کد خبر 27709
تاریخ انتشار: ۱۴ بهمن ۱۳۸۹ - ۱۲:۵۸


مشرق- فرزند گرامي مرحوم علامه اميني(ره) مي گويند: روزي پدرم در بستر بيماري رو به من کرد و گفت، رضاجان، من اين داغ و عقده دلم را از کربلا نگشوده ام و براي سيدالشهدا گريه سيري نکرده ام ولي با خدا عهد بسته ام که اگر خوب شدم پنج سال در کربلا ساکن شوم شايد بتوانم گريه کنم و اين عقده را بگشايم.

 ايشان يک روز در حالي که گريه مي کردند، فرمودند: مدت ها فکر مي کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب مي کند؟ و جزاي آن تشنه لبي و جگرسوختگي حضرت امام حسين(ع) را چگونه به او مي دهد؟
شب هنگام در خواب ديدم آقا اميرالمومنين(ع) در مکاني خوش آب و هوا روي صندلي نشسته و من هم خدمت ايشان ايستاده ام. دو کوزه نزد ايشان بود فرمود: اميني کوزه ها را بردار و برو از آنجا آب بياور. اشاره فرمود به محلي که بسيار باصفا و باطراوت بود. استخري پر آب و درختاني بسيار شاداب در اطراف آن بود که صفا و شادابي محيط و گياهان قابل بيان و وصف نبود. کوزه ها را برداشتم و به آن محل رفتم و آنها را پر از آب نموده تا حرکت کنم و به خدمت حضرت امير(ع) بازگردم، ناگهان ديدم هوا رو به گرمي نهاد و هر لحظه گرمي هوا و سوزندگي صحرا بيشتر مي شد ديدم از دور کسي به طرف من مي آيد و هر چه به من نزديک تر مي شود هوا گرم تر مي شود گويي همه اين حرارت از اوست، در خواب به من الهام شد که او شمر قاتل حضرت سيدالشهدا(ع) است. وقتي به من رسيد ديدم هوا به قدري گرم و سوزان شده که ديگر قابل تحمل نيست. آن ملعون (شمر) هم از شدت تشنگي نزديک بود هلاک شود. رو به من کرد و تقاضاي آب کرد. گفتم اگر هلاک هم بشوم نمي گذارم از اين آب قطره اي بنوشي.
ناگهان به من حمله ور شد من ديدم الان است که کوزه را از من بگيرد و آب بخورد با اينکه مي دانستم کوزه ها متعلق به حضرت امير(ع) است آنها را زمين زده و شکستم. تا کوزه ها شکست آب هاي درون کوزه بخار شد انگار قطره آبي در کوزه ها نبوده است.
او که از من نااميد شد به طرف استخر رفت. من بي اندازه غمگين و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آب استخر بنوشد و سيرآب گردد، به مجرد رسيدن او به استخر آب استخر خشک شد که گويي سال هاست يک قطره آب در آن نبوده است. درختان کنار استخر هم خشک شدند او از استخر مايوس شد و از همان راه که آمده بود برگشت.
هرچه دورتر مي شد هوا رو به صافي و شادابي گذاشت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند.
به حضور حضرت علي(ع) شرفياب شدم. حضرت همراه با لبخند رو به من کرد و فرمود: خداوند متعال اين چنين آن ملعون را جزا و عذاب مي دهد. اگر يک قطره از آن آب مي نوشيد از هر زهري برايش تلخ تر و از هر عذابي برايش دردناک تر بود بعد از اين فرمايش از خواب بيدار شدم.
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس