مشرق، پیشتر طی تحلیلی از تدوین سیاست های "آسیامحور" آمریکا خبر داد و عنوان نمود که آمریکا با توجه به شکست سیاست هایش در خاورمیانه - بدلیل تثبیت اقتدار سیاسی- امنیتی «جمهوری اسلامی»- و همزمان افزایش قدرت چین در شرق آسیا؛ در نظر دارد تمرکز خود بر شرق آسیا را افزایش دهد در حالیکه از تمرکزش بر آسیای غربی می کاهد. گفته شد که آمریکا سعی دارد با استراتژی "مهار چهارگانه" از تشکیل و پیوند "بلوک چهار کشور" شامل چین، هندوستان، روسیه و ایران جلوگیری کند.
فکر می کنید که با توجه به سیاست جدید "آسیامحور" آمریکا، هندوستان و نخست وزیر جدیدش چه نقشی دارند؟ آیا آمریکا برای «مودی»، نخست وزیر جدید هند، نقشی در نظر گرفته است و آیا او تحت حمایت های آمریکا و بریتانیا به پیروزی رسید؟ پاسخ های این سئوالات همچنان در گرد و غبار تیره و تاری قرار دارند و پاسخ های مشخصی برای آن نیست اما یک تردید بسیار قوی؛ ذهن ها را به خود جلب می کند که به پیشینه سیاسی «مودی» بر می گردد و به اینکه چطور تحریم های آمریکا و بریتانیا علیه شخص «مودی»؛ به ناگاه، همه رنگ باختند!
«مودی» از ۲۰۰۱ م.، «سروزیر ایالت گجرات» در غرب هند بود که بدلیل شورش های خشن هندوهای افراطی علیه مسلمانان طی سال ۲۰۰۲ در این منطقه که به قتل صدها مسلمان انجامید؛ تحت انتقادات شدیدی قرار گرفت. هرچند که خود «مودی»، دخالت اش در تشویق به کشتار مسلمانان را انکار کرد اما دستیارش؛ به ۲۸ سال حبس محکوم شد. «مودی» هیچگاه از شورش هندوهای افراطی، تخریب «مسجد بابری» و کشته شدن مسلمانان منطقه، اظهار تأسف نکرد که نگرانی هایی را بر انگیخته است[1].
بعد از این واقعه، آمریکا از صدور ویزا برای «مودی» خودداری نمود و دولت انگلیس هم کلیه روابط با شخص وی را قطع کرد اما سال گذشته میلادی؛ ناگهان «نانسی پاول» - سفیر آمریکا در هند- با «مودی» دیدار کرد و در خصوص مسائل امنیتی منطقه و گسترش تجارت آمریکا و سرمایهگذاری در هند با هم گفتگو کردند. همچنین در اکتبر ۲۰۱۲، بریتانیا از «مودی» دعوت کرد که برای اعضای پارلمان انگلیس در مجلس عوام سخنرانی کند و نمایندگان دو حزب بزرگ سیاسی بریتانیا - احزاب محافظه کار و کارگر- گفتند که باید صدای او شنیده شود[2].
«مودی» در حالی توانست بعنوان کاندیدای «حزب بهاراتیا جاناتای» (BJP) وارد کارزار انتخاباتی شود که انتقادات درون حزبی بسیاری، به کاندیداتوری وی ایراد شد ولی این انتقادات شدید؛ مانع از معرفی وی نشد. او در دوره انتخابات، ۴۴۰ سخنرانی در شهرهای مختلف هند ترتیب داد و در اغلب این میتینگ ها؛ لیوان هایی با عکس وی و ماسک های صورتش توزیع شد. بی تردید، هزینه های کمرشکنی بوده است.
چند روز پیش، «نشریه فارین پالیسی» آمریکا که یکی از معتبرترین نشریات در حوزه بررسی سیاست خارجی این کشور است؛ در بخش "دولت سایه؛ یادداشت هایی از مخالفین ملی گرا"، تحلیلی درباره چگونگی استفاده آمریکا از "شانس مودی" را منتشر ساخت. «نیل جوئک» توضیح می داد که چطور باید از هندوستان دوره «مودی»، برای ارتقای سیاست جدید "آسیامحور" کاخ سفید بهره برد. نویسنده یک پیشنهاد مهم داد، اینکه «اوباما»، باید یک "اقدام دیپلماتیک چندملیتی جدید" با محوریت افغانستان با حضور رهبران هندوستان، پاکستان و افغانستان را پیش ببرد.
«پایگاه خبری - تحلیلی مشرق» برای اولین بار، ترجمه کامل این تحلیل «فارین پالیسی» را بدون رد یا پذیرش مفاد آن منتشر می نماید:
***
چرا پیروزی «مودی»، به معنای شانس جدیدی برای سیاست "آسیامحوری آمریکا" می باشد[3]
نیل جوئک
24 می 2014 م.
دیدگاه «باراک اوباما» در قبال سیاست خارجی آمریکا در نهایت به ایجاد مفهومی چون "آسیا محوری" انجامیده است. این عبارت، زمانی معرفی شد که «هیلاری کلینتون» نخستین وزیرخارجه «اوباما»، اعلام کرد که ایالات متحده آمریکا همزمان با خروج نیروهایش از عراق و افغانستان در لحظه ای مهم و محوری قرار گرفته است. «کلینتون» در مقاله ای که در نشریه «فارین پالسی» تحت عنوان: "قرن اقیانوسیه آمریکا" منتشر شد، خواستار "تعهدی پایدار به آنچه آن را دیپلماسی پیش رونده در آسیا" خواند؛ شد. این عبارت، خیلی زود با عبارت "بازتوازن سازی"، جایگزین شد اما هر دوی این عبارات نیز به یک رویکرد دفاعی در سیاست خارجی آمریکا اشاره داشتند.
این رویکرد، با توجه به تعهدات آمریکا در طول تاریخ بویژه در منطقه آسیا نامناسب به نظر می رسد. آمریکا از زمان تولد خود به عنوان یک قدرت دریایی مطرح بوده و توسعه جغرافیایی آمریکا به سمت اقیانوس آرام در قرن نوزده میلادی، این کشور را به یک قدرت دریایی دو اقیانوسی تبدیل کرد. بنابراین، هر رئیس جمهوری که در آمریکا به قدرت می رسد، بصورت بالقوه یک وظیفه و مسئولیت تاریخی دارد و آن هم؛ اجرای سیاست خارجی آمریکا با توجه خاص به دوستان و همسایگان ما در طرفین اقیانوس های اطلس و آرام است. اما این ایده که ما تا حدودی، نیازمند توجه و تمرکز بر آسیا هستیم - بطور ضمنی به این معنا که مسئولیت های آمریکا در اروپا و خاورمیانه را می توان برای مدتی کنار گذاشت و بیشتر بر منطقه ای دیگر تمرکز کرد- بیش از آنکه؛ نشان دهنده رهبری آمریکا باشد، نشان دهنده سردرگمی کاخ سفید است.
نگرانی هایی که دولت آمریکا را وادار کرد تا این محور تمرکز و توجه جدید را معرفی کند، مورد بحث در اینجا نیست. همانطور که «کلینتون» نیز حدود سه سال پیش اعلام کرد، آسیا "به یکی از گردانندگان اصلی سیاست جهانی تبدیل شده است که تقریباً نیمی از جمعیت جهان را در خود جای داده است" و همچنین؛ "بستر اصلی چندین موتور قدرتمند اقتصاد جهانی است". اگرچه استدلالات مطرح شده توسط «کلینتون» در آن زمان را به دلایل زیادی، می توان یکی از استدلالات قدرتمند در آن زمان در این حوزه مطرح کرد اما اقدامات صورت گرفته توسط دولت آمریکا برای نیل به این هدف؛ متأسفانه تا کنون مسمر ثمر نبوده و شاید بتوان گفت که عمل و اقدام دولت آمریکا با حرف ها و شعارهایش همخوانی نداشته است.
این ناهمخوانی، تردیدهایی را درباره نیات آمریکا در منطقه مطرح کرده است، همانطور که چین نیز همچون دیگر قدرت های آسیایی بارها تردیدهایی را در این رابطه مطرح کرده است. ما هم اکنون، شاهد چینی هستیم که کاملاً خلاف آموزه هایی که زمانی تحت حاکمیت «مائو» مورد احترام بود، عمل می کند؛ آموزه هایی چون عدم تلاش برای ایجاد هژمونی و تغییر یکجانبه و تهاجمی وضعیت موجود در دریای چین جنوبی. این رفتار، می بایست تأکیدی بر تعهد دولت «اوباما» در قبال آسیا باشد، چه با عبارت "بازتوازن سازی" از آن تعبیر شود و چه در قالب عباراتی که به یادآورنده نقش تاریخی آمریکا بعنوان یک قدرت اقیانوسیه ای باشد.
در این میان، هند به میزان کمتری در سیاست خارجی «اوباما» در قبال آسیا، مورد توجه قرار گرفته که این امر خود جای بحث دارد. رئیس جمهوری آمریکا در ابتدای به قدرت رسیدن خود در کاخ سفید، گام خوبی را برای شروع برداشت و از «مانموهان سینگ» برای سفر رسمی به «ایالات متحده» در نوامبر 2009 م. دعوت بعمل آورد اما پس از آن؛ دیگر شاهد اقدامی از جانب آمریکا نبودیم که به تقویت روابط دو کشور بیانجامد. بخش مهمی از این افت در رویکرد آمریکا در قبال هند را می توان، ناشی از توجه این کشور به مسائل و نگرانی های داخلی خود دانست اما خواسته یا ناخواسته؛ باید پذیرفت که دولت «اوباما» به هند از پنجره تنش تاریخی این کشور با پاکستان نگریسته تا به آن در متن یک راهبرد و استراتژی جامع تر جهانی نگاه کند.
اما هنوز هم دیر نشده تا این رویکرد را تصحیح کنیم، چرا که هم اکنون با «نارندرا مودی»، نخست وزیر جدیدی در دهلی نو مواجه هستیم که اعلام کرده به دموکراسی، گشاده رویی اقتصادی و رقابت بازار آزاد متعهد است؛ مسائلی که با منافع اصلی آمریکا همخوانی دارد. این تعهدات عنوان شده نخست وزیر جدید هند همچنین، این کشور را کاملاً در خلاف جهتی قرار می دهد که نظام حاکم چین در پیش گرفته است. هر چند برای آمریکا نیز چندان آسان نیست که از وضعیت جدید بوجود آمده در هند به نفع خود بهره گیرد اما شاید، بتوان بعنوان بخشی از رویکرد "آسیامحوری" آمریکا به آن نگریست. به هر طریق، این تلاش باید از جانب آمریکا صورت گیرد تا لااقل واشینگتن نیز بتواند از این پس به تعهدات و مسئولیت های خود در سطح جهان پایبند بماند.
چالش تجدید روابط هند و آمریکا که در سال 2000 با دیدار تاریخی «بیل کلینتون»، رئیس جمهوری اسبق آمریکا از هند که نقطه عطفی در روابط دوجانبه به شمار می رفت؛ در حال حاضر یک چالش دوجانبه به حساب می آید. این فقط آمریکا نیست که باید رویکرد خود به هند را تغییر دهد، بلکه رویکرد هند به آمریکا نیز باید تغییر کند. اگر «مودی» بخواهد، اجازه دهد خاطره تلخی که از لغو ویزای آمریکایش توسط مقامات واشینگتن در ذهن داشت، در مسیر یک رابطه اقتصادی توسعه یافته خدشه ایجاد کند؛ این اقدام، قطعاً به نفع دولت وی نخواهد بود. رشد نسبی اخیر هند، می تواند با روابط جدید و احیاءشده با آمریکا؛ جانی تازه بگیرد و نه با عزلت گزینی این کشور در روابط بین المللی.
چالشی که واشینگتن در حال حاضر با آن مواجه است، کنار آمدن با گذشته «مودی» بعنوان «فرماندار ایالت غربی گجرات» هند در سال 2002 میلادی است؛ زمانی که خشونت علیه مسلمانان در این منطقه به اوج خود رسید و هزاران نفر جان باختند و انگشت اتهام فعالان حقوق بشر؛ «مودی» را بعنوان فرد پشت صحنه این حوادث نشانه گرفت. «مودی» در رقابت های انتخاباتی خود، تلاش کرد تا با تمام مردم این کشور تعامل برقرار کند و وعده داد که نخست وزیری برای تمام هندی ها باشد؛ کد واژگانی که اینطور القاء می کرد که مسلمانان نیز در کنار هندوها مورد احترام قرار خواهند گرفت.
این حقیقت که «مودی»، بزرگ شده مکتب "راشتریا سوایامسواک سانگ" (Rashtriya Swayamsevak Sangh) است؛ باید حداقل به دو دلیل، هشداری برای تصمیم گیران کاخ سفید باشد:
نخست اینکه، ما همکاری نزدیکی با «اتل بیهاری وجپایی»، نخست وزیر اسبق هند داشتیم که وی نیز تحت تأثیر این مکتب - RSS- بود و دوم؛ از آنجا که گونه های افراطی ایدئولوژی این مکتب، دیدگاه های فرهنگی و ملی گرایانه ای را مطرح می کنند که برگرفته از مخالفت با استعمار انگلیس در اوایل قرن بیستم است. اگرچه چنین ایدئولوژی هایی برای به خصومت کشاندن طرز تفکر هندی تلاش می کنند اما آنقدرها هم مانع از تعاملات هند؛ بویژه در جهت تأمین منافع مشترک هند و آمریکا نخواهند شد و این خود، فرصتی مناسب است برای مقامات واشینگتن.
جمله معروفی در داستان "آلیس در سرزمین عجایب" می گفت: اگر نمی دانی به کجا روانه ای، هر مسیری می تواند تو را به مقصد برساند. روی کار آمدن «مودی» بعنوان نخست وزیر هند، فرصتی را فراهم می آورد تا تعیین کنیم که از کدام مسیر می خواهیم؛ وارد آسیا شویم. توسعه روابط با هند تحت حاکمیت «مودی»، اگرچه دشوار به نظر می رسد اما به هر حال؛ کمتر مسئله ای در سیاست خارجی مطرح است که انجام آن و به سرانجام رساندن آن آسان باشد.
«نارندرا مودی»، نخست وزیر جدید در دهلی نو است و چین نیز همچنان سرگرم ایجاد هژمونی خود است. آمریکا و هند نگرانی های مشترکی درباره چین دارند. بنابراین، بهتر است به نخستین گامی که می توانیم برای تقویت روابط هند و آمریکا در دولت جدید دهلی نو برداریم؛ بیاندیشیم. سه اقدام است که می تواند، منجر به طی مسیری طولانی در "بازتوازن سازی" روابط با هند گردد:
اول: ما نیازمند آنیم که سفیری را معرفی کنیم که تصویری واقعی از هند و آمریکا داشته باشد. «نانسی پاول» سفیر آمریکا، دهلی نو را ترک کرده و این فرصت خوبی برای «اوباما» فراهم آورده تا خودنمایی کند. زمان آن رسیده تا اهمیت هند را در سیاست های راهبردی و خارجی آمریکا با استفاده از معرفی سفیر جدیدی که روابط نزدیکی با «اوباما» دارد، نشان دهیم.
دوم: «اوباما» باید دعوت از «مودی» را برای انجام دیداری دوستانه از آمریکا، مد نظر قرار دهد تا وی را نیز در جایگاه مشابه «مانموهان سینگ» قرار دهد. این اقدام، اگرچه ممکن است در حال حاضر بسیار بزرگ جلوه کند و مورد انتقاد حقوق بشری تیم سیاست خارجی «اوباما»، از جمله «سوزان رایس» و «سامانتا پاور» که پیشتر نیز نگرانی های حقوق بشری خود را با «اوباما» در میان گذاشته بودند؛ قرار گیرد اما به هر حال، ضروری به نظر می رسد.
استقبال از «مودی» در واشینگتن، اگرچه کمی دشوار به نظر می رسد اما در ماه اکتبر در «نشست سالانه مجمع عمومی سازمان ملل»، «مودی» در سطح گسترده؛ وارد مرحله دیپلماتیک در سطح جهانی و بین الملل خواهد شد و جایگاه هند را بعنوان یک رهبر جهانی تجدید خواهد کرد. حداقل، این است که کاخ سفید باید از حالا برنامه ریزی کند که چطور باید بطور مؤثر و سازنده با نخست وزیر جدید هند وارد تعامل شود.
سوم: «اوباما» باید پیشنهاد یک "اقدام دیپلماتیک چندملیتی جدید" برای ایجاد زیرساخت سیاست عدم مداخله در افغانستان جدید با حضور رئیس جمهور جدید افغانستان (پس از تکمیل دومین مرحله رأی گیری در این کشور)، «نواز شریف» - نخست وزیر پاکستان- و «مودی» بعنوان نخست وزیر جدید هند را مطرح کند.
همانطور که در مطلب پیشین نیز اشاره شد، جنگ داخلی در افغانستان پس از خروج کامل آمریکا و نیروهای "ایساف" از این کشور، یک تهدید جدی است که چنانچه همسایگان افغانستان، بویژه هند و پاکستان از فرصت های اقتصادی و سیاسی بوجود آمده در این کشور به درستی بهره گیرند؛ می توان از وقوع آن پیشگیری کرد. تجدید درگیری ها در افغانستان به نفع هیچ کس نخواهد بود، این فرصتی است که می توان از آن بهره برد و تضمین کرد که صلح در سال های پس از دهه ها جنگ در افغانستان؛ حاکم خواهد شد.
همانطور که «کلینتون» نیز در مقاله سال ها پیش خود در «فارین پالسی» به آن اشاره کرد، آسیا یکی از گردانندگان اصلی سیاست جهانی است. هند یکی از کشورهای اصلی در آسیا است و هم اکنون با نخست وزیر جدیدش، آماده است که به سمت توسعه هند و رهبری جهان پیشگام شود. «اوباما» باید این فرصت را غنیمت بشمارد و همکاری جدیدی را با «مودی»، برای نیل به این هدف مشترک آغاز کند.