به گزارش مشرق ، این روزها همه ما در حد توان و بضاعت خود برای فرا رسیدن بازار شب عید آماده میشویم اما نه صرفا برای تکاندن گرد و غبار 1 ساله خانه بلکه برای نو شدن.
بهار فصلی است که طراوت و شادابی اش سرآغاز تغییر و تحول بهاری در مردم شده است. در آخرین روزهای سال شهروندان شب ها و روزهای نسبتا سرد زمستانی را با حضور خود در مراکز خرید گرم کرده اند. برای اینکه ما هم از نزدیک در جریان تب و تاب خرید مردم قرار بگیریم، به بازار تهران مراجعه کرده ایم اما در طول مسیر بیشتر از آنکه اجناس مغازهها نظرمان را به خود جلب کند، وجود دستفروشانی بود که خود نمایی میکردند.
گاهی در میان دستفروشانی که در بازار شب عید را قبضه کردهاند، مغازه دارانی هم دیده می شوند که اجناس خود را مقابل مغازهشان گاهی کمتر از قیمت داخل مغازه و گاهی هم معادل آن در کف خیابان پهن می کنند و به جمع دستفروشان نو رسیده اضافه میشوند.
اینجاست که باید گفت چه چیز باعث شده است که مغازه داران هم هنگام فرا رسیدن عید دستفروش میشوند. شاید اقبال مردم به دستفروشان است که باعث شده برخی از مغازهداران در کنار فروش داخلی مغازه خود سعی دارند از بازار شب عید دستفروشان عقب نمانند.
بازاری که طعم اسکناس نمیدهد
با نگاه به دستفروشان میتوان به راحتی دریافت که انگار دیگر رمقی برای بازار وجود ندارد و برخلاف چیزی که گزارشگران صدا و سیما میگویند،بازار طعم اسکناس نمی دهند .وقتی در بازار در حال گذر بودم در دست بسیاری از خریداران چیزی به جز خرده ریز و خریدهای جزئی نمی دیدیم.
این روزها جز عده ای معدود که به قول معروف دستشان به دهانشان میرسد میتوان گفت بقیه مردم از خرید عید بی نصیب هستند. تنها چیزی که این روزها علاوه بر ترافیک سنگین قابل لمس است پیادهروهای شلوغی است که تقریباً تمام سطح آن با بساط دستفروشان پر شده است، دست فروشان بساط پهن کردهاند و هرچه دارند و ندارند برای فروش گذاشته اند.
به قول خود دستفروشان آنها شبهای عید تا ساعت 3 و حتی دیرتر در محلهای پر تردد حضور دارند.در اکثر خیابانهای تهران در دو سوی خیابان دستفروشان بساط خود را مقابل ویترین خوش آب و رنگ مغازه ها و بوتیکها پهن کردهاند! اما بسیاری از مردم که توان خرید شب عید ندارند ترجیح میدهند از همین بساطها چیزی بخرند و خود را نونوار کنند.
مسئولان دستفروشان را در نرخ بیکاری فراموش میکنند
علی محمدی دستفروش خوش برخوردی است که از فروش شال و روسری کسب روزی می کند. در نگاه اول مارا به چشم مشتری دید و بلافاصله شروع به بازار گرمی و معرفی طرح های جدید روسری و شال کرد و از کیفیت اجناسش تعریف نمود. بیشتر شبیه یک نوار ضبط شده بود. چراکه با رسیدن هر بانویی این گفته ها را با همان آب و تاب تعریف میکرد. در همین موقع بود که به او گفتم به نیت خرید نیامدهام اما تمایل دارم حرفهای او را بشنوم.
برایم در توضیح می گوید:« امید ما دستفروشها بعد از خدا به کسب درآمد شب عیدمان است. یک سال به دستفروشی در این چهار راه و اون خیابان سپری کردهایم و تنها امیدمان جبران روزهای سخت در روزهای پایانی سال هست. اما امسال این امیدمان چندان عملی نمی شود. چرا که هم اجناس گران و هم متاسفانه قدرت خرید مردم کاهش یافته است.»
تا پارسال قیمت هر شال نخی حدود 7 هزار تومان بود اما همان شال امروز از سوی این دستفروش به قیمت 15 هزار تومان به فروش میرسد. وقتی درباره افزایش قیمت از آقای دستفروش سوال می کنم، با خنده پاسخ می دهد:« ولله من از خدایم است که جنس ارزان به دست مشتری بدهم اما قیمت اجناس بالا رفته است و این افزایش قیمت دست من نیست, بازهم ما از مغازهداران ارزانتر میفروشیم. ولی مشتریها باز هم با ما چانه میزنند. »
دستفروشی تفاوتی با بیکاری ندارد
این دستفروش از نداشتن کار گله میکند:« مسئولان زمانی که نرخ بیکاری اعلام میکنند دستفروشان را فراموش میکنند، دستفروشی تفاوتی با بیکاری ندارد، چرا که نه بیمه داریم و نه مزایایی. اگر یک روز مریض شویم، باید از پساندازهایمان استفاده کنیم،همچنین اگر یک روز مریض شویم هزینه درمان را باید از جیبمان پرداخت کنیم چرا که تحت پوشش هیچ نهاد یا سازمانی نیستیم.
شب عید تمام کارگران حداقل یک عیدی و پاداش دارند اما دستفروشان از آن بیبهره هستند. سرمایه اندکی را داریم که با آن دستفروشی میکنیم و شبعید کمی قرض میکنیم تا بتوانیم جنس بیشتری با تنوع بیشتری را به بیاوریم تا مشتری تمایل به خریدداشته باشد. با این وجود که برخی از مشتریان تصور میکنند اجناس دستفروشان قلابی است اما من دوست دارم مشتری از من راضی باشد.»
محمدی میگوید لیسانس حسابداری هستم 3سال است فارغ التحصیل شدهام اما هنوز بیکارم، دستفروشی برای من شغل نمیشود، از مسئولان انتظار دارم تدبیری در زمینه بیکاری جوانان کنند تنها تدبیر دولت این است که ماموران شهرداری هنگام عید اجناس را جمع میکنند تا جوانان به سراغ دستفروشی نرونداما چه کنم که بیکارم و ایام عید بهترین فرصت برای کسب درآمد است.
سر آقایان بی کلاه می ماند
بساطهایی که مخصوص البسه آقایان بود نسبت به دیگر بساطیها خلوتتر به نظر می آمد چرا که از آنجایی که آقایان بیشتر به فکر خانواده خود هستند کمتر برای خود خرید میکنند، مگر اینکه دیگر اعضای خانواده به فکر آنها باشند. به یکی از این بساطیها نزدیک شدم که پیراهن مردانه با قیمت مناسب میفروخت.
این دستفروش دل پری دارد:« 10 سال است که در خیابانهای این شهر بساط میکنم، نه پول اجاره مغازه دارم و نه سرمایهام به اندازهای است که بتوانم مغازه راهاندازی کنم مجبورم با این میزان سرمایه بساط کنم ودرهر فصل متناسب با آن اجناسی که میفروشم متفاوت است.
باید اجناسی بفروشم که برایم صرفه مالی داشته باشد. امسال تصمیم گرفتم پیراهن مردانه بفروشم، اما نمی دانم چرا امسال آقایان کمتر خرید می کنند. البته نمی توان منکر افزایش قیمت شد اما همیشه در روزهای پایانی سال سر آقایان بی کلاه می ماند چرا که بیشتر آنها خود را فدای فرزندانشان کرده و به پوشاک قدیمی خود بسنده می کنند.»
خریدهای کودکانه
اما در میان خریداران، چهره کودکان از خرید با لذت دو چندانی همراه است. خرید لباس و کفش برای کودکان لذت دوچندانی دارد. اما نکته جالب اینجاست وقتی با قیمت های این پوشاکهاکه نهایت نیم پارچه برده است مواجه می شویم تعجب میکنیم که این قیمتها اینقدر بالاست.
این جمله ها را مادری می گوید که برای تهیه لباس کودک 3 ساله اش به مغازه مراجعه کرده است:« عید برای بچه ها عالم قشنگی تری دارد تا برای ما بزرگترها که دغدغه هایمان هم با خودمان رشد کرده است. هنوز شیرینی خاطرات کودکی که با مادرم برای تهیه لباس عید به بازار می رفتیم، را به یاد دارم. برای همین دوست دارم فرزندم همانند ما در این سن و سال خاطرات خوبی را به یادگار در ذهنش ثبت کند. اما پرداخت 40 هزار تومان برای یک کفش آن هم برای کودکی که در حال رشد است، کمی زور دارد.»
دامی به نام حراج
نوشته های حراج بر روی مقوا در کنار بساط حراجیها مسئله ای است که تاثیر روانی مطلوبی بر روی خریداران می گذارد. شاهد ادعایمان هم شلوغی خیابان بازار است که با فریادهای دستفروشان شلوغ تر شده است. میگویند " حراج را از دست ندهید! ارزانی از ما خرید از شما! گران نخرید مگرنه گریان شوید! عجیب اما واقعی و..." اما گاهی اوقات این حراجی شامل پوشاک زمستانی می شود که دیگر فصل آن به آخر رسیده است . مونا احمدی یکی از بانوانی است که جذب حراجی شده است و می خواهد پالتو بخرد:« اگر بخواهیم در فصل زمستان پالتو بخریم قیمت ها بالاست به همین دلیل از بین این حراجیها برای سال بعد خرید میکنم.»
اما وی که سابقه خرید از حراجی ها را در فصل های مختلف دارد، به نکته ای اشاره می کند:« همیشه همه حراجی ها خوب نیستند. معمولا در دستفروشها تنها چند جنس که اکثر آنها هم تک سایز هستند حراج خورده است. »
نمیخواهم کسی متوجه شود دستفروشم
با وجود اینکه شاید در طی 11ماه سال برای خرید به بازار مراجعه کنیم اما شب عید با وجود افزایش قیمتها نمیتوانیم دست از خرید برداریم. بهتر است بگوییم ذهنمان شرطی شده به گونه ای که احساس میکنیم شب عید حتما باید خریدکنیم.
بیست و شش، هفت سال بیشتر ندارد، در آستانه در ورودی بازار ایستاده بود و لوازم آشپزی می فروخت همین که نزدکیش شدم، دست و پایش را گم کرد . آمد سمتم و فقط یک جمله گفت : « التماستان می کنم ، عکسی از من نگیرید و صدایم را جایی بخش نکنید » . خیالش را راحت کردم و به او قول دادم نه عکسی بگیرم نه مصاحبهای. ظاهرش آراسته و بیانی خوش داشت ، می گفت که تحصیلکرده هنرهای نمایشی است ، قبلا کار داشته ، ازدواج کرده ، اما در حال حاضر بیکار است ومشغول دستفروشی است تا بتواند زندگی کند . چندین بار اصرار کرد که کسی متوجه نشود نمی خواهم کسی بفهمد بیکار شده ام .
به دنبال یافتن شغلی هستم که بتواند خرج زندگی ام را از آن تامین کنم اما هنوز شغلی پیدا نکردهام. شب عید خرج همه خانوادهها سنگینتر است من هم برای اینکه بتوانم خرج خانوادهام را درآورم تصمیم گرفتم شب عید دستفروشی کنم تا شاید توکل بر خدا بعد از عید کاری برایم پیدا شد.
معمار رستوران مسلم دستفروش شد
درهمین حین پیرمردی نظرم را به خود جلب کرد، خودش را معمار قدیمی معرفی کرد و گفت: معماری بسیاری از حجرههای قدیمی بازار را برعهده داشتم،همین رستوران مسلم بازار در گذشته معماریاش را من انجام دادم حالا دیگر کارگران ارزان آمده اند و ما قدیمیها را تحویل نمیگیرند و مجبوریم دستفروشی کنیم و مجبورم آلبوم بفروشم.
"ازموبایل بیزارم" این دیالوگ صحبت پیرمرد دستفروش است که با نارضایتی از اینکه هیچ کس از من آلبوم نمیخرد گفت، از زمانی که موبایلهای هوشمند آمده تمایل مردم برای خرید آلبوم کم شده است به همین دلیل شب عید مجبورم به جای آلبوم روسری زنانه بفروشم که تقریباًفروش خوبی دارد. در ماههای دیگر سال فاصله بساط هر دستفروش به هم حدود 2 متر است این در حالی است که هنگام عید بساط دستفروشان کنار هم پهن میشود، این به خاطر این است که مردم گرفتار هستند و وقتی بیکارند مجبور میشوند برای عید با دستفروشی درآمدی برای خود دست و پا کنند.
سرمایهام اندک است مجبورم سوت حاجی فیروز و بلوز زنانه بفروشم
رضا 33 ساله مهندس عمران بوده و از 2 سال قبل به دنبال کار است اما متاسفانه هنوز موفق به یافتن شغل نشده، میگوید: پدرم کارمند بیمه است، به تمام دوستان و آشنایانم سپردهام که برایم کار پیدا کنند اما هر کاری که پیشنهاد میشود حقوقش کم است یا بیمه نمیکنند. خلاصه هر روز عصر با ماشین پدرم مسافرکشی میکنم و این یک ماه پایانی سال را فرصتی برای کسب درآمد بیشتر دیدم و از آنجایی که تنها سرمایه ام 500 هزار تومان بود مجبورم هنگام عید بلوز زنانه و سوت مبارک (حاجی فیروز و مبارک) بفروشم.
آشکار شدن بیکاری پنهان
هوا نزدیک غروب بود که قصد بازگشت از بازار را داشتم،بازار شلوغ اما تلخ تهران که مهمترین شاخص آن آشکار شدن بیکاریهای پنهان با نمایان شدن دستفروشان بود. اما یک دفعه یکی با سلامش آخرین محور گزارشم را تکمیل کرد.
«گل بیا ، گل عیده بیا ، گل سوسن اومده ، گل شب بو اومده ، گل بیا» نامش احمد است . گلهای مصنوعی را کنار ورودی مترو بازار حراج کرده است. «ساکن شهریارم.راننده آژانس هستم اما از آنجایی که این درآمد کفاف زندگیام را نمیدهد و با توجه به اینکه هزینه عید دو برابر میشود چند سالی است که هنگام عید به دستفروشی و بساطی پناه میآورم.»
سخنی با مسئولان
نمیتوانم از طرف آدمهایی مانند محمد،معمار رستوران مسلم و بقیه دستفروشان صحبت کنم اما این تنها نمونهای از نمایان شدن دستفروشان در بازار تهران بود. اما حقیقت این است که این ماجرا واقعی است و متاسفانه هر ساله با نزدیک شدن به ماههای پایانی سال تعداد دستفروشان افزایش مییابد و این نشان از تعداد بیکاری پنهان در جامعه ما دارد که سمت و سوی این گزارش ، درخواست مستقیم از مسئولان برای برنامه ریزی سیاستگذاری کلان است چرا که نام محمد و سایر جوانان دستفروش در آمار بیکاری گم شده است در غیر این صورت نباید یک مهندس در بیرون بازار تهران سوت فروشی کند.
بهار فصلی است که طراوت و شادابی اش سرآغاز تغییر و تحول بهاری در مردم شده است. در آخرین روزهای سال شهروندان شب ها و روزهای نسبتا سرد زمستانی را با حضور خود در مراکز خرید گرم کرده اند. برای اینکه ما هم از نزدیک در جریان تب و تاب خرید مردم قرار بگیریم، به بازار تهران مراجعه کرده ایم اما در طول مسیر بیشتر از آنکه اجناس مغازهها نظرمان را به خود جلب کند، وجود دستفروشانی بود که خود نمایی میکردند.
گاهی در میان دستفروشانی که در بازار شب عید را قبضه کردهاند، مغازه دارانی هم دیده می شوند که اجناس خود را مقابل مغازهشان گاهی کمتر از قیمت داخل مغازه و گاهی هم معادل آن در کف خیابان پهن می کنند و به جمع دستفروشان نو رسیده اضافه میشوند.
اینجاست که باید گفت چه چیز باعث شده است که مغازه داران هم هنگام فرا رسیدن عید دستفروش میشوند. شاید اقبال مردم به دستفروشان است که باعث شده برخی از مغازهداران در کنار فروش داخلی مغازه خود سعی دارند از بازار شب عید دستفروشان عقب نمانند.
بازاری که طعم اسکناس نمیدهد
با نگاه به دستفروشان میتوان به راحتی دریافت که انگار دیگر رمقی برای بازار وجود ندارد و برخلاف چیزی که گزارشگران صدا و سیما میگویند،بازار طعم اسکناس نمی دهند .وقتی در بازار در حال گذر بودم در دست بسیاری از خریداران چیزی به جز خرده ریز و خریدهای جزئی نمی دیدیم.
این روزها جز عده ای معدود که به قول معروف دستشان به دهانشان میرسد میتوان گفت بقیه مردم از خرید عید بی نصیب هستند. تنها چیزی که این روزها علاوه بر ترافیک سنگین قابل لمس است پیادهروهای شلوغی است که تقریباً تمام سطح آن با بساط دستفروشان پر شده است، دست فروشان بساط پهن کردهاند و هرچه دارند و ندارند برای فروش گذاشته اند.
به قول خود دستفروشان آنها شبهای عید تا ساعت 3 و حتی دیرتر در محلهای پر تردد حضور دارند.در اکثر خیابانهای تهران در دو سوی خیابان دستفروشان بساط خود را مقابل ویترین خوش آب و رنگ مغازه ها و بوتیکها پهن کردهاند! اما بسیاری از مردم که توان خرید شب عید ندارند ترجیح میدهند از همین بساطها چیزی بخرند و خود را نونوار کنند.
مسئولان دستفروشان را در نرخ بیکاری فراموش میکنند
علی محمدی دستفروش خوش برخوردی است که از فروش شال و روسری کسب روزی می کند. در نگاه اول مارا به چشم مشتری دید و بلافاصله شروع به بازار گرمی و معرفی طرح های جدید روسری و شال کرد و از کیفیت اجناسش تعریف نمود. بیشتر شبیه یک نوار ضبط شده بود. چراکه با رسیدن هر بانویی این گفته ها را با همان آب و تاب تعریف میکرد. در همین موقع بود که به او گفتم به نیت خرید نیامدهام اما تمایل دارم حرفهای او را بشنوم.
برایم در توضیح می گوید:« امید ما دستفروشها بعد از خدا به کسب درآمد شب عیدمان است. یک سال به دستفروشی در این چهار راه و اون خیابان سپری کردهایم و تنها امیدمان جبران روزهای سخت در روزهای پایانی سال هست. اما امسال این امیدمان چندان عملی نمی شود. چرا که هم اجناس گران و هم متاسفانه قدرت خرید مردم کاهش یافته است.»
تا پارسال قیمت هر شال نخی حدود 7 هزار تومان بود اما همان شال امروز از سوی این دستفروش به قیمت 15 هزار تومان به فروش میرسد. وقتی درباره افزایش قیمت از آقای دستفروش سوال می کنم، با خنده پاسخ می دهد:« ولله من از خدایم است که جنس ارزان به دست مشتری بدهم اما قیمت اجناس بالا رفته است و این افزایش قیمت دست من نیست, بازهم ما از مغازهداران ارزانتر میفروشیم. ولی مشتریها باز هم با ما چانه میزنند. »
دستفروشی تفاوتی با بیکاری ندارد
این دستفروش از نداشتن کار گله میکند:« مسئولان زمانی که نرخ بیکاری اعلام میکنند دستفروشان را فراموش میکنند، دستفروشی تفاوتی با بیکاری ندارد، چرا که نه بیمه داریم و نه مزایایی. اگر یک روز مریض شویم، باید از پساندازهایمان استفاده کنیم،همچنین اگر یک روز مریض شویم هزینه درمان را باید از جیبمان پرداخت کنیم چرا که تحت پوشش هیچ نهاد یا سازمانی نیستیم.
شب عید تمام کارگران حداقل یک عیدی و پاداش دارند اما دستفروشان از آن بیبهره هستند. سرمایه اندکی را داریم که با آن دستفروشی میکنیم و شبعید کمی قرض میکنیم تا بتوانیم جنس بیشتری با تنوع بیشتری را به بیاوریم تا مشتری تمایل به خریدداشته باشد. با این وجود که برخی از مشتریان تصور میکنند اجناس دستفروشان قلابی است اما من دوست دارم مشتری از من راضی باشد.»
محمدی میگوید لیسانس حسابداری هستم 3سال است فارغ التحصیل شدهام اما هنوز بیکارم، دستفروشی برای من شغل نمیشود، از مسئولان انتظار دارم تدبیری در زمینه بیکاری جوانان کنند تنها تدبیر دولت این است که ماموران شهرداری هنگام عید اجناس را جمع میکنند تا جوانان به سراغ دستفروشی نرونداما چه کنم که بیکارم و ایام عید بهترین فرصت برای کسب درآمد است.
سر آقایان بی کلاه می ماند
بساطهایی که مخصوص البسه آقایان بود نسبت به دیگر بساطیها خلوتتر به نظر می آمد چرا که از آنجایی که آقایان بیشتر به فکر خانواده خود هستند کمتر برای خود خرید میکنند، مگر اینکه دیگر اعضای خانواده به فکر آنها باشند. به یکی از این بساطیها نزدیک شدم که پیراهن مردانه با قیمت مناسب میفروخت.
این دستفروش دل پری دارد:« 10 سال است که در خیابانهای این شهر بساط میکنم، نه پول اجاره مغازه دارم و نه سرمایهام به اندازهای است که بتوانم مغازه راهاندازی کنم مجبورم با این میزان سرمایه بساط کنم ودرهر فصل متناسب با آن اجناسی که میفروشم متفاوت است.
باید اجناسی بفروشم که برایم صرفه مالی داشته باشد. امسال تصمیم گرفتم پیراهن مردانه بفروشم، اما نمی دانم چرا امسال آقایان کمتر خرید می کنند. البته نمی توان منکر افزایش قیمت شد اما همیشه در روزهای پایانی سال سر آقایان بی کلاه می ماند چرا که بیشتر آنها خود را فدای فرزندانشان کرده و به پوشاک قدیمی خود بسنده می کنند.»
خریدهای کودکانه
اما در میان خریداران، چهره کودکان از خرید با لذت دو چندانی همراه است. خرید لباس و کفش برای کودکان لذت دوچندانی دارد. اما نکته جالب اینجاست وقتی با قیمت های این پوشاکهاکه نهایت نیم پارچه برده است مواجه می شویم تعجب میکنیم که این قیمتها اینقدر بالاست.
این جمله ها را مادری می گوید که برای تهیه لباس کودک 3 ساله اش به مغازه مراجعه کرده است:« عید برای بچه ها عالم قشنگی تری دارد تا برای ما بزرگترها که دغدغه هایمان هم با خودمان رشد کرده است. هنوز شیرینی خاطرات کودکی که با مادرم برای تهیه لباس عید به بازار می رفتیم، را به یاد دارم. برای همین دوست دارم فرزندم همانند ما در این سن و سال خاطرات خوبی را به یادگار در ذهنش ثبت کند. اما پرداخت 40 هزار تومان برای یک کفش آن هم برای کودکی که در حال رشد است، کمی زور دارد.»
دامی به نام حراج
نوشته های حراج بر روی مقوا در کنار بساط حراجیها مسئله ای است که تاثیر روانی مطلوبی بر روی خریداران می گذارد. شاهد ادعایمان هم شلوغی خیابان بازار است که با فریادهای دستفروشان شلوغ تر شده است. میگویند " حراج را از دست ندهید! ارزانی از ما خرید از شما! گران نخرید مگرنه گریان شوید! عجیب اما واقعی و..." اما گاهی اوقات این حراجی شامل پوشاک زمستانی می شود که دیگر فصل آن به آخر رسیده است . مونا احمدی یکی از بانوانی است که جذب حراجی شده است و می خواهد پالتو بخرد:« اگر بخواهیم در فصل زمستان پالتو بخریم قیمت ها بالاست به همین دلیل از بین این حراجیها برای سال بعد خرید میکنم.»
اما وی که سابقه خرید از حراجی ها را در فصل های مختلف دارد، به نکته ای اشاره می کند:« همیشه همه حراجی ها خوب نیستند. معمولا در دستفروشها تنها چند جنس که اکثر آنها هم تک سایز هستند حراج خورده است. »
نمیخواهم کسی متوجه شود دستفروشم
با وجود اینکه شاید در طی 11ماه سال برای خرید به بازار مراجعه کنیم اما شب عید با وجود افزایش قیمتها نمیتوانیم دست از خرید برداریم. بهتر است بگوییم ذهنمان شرطی شده به گونه ای که احساس میکنیم شب عید حتما باید خریدکنیم.
بیست و شش، هفت سال بیشتر ندارد، در آستانه در ورودی بازار ایستاده بود و لوازم آشپزی می فروخت همین که نزدکیش شدم، دست و پایش را گم کرد . آمد سمتم و فقط یک جمله گفت : « التماستان می کنم ، عکسی از من نگیرید و صدایم را جایی بخش نکنید » . خیالش را راحت کردم و به او قول دادم نه عکسی بگیرم نه مصاحبهای. ظاهرش آراسته و بیانی خوش داشت ، می گفت که تحصیلکرده هنرهای نمایشی است ، قبلا کار داشته ، ازدواج کرده ، اما در حال حاضر بیکار است ومشغول دستفروشی است تا بتواند زندگی کند . چندین بار اصرار کرد که کسی متوجه نشود نمی خواهم کسی بفهمد بیکار شده ام .
به دنبال یافتن شغلی هستم که بتواند خرج زندگی ام را از آن تامین کنم اما هنوز شغلی پیدا نکردهام. شب عید خرج همه خانوادهها سنگینتر است من هم برای اینکه بتوانم خرج خانوادهام را درآورم تصمیم گرفتم شب عید دستفروشی کنم تا شاید توکل بر خدا بعد از عید کاری برایم پیدا شد.
معمار رستوران مسلم دستفروش شد
درهمین حین پیرمردی نظرم را به خود جلب کرد، خودش را معمار قدیمی معرفی کرد و گفت: معماری بسیاری از حجرههای قدیمی بازار را برعهده داشتم،همین رستوران مسلم بازار در گذشته معماریاش را من انجام دادم حالا دیگر کارگران ارزان آمده اند و ما قدیمیها را تحویل نمیگیرند و مجبوریم دستفروشی کنیم و مجبورم آلبوم بفروشم.
"ازموبایل بیزارم" این دیالوگ صحبت پیرمرد دستفروش است که با نارضایتی از اینکه هیچ کس از من آلبوم نمیخرد گفت، از زمانی که موبایلهای هوشمند آمده تمایل مردم برای خرید آلبوم کم شده است به همین دلیل شب عید مجبورم به جای آلبوم روسری زنانه بفروشم که تقریباًفروش خوبی دارد. در ماههای دیگر سال فاصله بساط هر دستفروش به هم حدود 2 متر است این در حالی است که هنگام عید بساط دستفروشان کنار هم پهن میشود، این به خاطر این است که مردم گرفتار هستند و وقتی بیکارند مجبور میشوند برای عید با دستفروشی درآمدی برای خود دست و پا کنند.
سرمایهام اندک است مجبورم سوت حاجی فیروز و بلوز زنانه بفروشم
رضا 33 ساله مهندس عمران بوده و از 2 سال قبل به دنبال کار است اما متاسفانه هنوز موفق به یافتن شغل نشده، میگوید: پدرم کارمند بیمه است، به تمام دوستان و آشنایانم سپردهام که برایم کار پیدا کنند اما هر کاری که پیشنهاد میشود حقوقش کم است یا بیمه نمیکنند. خلاصه هر روز عصر با ماشین پدرم مسافرکشی میکنم و این یک ماه پایانی سال را فرصتی برای کسب درآمد بیشتر دیدم و از آنجایی که تنها سرمایه ام 500 هزار تومان بود مجبورم هنگام عید بلوز زنانه و سوت مبارک (حاجی فیروز و مبارک) بفروشم.
آشکار شدن بیکاری پنهان
هوا نزدیک غروب بود که قصد بازگشت از بازار را داشتم،بازار شلوغ اما تلخ تهران که مهمترین شاخص آن آشکار شدن بیکاریهای پنهان با نمایان شدن دستفروشان بود. اما یک دفعه یکی با سلامش آخرین محور گزارشم را تکمیل کرد.
«گل بیا ، گل عیده بیا ، گل سوسن اومده ، گل شب بو اومده ، گل بیا» نامش احمد است . گلهای مصنوعی را کنار ورودی مترو بازار حراج کرده است. «ساکن شهریارم.راننده آژانس هستم اما از آنجایی که این درآمد کفاف زندگیام را نمیدهد و با توجه به اینکه هزینه عید دو برابر میشود چند سالی است که هنگام عید به دستفروشی و بساطی پناه میآورم.»
سخنی با مسئولان
نمیتوانم از طرف آدمهایی مانند محمد،معمار رستوران مسلم و بقیه دستفروشان صحبت کنم اما این تنها نمونهای از نمایان شدن دستفروشان در بازار تهران بود. اما حقیقت این است که این ماجرا واقعی است و متاسفانه هر ساله با نزدیک شدن به ماههای پایانی سال تعداد دستفروشان افزایش مییابد و این نشان از تعداد بیکاری پنهان در جامعه ما دارد که سمت و سوی این گزارش ، درخواست مستقیم از مسئولان برای برنامه ریزی سیاستگذاری کلان است چرا که نام محمد و سایر جوانان دستفروش در آمار بیکاری گم شده است در غیر این صورت نباید یک مهندس در بیرون بازار تهران سوت فروشی کند.