامی ثابت کردهاند که بدون دخالت مستقیم «برادر بزرگ» (Big Brother)، کاری در میدان رزم از آنها ساخته نیست. جنگ لیبی یک افتضاح نظامی برای اتحادیه اروپا بود. فریدمن میگوید عدم دخالت نظامی اوباما در سوریه، یکی از علل اختلاف بین اروپا و آمریکاست.
* جمعبندی
نبرد سوریه اگرچه همچنان ادامه دارد اما تقریبا خوشبینترین طرفداران معارضین نیز تصور نمیکنند با پیروزی آنها به پایان برسد. شکست در میدان نظامی، استحاله معارضه از جریانی سکولار به جریانی سلفی – تکفیری و ایستادگی مثالزدنی متحدین بینالمللی و منطقهای دولت سوریه در کنار آن، از جمله علل شکست رویای سوریه بدون اسد بود.
شکست رویای سوریه بدون اسد میتواند سرآغاز پذیرش یک واقعیت در خاورمیانه باشد و آن اینکه محور مقاومت پس از جنگهای 33 روزه، 22 روزه، 8 روزه و بحران سوریه، ثابت کرده که در تقابل مستقیم شکستناپذیر است.
*فارس