گروه بینالملل مشرق – سفر محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران به 4 کشور منطقه (لبنان، عراق، اردن و سوریه) بازتاب زیادی در رسانهها و محافل سیاسی منطقهای و بینالمللی داشت. این واکنشها تا بدانجا پیشرفت که سهشنبه گذشته، سخنگوی شورای امنیت ملی ایالات متحده، ادای احترام آقای ظریف به مزار شهید عماد مغنیه را محکوم کند. سوال اینجاست که این واکنش خشمگینانه شورای امنیت ملی آمریکا به ادای احترام وزیر امور خارجه کشور مهد مقاومت به یکی از اسطورههای محور مقاومت از کدام واقعیات سیاسی در خاورمیانه پرده برمیدارد؟
سفر منطقهای دکتر ظریف به کشورهای منطقه قطعا دستآوردهای
خوبی داشته که چنین خشم دشمنان مقاومت اسلامی را برانگیخته است. شاید برای تحلیل
دقیقتر دستآوردهای سفر دورهای وزیر خارجه دولت یازدهم به این کشورها کمی زود
باشد اما باید توجه کرد که ظریف این بار و در این سفر کشورهایی را برگزید که
بیشترین ضربات را از دشمنیهای ائتلاف عبری – عربی – غربی با گفتمان مقاومت اسلامی
دریافت کردهاند.
سوریه که قریب به 3 سال است در بحران فرو رفته و بیش از 100
هزار نفر در این کشور از پی فتنهای که جبهه مشترک اسرائیلی – عربی – غربی
برانگیخته جان خود را از دست دادهاند. لبنان این روزها با بمبگذاریها و ناآرامیهایی
مواجه است که باید آنها را تلاش برای انتقام از مقاومت اسلامی به جهت پیروزهای
درخشان ششماهه اخیر دانست. عراق نیز اکنون با تروریستهایی در استان الانبار و
برخی دیگر از مناطق مواجه است که دستشان به خون هزاران تن از مردم سوریه آلوده
است. مشخصه سفر اخیر منطقهای وزیر خارجه و همراهانش این بود که به چنین کشورهایی
انجام شد؛ کشورهایی که مدتهاست در نبرد با رویاهای هژمونیک ایالات متحده و دوستان
منطقهایش بهسر میبرند.
دیپلماسی بخشی از سیاست خارجی کشورهاست. دیپلماسی آن بخش از نبرد سیاست خارجی است که به جای لباس خاکی رزم در آن کت و شلوارهای اتو کشیده و چهرههای بشاش و ادبیات مبهم و پرطمطراق به کار میآید. برای محور مقاومت، امروز دیپلماسی ادامه همان گلولههایی است که در میدان نبرد شلیک میشوند و تروریستها را از قصیر و قلمون بیرون میرانند. دیپلماسی محور مقاومت همان اهداف را دنبال میکند که بسیاری از سربازان ارتش سوریه و رزمندگان حزبالله بهخاطر آنها به شهادت میرسند، منتها با ابزاری دیگر و با روشی دیگر.
خشم سخنگوی شورای امنیت ملی آمریکا از این همین روست.
دیپلماسی منطقهای فعال جمهوری اسلامی بهعنوان اصلیترین کشور محور مقاومت، ادامه
شکستهای متحدین آمریکا در سوریه را تسریع و تسهیل میکند. این هم نوعی دیگر از
پیروزی است که پیروزی در میدان نبرد را تکمیل میکند.
شاید بسیاری در واشنگتن و پایتختهای اروپایی این خیال را در سر میپروراندند که ایران تحت فشار تحریمهای اقتصادی و برای دستیابی به امتیازات بیشتر در مذاکرات هستهای، حاضر است از حمایت قاطع خود از مقاومت اسلامی دست بردارد. در فاصله یکی دو ماه مانده به مذاکرات جامع هستهای، دیدار ظریف با سید حسن نصرالله و بشار اسد، این خیال را نقش بر آب کرد. اکنون روشن است که در دولت یازدهم نیز حمایت از محور مقاومت از سیاستهای اصولی جمهوری اسلامی است. این را باید بیتردید مهمترین دستآورد سفر منطقهای ظریف دانست.
آثار کلان سفر اخیر منطقهای ظریف را باید دستکم از ابعاد زیر مورد بررسی قرار داد:
اول، از بعد سیاستهای منطقهای رژیم صهیونیستی،
دوم، از بعد سیاستهای منطقهای عربستان سعودی،
سوم، از بعد تاثیر بر قوای تکفیری منطقه،
چهارم، آثار آن بر کنفرانس صلح سوریه موسوم به ژنو 2.
* دیپلماسی منطقهای ایران و سیاستهای اسرائیل
اسرائیل همواره و از بدو تاسیس نامیمون خود با معماهای امنیتی مواجه بوده و همواره نیازمند وجود بحران در خاورمیانه با هدف تضمین بقای خود است. بیتردید مساله اشغال فلسطین و آواره شدن میلیونها فلسطینی مهمترین بحران خاورمیانه است. سران رژیم صهیونیستی برای گذار از این بحران همواره نیازمند آن هستند که جامعه بینالمللی برای عدم توجه به بحران اصلی، درگیر بحرانهای دیگر در خاورمیانه باشد. در حال حاضر، بحران سوریه و مساله هستهای ایران از جمله بحرانهایی است که اشغالگران قدس انتظار دارند توجهها را از مساله فلسطین بازدارد.
ادامه بحران سوریه و تبدیل آن به یک جنگ فرسایشی دستکم دو منفعت اصلی برای اسرائیل دارد:
الف – تداوم بحرانی که توجهها را به خود معطوف داشته و تمرکز افکار عمومی را از حقوق ملت فلسطین بازدارد؛
ب – فرسایش محور مقاومت اسلامی بهعنوان جدیترین تهدید بقای اسرائیل در یک بازه زمانی طولانی بهوسیله تروریستهای سلفی که نبرد با شیعیان را یک فرض ایدئولوژیک میدانند.
در این شرایط، پیروزی مقاومت در بحران سوریه بدترین اتفاق
برای رژیم صهیونیستی است. همانطور که پیشتر شرح داده شد، پیروزی دیپلماتیک مکمل
پیروزی نظامی در میدان نبرد است. سفر مشترک وزرای خارجه ایران و سوریه به مسکو در
پایان دیدار ظریف از دمشق نشانگر آن بود که محور مقاومت در تلاش دیپلماتیک گستردهای
برای پیروزی در این عرصه پس از موفقیتهای پیدرپی در نبردهای نظامی است.
از سوی دیگر، اسرائیل ایران را بهعنوان سرسختترین دشمن خود در خاورمیانه همواره منزوی میخواهد. حضور فعال دیپلماتیک ایران در منطقه میتواند این خیالات صهیونیستها را نقش برآب کند و نشان دهد که نفوذ ایران در منطقه با خواست تلآویو کاهشیافتنی نیست. اسرائیل برای این منظور خود را سخت به دیگر دشمن این روزهای ایران یعنی عربستان سعودی نزدیک کرده است تا آنجا که بین مواضع این روزهای آلسعود و اسرائیل مشابهتهای زیادی وجود دارد.
* دیپلماسی منطقهای ایران و سیاستهای آلسعود
سیاست منطقهای آلسعود پس از آغاز موج بیداری اسلامی تقریبا در راستای سیاستهای رژیم صهیونیستی قرار گرفت. حتی پیش از آن نیز سیاستهای این رژیم تباین معناداری با سیاستهای صهیونیستها در خاورمیانه نداشت اما پس از انقلابهای منطقه جدیتر از گذشته با سیاستهای اسرائیل هماهنگ و همراستا شد تا آنجا که مشهور است که سعودیها به حاشیه امنیتی اسرائیل تبدیل شدهاند. این همان نقشی است که ایران پهلوی و ترکیه سالها قبل به خود اختصاص داده بودند.
موج تغییر هویتی در خاورمیانه بهنحوی پس از بیداری اسلامی جدی شد که رژیم سعودی بقای هویتی خود را در خطر دید و تصمیم گرفت که با توسعه هویت سلفی در خاورمیانه، برداشتی از اسلام را گسترش دهد که به اصول بنیادین مدنظر محمد بن عبدالوهاب نزدیک باشد، هرچند که در بین طیفهای سلفی جهادی، کم نیستند نیروهایی که با رژیم سعودی نیز مشکل دارند.
گسترش هویت سلفی در برابر هویتهای اصیل اهل سنت در
خاورمیانه عملا با یک مانع جدی مواجه بود: «محور مقاومت». از آنجا که تفکر غالب در
محور مقاومت تفکر شیعی است و این تفکر دارای تضادهای بنیادین با جریان سلفی است،
نمیتوانست در برابر رشد تکفیریها که ماهیت خود را در تعارض با تشیع و تکفیر آن
مییابند، بیتفاوت باشد.
بحران سوریه را باید نقطه اصلی درافتادن سلفیگری و مقاومت اسلامی نامید. این بحران تاحدودی به لبنان و عراق نیز تسری یافته و ورود مستقیم رزمندگان حزبالله لبنان به آن نشان داده است که مقاومت در تقابل با هژمونیطلبی هویتی سعودیها در منطقه کوتاه نخواهد آمد.
حمایت غرب از دیدگاه سعودیها در بحران سوریه که کم و بیش تا اکنون ادامه دارد، همواره این فرصت را برای ریاض فراهم آورده است که عرصه دیپلماتیک را بر مقاومت اسلامی تنگ کند. این در حالی است که طی چند ماه گذشته در عرصه نظامی سیل تسلیحات ارسالی برای تروریستها در سوریه که هزینه آنها را چاههای نفتی سعودی تامین میکنند، نتوانسته در عرصه نظامی به سعودیها برتری ببخشد.
در کنار پیروزیهای نظامی، مقاومت نیازمند پیروزیهای دیپلماتیک بیشتر است که البته با کمک حامیان بینالمللی نظیر روسیه میتواند بهنتایج بهتری هم بینجامد. در این میان، این سفر منطقهای میتواند گامی در مسیر پیروزیهای دیپلماتیک آینده باشد.
بنابر برخی خبرها، در سفر ظریف به لبنان، گروههای متحد سعودی حاضر نشدند در ضیافت شام طرف ایرانی شرکت کنند و این خبر در صورت صحت نشان میدهد که تحرکات دیپلماسی منطقهای ایران مطلقا به مذاق دشمنان سعودی خوش نیامده است.
* دیپلماسی ایران و قوای تکفیری
بازوی دیپلماتیک قوای تکفیری بر اساس آنچه در بالا ذکر شد، رژیم سعودی است. تضعیف این بازو که با تحرک بیشتر دستگاه دیپلماسی ایران ممکن خواهد شد، حمایت از تروریستهای تکفیری را پرهزینهتر خواهد کرد، البته مشروط به اینکه مستمرا مساله تمایل ظریف برای سفر به ریاض مطرح نشود و اجازه داده شود که طرف سعودی برای این دیدار ابراز تمایل کند.
از این رو باید اذعان کرد که فرآیند دیپلماتیک فعال ایران میتواند روند تلاشهای رژیم آلسعود برای مشروعیتبخشی به تروریستهای سلفی بهعنوان بخشی از اپوزیسیون سوریه را با مشکل مواجه کند.
تکفیریها بهدنبال ایجاد یک امارت اسلامی با محتوای شریعت سلفی در سرزمین سوریه هستند. تشکیل چنین امارتی تنها با قدرت نظامی ممکن نیست بلکه شناسایی بینالمللی و تغییر از دوفاکتو به دوژور هم نیاز دارد. ایران میتواند با دیپلماسی فعال خود جلوی چنین اتفاقی را بگیرد.
* دیپلماسی ایران و کنفرانس صلح سوریه
کنفرانس صلح سوریه یا همان ژنو2 که قرار است اوایل بهمنماه برگزار شود، مجموعه تلاشهایی را در برمیگیرد که هدف از آنها به اصطلاح یافتن راهحل سیاسی برای بحران سوریه است. با این حال آنچه طرف غربی از این مذاکرات اراده میکند، بهدست آوردن چیزی از مسیر سیاسی است که در میدان نبرد حاصل نشد: «خلع بشار اسد از قدرت.»
محمدجواد ظریف و ولید معلم، وزرای خارجه ایران و سوریه پس از پایان سفر منطقهای ظریف به مسکو عزیمت کردند و در دیداری سهجانبه با سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه دیداری شرکت کردند. روشن است که این دیدار با محور مذاکرات کنفرانس صلح سوریه برگزار شده است.
هرچند از محتوای دقیق این مذاکرات خبر چندانی در دست نیست، اما بدیهی است که نگاه این سه کشور دستکم در یک موضوع مشترک است: «لزومی ندارد که راهحل سیاسی به معنای خروج اجباری اسد از قدرت تلقی شود.» این دیدگاه میتواند دولت آشتی ملی را جانشین دولت انتقالی مدنظر غرب و متحدین منطقهایش کند.
این در حالی است که جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده به صراحت گفته است که با بقای اسد راهحل سیاسی برای بحران سوریه وجود نخواهد داشت. وی مدعی شده که در آینده سوریه اسد جایی ندارد.
با این حال، همکاری سهجانبه مذکور میتواند توجهها را از دولت انتقالی به سوی دولت آشتی ملی معطوف کند و دیپلماسی غرب در ژنو2 را تضعیف نماید. این دستآوردی است که اگر سفر ظریف بتواند کسب کند، موفقیتی بزرگ تلقی خواهد شد.
بعید است که سرنوشت سوریه در ژنو2 تعیین شود اما تلاشهای دیپلماتیک ایران و متحدانش میتواند ابتکار عمل را از طرف غربی – عربی سلب نماید. اساسا اگر ایران هنوز – تا هنگام تحریر این نوشتار – به ژنو2 دعوت نشده است، از بیم خروج ابتکار عمل از دست جبهه غربی – عربی است اما سفر اخیر فرصتی بود تا ایران حتی بدون حضور مستقیم هم بتواند تاثیر مدنظر خود را اعمال کند.