به گزارش مشرق، حجتالاسلام و المسلمین جاودان، از شاگردان آیتالله حقشناس و از اساتید اخلاق تهران در پایان جلسه اخلاق شب گذشته خود بر حضور در راهپیمایی 22 بهمن تأکید کرد و آن را از واجبات سیاسی برشمرد. متن کامل بیانات آیتالله جاودان بدین شرح است:
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
سرمایه ما برای رفتن به آن عالم کافی نیست. حالا شما جوان هستید و انشاءالله به امید خدا سرمایه دار خواهید شد. اما ما که یک کمی سن مان گذشته بهتر می دانیم که سرمایه مان برای رفتن از این عالم و ورود به آن عالم کافی نیست. اگر در خاطرتان باشد آن عالم را در مقایسه با این عالم مثال زدند. فرمودند شما برو کنار اقیانوس آرام و دستت را بزن در آب و دربیاور. چقدر آب به انگشتت می چسبد؟ این مقدار این عالم است. آن دریا هم آن عالم است. انقدر بزرگ است و فرق دارد. این یک مطلب.
نکته دوم این است که آن عالم برای خود قواعدی دارد. شما با قواعد این عالم نمی توانی آنجا عمل کنی. مثلا اینجا بنده وزیر هستم. اما آنجا نمی دانند وزیر یعنی چه. با رفقا صحبت می کردیم. عرض می کردیم مثلا شما دکترای فیزیک دارید. این ورقه دکترای فیزیک را که دانشمند در کتابخانه اش با یک قاب به دیوار می زند، آنجا نمی توانند بخوانند که چه نوشته؟ شما پنج تا زبان می دانی، آنها آن زبان ها را نمی دانند. حالا بعضی از دوستان هستند که گاهی به کشورهای خارجی رفته اند. من هرچه فارسی میگویم او نمی فهمد. با یک دوستی به کربلا مشرف شدیم. می گفت آقا من عربی بلد هستم. بر سر همین لغات فارسی یک الف و لام میگذاشت و بنا شد مترجم ما باشد!
اگر در خاطرتان باشد این را مکرر عرض کردیم. یک آقایی خیلی هنرمند بود. خیلی. مثلا ده جور هنر داشت. مثال عرض می کنم. مثلا خط خیلی خوبی می نوشت، نقاشی بسیار خوبی می کشید، طراحی درجه یک داشت، همین طور بشمارید. این آدم از دنیا رفت، شاید هم شهید شد. گفتند آقا این هنرهای تو در آن دنیا به درد نمی خورد. آنجا نمی دانند خط یعنی چه؟ اصلا خط نویسی ندارند؟ بنابراین اگر شما خط خوبی می نویسی، آنجا به درد نمی خورد. من طراح خیلی خوبی هستم. آنجا طراحی به درد نمی خورد. همینطور از این هنرهایی که آن آقا داشت بشمارید. گفت آقا فقط یک هنرم را بردند. فقط یکی را. آن هنر چه بود؟ من از وقتی بالغ شده بودم، به نامحرم نگاه نکرده بودم، این هنر بود. این هنر را آنجا می خرند. ببینید زبان، یک زبان دیگر است.
اینجا شما در هر دانشگاهی که بروی چنین و چنان حرفی بزنی، به شما می خندند. اما هر زبان کفری را خوب جواب بدهی، شما را میپذیرند. در قیامت هم یک زبان دیگری دارند. در آیه 94 سوره مبارکه انعام میفرماید این سرمایه هایی که ما اینجا داریم «وَ ترَکتـُم ما خَوَّلناکـُمْ» است. هرچه که به شما داده بودند، می گذاری زمین. شما یک بازوی خیلی قوی ای داری، این می ماند و این را با خود نمی بری. فقط از آن هنرها می خواهند، ما هم از آن هنرها نداریم. آن بزرگوار گفته بود من به عمرم دروغ نگفتم، به عمرم. خیلی عظیم است. این خریدار دارد.
یک بحثی در امامت عرض می کردیم و عرض کردیم امام دارای سه منسب و مقام و مرتبت است. ما اصطلاح مرتبت داریم دیگر. امام دارای سه مرتبت و مقام است. به عبارت دیگر دارای سه نسبت است. یک نسبت با خدای تبارک و تعالی دارد. هر امامی با خدای خودش یک نسبت دارد. بعد یک نسبتی با پیغمبر دارد و بعد هم یک نسبتی با مردم دارد. نسبت هایی که با خدا دارد شامل اینهاست. نسبت اول این است که هر امامی خلیفة الله است. این را عرض کردیم. البته این هم تمام نشد. اما خب. یک نسبت دوم عرض می کردیم و آن این بود که امام ولیّ خداست. داشتیم عرض می کردیم که لغت ولیّ در قرآن به چه معانی ای آمده است. عرض کردیم که در معنای اول ولیّ آن کسی است که تحت سرپرستی و تربیت خداست. اگر گفتیم ولیّ خداست، یعنی تحت تربیت خداست.
گفتیم در مورد امام این معنای درستی است و وقتی می گوییم او ولیّ خداست یعنی تحت تربیت الهی است. حالا می خواهیم بگوییم معانی مختلف ولیّ چیست؟ آن ولیّ که ما در اینجا می گوییم و می گوییم امام با خدا یک نسبتی دارد که نسبت ولایت است، کدام یک از این معانی است؟ معنای دومی که عرض کردیم عبارت بود از ولایت به معنای سیاسی کلمه. ولیّ و ولایت به معنای سیاسی. آیه 55 سوره مبارکه مائده را خدمت شما عرض می کردیم و عرض کردیم قرآن از سر صفحه از یک نوع ولایتی سخن گفته است. در آیه 51 می فرماید: یا أیُّها الـَّذینَ آمَنوا لاتـَتـَّخِذوا الیَهودَ وَ النـَّصارَى أوْلیاءَ یهود و نصاری را ولیّ خودتان نگیرید. ببینید این ولیّ شکلی است که من می توانم او را بگیرم و قبول کنم. اتخاذ ولیّ یعنی من این شخص و این نفر را به عنوان ولیّ برای خودم انتخاب کنم. می توانم او را ولیّ خودم قرار بدهم و می توانم قرار ندهم. ببینید اختیاری است. در آن نوع ولایت قبلی از طرف خدای متعال یک جریان و فضل و مرحمتی از طرف خدای متعال بر سر آدم جاری می شود. من تحت ولایت خدا هستم. فقط می توانم مقدماتش را جور کنم.
اگر در خاطرتان باشد عرض کردیم. در آیه 257 سوره مبارکه بقره که می فرماید: اللهُ وَلِیُّ الـَّذینَ آمَنوا اگر کسی هیچ گناهی نکند، این مومن است و تحت تربیت الهی می رود. شما فقط می توانی مقدماتش را جور کنی و آن ولایت بر شما جاری می شود. جریان تربیت الهی درمورد شما اعمال می شود. درمورد همه شما که اینجا نشسته اید می توانیم بگوییم که اتفاق افتاده باشد. هرکس به اندازه ای که ایمان دارد از ولایت الهی بهره مند شده. هرچه بیشتر، بیشتر. هرچه پاکیزه تر بوده و بیشتر از گناه پرهیز کرده، حتما آن اعمال ولایت بیشتر درموردش اتفاق افتاده. یک جاهایی انسان بر سر یک دو راهی هایی قرار می گیرد و ممکن است بعد بفهمد و ممکن است نفهمد. مثلا من بر سر یک دوراهی قرار گرفتم و اگر این راه را می رفتم به نابودی منتهی می شد. من در خاطرم هست که حدود چهارده پانزده سالگی احتمال داشت که منزل ما جا به جا شود. اگر جا به جا می شد الان من خدمت شما نبودم و معلوم نبود کجا باشم. خدا اعمال ولایت کرد. حالا نمی توانم توضیح بدهم. اعمال ولایت کرد و نگذاشت این جا به جایی اتفاق بیفتد.
ما در همان خانه قدیم ماندیم و الان به فضل خدا من خدمت شما هستم. خب. اما این ولایت دوم، ولایتی است که من آن را انتخاب می کنم. اینجا فرمودند ای کسانی که ایمان دارید، یهود و نصاری را ولیّ خودتان نگیرید. آنها را به عنوان ولیّ قبول نکنید. مثالش را آن هفته عرض کردیم. عربستان سعودی کاملا در تحت ولایت اسرائیل و امریکاست. کاملا. هرچه دستور می دهند. یک کشور است که ظاهرا مسلمان است و شما هم به آنجا بروید ظواهر مسلمانی اجرا می شود و اگر یک یا علی بگویی می خواهند شما را خفه کنند و می گویند این شرک است. اما اینگونه اند. فرمودند ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را ولیّ نگیرید و در آیه 55 سوره مائده فرمودند: إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا دقت کنید. اول خدا ولیّ شماست. دوم رسول خدا ولیّ شماست. سوم مومنانی که یک نشانی خاص دارد. این نشانی هم فقط با امیرالمومنین تطبیق شد.
این آیه در داخل خانه پیامبر بر ایشان نازل شد. بعد ایشان به مسجد آمدند. نگاه کردند و دیدند ده بیست نفر بودند و داشتند نماز و دعا می خواندند. امیرالمومنین هم بود. فرمودند کسی به فقیر چیزی داده؟ فقیری بود؟ امیرالمومنین را نشان دادند. فقیری درخواست کرده بود و کسی به او اعتنا نکرده بود و حالا نشسته بودند یا نماز می خواندند، کسی جوابش را نداده بود. ایشان بود که در رکوع نمازش به او اشاره کرد که بیا جلو و انگشتر مرا از دست من دربیاور. بعد آنجا فرمودند که این آیه درمورد ایشان نازل شده است. خب ببینید این آیه نکاتی دارد. یکی که آن هفته هم عرض کردیم این است که فرموده اند: إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ ولیّ شما خداست و رسول او و آن مومنان خاص. از نظر فنی این اثبات شده است که امکان ندارد یک لغت به کار برود و در آن ِ واحد چند معنا بدهد. لذا ما می گردیم و همه معانی ولیّ را در اینجا بار می کنیم؟ نه. می گردیم می بینیم کدام معنا در اینجا درست است. چون می دانیم فقط یک معنا دارد. عرض کردیم یک لفظ بیش از یک معنا نمی پذیرد.
وقتی شما داری این لفظ را می گویی، مثلا اگر گفتی آب، آب معنا دارد. حالا مثلا معنای مجازی آب را در نظر می گیری و معنایش علم است. آب در معنای مجازی می تواند علم باشد. اگر این را می گوییم، دیگر آب به معنای خوردنی نیست. اگر به معنای خوردنی است، دیگر به معنای علم نیست. یک معنا بیشتر نمی تواند داشته باشد. علمای اسلام در علم اصول روی قواعد و ضوابط حرف زدن بحث می کنند. دقت کنید. علم اصول که می گوییم اصول فقه، قواعد و ضوابط حرف زدن آدمی را مطرح می کند. خدای متعال به زبان آدمی سخن گفته. قواعدش چیست؟ یکی از قواعد این است که در یک لحظه نمی توان لفظ را در بیش از یک معنا به کار برد. ممکن است فردا آن را بگوییم و یک معنای دیگر مد نظر باشد. پس فردا یک معنای دیگر مد نظر باشد. می شود. اگر این لفظ چند معنا دارد، می شود در مواقع مختلف، به معانی مختلف گفت.
اما در یک مرتبه نمی توان بیش از یک معنا از آن اراده کرد. حالا اینجا فرموده خدا ولیّ شماست. رسول خدا ولیّ شماست. و الـَّذینَ آمَنوا هم ولیّ شما هستند. ببینید نفرمود انما ولیکم الله و ولیکم رسوله و ولیکم الذین آمنوا. اگر سه بار گفته بود، ممکن بود سه تا معنا داشته باشد. اما چون یک بار گفته یک معنا دارد. بنابراین به همان معنایی که خدای تبارک و تعالی ولیّ است، به همان معنا، رسول هم ولیّ است و به همان معنا و الـَّذینَ آمَنوا هم ولیّ هستند. معنایش فرقی نمی کند. عرض کردیم فعلا این را به معنای ولایت سیاسی در نظر بگیرید. هفته گذشته عرض کردیم این با آنچه که رسول خدا در غدیر خم فرمود تطبیق می کند. در غدیر خم ایشان اولی الامر معرفی و معین کرد. اینجا هم به همان لفظ آمده. إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا باز قرآن معنای ولایت را در سوره احزاب فرموده بود. در آیه 6 سوره مبارکه احزاب می فرماید: النـَّبیُّ أوْلى بـِالمُؤمِنینَ مِنْ أنفـُسِهـِمْ هرکسی نسبت به خودش ولایت دارد دیگر. من می توانم دستم را حرکت بدهم. می توانم. صاحب اختیار هستم. اما نمی توانم دست شما را حرکت بدهم. صاحب اختیار شما نیستم. من می توانم دستم را در جیبم کنم و پول دربیاورم و به کسی بدهم. اما نمی توانم در جیب شما دست کنم. من به شما ولایت ندارم.
مثال می گوییم. من نسبت به خودم ولایت دارم. می گویند ولایت پیامبر نسبت به شما از شما نسبت به خودت بیشتر است. النـَّبیُّ أوْلى بـِالمُؤمِنینَ مِنْ أنفـُسِهـِمْ لذا مثلا در جامعه اسلامی یک نفر آدم کارآمد و قابل و با عُرضه ای هست و پیامبر او را احضار می کند و به عنوان فرماندار به یک شهری می فرستد. مثلا اواخر عمر مبارکشان اُسامه را که هجده ساله بود، فرمانده لشکر کردند. همه باید تحت فرماندهی ایشان به این جنگ بروید. که نرفتند. چون ولیّ است، اگر به ایشان بگوید، ایشان باید عمل کند. واجب است. اطاعت از ولیّ امر واجب است. اینجا هم فرموده إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا عرض کردم چون این سه شخص را در کنار هم آورده و لفظ ولیّ فقط یک بار به کار رفته، معلوم می شود لفظ ولیّ در هرسه به یک معنا آمده.
عرض کردیم لفظ ولیّ دو معنای مشهور دیگر هم دارد. یکی نصرت است و یکی محبت است. اگر گفته شد ولیّ، به معنای دوست و محب و به معنای ناصر هم می تواند باشد. اگر در خاطرتان باشد عرض کردم هم نصرت و هم محبت یک امر طرفینی است. آیاتش را برایتان خواندیم که مثلا در آیه 7 سوره مبارکه محمد می فرماید: إن تـَنصُروا اللهَ یَنصُرْکـُمْ طرفینی است. یا در آیه 54 سوره مبارکه مائده می فرماید: یُحِبُّهُمْ وَیُحِبّونـَهُ کسانی که خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد. محبت طرفینی است. اما اینجا یک طرفه است. إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا در آیه بعد می فرماید وَ مَن یَتـَوَلَّ اللهَ همه اینها استدلال برای یک مساله عقیدتی است. هرکس که ولایت را بپذیرد.
آنجا نمی فرماید هرکس محبت را بپذیرد. هرکس خدا را دوست داشته باشد، خدا او را دوست دارد. هرکس خدا او را دوست داشته باشد هم، او خدا را دوست دارد. طرفینی است. هرکس خدا را یاری کند، خدا او را یاری می کند. اینجا یک نفر صاحب ولایت خدای تبارک و تعالی است. دیگران باید چکار کنند؟ مومنان و کسانی که به خدا ایمان دارند، باید ولایت خدا و رسول و مومنان خاص را بپذیرند. عرض کردیم یک طرفه است. جریان از طرف خدا و رسول و مومنان با آن ویژگی هاست و از طرف مردم پذیرش ولایت است. حالا حرف های دیگر داریم. مثلا در لغت انما حرف داریم. حرف های دیگری هم داریم که انشاءالله به فضل خدا در جلسات آینده می گوییم.
مساله آخر راهپیمایی بیست و دوم بهمن است که این را واجب بدانید. از همان واجبات سیاسی. واجب بدانید که حضور پیدا کنید، ولو 10 دقیقه. خودتان را به آن جمع برسانید که دیده شوید. باور کنید که اینهایی که آنجا دیده می شوند، یک جایی در آن دنیا حساب می شود. باور کنید حساب میشود. آن که نمیآید هم حساب میشود. یک جایی در آن دنیا حساب میشود. ما یک جهان را در برابر خودمان داریم. بحثش را عرض کرده ام. یک جهان مقابل ماست. چشم آنها به این است که ببینند شماها، بالخصوص شما جوان ها، هستید یا نیستید. ببینید ترکیه یک مرکز بزرگ ارتش آمریکاست. بحرین یک مرکز بزرگ ارتش آمریکاست. پاکستان، افغانستان، عراق. ببینید تمام اطراف ما در محاصره است. وقتی شما حضور پیدا می کنید، در مقابله با این است. ما هنوز ایستاده ایم. فقط شرکت کنید. کاری ندارد. ده دقیقه، یک ربع. خود بنده هم اگر توانایی داشته باشم معمولا تا یک فاصله نزدیکی را با ماشین میروم و یک مقداری را حتی ممکن است با موتور بروم. چون من دیگر نمیتوانم مقدار زیاد پیاده راه بروم. بعد هم میروم در جمعیت یک گوشهای مینشینم.
أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
سرمایه ما برای رفتن به آن عالم کافی نیست. حالا شما جوان هستید و انشاءالله به امید خدا سرمایه دار خواهید شد. اما ما که یک کمی سن مان گذشته بهتر می دانیم که سرمایه مان برای رفتن از این عالم و ورود به آن عالم کافی نیست. اگر در خاطرتان باشد آن عالم را در مقایسه با این عالم مثال زدند. فرمودند شما برو کنار اقیانوس آرام و دستت را بزن در آب و دربیاور. چقدر آب به انگشتت می چسبد؟ این مقدار این عالم است. آن دریا هم آن عالم است. انقدر بزرگ است و فرق دارد. این یک مطلب.
نکته دوم این است که آن عالم برای خود قواعدی دارد. شما با قواعد این عالم نمی توانی آنجا عمل کنی. مثلا اینجا بنده وزیر هستم. اما آنجا نمی دانند وزیر یعنی چه. با رفقا صحبت می کردیم. عرض می کردیم مثلا شما دکترای فیزیک دارید. این ورقه دکترای فیزیک را که دانشمند در کتابخانه اش با یک قاب به دیوار می زند، آنجا نمی توانند بخوانند که چه نوشته؟ شما پنج تا زبان می دانی، آنها آن زبان ها را نمی دانند. حالا بعضی از دوستان هستند که گاهی به کشورهای خارجی رفته اند. من هرچه فارسی میگویم او نمی فهمد. با یک دوستی به کربلا مشرف شدیم. می گفت آقا من عربی بلد هستم. بر سر همین لغات فارسی یک الف و لام میگذاشت و بنا شد مترجم ما باشد!
اگر در خاطرتان باشد این را مکرر عرض کردیم. یک آقایی خیلی هنرمند بود. خیلی. مثلا ده جور هنر داشت. مثال عرض می کنم. مثلا خط خیلی خوبی می نوشت، نقاشی بسیار خوبی می کشید، طراحی درجه یک داشت، همین طور بشمارید. این آدم از دنیا رفت، شاید هم شهید شد. گفتند آقا این هنرهای تو در آن دنیا به درد نمی خورد. آنجا نمی دانند خط یعنی چه؟ اصلا خط نویسی ندارند؟ بنابراین اگر شما خط خوبی می نویسی، آنجا به درد نمی خورد. من طراح خیلی خوبی هستم. آنجا طراحی به درد نمی خورد. همینطور از این هنرهایی که آن آقا داشت بشمارید. گفت آقا فقط یک هنرم را بردند. فقط یکی را. آن هنر چه بود؟ من از وقتی بالغ شده بودم، به نامحرم نگاه نکرده بودم، این هنر بود. این هنر را آنجا می خرند. ببینید زبان، یک زبان دیگر است.
اینجا شما در هر دانشگاهی که بروی چنین و چنان حرفی بزنی، به شما می خندند. اما هر زبان کفری را خوب جواب بدهی، شما را میپذیرند. در قیامت هم یک زبان دیگری دارند. در آیه 94 سوره مبارکه انعام میفرماید این سرمایه هایی که ما اینجا داریم «وَ ترَکتـُم ما خَوَّلناکـُمْ» است. هرچه که به شما داده بودند، می گذاری زمین. شما یک بازوی خیلی قوی ای داری، این می ماند و این را با خود نمی بری. فقط از آن هنرها می خواهند، ما هم از آن هنرها نداریم. آن بزرگوار گفته بود من به عمرم دروغ نگفتم، به عمرم. خیلی عظیم است. این خریدار دارد.
یک بحثی در امامت عرض می کردیم و عرض کردیم امام دارای سه منسب و مقام و مرتبت است. ما اصطلاح مرتبت داریم دیگر. امام دارای سه مرتبت و مقام است. به عبارت دیگر دارای سه نسبت است. یک نسبت با خدای تبارک و تعالی دارد. هر امامی با خدای خودش یک نسبت دارد. بعد یک نسبتی با پیغمبر دارد و بعد هم یک نسبتی با مردم دارد. نسبت هایی که با خدا دارد شامل اینهاست. نسبت اول این است که هر امامی خلیفة الله است. این را عرض کردیم. البته این هم تمام نشد. اما خب. یک نسبت دوم عرض می کردیم و آن این بود که امام ولیّ خداست. داشتیم عرض می کردیم که لغت ولیّ در قرآن به چه معانی ای آمده است. عرض کردیم که در معنای اول ولیّ آن کسی است که تحت سرپرستی و تربیت خداست. اگر گفتیم ولیّ خداست، یعنی تحت تربیت خداست.
گفتیم در مورد امام این معنای درستی است و وقتی می گوییم او ولیّ خداست یعنی تحت تربیت الهی است. حالا می خواهیم بگوییم معانی مختلف ولیّ چیست؟ آن ولیّ که ما در اینجا می گوییم و می گوییم امام با خدا یک نسبتی دارد که نسبت ولایت است، کدام یک از این معانی است؟ معنای دومی که عرض کردیم عبارت بود از ولایت به معنای سیاسی کلمه. ولیّ و ولایت به معنای سیاسی. آیه 55 سوره مبارکه مائده را خدمت شما عرض می کردیم و عرض کردیم قرآن از سر صفحه از یک نوع ولایتی سخن گفته است. در آیه 51 می فرماید: یا أیُّها الـَّذینَ آمَنوا لاتـَتـَّخِذوا الیَهودَ وَ النـَّصارَى أوْلیاءَ یهود و نصاری را ولیّ خودتان نگیرید. ببینید این ولیّ شکلی است که من می توانم او را بگیرم و قبول کنم. اتخاذ ولیّ یعنی من این شخص و این نفر را به عنوان ولیّ برای خودم انتخاب کنم. می توانم او را ولیّ خودم قرار بدهم و می توانم قرار ندهم. ببینید اختیاری است. در آن نوع ولایت قبلی از طرف خدای متعال یک جریان و فضل و مرحمتی از طرف خدای متعال بر سر آدم جاری می شود. من تحت ولایت خدا هستم. فقط می توانم مقدماتش را جور کنم.
اگر در خاطرتان باشد عرض کردیم. در آیه 257 سوره مبارکه بقره که می فرماید: اللهُ وَلِیُّ الـَّذینَ آمَنوا اگر کسی هیچ گناهی نکند، این مومن است و تحت تربیت الهی می رود. شما فقط می توانی مقدماتش را جور کنی و آن ولایت بر شما جاری می شود. جریان تربیت الهی درمورد شما اعمال می شود. درمورد همه شما که اینجا نشسته اید می توانیم بگوییم که اتفاق افتاده باشد. هرکس به اندازه ای که ایمان دارد از ولایت الهی بهره مند شده. هرچه بیشتر، بیشتر. هرچه پاکیزه تر بوده و بیشتر از گناه پرهیز کرده، حتما آن اعمال ولایت بیشتر درموردش اتفاق افتاده. یک جاهایی انسان بر سر یک دو راهی هایی قرار می گیرد و ممکن است بعد بفهمد و ممکن است نفهمد. مثلا من بر سر یک دوراهی قرار گرفتم و اگر این راه را می رفتم به نابودی منتهی می شد. من در خاطرم هست که حدود چهارده پانزده سالگی احتمال داشت که منزل ما جا به جا شود. اگر جا به جا می شد الان من خدمت شما نبودم و معلوم نبود کجا باشم. خدا اعمال ولایت کرد. حالا نمی توانم توضیح بدهم. اعمال ولایت کرد و نگذاشت این جا به جایی اتفاق بیفتد.
ما در همان خانه قدیم ماندیم و الان به فضل خدا من خدمت شما هستم. خب. اما این ولایت دوم، ولایتی است که من آن را انتخاب می کنم. اینجا فرمودند ای کسانی که ایمان دارید، یهود و نصاری را ولیّ خودتان نگیرید. آنها را به عنوان ولیّ قبول نکنید. مثالش را آن هفته عرض کردیم. عربستان سعودی کاملا در تحت ولایت اسرائیل و امریکاست. کاملا. هرچه دستور می دهند. یک کشور است که ظاهرا مسلمان است و شما هم به آنجا بروید ظواهر مسلمانی اجرا می شود و اگر یک یا علی بگویی می خواهند شما را خفه کنند و می گویند این شرک است. اما اینگونه اند. فرمودند ای کسانی که ایمان آورده اید یهود و نصاری را ولیّ نگیرید و در آیه 55 سوره مائده فرمودند: إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا دقت کنید. اول خدا ولیّ شماست. دوم رسول خدا ولیّ شماست. سوم مومنانی که یک نشانی خاص دارد. این نشانی هم فقط با امیرالمومنین تطبیق شد.
این آیه در داخل خانه پیامبر بر ایشان نازل شد. بعد ایشان به مسجد آمدند. نگاه کردند و دیدند ده بیست نفر بودند و داشتند نماز و دعا می خواندند. امیرالمومنین هم بود. فرمودند کسی به فقیر چیزی داده؟ فقیری بود؟ امیرالمومنین را نشان دادند. فقیری درخواست کرده بود و کسی به او اعتنا نکرده بود و حالا نشسته بودند یا نماز می خواندند، کسی جوابش را نداده بود. ایشان بود که در رکوع نمازش به او اشاره کرد که بیا جلو و انگشتر مرا از دست من دربیاور. بعد آنجا فرمودند که این آیه درمورد ایشان نازل شده است. خب ببینید این آیه نکاتی دارد. یکی که آن هفته هم عرض کردیم این است که فرموده اند: إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ ولیّ شما خداست و رسول او و آن مومنان خاص. از نظر فنی این اثبات شده است که امکان ندارد یک لغت به کار برود و در آن ِ واحد چند معنا بدهد. لذا ما می گردیم و همه معانی ولیّ را در اینجا بار می کنیم؟ نه. می گردیم می بینیم کدام معنا در اینجا درست است. چون می دانیم فقط یک معنا دارد. عرض کردیم یک لفظ بیش از یک معنا نمی پذیرد.
وقتی شما داری این لفظ را می گویی، مثلا اگر گفتی آب، آب معنا دارد. حالا مثلا معنای مجازی آب را در نظر می گیری و معنایش علم است. آب در معنای مجازی می تواند علم باشد. اگر این را می گوییم، دیگر آب به معنای خوردنی نیست. اگر به معنای خوردنی است، دیگر به معنای علم نیست. یک معنا بیشتر نمی تواند داشته باشد. علمای اسلام در علم اصول روی قواعد و ضوابط حرف زدن بحث می کنند. دقت کنید. علم اصول که می گوییم اصول فقه، قواعد و ضوابط حرف زدن آدمی را مطرح می کند. خدای متعال به زبان آدمی سخن گفته. قواعدش چیست؟ یکی از قواعد این است که در یک لحظه نمی توان لفظ را در بیش از یک معنا به کار برد. ممکن است فردا آن را بگوییم و یک معنای دیگر مد نظر باشد. پس فردا یک معنای دیگر مد نظر باشد. می شود. اگر این لفظ چند معنا دارد، می شود در مواقع مختلف، به معانی مختلف گفت.
اما در یک مرتبه نمی توان بیش از یک معنا از آن اراده کرد. حالا اینجا فرموده خدا ولیّ شماست. رسول خدا ولیّ شماست. و الـَّذینَ آمَنوا هم ولیّ شما هستند. ببینید نفرمود انما ولیکم الله و ولیکم رسوله و ولیکم الذین آمنوا. اگر سه بار گفته بود، ممکن بود سه تا معنا داشته باشد. اما چون یک بار گفته یک معنا دارد. بنابراین به همان معنایی که خدای تبارک و تعالی ولیّ است، به همان معنا، رسول هم ولیّ است و به همان معنا و الـَّذینَ آمَنوا هم ولیّ هستند. معنایش فرقی نمی کند. عرض کردیم فعلا این را به معنای ولایت سیاسی در نظر بگیرید. هفته گذشته عرض کردیم این با آنچه که رسول خدا در غدیر خم فرمود تطبیق می کند. در غدیر خم ایشان اولی الامر معرفی و معین کرد. اینجا هم به همان لفظ آمده. إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا باز قرآن معنای ولایت را در سوره احزاب فرموده بود. در آیه 6 سوره مبارکه احزاب می فرماید: النـَّبیُّ أوْلى بـِالمُؤمِنینَ مِنْ أنفـُسِهـِمْ هرکسی نسبت به خودش ولایت دارد دیگر. من می توانم دستم را حرکت بدهم. می توانم. صاحب اختیار هستم. اما نمی توانم دست شما را حرکت بدهم. صاحب اختیار شما نیستم. من می توانم دستم را در جیبم کنم و پول دربیاورم و به کسی بدهم. اما نمی توانم در جیب شما دست کنم. من به شما ولایت ندارم.
مثال می گوییم. من نسبت به خودم ولایت دارم. می گویند ولایت پیامبر نسبت به شما از شما نسبت به خودت بیشتر است. النـَّبیُّ أوْلى بـِالمُؤمِنینَ مِنْ أنفـُسِهـِمْ لذا مثلا در جامعه اسلامی یک نفر آدم کارآمد و قابل و با عُرضه ای هست و پیامبر او را احضار می کند و به عنوان فرماندار به یک شهری می فرستد. مثلا اواخر عمر مبارکشان اُسامه را که هجده ساله بود، فرمانده لشکر کردند. همه باید تحت فرماندهی ایشان به این جنگ بروید. که نرفتند. چون ولیّ است، اگر به ایشان بگوید، ایشان باید عمل کند. واجب است. اطاعت از ولیّ امر واجب است. اینجا هم فرموده إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا عرض کردم چون این سه شخص را در کنار هم آورده و لفظ ولیّ فقط یک بار به کار رفته، معلوم می شود لفظ ولیّ در هرسه به یک معنا آمده.
عرض کردیم لفظ ولیّ دو معنای مشهور دیگر هم دارد. یکی نصرت است و یکی محبت است. اگر گفته شد ولیّ، به معنای دوست و محب و به معنای ناصر هم می تواند باشد. اگر در خاطرتان باشد عرض کردم هم نصرت و هم محبت یک امر طرفینی است. آیاتش را برایتان خواندیم که مثلا در آیه 7 سوره مبارکه محمد می فرماید: إن تـَنصُروا اللهَ یَنصُرْکـُمْ طرفینی است. یا در آیه 54 سوره مبارکه مائده می فرماید: یُحِبُّهُمْ وَیُحِبّونـَهُ کسانی که خدا را دوست دارند و خدا آنها را دوست دارد. محبت طرفینی است. اما اینجا یک طرفه است. إنـَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ و الـَّذینَ آمَنوا در آیه بعد می فرماید وَ مَن یَتـَوَلَّ اللهَ همه اینها استدلال برای یک مساله عقیدتی است. هرکس که ولایت را بپذیرد.
آنجا نمی فرماید هرکس محبت را بپذیرد. هرکس خدا را دوست داشته باشد، خدا او را دوست دارد. هرکس خدا او را دوست داشته باشد هم، او خدا را دوست دارد. طرفینی است. هرکس خدا را یاری کند، خدا او را یاری می کند. اینجا یک نفر صاحب ولایت خدای تبارک و تعالی است. دیگران باید چکار کنند؟ مومنان و کسانی که به خدا ایمان دارند، باید ولایت خدا و رسول و مومنان خاص را بپذیرند. عرض کردیم یک طرفه است. جریان از طرف خدا و رسول و مومنان با آن ویژگی هاست و از طرف مردم پذیرش ولایت است. حالا حرف های دیگر داریم. مثلا در لغت انما حرف داریم. حرف های دیگری هم داریم که انشاءالله به فضل خدا در جلسات آینده می گوییم.
مساله آخر راهپیمایی بیست و دوم بهمن است که این را واجب بدانید. از همان واجبات سیاسی. واجب بدانید که حضور پیدا کنید، ولو 10 دقیقه. خودتان را به آن جمع برسانید که دیده شوید. باور کنید که اینهایی که آنجا دیده می شوند، یک جایی در آن دنیا حساب می شود. باور کنید حساب میشود. آن که نمیآید هم حساب میشود. یک جایی در آن دنیا حساب میشود. ما یک جهان را در برابر خودمان داریم. بحثش را عرض کرده ام. یک جهان مقابل ماست. چشم آنها به این است که ببینند شماها، بالخصوص شما جوان ها، هستید یا نیستید. ببینید ترکیه یک مرکز بزرگ ارتش آمریکاست. بحرین یک مرکز بزرگ ارتش آمریکاست. پاکستان، افغانستان، عراق. ببینید تمام اطراف ما در محاصره است. وقتی شما حضور پیدا می کنید، در مقابله با این است. ما هنوز ایستاده ایم. فقط شرکت کنید. کاری ندارد. ده دقیقه، یک ربع. خود بنده هم اگر توانایی داشته باشم معمولا تا یک فاصله نزدیکی را با ماشین میروم و یک مقداری را حتی ممکن است با موتور بروم. چون من دیگر نمیتوانم مقدار زیاد پیاده راه بروم. بعد هم میروم در جمعیت یک گوشهای مینشینم.