گروه فرهنگی مشرق - رضا امیرخانی كه با كاروان زائران صلح و همراه با جمعی از فعالان فرهنگی ایران و جهان از جمله مایرید ماگوایر برنده صلح نوبل، شیخ علی احمد از علمای اهل سنت، جان شپتون رئیس حزب ویكی لیكس و پدر جولیان آسانژ، پدر دیوید اسمیت، علیرضا قزوه، ناصر فیض، محمدحسین جعفریان، محسن مومنی و... در كشور سوریه به سر میبرد، در دانشكده اقتصاد دانشگاه دمشق در یك پنل ایرانی به ایراد سخنرانی پرداخت.
متن ایراد شده در این پنل که با حضور محمدرضا زائری، خانم دكتر روحافزا و محمد مرندی و بهروز افخمی ارائه شده است را با رسم الخط خاص امیرخانی در ادامه میخوانید:
للحق
امروز اگر چه مسالهی سوریه حل نشده است؛ اما معمای سوریه حل شده است و معما چو حل گشت آسان شود! حل معما البته تضمینی برای حل مساله نیست؛ خاصه برای مسالهای كه نه فقط مسالهی سوریه كه امروز و بعدتر مسالهی جهان اسلام و بل مسالهای جهانی است.
روش حل مساله برای من، به عنوان یك نویسنده، معمولا روش بازگشتی است، بازگشت به مادر. اگر میان دو فرزند دعوا درگیرد، پیش از آن كه به دنبال حق باشم، میروم سراغ مادر... یعنی اگر در یك خانهجنگی در كشورم میان دو نامزد انتخابات قرار بگیرم، هرگز در حقانیت هیچ كدام سخن نخواهم راند. بل كه باز میگردم به چیزی قبلتر از آن دو؛ مثلا به اصل نظام كشورم؛ به جمهوری اسلامی. اگر روزی میان شیعه و سنی اختلافی واقع شود، در عالم نظر برمیگردم به مادر؛ یعنی به اسلام. یعنی خواهم گفت كه نه شیعه هستم و نه سنی... اگر روزی میان مسلمان و مسیحی جنگی در گیرد، آنچنان كه كسی (رئیس جمهور پیشین ایالات متحده) چند سال پیش به دنبال جنگ صلیبی جدید بود، برمیگردم به توحید... شاید یكی از علل شكلگیری بحران سوریه بیاحتیاطیهای سیاسی حاكمان بوده باشد، اما امروز مسالهی سوریه، سیاسی نیست. در مسالهی سوریه، حالا نه بازگشت به نظام، نه بازگشت به هویت، نه بازگشت به اسلام، نه بازگشت به توحید، هیچكدام كافی نیست... امروز در سوریه محل بازگشت، بازگشت به انسان است؛ بازگشت به مادر انسان... محل بازگشت، بازگشت به حواست؛ بازگشت به بدایت هابیل و قابیل. و این یعنی یك تراژدی دهشتناك!
اما بعد... عنوان صحبتم در این نشست این است:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
نكتهی اول: اگر از علمای حاضر در مجلس، مادر آگنس، حجتالاسلام زائری، مولوی حسینبر، شیخ علی احمد فكور، پدر دِیو بپرسیم كه دین حق كدام دین است، همهگانیترین راه، راهی است كه همه آن را میشناسیم. "ادیان تفاوتی با یكدیگر ندارند. همهی ادیان حق هستند..." نوعی تسامح در نظر... من با این نظر موافق نیستم. پلورالیسم در نظر وجود ندارد. هر متدینی در یك صداقت انفسی، دینی را انتخاب میكند كه در نظرش دین حق است و سهم حقیقت را در دین خود، بیش از سایر ادیان میداند. در صداقت آفاقی و برای دیگران نیز باید گفت كه هر كدام از این علما كه لباس عالمان دین خود را پوشیدهاند، قطعا چنین نظری دارند و دین خود را درستترین ادیان میدانند كه مانند ما لباس نپوشیدهاند. اگر كسی نزد خود صادقانه باور داشته باشد كه ادیان همه در رسیدن به حقیقت مساویند، منطقا هیچگاه هیچ دینی را نمیتواند اختیار كند!
من پلورالیسم در نظر را امری ناممكن و منافقانه میدانم. آنچه بایستی باور داشت، تسامح در عمل است.
حالا اگر متدینی دین خود را بهترین ادیان دانست، آیا میتواند خود را بهترین خلق بداند؟
ریشهی "تكفیری" همینجا شكل میگیرد. هیچ استدلالی، هیچ برهانی و هیچ شاهدی نیست كه چون باور من و ایمان من، در نظر من، به حقیقت نزدیكترین است، من نیز بر حق هستم!
هیچ پیامبری و هیچ عالم دینی چنین تفكری را ترویج نكرده است.
ایمان هرگز مومن را سنگ نمیكند... ایمان به خلاف علم، مومن را میلرزاند و در فاصله شك و یقین نگاه میدارد. ایمان مومنانه بیدی است نه سنگی... -و به تعبیر زیبای روحالله رضوی برای عزیزان عربزبانمان- ایمان شجری و نه ایمان حجری!
ایمان حجری و باور سنگی را قرآن اینچنین تصویر كرده است كه:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ
و ایمان بیدی و باور شجری را مهمترین شاعر ایرانی چنین توصیف كرده است كه:
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم...
همه عالمان مذاهب رسمی اسلام، حنفی، حنبلی، مالكی، شافعی و جعفری، همواره چو بید بر سر ایمان خویش میلرزیدهاند... و چنین كسانی هرگز نمیتوانند خود را از دیگران برتر بدانند، اگر چه كارشان و ادعاشان در این است كه مذهبشان را برتر بدانند. كتاب آسمانی من، برای كسانی كه خود را برتر از دیگران میپندارند و بهشت را بالكل برای خود میدانند، نسخهای كامل داده است؛ آرزوی مرگ!
قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ (94) وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (95)
باور تكفیری حجری است و ایمان سالم شجری. اینگونه نیست كه تكفیری فقط در میان سلفیها باشد. اگر شیعهای بر این باور بود كه خود برترین خلق است و به مدد این برتری حقی بر دیگران دارد، شیعهی تكفیری است. اگر بوش گفت كه جنگ صلیبی در راه است، او مسیحی تكفیری است. صاحب باوری حجری كه خود را بر حق میداند و برتر میپندارد...
نكتهی دوم:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
اگر از ما، گروه دعاه السلام، سفیران صلح حاضر در مجلس و شما بپرسند كه آیا با جنگ موافقیم یا مخالف، همه فیالفور جنگ را محكوم میكنیم و این همهگانیترین پاسخ است...
اما جنگ فارغ از نظر ما و شما به راه میافتد. تا قطرهای نفت در چاههای شرق سوریه باشد، جنگ محتملالوقوع است و زورمندان عالم جنگافروزی خواهند كرد.
حالا كه با امری اینچنین واقعی رخ در رخ هستیم، شاید درستترین راه این باشد كه در كنار مخالفت، مسالهی جنگ را حذف نكنیم. اگر باور داشته باشیم به مسالهی جنگ، پس به آداب جنگ باید بپردازیم. آداب جنگ بزرگان عالم چهگونه بود؟ پیامبر در جنگ با مشركان آیا اجازهی مثله داد؟ آیا هتك حرمتها را پذیرفت؟ آیا عرض و ناموس مخالفان را حلال كرد؟ علی در جنگ میان مسلمانان آیا بر كشتهگان مخالفان نماز نخواند؟!
نكتهی سوم: همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
اگر از ارباب رسانه حاضر در جلسه بپرسیم، اخبار سوریه در كدام صفحه و در كدام سرویس بایستی كار شود، همه خواهند گفت كه در بخش اجتماعی، صفحهی حوادث. خمپارهی كور، سربریدن اطفال، تجاوز... حادثه... حادثه... حادثه... خون... خون... خون...
مخاطب رسانه به دلیل تكرار پرداختن به حوادث، احساسی راجع به حجم حادثه نخواهد داشت. تكرار پربسامد خبر حوادث، به مردم مصونیت از تاثیرپذیری خواهد داد.
این مهمترین بخش سخن امروز من است. در نظر من، هیچ كدام از اتفاقات سوریه به بخش حوادث مربوط نیست... جنگ سوریه خوراك بخش فرهنگ و اندیشه است.
وظیفهی رسانه این نیست كه فقط به تعداد كشتهگان اختلاف میان النصره و الداعش بپردازد. وظیفهی رسانه این نیست كه فقط به نحوهی قتل بپردازد. وظیفهی رسانه این است كه این اختلاف را به عرصهی فكر برساند تا همه بتوانند به این موضوع بیاندیشند. پس اتفاقا هر رسانهای موظف است كه فرصت صحبت به مخالفان بدهد تا فرصت اندیشیدن به وجود آید. خودانتقادی كه امروز چه در عرصهی سیاسی حاكم بر سوریه وجود دارد و چه به صورت عملی در میان ارهابیون، به وجود آورندهی اندیشهی دكارتی است. این موضوع رسانه است.
و اما پیشنهاد آخر! خوشحالم از این كه هیچ عالم اهل سنت و هیچ عالم شیعهای، هیچ عالم درجه اول حنفی، مالكی، حنبلی، شافعی و جعفری و علوی، تفكیری نیست. تقریبا یقین دارم كه حاكمان ایران و سوریه، تركیه و سعودی و كویت و قطر به نیكی میدانند كه روش تفكر تكفیری چه آسیبی به حكومتهاشان وارد خواهد كرد. آنها میدانند كه اگر تفكر تكفیری همهگیر شد و معارضان بحرین و سعودی نیز اسلحه به دست بگیرند، قطعا وضعیتشان بهز سوریه نخواهد بود. میدانند كه آن را كه خانه نئین است، بازی نه این است.
پس حاكمان سعودی و قطر و تركیه و مصر، ایران و عراق و سوریه، بیایند و دست به دست هم دهند و هر آنچه متفكر تكفیری را كه دارند، با همان روش بازگشتی كه پیشتر گفتم، بازگردانند به نزد مادرشان... مادر متفكران تكفیری، در مدارس و حوزههای علمیه نیست، در جهان اسلام نیست... متفكران تكفیری را بازگردانیم به نزد مادرشان؛ بریتانیای كبیر! چهگونه است كه هایدپارك برای متفاوتترین افكار دورترین نقاط عالم جا داشته باشد، اما برای فرزندان رسانهایش، متفكران تكفیری جایی نداشته باشد؟! متفكران تفكیری! پیش به سوی زهدان مادر! ای-هایدپارك!!!
متن ایراد شده در این پنل که با حضور محمدرضا زائری، خانم دكتر روحافزا و محمد مرندی و بهروز افخمی ارائه شده است را با رسم الخط خاص امیرخانی در ادامه میخوانید:
للحق
امروز اگر چه مسالهی سوریه حل نشده است؛ اما معمای سوریه حل شده است و معما چو حل گشت آسان شود! حل معما البته تضمینی برای حل مساله نیست؛ خاصه برای مسالهای كه نه فقط مسالهی سوریه كه امروز و بعدتر مسالهی جهان اسلام و بل مسالهای جهانی است.
روش حل مساله برای من، به عنوان یك نویسنده، معمولا روش بازگشتی است، بازگشت به مادر. اگر میان دو فرزند دعوا درگیرد، پیش از آن كه به دنبال حق باشم، میروم سراغ مادر... یعنی اگر در یك خانهجنگی در كشورم میان دو نامزد انتخابات قرار بگیرم، هرگز در حقانیت هیچ كدام سخن نخواهم راند. بل كه باز میگردم به چیزی قبلتر از آن دو؛ مثلا به اصل نظام كشورم؛ به جمهوری اسلامی. اگر روزی میان شیعه و سنی اختلافی واقع شود، در عالم نظر برمیگردم به مادر؛ یعنی به اسلام. یعنی خواهم گفت كه نه شیعه هستم و نه سنی... اگر روزی میان مسلمان و مسیحی جنگی در گیرد، آنچنان كه كسی (رئیس جمهور پیشین ایالات متحده) چند سال پیش به دنبال جنگ صلیبی جدید بود، برمیگردم به توحید... شاید یكی از علل شكلگیری بحران سوریه بیاحتیاطیهای سیاسی حاكمان بوده باشد، اما امروز مسالهی سوریه، سیاسی نیست. در مسالهی سوریه، حالا نه بازگشت به نظام، نه بازگشت به هویت، نه بازگشت به اسلام، نه بازگشت به توحید، هیچكدام كافی نیست... امروز در سوریه محل بازگشت، بازگشت به انسان است؛ بازگشت به مادر انسان... محل بازگشت، بازگشت به حواست؛ بازگشت به بدایت هابیل و قابیل. و این یعنی یك تراژدی دهشتناك!
اما بعد... عنوان صحبتم در این نشست این است:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
نكتهی اول: اگر از علمای حاضر در مجلس، مادر آگنس، حجتالاسلام زائری، مولوی حسینبر، شیخ علی احمد فكور، پدر دِیو بپرسیم كه دین حق كدام دین است، همهگانیترین راه، راهی است كه همه آن را میشناسیم. "ادیان تفاوتی با یكدیگر ندارند. همهی ادیان حق هستند..." نوعی تسامح در نظر... من با این نظر موافق نیستم. پلورالیسم در نظر وجود ندارد. هر متدینی در یك صداقت انفسی، دینی را انتخاب میكند كه در نظرش دین حق است و سهم حقیقت را در دین خود، بیش از سایر ادیان میداند. در صداقت آفاقی و برای دیگران نیز باید گفت كه هر كدام از این علما كه لباس عالمان دین خود را پوشیدهاند، قطعا چنین نظری دارند و دین خود را درستترین ادیان میدانند كه مانند ما لباس نپوشیدهاند. اگر كسی نزد خود صادقانه باور داشته باشد كه ادیان همه در رسیدن به حقیقت مساویند، منطقا هیچگاه هیچ دینی را نمیتواند اختیار كند!
من پلورالیسم در نظر را امری ناممكن و منافقانه میدانم. آنچه بایستی باور داشت، تسامح در عمل است.
حالا اگر متدینی دین خود را بهترین ادیان دانست، آیا میتواند خود را بهترین خلق بداند؟
ریشهی "تكفیری" همینجا شكل میگیرد. هیچ استدلالی، هیچ برهانی و هیچ شاهدی نیست كه چون باور من و ایمان من، در نظر من، به حقیقت نزدیكترین است، من نیز بر حق هستم!
هیچ پیامبری و هیچ عالم دینی چنین تفكری را ترویج نكرده است.
ایمان هرگز مومن را سنگ نمیكند... ایمان به خلاف علم، مومن را میلرزاند و در فاصله شك و یقین نگاه میدارد. ایمان مومنانه بیدی است نه سنگی... -و به تعبیر زیبای روحالله رضوی برای عزیزان عربزبانمان- ایمان شجری و نه ایمان حجری!
ایمان حجری و باور سنگی را قرآن اینچنین تصویر كرده است كه:
ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُم مِّن بَعْدِ ذَٰلِكَ فَهِیَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً ۚ وَإِنَّ مِنَ الْحِجَارَةِ لَمَا یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهَارُ ۚ وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْمَاءُ
و ایمان بیدی و باور شجری را مهمترین شاعر ایرانی چنین توصیف كرده است كه:
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم...
همه عالمان مذاهب رسمی اسلام، حنفی، حنبلی، مالكی، شافعی و جعفری، همواره چو بید بر سر ایمان خویش میلرزیدهاند... و چنین كسانی هرگز نمیتوانند خود را از دیگران برتر بدانند، اگر چه كارشان و ادعاشان در این است كه مذهبشان را برتر بدانند. كتاب آسمانی من، برای كسانی كه خود را برتر از دیگران میپندارند و بهشت را بالكل برای خود میدانند، نسخهای كامل داده است؛ آرزوی مرگ!
قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِینَ (94) وَ لَنْ یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (95)
باور تكفیری حجری است و ایمان سالم شجری. اینگونه نیست كه تكفیری فقط در میان سلفیها باشد. اگر شیعهای بر این باور بود كه خود برترین خلق است و به مدد این برتری حقی بر دیگران دارد، شیعهی تكفیری است. اگر بوش گفت كه جنگ صلیبی در راه است، او مسیحی تكفیری است. صاحب باوری حجری كه خود را بر حق میداند و برتر میپندارد...
نكتهی دوم:
همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
اگر از ما، گروه دعاه السلام، سفیران صلح حاضر در مجلس و شما بپرسند كه آیا با جنگ موافقیم یا مخالف، همه فیالفور جنگ را محكوم میكنیم و این همهگانیترین پاسخ است...
اما جنگ فارغ از نظر ما و شما به راه میافتد. تا قطرهای نفت در چاههای شرق سوریه باشد، جنگ محتملالوقوع است و زورمندان عالم جنگافروزی خواهند كرد.
حالا كه با امری اینچنین واقعی رخ در رخ هستیم، شاید درستترین راه این باشد كه در كنار مخالفت، مسالهی جنگ را حذف نكنیم. اگر باور داشته باشیم به مسالهی جنگ، پس به آداب جنگ باید بپردازیم. آداب جنگ بزرگان عالم چهگونه بود؟ پیامبر در جنگ با مشركان آیا اجازهی مثله داد؟ آیا هتك حرمتها را پذیرفت؟ آیا عرض و ناموس مخالفان را حلال كرد؟ علی در جنگ میان مسلمانان آیا بر كشتهگان مخالفان نماز نخواند؟!
نكتهی سوم: همیشه همهگانیترین راه، راه درست نیست!
اگر از ارباب رسانه حاضر در جلسه بپرسیم، اخبار سوریه در كدام صفحه و در كدام سرویس بایستی كار شود، همه خواهند گفت كه در بخش اجتماعی، صفحهی حوادث. خمپارهی كور، سربریدن اطفال، تجاوز... حادثه... حادثه... حادثه... خون... خون... خون...
مخاطب رسانه به دلیل تكرار پرداختن به حوادث، احساسی راجع به حجم حادثه نخواهد داشت. تكرار پربسامد خبر حوادث، به مردم مصونیت از تاثیرپذیری خواهد داد.
این مهمترین بخش سخن امروز من است. در نظر من، هیچ كدام از اتفاقات سوریه به بخش حوادث مربوط نیست... جنگ سوریه خوراك بخش فرهنگ و اندیشه است.
وظیفهی رسانه این نیست كه فقط به تعداد كشتهگان اختلاف میان النصره و الداعش بپردازد. وظیفهی رسانه این نیست كه فقط به نحوهی قتل بپردازد. وظیفهی رسانه این است كه این اختلاف را به عرصهی فكر برساند تا همه بتوانند به این موضوع بیاندیشند. پس اتفاقا هر رسانهای موظف است كه فرصت صحبت به مخالفان بدهد تا فرصت اندیشیدن به وجود آید. خودانتقادی كه امروز چه در عرصهی سیاسی حاكم بر سوریه وجود دارد و چه به صورت عملی در میان ارهابیون، به وجود آورندهی اندیشهی دكارتی است. این موضوع رسانه است.
و اما پیشنهاد آخر! خوشحالم از این كه هیچ عالم اهل سنت و هیچ عالم شیعهای، هیچ عالم درجه اول حنفی، مالكی، حنبلی، شافعی و جعفری و علوی، تفكیری نیست. تقریبا یقین دارم كه حاكمان ایران و سوریه، تركیه و سعودی و كویت و قطر به نیكی میدانند كه روش تفكر تكفیری چه آسیبی به حكومتهاشان وارد خواهد كرد. آنها میدانند كه اگر تفكر تكفیری همهگیر شد و معارضان بحرین و سعودی نیز اسلحه به دست بگیرند، قطعا وضعیتشان بهز سوریه نخواهد بود. میدانند كه آن را كه خانه نئین است، بازی نه این است.
پس حاكمان سعودی و قطر و تركیه و مصر، ایران و عراق و سوریه، بیایند و دست به دست هم دهند و هر آنچه متفكر تكفیری را كه دارند، با همان روش بازگشتی كه پیشتر گفتم، بازگردانند به نزد مادرشان... مادر متفكران تكفیری، در مدارس و حوزههای علمیه نیست، در جهان اسلام نیست... متفكران تكفیری را بازگردانیم به نزد مادرشان؛ بریتانیای كبیر! چهگونه است كه هایدپارك برای متفاوتترین افكار دورترین نقاط عالم جا داشته باشد، اما برای فرزندان رسانهایش، متفكران تكفیری جایی نداشته باشد؟! متفكران تفكیری! پیش به سوی زهدان مادر! ای-هایدپارك!!!