گروه جنگ نرم مشرق- متنی که پیش رو دارید، قسمت نخست از خلاصه مستندی به نام «گشایش رمز زندگی» به کارگردانی لاد آلن است. این مستند به بررسی نظرات تعداد زیادی از دانشمندان غربی به خصوص آمریکایی میپردازد که با استفاده از استدلالات علمی تجربی و حسی به جنگ نظریات داروین میروند و تا جایی ادامه میدهند که به جرات مرگ این نظریه را اعلام میکنند.
ما از كجا آمديم ؟
چطور به اينجا رسيديم؟
چه كسي ما را به وجود آورد؟
رابطه ما با واقعيت به عنوان كل چيست؟
وقتي به تنوع و پيچيدگي باور نكردني حيات نگاه ميكنيم، اين سوال به ذهن ميآيد كه چه كسي ما را به وجود آورده؟
آيا فقط تصادف و ضرورت بود؟ نيروهاي طبيعي و هدايت نشده؟يا مسئله چيز ديگري است؟
آيا هدفي پشت اين جهان است؟ من فكر ميكنم مسئله اصلي اين است.
دانشمنداني كه به اجلاس پاهارودونز آمده بودند دست به كار شدند تا معماي منشا حيات را بازنگري كنند. هر كدام از آنها شبهات قابل توجهي نسبت به ايدههاي تكاملي داشتند، كه تا آن روز پذيرفته شده بود.
يكي از اين دانشمندان- يك بيوشيميست به نام مايكل بيهي- اين ايده را مورد سوال قرار داد كه چطور فرايندهاي طبيعي، ميتوانسته ساختاري را بوجود آورد، كه در سلولهاي زنده يافت شود؟
دين كنيون، يك زيستشناس تكاملي بود، كه ديگر فكر نميكرد علم شيمي بتواند به تنهايي مسبب منشا حيات بر روي زمين باشد.
داروين چه ميگويد؟
تئوري درخت زندگي در ذهن يك طبيعتشناس انگليسي شكل گرفت كه نام او چارلز داروين بود. داروين در سال 1831، زماني كه 22 ساله بود عازم يك سفر اكتشافي پنچ ساله، از طرف امپراطوري بريتانيا شد. او سوار بر يك كشتي از دور دماغه جنوبي آمريكا جنوبي گذشت و بعد به سمت شمال به سوي زنجيرهاي از جزاير آتشفشاني در اقيانوس آرام به نام گالاپاگوس رفت.
در اين مجمع الجزاير متروك، در 950 كيلومتري سواحل غربي اكوادور، چارلز داروين با مجموعهاي خارقالعاده از پرندگان، خزندگان و پستانداران روبرو شد؛ جانوراني كه همانند آنها را هرگز نديده بود.
داروين به مدت بيش از يكماه به مطالعه درباره گياهان و جانوران پرداخت و از آنها به دقت ياداشت برداشت. و گونههاي مختلف را جمعآوري كرد. و آنجا را ترك كرد و هرگز بازنگشت.
25 سال گذشت و در اين ميان او به فرضيهاي رسيد كه توضيح ميداد چطور اشكال متنوع حيات بر روي زمين پديد آمدند. داروين در سال 1859، كتابي با عنوان «منشا گونهها Origins of species» نوشت. تاثير اين كتاب بر علم و در نهايت كل فرهنگ غرب بسيار شديد بود. داروين ميگويد تمام اشكال حيات صرفا محصول نيروهاي هدايت نشده طبيعي هستند.
زمان، تصادف، و فرايندي كه او آن را «انتخاب طبيعي» ناميد.
به مدت 2500 سال قبل از داروين، بيشتر دانشمندان و فيلسوفان برجسته و آدمهايي مثل افلاطون، يا نيوتون يا كپلر به جهان به عنوان نوعي محصول طراحي شده و برنامه ريزي شده نگاه ميكردند.
داروين اولين دانشمندي نبود كه تئوري تكامل را پيشنهاد ميداد. اما اولين كسي بود كه يك مكانيزم طبيعي محتمل براي آن ارائه ميداد، كه ميتوانست در دورههاي طولاني باعث تغييرات بيولوژيكي شود.
داروين جمعيت فنچها را زير نظر گرفت تا بفهمد «انتخاب طبيعي» چطور كار ميكند. اما اين كار او يك بُعدي بود براي همين به نتايج كاملي نرسيد.
داروين در جزاير گالاپاگوس با اين پرندگان برخورد كرد. 13 گونه مختلف از فنچها در آنجا زندگي ميكردند و همه آنها از نظر اندازه بدن و منقارشان با هم ديگر تفاوت داشتند. داروين 9 گونه از اين پرندگان را با خودش به انگلستان برد.
مطابق تئوري معاصر داروين، تفاوتها در اندازه و شكل منقار اين پرنده، نتيجه مستقيم «انتخاب طبيعي» هستند. زيرا در پي فصلهاي پر باران، بذرهاي نرم و كوچك در سراسر جزيره به وفور يافت ميشود. فنچهاي با منقار كوتاه ميتوانند به آساني غذا پيدا كنند. اما در طول فصل خشك، تنها بذرهاي قابل دسترس در پوستههاي سفت و محكمي پيدا ميشوند كه از سال قبل بر روي زمين باقي ماندهاند. در اين شرايط تنها پرندگاني كه منقار بلندتر و تيزتر دارند ميتوانند پوستهها را بشكنند و بذرها را بخورند.
آن پرندههايي كه منقار بلندتري دارند زنده ميمانند، چون آنها ميتوانند به منابع غذايي دست پيدا كنند. در حالي كه بقيه پرندگان نميتوانند. بنابراين آن منقار بلند، به آنها فايدهاي ميرساند كه زيستشناسان حالا، به آن «مزيت عملكردي» ميگويند. فنچهايي كه منقار كوچكتري دارند، متاسفانه از گرسنگي ميميرند، چون نميتوانند به منبع غذايي برسند. اگر شرايط خشكي ادامه پيدا كند، محيط باعث ايجاد تغيير در شكل جمعيت فنچها به عنوان يك كل ميشود. در طول زمان، منقارهاي بلند به نسلهاي بعدي منتقل ميشود، چون آن منقارها باعث زنده ماندن اين پرنده ميشود.
به عقيده داروين تفاوتهاي فيزيكي كه موجب مزيتي شوند به نسلهاي بعدي به ارث ميرسند. از طريق اين فرايند، جمعيت گونهها دچار تغيير خواهد شد و در طول زمان، ارگانيسمهاي كاملا متفاوتي پديد خواهند آمد. بدون اينكه هيچ شكلي از هدايت هوشمندانه در كار باشد.
چارلز داروین
داروين عمدا ميخواست!، همه چيز را در تاريخ طبيعت به وسيله فرايندهاي طبيعي هدايت نشده و غير هوشمند توضيح دهد. و وقتي كه به دنبال توضيح ميگشت چيزي كه پيدا كرد اين بود كه فرايندي كه ميتوانست در جمعيتهاي اهلي شده مشاهده كند، ميتواند در طبيعت وحش به همان كونه عمل كند.
خود داروين با توليد مثل حيوانات اهلي نظير كبوترها آشنا بود. به مدت قرنها پرورش دهندگان توانسته بودند تغييرات فاحشي در جمعيت آنها بدهند. و اين كار را از طريق انتخاب تك به تك براي توليد مثل انجام داده بودند.
داروين پيشنهاد داد كه همين فرآيند در حيات وحش هم عمل ميكند. براي داروين «انتخاب طبيعي» توضيحي براي ظهور طرحي بدون وجود يك طراح بود. ديگر نيازي نبود كه براي پيچيدگي حيات وجود يك دليل هوشمند را دخالت داد.
در واقع فرضيه «انتخاب طبيعي» تبديل به جايگزيني براي وجود طراح شده بود.
گروهي از دانشمندان دور هم جمع شدند و جنبههاي كليدي تئوري داروين را به چالش كشيدند. البته در مواردي هم باهم اختلاف نظر داشتند.
اما چيزي كه باعث دور هم جمع شدن آنها شده بود، نارضايتي از نظريات داروينيسم بود.
«انتخاب طبيعي» يك فرآيند واقعي است اما فقط در مورد برخي گونههاي محدود در طبيعت و در تغييرات در مقياس كوچك. جايي كه اين فرايند (انتخاب طبيعي) ديگر جوابگو نيست، «بزرگي و پيچيدگي واقعي يك حيات» است.
مسئله مهم در پيش روي زيستشناسي اين است كه تشخيص بدهد« انتخاب طبيعي» در كجاها كار مي كند و كجاها كار نميكند و چرا بينشان فرق هست.
شواهد بسيار محكم ميتوانند خودشان گوياي خودشان باشند و ما را به سمتي كاملا متفاوت راهنمايي كنند. جهتي به دور از« انتخاب طبيعي» داروين، و به سوي يك نتيجه گيري متفاوت درباره خاستگاه و طبيعت حيات بر روي زمين.
چارلز داروين ميگويد:
آيا تغييرات كوچك و مفيد داروين، ميتواند يك باكتري فلاجلوم توليد كند؟ برخي دانشمندان به امكان آن ترديد دارند.
تصویری از باکتری فلاجلوم که به خاطر داشتن توانایی عجیب در چرخاندن خودبهخود یک تاژک پیچیدهترین باکتری در خلقت نام گرفته
چطور ممكن است يك چيز جديد، مثل موتور باكتري فلاجوم و تمام اجزائي كه همراه آن مياد، مي تواند از جمعيت باكتريهايي تكامل پيدا كند كه اون سيستم را ندارد؟
وقتي هر تغيير مطابق نظريه داروين، بايد نوعي مزيت همراه داشته باشد.
چنين سناريويي را تصور كنيد: در اوايل تاريخ زمين در يك باكتري در حال تكامل، به نوعي يك دم ايجاد ميشود. و حتي شايد قطعهاي لازم براي اتصال آن به ديواره باكتري با اين حال بدون چيدمان كامل موتور، اين نوآوري هيچ مزيتي براي سلول به همراه نخواهد داشت. در عوض اين دم بي حركت و بلااستفاده ميماند. و انتخاب طبيعي متوجه آن نميشود، چون مطابق تعريف تنها تغييراتي را حفظ و اضافه مي كند، كه به بقا كمك كنند.
منطق انتخاب طبيعي بسيار پر توقعه. تا وقتيكه مكانيزم فلاجلوم كاملا سر هم نشود. و واقعا كار نكند انتخاب طبيعي نميتواند آن را حفظ كند. اين تغيير نميتواند به نسل بعدي منتقل شود.
نكته مهمي كه بايد در مورد انتخاب طبيعي درك كنيم اين است كه فقط تغييرات نافع مزيتهاي عملكردي را انتخاب ميكند. در بيشتر موارد انتخاب طبيعي در واقع فقط چيزها را حذف ميكند، چيزهايي را كه عملكردي ندارند. يا عملكردي دارند كه به ارگانيسم ضرر ميرساند حذف ميشوند.
بنابراين اگر يك باكتري با دم داشته باشيم كه عملكردي به عنوان فلاجلوم نداشته باشد. اين احتمال زياد است كه انتخاب طبيعي آن را حذف كند. تنها راهي كه بشود به نفع فلاجلوم انتخاب كرد. اين است كه فلاجلومي داشته باشيم كه واقعا كار كند. و اين يعني براي شروع، همه قطعات بايد در جاي خودشان قرار گرفته باشند.
بنابراين انتخاب طبيعي نميتواند به ما باكتري فلاجلوم بدهد تنها وقتي ميتواند وارد ماجرا بشود كه فلاجلوم انجا باشد. و در حال كار باشد.
دو سوال بزرگ در زيست شناسي وجود دارد.
-چطور ميشود اشكال جديدي از حيات را با ساختارهاي جديد مثل بال و چشم از حياتي كه قبلا وجود دارد را بدست آورد؟
- چطور حيات بر روي زمين شكل گرفت؟
داروين تمام عمرش را صرف پاسخ به اين دو سوال كرد. چارلز داروين تاريخ حيات بر روي زمين را با يك درخت بزرگ و پر از شاخه مقايسه كرد.
پايه درخت نمايانگر اولين سلولهاي زنده بود. و شاخهها اشكال جديد و پيچيدهتري از حيات بودند كه در طول زمان از اولين ارگانيسمهاي نخستي تكامل پيدا كرد. داروين سعي داشت توضيح دهد كه شاخههاي درخت چطور سرچشمه گرفتند و همچنين«انتخاب طبيعي» چطور ميتوانسته ارگانيسمهاي موجود را اصلاح و تعديل كند. تا اين تنوع زيستي عظيم از حيوانت و گياهان كه امروز ميبينيم، به وجود بيايند.
اما وقتي به پايه درخت ميرسيم كه نمايانگر
اولين نشانه حيات و اولين سلول هاي زنده هستند، داروين حرف زيادي در مورد آن
ندارد. در واقع او در كتاب منشا گونهها حتي اين سوال را هم مطرح نكرده. تنها چيزي
كه ما از نظر داروين در مورد اين موضوع ميدانيم، در نامهاي است که نوشته.
در طول سه دهه اخير، بسياري از دانشمندان سعي تلاش كردند تا اين ايدهها را بهبود و گسترش دهند. و در مورد سوالات داروين و اوپارن سخت تامل ميكردند كه «حيات چطور مي توانسته از عناصر ساده و شيميايي تكامل يافته باشد؟»
دين در اواخر دهه 1960، و طول دهه 1970، اوايل 80 يكي از نظريه پردازان علم شيمي تكاملي در جهان بود. او سعي داشت توضيح دهد حيات چطور بر روي كره زمين صرفا از طريق فراينهاي طبيعي اتفاق افتاده.
در سال1969، دين كنيون يكي از نويسندگان كتابي مهم در زمينه منشا حيات بود. كنيون به رغم خوش بينياش با يك مشكل عمده روبرو شد. براي توضيح آغاز چگونگي حيات، بايد پي ميبرد خاستگاه واحدهاي ضروري سازنده هر سلول يعني همان پروتئينها كجاست. غير از اطلاعات ژنتيكي، پروتئينها تمام كارهاي درون سلول را انجام ميدهند. كنيون از اهميت اين پروتئينها براي آغاز حيات آگاه بود.
دین کنیون
خود اين پروتئينها از اجزاي كوچكتري به نام اسيد آمينه تشكيل شدهاند. حداقل سي هزار نوع پروئين وجود دارد فقط توسط 20 نوع اسيد آمينه تشكيل شدهاند و نوع كنارهم نشستن اين اسيد آمينهها، كارايي پروتئين را تعيين ميكند.
نظم و ترتيب ميان اسيدآمينههايي كه پروتئينها را تشكيل ميدهند ضروري است چرا كه در غير اين صورت يك زنجيره بيفايده را شكل ميدهند. عملكرد كل يك سلول بستگي به همين نظم و ترتيب دارد. اما چه چيز اين آرايش دقيق را شكل ميدهد؟
كنيون در اين باره مينويسد: حيات از لحاظ بيوشيميايي از قبل مقدر شده بود، به طوري كه نيروي جاذبه ميان اسيد آمينهها ناگزير به حيات ميانجاميد. بسياري از دانشمندان اين ايده كنيون را به خوبي پذيرفتند و كتاب او را با نام تقدير زيست-شيميايي گرامي داشتند. اما خود كنيون 5 سال بعد در حرف خودش دچار ترديد شد. تا دهه 1970، بيشتر محققان اين ايده را رد كرده بودند كه اطلاعات لازم براي ساختن اولين سلول تنها به صورت تصادفي توليد شده باشد.
در حالي كه كنيون در حال بازنگري فرضيه خود بود كشفيات جديد بيوشيمي ديگري نيز فرضيه او را تضعيف كرد. وي در نهايت مجبور شد با ضرورت مطلق اطلاعات ژنتيكي رويارو شود. او با مسئلهاي جديد شروع به جستجوي منشا حيات كرد. منبع اطلاعات ژنتيكي در دياناي چه بود؟
حتي فرضيه «انتخاب طبيعي» نيز مشكل را حل نميكرد زيرا مطابق تعريف اين فرضيه،انتخاب طبيعي نميتوانسته قبل از وجود اولين سلول عمل كند زيرا تنها ميتواند روي ارگانيسمهايي عمل كند كه قادر به كپيسازي خود هستند.
سوالي كه وجود دارد اين است كه آيا در ورای دستگاه عظيم يك سلول، هوش هم وجود دارد؟ يعني آيا طرح و مقصودي براي اين طراحي عظيم وجود دارد؟ يك دياناي آنقدر عظيم است كه در تمام هستي هيچ موجود ديگري نميتواند اين مقدار اطلاعات را ضبط و پردازش كند. يك دنباله كامل از دياناي انسان 3 ميليارد كاراكتر منفرد دارد. اشكال اساسياي كه نظريه تكامل دارد اين است كه به طور مصنوعي يكي از پاسخهاي ممكن در علم را خط ميزند. آن پاسخ، هوش طراحي هوشمند است.
از هنگامي كه كتاب منشا گونههاي داروين نوشته شده، دانشمندان نوعي قرارداد – نوعي تعريف از علم- را پذيرفتند كه امكان طراحي هوشمند به عنوان يك توضيح علمي را مستثني ميكرد و اين قرار اسم دارد: ناتوراليسم يا طبيعتگرايي و معنايش اين است كه اگر ميخواهيد طبيعي باشيد بايد خودتان را محدود كنيد به توضيحاتي كه دليل طبيعي دارد.
اما مثلا آثاري كه در مصر باستان كشف ميشود را هيچ كس به مسائل طبيعي مثل باد و باران هزاران ساله نسبت نميدهد و همه ميگويند كه قطعا كسي اين كار را كرده است. اين جهان را هم قطعا كسي و با هدفي درست كرده است. اما سوال اينجاست كه اين همه اطلاعاتي كه در درون سلول تمام موجودات زنده وجود دارد از كجا آمده است؟
ادامه دارد...