به گزارش مشرق، بعد از تصدی دو دوره قوه مجریه و چند دوره مجلس شورای اسلامی و شوراهای اسلامی شهر و روستا توسط جریان اصولگرا، اکنون ضروری به نظر میرسد که عملکرد این جریان آسیبشناسی شود. از سوی دیگر، اگرچه دو انتخابات اخیر، پیروزی اصولگرایان را به دنبال نداشت، ولی تحلیل این دو انتخابات بهعنوان پیروزی اصلاحطلبان هم جای تأمل بسیار دارد؛ چراکه رئیس دولت یازدهم خودش را میانهرو و فراجناحی تعریف میکند و چهرههای غیراصولگرای راهیافته به شورای شهر هم صبغهی میانهروتری دارند تا اصلاحطلبانه. این فضا نشان میدهد که اصولگرایان برای ورود پیروزمندانه به انتخابات بعدی موقعیت چندان نامناسبی ندارند و لازم است یک بار دیگر فرصتها، ظرفیتها و موقعیتهای بالفعل و بالقوهی این جریان ارزیابی و تبیین شود. در این راستا، با «مهندس مهدی چمران»، عضو فعلی و رئیس دورههای دوم و سوم شورای شهر تهران و از چهرههای تأثیرگذار اصولگرا، به گفتوگو نشستهایم.
به
نظر شما، بدنهی اجتماعی اصولگرایی در حال حاضر چه وضعیتی دارد؟
اصولگرایان، در جهت تثبیت بدنهی اجتماعی خود، چه کارهایی میتوانند انجام
دهند؟
در
ارتباط با اصولگرایی و جایگاه اجتماعی آن، باید عرض کنم، در مجموع، در
جامعهی امروز، مردم توجه زیادی به اسم اصولگرایی یا اصلاحطلبی ندارند؛
یعنی برای مردم چندان مهم نیست که فرد وابسته به کدام گروه باشد. در واقع
عملکرد و شخصیت افراد، جایگاه آنها را در اذهان عمومی مشخص میکند، نه
گرایش و وابستگی حزبی آنها. از آنجا که در کشور سیستم حزبی نداریم، اگر
فردی صرفاً در سخن، بگوید من اصولگرا یا اصلاحطلب هستم، ولی عملکرد او در
راستای آنچه میگوید نباشد، مردم چندان وقعی به گفتهی او نمینهند؛ زیرا
او را جدای از عملکردش نمیدانند. بنابراین صرفاً تکیه کردن بر اسم،
مسئلهای را حل نمیکند و راهی را باز نمیکند.
اکثریت
جامعهی مسلمان کشور، بیشتر تفکر اصولگرایی را میپسندد؛ زیرا جایگاه
فکری اصولگرایی و ریشههای آن را در اسلام اصیل و ناب محمدی میبینند.
مردم با توجه به رفتار، گفتار و منش مقام معظم رهبری، متوجه شدهاند که
ایشان از پیرایهها و برداشتهای جدیدی که به دین نسبت دادهاند دوری
گزیدهاند.
شاید
کارهای عدهای تحت عنوان اصولگرایی، به این جایگاه فکری، خدشهای وارد
کرده باشد، ولی باز هم این نوع تفکر در راستای تفکر اصیل امام و رهبری
تجزیه و تحلیل میشود و در جامعهی کنونی، طیف گستردهای از فعالان اجتماعی
و سیاسی روی آن تأکید دارند. نمونهی آشکار، حرکتهایی است که در عاشورا
یا روز قدس 88 اتفاق افتاد. در این حرکتها، عموم مردم در مقابل اقدامات و
تفکرات غیراسلامی ایستادند. حتی آنهایی که خود را اصلاحطلب میدانستند و
یا به نحوی از نگاه این جریان سیاسی حمایت میکردند، در مقابل این
حرکتهایی که برخاسته از منشهای افراطیگری بود بهشدت ایستادند.
عکسالعمل شدید 9 دی در مقابل این افراطیگری نشان داد که جامعه، مطابق با
فرمایش حضرت امام، جامعهای معتقد به اصول اسلامی است.
منظور
از اصولگرایی، اعتقاد به اصول و تفکرات اسلامیِ ناب است، اصولی به دور از
پیرایهها و برداشتهای سطحی پلورالیسم و سکولاریسم. برداشت من از جامعهی
کنونی این است که با وجود تبلیغات فرهنگی برای تغییر تفکر جوانان، هرچند
تا حدودی در هیبت و شکل ظاهری جامعه و جوانان تغییراتی به وجود آمده است،
اما هنوز شاهد جامعهای اسلامی هستیم. در بین همان جوانان نیز تفکر و
ریشهی اعتقادیِ اسلامی وجود دارد. شاید در ظاهر، روش و منش آنها متفاوت
باشد، ولی اکثریت جامعه، گرایش به همین تفکر اصولگرایی دارند.
به نظر من، این تفکر حاکم است و فکر نمیکنم بهراحتی بتوان این تفکر را عوض کرد؛ زیرا اگر روش و تفکر سیاسی بر این اصول استوار نباشد، موفق نمیشود. اگر هم موفق شود، آن موفقیت مقطعی خواهد بود.
انقلاب
مشروطه نمونهای از آن موفقیت است. در انقلاب مشروطه، در مقطعی، تفکر
مذهبی باعث پیروزی انقلاب میشود، ولی عدهای دیگر، از آن برداشتی ناصحیح و
ناصواب میکنند. گرچه آن روش ناصحیح و ناصواب در جامعه رشد میکند، نفوذ
میکند، جلو میرود و تأثیر میگذارد، ولی در هر حال، اکثریت مردم از تفکر
اصیل خود جدا نمیشوند. در نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز بین همهی مردم
اتحاد وجود داشت؛ چه آنهایی که به شدت تفکر و اعتقادات اسلامی داشتند، چه
آنهایی که خود را ملیگرا میدانستند و به اصول اسلامی، به عنوان
دستورالعمل زندگی، معتقد نبودند. حتی آنهایی که مخالف مذهب بودند، به دلیل
مصالح ملی خود، با این نهضت همراه بودند. البته تا وقتی همه با هم بودند،
موفق بودند؛ زیرا شاه مجبور شد که خواستههای مصدق را بپذیرد. ولی از
زمانی که تفکر مذهبی از تفکر ملیگرایی جدا شد، ملیگرایی نتوانست پایدار
بماند و در مقابل کودتایی از جانب دشمنان و مخصوصاً آمریکا، سقوط کرد. این
سقوط به این دلیل بود که متأسفانه آن اکثریتِ مردمِ فعال را از دست داده
بود.
انقلاب
و تفکر اصولگرایی مکتبی ما بهگونهای بود که این تفکر ملیگرایی را که
به شرقی و غربی بودن انجامیده بود، کنار زد و نشان داد بر پایهی
ملیگرایی، نمیتوان موفق شد، بلکه موفقیت بر پایهی اعتقادات اسلامی محقق
میشود.
همهی
انقلابها و جریانهای سیاسی نیز بر این مبنا توانستهاند پیروز شوند.
آنهایی که فقط براساس تفکرات ملیگرایانه یا تفکرات التقاطی مثل مجاهدین
یا تفکرات مارکسیستی چپ پیش رفتهاند، بهشدت شکست خوردهاند؛ زیرا
هیچجایی در دل ملت باز نکردهاند. شاید کارهایی انجام داده باشند، ولی
اصل، جا باز کردن در دل مردم و ملت است که موفق نبودهاند.
در
تفکر و اعتقادات اصولگرایی، نوعی تحرک وجود دارد. افراد با داشتن چنین
تفکری، حاضر هستند برای اعتقادات خود ازخودگذشتگی کنند یا حتی به شهادت
برسند. چنین تحرکی، ریشه در اعتقادات اصیل مذهبی دارد. در کشور، هر وقت
حرکتهایی ضد حرکتهای اصولی صورت گرفته است، در صورتی که خطر و مشکلی وجود
نداشته است، عدهای به صحنه آمدهاند و خودنمایی کردهاند، ولی مواقعی
که باید در صحنه حاضر میشدند و با مشکل و خطر مقابله میکردند، در صحنه
نبودهاند. ممکن است در جامعهی امروز، چنین تفکری در قوای مقننه و مجریه
صد درصد حاکم نباشد، ولی افراد در این قوا، به دلیل اعتقادات و آمادگی و
جایگاه خود، قطعاً میتوانند تحرک لازم را داشته باشند. البته در گروههای
اصلاحطلب، نظم، سازماندهی، برنامهریزی و انسجام وجود دارد. این حقی است
که میتواند باعث موفقیت شود. بیشتر موفقیتها نیز بر همین اساس به وجود
آمدهاند.
همانطور که اشاره کردید،
جریان اصولگرایی ظرفیت اجتماعی و بدنهی اجتماعی خوبی دارد، ولی فکر
نمیکنید شاید در مقاطعی از این ظرفیت بهخوبی استفاده نشده است؟
بله،
به نظر من، جریان اصولگرایی چون احساس میکند که مردم را دارد، از آن
نظم، انسجام و اتحاد واقعی مورد نیاز برخوردار نیست. تشتُت و تفرقی که در
جریان اصولگرایی وجود دارد، باعث تفرق مردم نیز میشود. در نهایت هر دسته
دنبال گروهی میروند. در نتیجه، برآیند مجموعهی نیروها به جای درست و
مطلوبی نمیرسند. گروههای متشتت که هر کدام حرکت خاصی دارند، قطعاً در
مقابل جمعیت متمرکز و متحد، به موفقیت نمیرسند. از دست دادن موفقیتهای
سیاسی یا جایگاه سیاسی بیشتر به این دلیل است که انسجام درونی خود را حفظ
نمیکنند. قاعدتاً در طیف اصولگرایی، ممکن است نوسانات مختلفی وجود داشته
باشد. اگر در این طیف، هرکس در هر جایگاهی، دیگری را قبول نداشته باشد، به
گروه ضربه وارد خواهد کرد. اگر اتحاد بین افراد گروه از بین برود، تعداد
گروه، در مقابل گروه بزرگتر، کاهش مییابد. این موضوع مهم بوده و باعث
آسیبهای فراوان اجتماعی شده است؛ بهگونهای که حتی در انتخابات بسیاری
نیز نتیجهی عملی و عینی آن را دیدهایم.
چگونه
میتوان الگوی مطلوبی برای جریانهای اصولگرا تعریف کرد تا از لحاظ رفتار
سیاسی، از ظرفیتهای ارزشی خود در جامعه به درستی استفاده کنند و انسجام
سیاسی درونی آنها حفظ شود؟ تعبیر شما از این الگوی مطلوب چیست؟
سؤال
سختی است، چون بیشتر به جنبههای عملی و اجرایی برمیگردد. قاعدتاً باید
از ظرفیتهای شخصیتهایی که در این زمینه میتوانند در بین مردم و جامعه
نفوذ داشته باشند استفاده کرد. تعدادی گروه و احزاب مدعی اصولگرایی وجود
دارند. تعدادی از آنها گروههای حزبگونهی غیررسمی هستند که در واقع حزب
نیستند، ولی در مواقع انتخابات اعلام وجود میکنند و فعال میشوند. البته
بعضی از آنها بین مردم نفوذ زیادی دارند. در مقابل افرادی نیز هستند که در
بین مردم جایگاه و نفوذ چندانی ندارند، ولی متأسفانه از اصولگرایی سهم
میخواهند. این موضوع سهمخواهی، مشکلی است که در همهی احزاب، چه اصولگرا
و چه اصلاحطلب، وجود دارد. این گروهها هرچند مشهور و پرسروصدا نیز
باشند، چون تعداد اعضای آنها در جامعه کم است، با این درصد نفوذ اندکی که
در جامعه دارند نمیتوانند با ادعای حزب بودن تقاضای سهم کند. بنابراین
سهمبندیها و تعیین جایگاهها کار سخت و مشکلی است، زیرا تشکیلات حزبی
منجسمی در کشور وجود ندارد. چه سهمبندیها براساس افراد گروه باشد، چه به
صورت مساوی در بین گروهها، در هر دو صورت اعتراضاتی پیش میآید.
این
مسائل باید اصلاح شوند و باید برای آنها روش کاملی تبیین شود. به هر حال،
یکی از این روشها این است که از سهمخواهی دست برداریم. نتیجهی این
سهمخواهیها را در انتخابات دیدیم. اگر در انتخابات، افراد براساس شخصیت و
جایگاهی که در بین مردم داشتند معرفی میشدند، نه براساس گروهها و
سهمخواهیها، از تشتت آرا و هزینههای زیاد و بینتیجه اجتناب میشد.
افرادی که یک لیست دادند و پشت آن نیز ایستادند، موفقتر بودند. در دورهی
دوم شوراها که از این مزیت و ظرفیت استفاده کرده بودیم موفق شدیم، اما در
دورههای بعد هرچه تشتت و تفرق بیشتر شد، ریزش آرا نیز به همان میزان بیشتر
شد. این روش، بهخوبی مسیر ما را مشخص میکند. به نظر من، شخصیتها و
افرادی که مدعی اصولگرایی هستند یا حتی نیستند، اما جامعه آنها را به
عنوان اصولگرا میشناسد، باید به دور از این تعصبات گروهی، دور هم بنشینند
و منیتها، خودمحوریها، خودخواهیها، غرورها و فشارهای گروهی را کنار
بگذارند؛ تا بتوانند به نتیجهی مثبتی برسند.
شما
به تجربهی دورهی دوم شوراهای اشاره کردید که واقعاً تجربهی خوبی بود.
تجربهای که اصولگرایی را به صحنه آورد. مردم پای صندوقها براساس لیستی
از چهرههای شاخصی مثل شما رأی میدادند. فکر میکنید چگونه میشود این
الگو را احیا کرد؟
باید
برای چگونگی آن فکر کنیم و عمل کنیم. البته فکرهایی در این زمینه شده است،
انشاءالله بتوانیم به آنها عمل کنیم تا تجربهی دورهی دوم دوباره تکرار
شود. دورهی سوم، آغاز تجربهای تلخ بود؛ زیرا از بین دوستانمان دو یا سه
گروه جدا شدند، به نتیجه نیز نرسیدند، اما با این کار، به کل مجموعه ضربه
زدند.
متأسفانه
منتشر شدن 65 فهرست، در دورهی چهارم، باعث سردرگمی مردم شد. بهخصوص که
همهی آنها اسامی افراد شناختهشده را در لیست خود گنجانده بودند.
تحلیل شما از انتخابات گذشته، بهویژه شوراها چیست؟
تا
حدودی تحلیل انتخابات شوراها را بیان کردم، اما این را اضافه کنم که
مسلماً این انتخابات شدیداً تحتالشعاع انتخابات ریاستجمهوری بود. این
موضوعی بود که به شوراها آسیب رساند. این آسیب فقط متوجه تهران نبود، بلکه
به همهی شوراهای کشور آسیب رسید. اما برگزار شدن دو انتخابات با هم، بیشتر
به شهرهای بزرگ و تهران آسیب وارد کرد؛ زیرا فضا به شدت سیاسی بود و تحت
سیطرهی انتخاب ریاستجمهوری. بنابراین کسانی بیشتر موفق شدند که از این
شرایط استفاده کردند؛ یعنی با استفاده از فضای شدید تبلیغاتیِ انتخابات
ریاستجمهوری، با معرفی افراد شناختهشده و ناشناخته که از لحاظ فکری و
عملی با این فضا سازگارتر بودند، سعی کردند در انتخابات شوراها موفق شوند.
با
اینکه تجربهی جدیدی بود، ولی باز هم اصولگرایان از نظر میزان آرا
موفقتر بودند. این موضوع گویای جایگاه اصولگرایان در جامعه است و نشان
میدهد که هنوز مورد اعتماد مردم هستند. بنابراین از این اعتماد باید
استفاده کرد و به راحتی نباید آن را از دست داد یا خداینکرده نباید به این
اعتماد پشت کرد؛ چون اینها ظرفیتهای خدادادی هستند که در مقابل آن مسئول
هستیم.
آیا توصیهی خاصی به جریانهای ارزشی و بهویژه رسانههای ارزشی دارید؟
فقط
خواهش میکنم که رسانههای گروههای اصولگرا نیز در مسیر رسیدن به وحدت و
انسجام پیش بروند. مسائل و اختلافات داخلی را بزرگنمایی نکنند و به آنها
دامن نزنند. متأسفانه گاهی اوقات، شاهد اینگونه مسائل بودهایم. تمام
همّوغم خود را صرف نزدیکی هرچه بیشتر گروهها بکنند تا انشاءالله کار خیر
و صوابی انجام داده باشند.
منبع: برهان